کد خبر: 45326
تاریخ انتشار: سه شنبه, 03 اسفند 1400 - 09:05

داخلی

»

پژوهش و نگارش (پاورقی)

پژوهش و نگارش 44:

پیشینه‌جویی یک کنش خلاقانۀ جاری و برای نیازهای تازه و آینده است

منبع : لیزنا
حمید محسنی
پیشینه‌جویی یک کنش خلاقانۀ جاری و برای نیازهای تازه و آینده است

توجه به این نکته‌ها از این جهت نیز مفید است که "پیشینه" و به‌ویژه "پیشینه‌جویی" مفهومی است که بار تاریخی و عنصر زمانی گذشته در آن برجسته است اما عمل تفکر، پژوهش و نگارش در زمان- مکان جاری و اکنون است که حتی نگاه آن به آینده است: آیندۀ دور یا نزدیک یا به تعبیر دانشمندان فیزیک، زمان- مکانی در آینده.

مرور نوشتارها یا پیشینه‌ها نیز عملی است پژوهشی و خلاقانه که پژوهشگر و نویسنده در زمان- مکان جاری در حال انجام آن است. حتی اگر یک پژوهش جاری و با نگاه به آینده باشد و برچسب پیشینه بر پیشانی آن نباشد نیز خواسته و ناخواسته بخش زیادی از تعامل گذشتۀ او و دیگران با محیط (چه انسانی و چه غیرانسانی) را در خود دارد و در اکنون و در زمان حال، جاری است؛ محیطی که آگاهانه و ناآگاهانه بر انسان‌ها تاثیر گذاشته‌اند؛ و انسان‌ها نیز آگاهانه و ناآگاهانه بر آنها موثر بوده‌اند. اصلا انسان و سایر انواع حیات و مواد، محصول همین تعامل در گذشته و در امتداد آن هستند؛ زبان و تصویرهای زبانی و محصولات فرهنگی نیز نتیجۀ همین تعاملات در گذشته‌اند، و همیشه در قید و بند آن.

انسان ناچار است معناها و تصویرهای حتی جاری خود را با همان واژه‌ها و مفاهیم زبانی بیان کند که از گذشته به یادگار مانده است. همین شاید سبب شود تا معناها متغیر باشد و بین واژه‌ها و ذهن انسان‌ها همیشه در نوسان. زیرا واژه‌ها و جملات قرار است تصویری ذهنی و انسانی را منتقل کنند؛ اما نه نویسنده می‌تواند همۀ آنچه که در ذهنش دارد را بار آن کند و نه واژه‌ها این توان را دارند؛ به هنگام درک و دریافت آن توسط خواننده نیز همین توانایی‌ها و ناتوانی‌ها و گاه منظورها و قصدهای آگاهانه و ناآگاهانۀ دیگر در میان است. گذشته همچون رودی خروشان در همۀ چیزها (از جمله انسان و ذهن و زبان او و همۀ محصولات انسان‌ساز) حضور دارد که رو به سوی آینده‌ای معلوم و نامعلوم دارد. پژوهشگر خود بخشی از همین رود جاری است که با همۀ چیزهای دیگر نسبتی پیچیده دارد. بهتر است بگوییم همۀ ما بخشی از یک پیشینه جاری هستیم؛ با این تفاوت که سعی می‌کنیم پیشینه‌های دیگر را دسته‌بندی و تفکیک کنیم تا چیزی دندان‌گیر و مناسب عاید ما و جامعۀ ما شود و البته گاهی غرق می‌شویم: چیزی شبیه روایت مجید مجیدی (در فیلم آواز گنجشک‌ها) از مردی روستایی که به ناچار با موتورسیکلت خود هر روز برای کار به شهر می‌رود و برمی‌گردد. او هر روز خرت و پرت، آهن قراضه و چیزهایی را با خود می‌آورد و در گوشه‌ای از حیاط انبار می‌کند که شاید روزی از آنها استفاده کند. اتفاقا برخی از آنها کارگشاست و زندگی او را لذت‌بخش و راحت‌تر می‌کند اما حجم آن به تدریج چنان زیاد و نامرتبط با نیازهای او شد که روزی بر سرش آوار شد!

این نکته خاص باید برجسته شود که هر فعالیت شناختی، از جمله مرور پیشینه‌ها از جایی آغاز می‌شود که نویسنده، محقق یا کنش‌گر مربوطه در آنجا حضور دارد و از آن مهم‌تر با پرسش و نیازی خاص در زمان جاری مربوط است. یعنی از ذهن و جسم فردی شروع می‌شود که خود در زمان- مکان جاری در تعامل با محیط جاری‌اش هست. بر همین اساس چنین پیشینه‌ای در نسبتش با مسائل جاری وزن پیدا می‌کند و به اعتبار وزن پیشین یا الان خود بخشی از بایدها و نبایدهای جاری می‌شوند. به عبارت دیگر، پیشینه‌ها در اکنون و زمان – مکان حال یک موجودیت جاری تلقی می‌شوند؛ آن هم در جسم و ذهن فردی که با این زمان- مکان یا محیط خود تعامل دارد.

حتی پیشینه‌های فرهنگی نیز از طریق سازوکارهای زیستی منتقل می‌شود

بر اساس دیدگاه زیست‌شناسان و عصب‌زیست‌شناسان (از جمله کندل، داماسیو) گذشته از طریق زیرساخت‌های زیستیِ غریزی چون وراثت و ژنتیک به انسان منتقل می‌شود؛ البته این بدان معنا نیست که گذشتۀ فرهنگی نیز از طریق وراثت منتقل می‌شود بلکه تاکید بر این نکته است که سازوکارهای زیستیِ ژنتیکی یا غریزی زیرساخت‌های تعامل انسان با محیط را تعیین می‌کند و گذشتۀ فرهنگی را روی کول خود بار و آن را حمل می‌کند. به عبارت دیگر، گذشتۀ فرهنگی، برخلاف گذشتۀ ژنتیکی و غریزی بخشی از زیست اجتماعی یا فرهنