داخلی
»پژوهش و نگارش (پاورقی)
اغلب نوشتهها/ آثار/ مقالهها/ کتابها/ و سایر محتواها نتیجۀ اهداف و کارکردهای پژوهشی، آموزشی، ترویجی، کاربردی، و غیره هستند. به همین دلیل در این بخش بر دستهبندی کلی انواع پژوهشها و مطالعات تاکید میشود. بالطبع مقالهها و آثار دیگر را نیز میتوان بر همین اساس دستهبندی کرد. اما برای جلوگیری از تکرار مطالب، به جز چند مورد، آن هم برای نمونه و آشنایی خودتان در ابتدای بخش، دیگر به دستهبندی انواع مقاله، انواع کتاب و سایر محتواها اشاره نمیشود. برخی از انواع مقالهها، مثل مقالۀ مروری، دانشنامهای، توصیفی و غیره در بخشهای دیگر معرفی شد.
نکته: دستهبندیهای زیر این بخش تنها برای تفکیک برخی از نکتهها کلی است.
پژوهشهای نظری/ محض/ بنیادی در مقابل کاربردی/ عملی
پژوهشها یا مطالعات به شکلهای مختلف دستهبندی میشود. پژوهش یا مطالعۀ نظری و کاربردی یکی از مهمترین و پرکاربردترین آنهاست. به پژوهشهای نظری گاهی پژوهشهای محض و بنیادی هم میگویند. پژوهش عملی، نامی دیگر برای پژوهشهای کاربردی است.
بر اساس مطالب فوق میتوان مقالهها یا سایر آثار را نیز به همین شکل، دستهبندی و نامگذاری کرد: آثار نظری/ بنیادی در مقابل کاربردی. آثار پژوهشی در مقابل غیرپژوهشی (ترویجی، آموزشی و غیره).
پژوهشها، مقالهها یا آثار نظری/ محض/ بنیادی به مسائلی میپردازد که کاربرد عملی آن در زندگی واقعی، حداقل به هنگام پژوهش، چندان مورد توجه نیست. اینگونه پژوهشها به نظر میرسد کاربردی بیرون از خودشان به جز آگاهی فرد دربارۀ چیزی و یا تامین حس کنجکاوی وی ندارند. اما پژوهشها/ و مقالههای کاربردی به نتیجۀ آن در زندگی روزمره مربوط میشود. برای مثال مطالعۀ ذرات زیراتمی و ویژگیهای آنها از جمله ذرۀ هیگز از نوع پژوهشهای محض است. اما پیدا کردن روشی برای ذخیره و دسترسی به اطلاعات در اینترنت (از جمله ابداع وب) نوعی پژوهش کاربردی است. در پژوهشهای نظری خود اطلاعات و آگاهیِ کسب شده اهمیت دارد اما در پژوهشهای کاربردی به نتیجه و کاربرد آن در کار و زندگی توجه میشود. شاید در پژوهشهای کاربردی همین اهمیت دارد که چیزی ابداع شود که در زندگی جاری از آن استفاده شود و کاربردی برای خودمان و دیگران داشته باشد. شاید حتا در این پژوهشها، روشها و مبانی نظری آن چندان در مرکز توجه نباشد بلکه نتیجۀ کاربردی آن اهمیت دارد. با این حال، همین پژوهشها نیز اغلب به مبانی نظری نیاز دارند و باید روشمند باشند.
اغلب در زمان تحقیق بین پژوهشهای نظری و کاربردی نمیتوان مرز روشنی ترسیم کرد. زیرا برخی از پژوهشهای نظری با این هدف انجام میشوند که از همان اول خود محقق به دنبال کاربرد عملی آن است. به عبارت دیگر، خود آن پژوهش ممکن است کاربرد بیرونی عاجل نداشته باشد اما پیششرطی برای پژوهشهای کاربردی بعدی است و با این هدف انجام شده که نتایج کاربردی پیدا کند یا مقدمۀ کاربردهای دیگر شود. برای مثال دانش مربوط به ویژگیهای ژنتیک گیاهان یا ساختار شیمیایی برخی از اجزای گیاه ممکن است نوعی دانش نظری و محض باشد اما ایجاد تغییرات ژنتیک یا شیمیایی بر روی همان گیاه و در پژوهشهای آینده به همین دانش نیاز دارد. در واقع، برخی از پژوهشهای محض و نظری با این هدف انجام میشوند که کاربردها را دقیقتر، بهتر و بیشتر کند. زیرا دانش نظری مرتبط با کاربرد یک چیز سبب میشود تا انتقال آن به دیگر حوزهها و کاربردها تسهیل شود و گاهی کاربردهای تصادفی را روشمند کند.
برعکس نمونههای فوق نیز ممکن است؛ برای مثال نتیجۀ برخی از پژوهشهای کاربردی ممکن است پاسخ برخی از پرسشهای نظری را تسهیل کنند. نمونۀ آن ابداع تلسکوپ، میکروسکوپ، انواع دستگاههای بزرگنمایی و کوچکنمایی است که اغلب ابزارهایی برای تشخیص، آزمایش، و مشاهدهاند و سبب شدند تا پژوهشهای نظری حوزۀ فیزیک، شیمی، زیستشناسی و غیره تسهیل شود و حتا زمینههای نظری کاملا جدیدی ایجاد کردهاند.
مسالۀ فوق جدا از این نکته است که چیزی امروز پژوهش نظری محض است اما فردا کاربردهای عملی در زندگی روزمره مییابد. نمونه بارز آن رمزگشایی از ساختار دیانای است. بدیهی است که دانستن ساختار مولکول دیانای تغییری در کارکردها و زندگی افراد نخواهد داشت. اما همین رمزگشایی آغازگر انقلابی در مهندسی ژنتیک شد. در مهندسی ژنتیک میتوان ژنهای خوب یک نوع گیاه یا موجود زنده را به دیگری منتقل کرد و کارکرد و کارایی آن را تغییر داد. برای مثال ژن مقاومت گیاهان کویری نسبت به کمآبی و خشکی به گیاهان مناطق معتدل منتقل شود که محدودیت منابع آبی هم دارند. و یا ژن مربوط به حاصلخیزی، وزن، قد، زیبایی، و غیره به دیگری منتقل شود. واتسون، همکار کریک و برندۀ جایزۀ نوبل، رمزگشایی از ساختار دیانای را به الفبای علم ژنتیک تشبیه کرده است (نقل در کریک، پیگیری دیوانهوار). زیرا با جابجایی و ترکیب کدها یا الفبای ژنتیک میتوان بینهایت تغییرات و ترکیبات تازه (جمله) ایجاد کرد.
شاید بتوان به این شکل هم مساله را توصیف دارد که هر دانشی فینفسه و تا زمان حضور صرف در ذهن و آگاهی افراد نوعی دانش محض و نظری است اما حضور همان دانش در فرایند تولید کالاها و خدمات، آن را به قلمرو دانش کاربردی خواهد برد. به عبارت دیگر، خود دانش یا پژوهش فینفسه نظری یا کاربردی نیست و حتا وجود زیستی مستقل از انسان (یا در قالب ابزارهای انسانساز) ندارد بلکه کم و کیف استفاده از آن در زندگی روزمره تعیینکننده است. بر همین اساس، برای دانش میتوان دو وجود اصلی قائل شد که هر دو وابسته به انسان است: 1) وجود آن در انواع حافظۀ آشکار و پنهان انسان و 2) وجود آن در ابزارها و خدمات انسانساز. مانند همۀ منابع اطلاعاتی و یا اطلاعات نهفته در کالاها و خدمات و یا هر چیز انسانساز.
به این نکته هم توجه شود که دانش به همۀ آن تصویرهای ذهنی اطلاق میشود که نتیجۀ پردازشهای مغزی است؛ به همین دلیل، دانش جاری و سیال است. دانش میتواند آگاهانه و ناآگاهانه در ذهن جاری شود. همۀ اینها اگر در حافظه (از هر نوع، انسان یا ابزارهای انسانساز) ذخیره شود تبدیل به اطلاعات میشود. بخش زیادی از دانش موجود در ذهن انسان نتیجۀ فراخوانی همین اطلاعات موجود در انواع حافظۀ انسانی یا دیگر حافظههاست که در این صورت آنها را در نقش داده ظاهر میکند که معمولا با سایر دادههای محیطی جاری ترکیب میشود.
بر همین اساس، هر نوع تلاش معنادار پژوهشی برای تبدیل اطلاعات موجود در شکلهای مختلف را باید نوعی پژوهش ترجمهای دانست.
پژوهش ترجمهای
پژوهش ترجمهای اشاره به تبدیل دانش یا اطلاعات نظری یا عملی به دانش دیگر، و معمولا کاربردی (و گاه نظری) دارد. بیشتر دانش بنیادی نتیجۀ بازترکیب دانش یا اطلاعات موجود برای رسیدن به دانشی است که همچون الفبایی برای تولید دانش و علوم و فنون دیگر از آنها استفاده میشود. اغلب اطلاعات و دانش دیگران، اول به دانش و اطلاعات شخصی تبدیل و یا تجزیه میشود و سپس با هم ترکیب میشود. اما گاهی ممکن است اطلاعاتی را با هم ترکیب کنیم که نسبت به چند و چون بسیاری از جنبههای آن دانش قطعی نداریم. یعنی اغلب به همین بسنده میکنیم که دیگران و شاید ما بارها و بارها از آنها استفاده کردیم و جواب داد. به عبارت دیگر، کاربرد آن اطلاعات در حدی خاص اهمیت دارد و تا همین اندازه هم نسبت به آن دانش و آگاهی داریم.
اریک کندل، دانشمند بزرگ عصبزیستشناس و برندۀ جایزۀ نوبل در مواردی خود را دانشمند یا محقق ترجمهای مینامد. وی با مطالعۀ فرایند انتقال پیام بین نورونها توانست داروهایی را کشف کند که در درمان افسردگی و تقویت حافظه کاربرد دارند. بسیاری از تحقیقات و یافتههای کندل را میتوان هم دانش نظری و هم کاربردی محسوب کرد. محققان ترجمهای عمدتا دانش موجود را به دانشی کاربردی تبدیل میکنند و فرایند تولید کالاها و خدمات را ارتقا میبخشند.
پژوهش توسعهای/ تکاملی در مقابل اکتشافی
دستهبندی انواع پژوهش را به شکلهای مختلف، بر اساس نوع کار، کم و کیف پژوهش، موضوع مطالعه، گستردگی دامنۀ کار، نتیجۀ کار، پژوهشگر و دهها شاخص دیگر میتوان توسعه داد. برای مثال یک پژوهش ممکن است موجب کشف چیزی تازه شود که تحولی اساسی در یک قلمرو ایجاد کند و حتا حوزۀ جدید بیافریند یا پیشرفت و توسعۀ همان داشتههای قبلی به صورت تدریجی باشد. یعنی دانش تازهای تولید نمیشود بلکه داشتههای قبلی به نحوی تکامل مییابد و بهتر میشود. تحقیق بنیادی/ نظری/ محض بیشتر اشاره به نوع اول دارد.
بوریج پژوهش نوع اول را از نوع اکتشافی میداند و دومی را پژوهش توسعهای/ تکاملی. تحکیم مبانی پیشرفتها، جستجو در قلمروهای علمی پیشین برای توسعه و بهرهبرداری از آنها را بوریج از وظایف پژوهش تکاملی میداند. (ص. 156)
پژوهشها و یافتههای انشتین دربارۀ نسبیت را میتوان از نوع پژوهش اکتشافی دانست اما توسعۀ مبانی، بسط نتایج، آزمایش، و کاربرد آن در حوزههای متعدد را میتوان جزو پژوهشهای تکاملی (یا پیشرفت و توسعه) محسوب کرد. گاهی بسط نتایج و پیشرفت در حوزههای قبلی موجب کشفیاتی تازه و انقلابی هم میشود. برای مثال فیزیک کوانتوم یا احتمالات نتیجۀ بسط نظریههای نسبیت انشتین بوده است. اما روشن است که خود حوزۀ تازهای است. تا حدی که علم فیزیک را به دو دستۀ فیزیک کلاسیک و فیزیک کوانتوم تقسیم کرده است.
پژوهشگر نظریهپرداز، آزمایشگر و مهندس
امروزه پژوهش در بسیاری از حوزهها نیازمند تخصصها و مهارتهای مختلف و پیچیدهای است که کموبیش از هم جدا شدهاند: مثلا پژوهشگر نظریهپرداز، پژوهشگر آزمایشگر، و مهندسان پژوهشگر و یا: نظریهپردازان، آزمایشگران و مهندسان.
کرول هزاران دانشمندی که در مراسم افتتاح شتابگر ذرات الاچسی در سرن (مرکز پژوهشهای فیزیک نظری اروپا) جمع شده بودند را این گونه توصیف کرد:
در آن گوشه نظریهپردازانی هستند با مداد و کاغذ که به یاری قهوۀ اسپرسو و بحثهای داغ با همکاران، به بازی با ایدههای انتزاعی در ذهنشان مشغولند. مهندسانی هستند که ماشینها و دستگاهها را به ورای مرزهای تکنولوژی کنونی میرسانند. و بیش از همه آزمایشگرانی هستند که ماشینها و نظریهها را کنار هم میگذارند تا به چیزی تازه در طبیعت دست یابند. (ص. 12)
در جهان تخصصی علم مدرن، نقش آزمایشگران از نظریهپردازان به طور کامل از هم جدا شده است، به ویژه در فیزیک ذرات. (ص. 14) .... بهترین نظریهپردازان گوش به زنگ آزمایش هستند و برعکس، ولی دیگر کسی استاد هر دو نیست. (ص. 14)
برای کشف ذرۀ هیگز دو آزمایش طراحی شده بود که عهدهدار گردآوری و تحلیل دادههای ال اچ سی هستند. در هر کدام از این آزمایشها بیش از 3 هزار محقق مشارکت داشتند. (ص. 9)
تصور کنید که فقط در سرن، آن هم برای یافتن ذرۀ هیگز، بیش از 6 هزار دانشمند آزمایشگر بودند که همۀ آنها را نظریۀ پیتر هیگز دور هم جمع کرده بود که بیش از چهار دهۀ قبل ارائه شده بود. آزمایش نظریۀ فوق نیازمند دهها سال توسعۀ علمی و فنی بود و نیز بیش از 10 سال تلاش مهندسان و دانشمندان ابزارساز برای ساخت شتابگری با میلیاردها دلار هزینه:
الاچسی یا برخورددهندۀ بزرگ هادرون بزرگترین و پیچیدهترین ماشینی است که آدمیزاد تا کنون ساخت، و 9 میلیارد دلار ناقابل آب خورده است. (کرول، ص. 21)
در جریان ساخت همین شتابگر برخی از شاهکارهای مهندسی جهان خلق شده بود. تکنولوژی وب که اینترنت را به شکل کنونی آن در حوزههای گوناگون گسترش داد از شاهکارهای یکی از دانشمندان فیزیک همین مرکز به نام تیم برنرز لی بود. میلیاردها دلار هزینۀ چندین شتابگر و ابزارهای دیگر در سرن و دیگر دانشگاهها و پژوهشگاههای دنیا را با همین هدف به آن اضافه کنید. مثلن در سرن دو شتابگر نصب شده بود که همزمان یک آزمایش را برای یافتن ذرۀ هیگز آزمایش میکردند.
همین مثال به تنهایی حاوی واقعیت تلاش گروهی و انبوه دانشمندان و محققانی است که یکی مثل پیتر هیگز نظریۀ انتزاعی صادر میکند که باید احتمالا ریزذرهای کوچکتر از پروتون وجود داشته باشد و دیگران میلیاردها دلار هزینه میکنند تا ساختاری ایجاد شود که دانشمندان آزمایشگر دور هم جمع شوند، پروتونها را در ماشینهایی غولآسا به طول 40 کلیومتر و با سرعتی نزدیک به نور شتاب دهند و به هم بکوبند تا حجم عظیم دادههای حاصل از متلاشیشدنشان برای یافت آن ذره تحلیل شود. همۀ اینها سالهای سال با هزینههایی سرسامآور دور هم جمع شدهاند تا ذرهای پیدا شود که یافتن و دانستن آن تغییری در سرنوشت بشر ندارد. کنجکاوی محض! اما نتیجۀ آن (یعنی محصولات جانبی و حتا فرایند کشف آن) به جز اثبات خود وجود ذرۀ هیگز به راستی شگفتآور است و چهرۀ جهان را از نظر اقتصادی، سیاسی، فرهنگی، و بسیاری جهات دیگر تغییر داده است.
البته آنچه ماندگار و مهم تلقی میشود همین تغییراتی است که نظریهها یا برخی از ابداعات و روشهای تازه به ارمغان میآورند.
مدل استاندارد را میتوان همان نظریهای دانست که در حال حاضر مورد پذیرش است.... اما نظریههای علمی همانند ستارگان هالیوود یا سیاستمداران پرجذبه تنها به این دلیل روی سکو میروند تا به زیر کشیده شوند. شما با نشان دادن این که نظریۀ کس دیگری درست است، فیزیکدان پرآوازه نمیشوید؛ بلکه با نشان دادن جایی که نظریۀ کسی به اشتباه میرود، یا با ارائۀ نظریۀ بهتر، برای خودتان آوازهای دست و پا میکنید. (کرول، ص. 14)
پژوهش دادهبنیاد و علوم بزرگ
بخش زیادی از پژوهشهای آزمایشگران مرکز سرن را میتوان "پژوهش دادهبنیاد" هم نامید. یعنی پژوهشهایی که کم و زیاد به دادهها و اطلاعات نیاز دارند تا چیزی یا نظریهای حاصل شود و یا نظریههای موجود تقویت شود. بر اساس حجم دادههای مورد نیاز مفهومی به نام کلاندادهها شکل میگیرد. برخی از پژوهشها، از جمله پژوهش فوق نیازمند مشارکت دانشمندان زیاد است و به منابع مالی و غیرمالی زیادی هم نیاز دارد که گاهی حتا کشورهایی با منابع مالی زیاد هم از پس آن بر نمیآیند. به این دسته از پژوهشها، "علوم بزرگ" هم میگویند. مرکز پژوهشهای نظری فیزیک اروپا (سرن) با مشارکت مالی کشورهای اروپایی شکل گرفته است. کشور آمریکا میلیاردها دلار با تصویب کنگره برای تولید شتابگری در حد و اندازۀ الاچسی هزینه کرد و حتا ساخت آن را آغاز کرده بود اما هزینۀ ساخت آن چنان زیاد بود که کنگره ادامۀ ساخت آن را لغو کرد. اما به جای آن، دانشگاهها و نهادهای علمی آمریکا بیش از 3 میلیارد دلار به پروژۀ ساخت الاچسی در سرن کمک کردند تا در فرایند این پژوهش مشارکت داشته باشد. روسیه، ترکیه و چند کشور دیگر نیز همین مشارکت مالی و پژوهشی را با سرن آغاز کردند. پژوهشهای بزرگ، گروهی، چندملیتی، مشارکتی، و بینالمللی هم میتواند نام چنین پژوهشهایی باشد.
برونسپاری و برونسوزی
شکلگیری اتحادیهها و نهادهای فراملی و جهانی مثل سازمان ملل، یونسکو، فائو، اتحادیه اروپا، کشورهای مشترکالمنافع، ناتو، سازمان کنفرانس اسلامی، سازمان جهانی تجارت، بانک جهانی، شرکتهای چندملیتی، مرکز فیزیک نظری اروپا، و صدها نهاد اینچنینی دیگر موجب رشد پژوهشها و همکاریها در سطح ملی و جهانی شده است. رشد فناوریهای اطلاعات و ارتباطات نیز همکاریها را بیشتر کرده است. بالطبع تعریف منافع و روابط تازه بین کشورها، نهادها و فرهنگها سبب شده تا نگاه به همکاری و مشارکت در حوزههای علمی و فنی تغییر کند. بدیهی است شناخت محقق دربارۀ محیط تازه و نقشۀ موضوعی و جغرافیایی آن میتواند قدرت مانور وی را در بهرهگیری از فرصتهای آموزشی و پژوهشی بسیار افزایش دهد. البته چیزی که برای یک محقق شاید فرصت تلقی شود ممکن است برای منافع ملی فرصت باشد یا تهدید! زمانی تهدید خواهد بود که به پدیدۀ مهاجرت گستردۀ مغزها تبدیل شود. اما سوی دیگر آن برنامهریزی ملی برای جذب نوآوری و منافع حاصل از آن است که نیازمند تغییر رویکرد جامعه و نهادهای اجتماعی نسبت به علوم و فنون است. پدیدۀ منفی مهاجرت فیزیکی مغزها زمانی افزایش مییابد که به مهاجرت فکرها و پژوهشها از داخل مرزهای ملی به خارج منجر شود. بر همین اساس، میتوان بسیاری از پژوهشها و مقالههای تولید شده در داخل کشور را "پژوهش برای آن سوی مرزها" یا "پژوهشهای فراری" تلقی کرد که نگاه به نیازهای آن سوی مرزها دارند. اهداف نویسندگان و محققان این گونه مقالهها متفاوت است: یک سوی آن اهداف فردی نویسندگان برای ایجاد ارتباط علمی، انتقال علوم و فنون، ادامۀ تحصیل، ارتقای شغلی، و نیز مهاجرت قرار دارد. و سوی دیگر به سیاستهای نادرست و عمدتا کمّی نهادهای دولتی در تولید و انتشار مقالهها مربوط است. همین سیاستها و برنامههای راهبردی و نظام ارزشیابی متصل به آنهاست که مدیران نظام آموزشی و پژوهشی و محققان و نویسندگانشان را به کنشها و رفتارهای فردی و نهادی سوق میدهد که در جهت منافع فردی و ملی آحاد جامعه نیست. قطعا خود این پژوهشها را نمیتوان منفی تلقی کرد. اما ضعفی آشکار در برنامهریزی آموزشی و پژوهشی و از آن مهمتر، جذب محققان و نوآوریها در نهادهای ملی است. نقطۀ مقابل آن اقدامات و سیاستهای شرکتها و کشورهایی است که برای جذب دانش و نوآوری از هر نقطۀ جهان برنامهریزی میکنند.
گزارش هیئت ملی علوم آمریکا حاکی از آن است که بیش از 29 درصد از نیروی کار فوق لیسانس و 38 درصد از دکترای آمریکا غیرآمریکایی هستند! (نقل در: فریدمن، ص. 361)
البته اینها افرادی هستند که به خاک آمریکا مهاجرت کردند. منافع پژوهش و نوآوری در کشورهای پیشرفته چنان است که در دهههای اخیر علاوه بر جذب فیزیکی مغزها و انتقال آنها به داخل کشور با پدیده "برونسپاری پژوهشها" به خارج از مرزهای ملی هم مواجهیم. مثلا
دانشگاه ییل آمریکا اقدام به تاسیس مرکز مشترک پکن – ییل برای ژنتیک مولکولی نباتات و بیوتکنولوژی کشاورزی در چین کرد. (همانجا، ص. 348) و یا شرکت مایکروسافت چهار مرکز عمدۀ پژوهشی در جهان دارد: کمبریج انگلستان، ردموند واشنگتن، پکن، و بنگلور هند. (همانجا، ص. 382) مرکز پکن طی 7 سال توانست بیش از 100 فناوری جدید برای محصولات کنونی مایکروسافت ابداع کند. (همانجا، ص. 384)
همین راهبرد را سایر شرکتهای بزرگ جهان بخصوص آمریکاییها در جذب نوآوری دارند. البته منافع برنامهریزی شدۀ آن برای چین و هند نیز پرورش دانشمندان تراز اول جهانی و انتقال مهارتهای آموزشی و پژوهشی و سپس، علوم و فنون به کشورشان است. پژوهشهای برونسپاری شده میتواند در مقیاس ملی یا جهانی باشد. همۀ اینها گویای روندی جهانی است که کشورها برای مشارکت در آن برنامهریزی میکنند تا از منافع آن استفاده کنند، نه این که در سایۀ بیتدبیری و سیاستها و راهبردهای نادرست درگیر نتایج منفی آن شوند. بسیاری از این همکاریهای علمی و فنی ابزاری مفید برای انتقال علوم و فنون و آموزش و یادگیری است.
بورسها و دورههای آموزشی و پژوهشی دانشگاهها، مراکز پژوهشی و نهادهای ملی و جهانی هم فرصتی مناسب برای آموزش و یادگیری پژوهش است. گرچه یکی از اهداف اصلی این دورههای آموزشی (بخصوص در مقطع کارشناسی ارشد، دکترا و فوق دکترا و غیره) آموزش پژوهش از طریق خود پژوهش، همراه با همۀ مزایا و ویژگیهای یک کار آموزشی و پژوهشی است اما نام "پژوهش دانشجویی" در ایران اشاره به پدیدهای منفی دارد که نباید باشد. بیشتر استادان و محققان دانشگاهی هم در دام همین نام افتادند تا کیفیت پایین آموزش و پژوهش در دانشگاهها توجیه شود و حتا تبدیل به یک سنت آموزشی و پژوهشی شود. پژوهشهای دانشجویان تحصیلات تکمیلی در دانشگاههای بزرگ جهان چیزی از نظر کمی و کیفی از سایر پژوهشها کم ندارد. در واقع بیشتر پژوهشهای دنیا با مشارکت استاد و دانشجو و در محیطهای آموزشی انجام میشود اما پایین آمدن کیفیت آموزش و پژوهش در ایران و یا کمتوجهی به نتایج پژوهشها در سازمانها و نهادهای ملی و قوانین و مقررات مرتبط با تولید و مصرف محتواهای پژوهشی سبب شده تا این پدیدۀ منفی در ایران رواج بیشتری پیدا کند. گاهی پژوهشهای دانشجویی و حتا دانشگاهی انگی است از سوی مدیرانی که انتظار دارند دانشگاهها مسائلشان را حل کنند، بدون آن که خود در صدد مشارکت در پژوهشها، مطالعۀ پژوهشها، و آن مهمتر استفادۀ عملی از نتایج آن بیفتند و بازخورد دهند. در واقع منابع مالی، غیرمالی، و بخصوص عامل انسانی متخصص، کارآمد و کاربلد را ندارند. در اهمیت پژوهشهای دانشگاهی و بخصوص دانشجویی شاید همین کافی باشد که فرانسیس کریک رمز ساختار دیانای را در زمان دانشجویی کشف کرد. تقریبا تمام کشفیات اریک کندل با مشارکت دانشجویان بوده است.
پژوهش بینرشتهای، چندرشتهای و شکاف بین رشتهها و حوزهها
پژوهش آیندهنگر، پژوهش تاریخی، پژوهش میدانی، پژوهش توصیفی، پژوهش زمینهای، پژوهش کمی، پژوهش کیفی همگی دستهبندیهای دیگری از پژوهش هستند که جسته و گریخته در بخشهای مختلف از آنها نام برده شد. اما هر کدام شاید به کتابی مستقل نیاز دارند. کتابها و مقالههای خوبی هم دربارۀ هر کدام آنها با رویکردهای مختلف منتشر شده است که بهتر است متناسب با نیاز به آنها مراجعه شود.
تکامل علوم و فنون را باید نتیجۀ پژوهشها و پیشرفتهایی دانست که نیازهای پیچیدۀ انسانی همگام با تکامل شناختی و اجتماعی وی آنها را جهت داده است. پژوهش در جوامع به تدریج نهادینه شد. پیچیدگی جوامع، نیازها و روابط انسانی به پژوهشهای پیچیدهتر، تخصصیتر، و دقیقتری نیاز دارد؛ در عین حال، روابط پیچیده و در هم تنیدۀ انسانها و نهادها به همان نسبت نیازمند ترکیب نتایج یافتههای علمی و فنی است. یعنی چیزهایی که بنا به پیچیدگی به تجزیه، تخصص، و تقسیم کار نیاز دارد باید در جایی دیگر سرهمبندی و ترکیب گردد. اتفاقا ابزارهای تسهیلگری چون فناوریهای اطلاعاتی و ارتباطی بر اساس همین نیازهای فردی و اجتماعی توسعه یافتند. امروزه پاسخ بسیاری از پرسشهای پژوهشی بدون همکاریهای علمی و فنی ناممکن است. انواع پژوهشهای بینرشتهای و چندرشتهای اشاره به همین نیازها و رویکردها دارد. این نوع پژوهشها به خلاءهایی اشاره دارد که در مرز بین دو یا چند رشته قرار دارند؛ نه کاملا متعلق به این رشتهاند و نه آن رشته؛ در ابتدا نشانهها و نیازهایی پیدا میشوند که گاهی بیصاحباند (از این جهت که رویکردها و سازوکارهای درونرشتهای موجود برای آن کافی نیست)، و یا صاحبی دارند که توان علمی و فنی لازم برای مالکیت کامل آن را ندارد؛ رقابت و همکاری شکل میگیرد؛ گاهی برای مالکیت آن جنگ و دعواست؛ گاهی موقتا و شاید آگاهانه و ناآگاهانه همکاریهایی در یک یا چند پژوهش خاص شکل میگیرد؛ خلاقیتها گل میکند؛ ادبیات مربوطه تغییر میکند؛ مفاهیم و دستهبندیها عوض میشود؛ جایی تازه باز میشود (در دل یک حوزه، در ذهن یک فرد/ گروه/ یا نهاد، و یا سرگردان بین این و آن)؛ مهاجرتهایی شکل میگیرد؛ چیزی تجزیه میشود؛ چیزهایی با هم ترکیب میشوند؛ نهادسازی میشود؛ جدایی و اتحادی شکل میگیرد؛ حوزه یا رشتۀ تازهای شکل میگیرد؛ .... و این فرایند کم و بیش دائما در حال تکرار است. کم و کیف تجزیه و ترکیب رشتهها/ پژوهشها/ نهادها/ و غیره در طیفهای متفاوتی قرار دارند. بر همین اساس، نامگذاری آنها متفاوت است: پژوهشها/ مطالعات/ رشتهها/ حوزههای بینرشتهای/ چندرشتهای/ و غیره متغیر است. رولان بارت، منتقد ادبی و فیلسوف علم و تاریخ علم معاصر به این نکتۀ ظریف اشاره میکند که:
از قضا همین اِشکال در طبقهبندی کردنِ ]موضوعات و حوزههایی که نه به این تعلق دارند و نه به آن، و شاید به هر دو، یا چند حوزۀ دیگر[ امکان تشخیص یک دگرگونی جدید را فراهم میکند. البته او مینویسد نباید در براورد این دگرگونی مبالغه کرد؛ زیرا آن را بیشتر یک جابجایی معرفتشناختی میداند تا یک گسست واقعی.
بارت معتقد است فعالیت میانرشتهای محصول تقارن سادۀ علوم تخصصی نیست. در حقیقت، از آنجایی آغاز میشود که همبستگی نظامهای قدیمی به نفع هدف یا زبان جدیدی از هم گسسته شد که هیچ یک در میدان عمل علوم مورد نظر قرار نداشتهاند. (ص. 179-180)
همین روزنه، فضا یا شکاف درون و بینرشتههاست که یک محقق و نویسندۀ خلاق، و به همین اعتبار چند رشته و تخصص مختلف در درون یک یا چند حوزه، باید در آن جا باشد؛ به عبارت دیگر، حضورشان در همین جاست که روزنه، شکاف، جانپناه و در نتیجه گریزگاه ذهنی ایجاد کرده است و خلاقیت نام دارد: خلق یا جابجایی دستهبندیها و طبقهبندیهای تازه در علوم و مفاهیم سنتی؛ حتا شناسایی، جمعآوری، تجزیه، ترکیب، ذخیره، نمایش، دستهبندی، سازماندهی، پردازش، بازیابی و بازنمایی چند و چون هستی آنها نیز تحولساز است. کار اصلی یک محقق/ نویسنده/ هنرمند/ متخصص نیز شناسایی و خلق همین روزنهها، پناهگاهها و یا بسط دامنه و عمق آنهاست؛ اصلا ماهیت اصلی آگاهی و شناخت تازه و تازهتر همین است که به قصد ترمیم و اصلاح شکافها و روزنهها در دانش قبلی، شکاف و روزنهای تازه میسازد که جسم و جان/ ذهن در آن پناه میگیرد و البته همراه با بیقراریهای تازهای که ناشی از همین برخورد سنت و تجدد است! باید گفت حوزههایی از پژوهشهای علمی و فنی به نام پژوهش توسعهای، پژوهش ترجمهای، پژوهشهای کاربردی و مثل آن بیشتر کارشان ترمیم برخی از شکافها، کاهش بیقراریها و تکانههای ناشی از برخورد بین یافتههای تازه و داشتهها، و ایجاد پل ارتباطی بین آنهاست. اتفاقا با گسترش دامنه و عمق همین روزنهها و شکافها و ایجاد پلهای ارتباطی بین آنهاست که مفاهیم و تازههای علمی، فنی، رشتهها، حوزهها، پارادایمها، و جدایی/ تجزیه یا اتحاد/ ترکیب آنها شکل میگیرد. نقش و کارکرد اصلی وب، اینترنت، رایانه، سیستمهای اطلاعاتی و ارتباطی را باید پل ارتباطی بین داشتهها و شکافها تلقی کرد. روشن است که حتا نامگذاری شکاف و روزنه به اعتبار حضور محققان در این فضاها و جابجایی و تغییر در مرزهای سنتی بین علوم و فنون یا بسط نتایج قبلی است. نظریههای جاذبۀ نیوتون، نظریۀ نسبیت انشتین، فیزیک کوانتوم، و مثل آن را باید شکاف و جابجایی بزرگ ناشی یک زلزله تلقی کرد. و البته به گواه تاریخِ علم بیشتر این زلزلهها ناشی از تجمیع موجهای ریز و درشت قبل از خود بودند. به قول نیوتون (نقل در: استراترن):
به این دلیل توانستهام افق را وسیعتر از دیگران ببینم که بر شانۀ غولهای قبل از خود نشستهام.
دولتآبادی، نویسندۀ بزرگ ادبی نیز چنین بر مطالعۀ گذشته تاکید دارد:
... خودم را ناخلف میدانم اگر بیگذشته به آینده نگاه کرده باشم (ما نیز مردمی هستیم. ص. 403)
اما بلافاصله به خود، و شاید هم به دیگران، هشدار میدهد که:
نمیخواهم در میان قلعه، باروها، و پیچوخمهای دهلیزهای دنیایی که خود ساختهام حبس بمانم و به دلخوشی نقشونگاری که پرداختهام، در سایهسار خوش آن لم بدهم و تن به تنبلی بسپارم. (همان)
بیتردید دستهبندی انواع علوم، فنون، پژوهشها، مقالهها، روشهای پژوهش، طبقهبندیها، مفاهیم، واژهها، سنتها، باورها و مثل آن حاکی از داشتهها و یافتههای ما هستند اما به همان نسبت شاید دامی برای سکون و رضایت باشد! یک محقق و نویسندۀ خلاق با گذر از برخی از دامهای احتمالی است که جا، پناهگاه و یا اندیشگاهی برای خود و دیگران در تاریخ علم، اندیشه و زندگی انسانی میسازد. بماند کسانی که آگاهانه و ناآگاهانه نه فقط اسیر برخی از همین دامها هستند بلکه برای دیگران نیز دامگستری میکنند. بهترین گزینه، رویکرد انتقادی و البته سازنده به انواع مفاهیم و دستهبندیها، و دوری از قدسیسازی آنهاست.
تمرین:
با توجه به مطالب این بخش به برخی از تغییرات جاری یا احتمالی در تعاریف و دستهبندی انواع پژوهشها، مقالهها، و رشتههای مرتبط با حوزۀ مورد علاقۀ خود اشاره کنید و دربارۀ برخی از دیدگاههای موافق و مخالف بحث کنید.
۱. از توهین به افراد، قومیتها و نژادها خودداری کرده و از تمسخر دیگران بپرهیزید و از اتهامزنی به دیگران خودداری نمائید.
۲.از آنجا که پیامها با نام شما منتشر خواهد شد، بهتر است با ارسال نام واقعی و ایمیل خود لیزنا را در شکل دهی بهتر بحث یاری نمایید.
۳. از به کار بردن نام افراد (حقیقی یا حقوقی)، سازمانها، نهادهای عمومی و خصوصی خودداری فرمائید.
۴. از ارسال پیام های تکراری که دیگر مخاطبان آن را ارسال کرده اند خودداری نمائید.
۵. حتی الامکان از ارسال مطالب با زبانی غیر از فارسی خودداری نمائید.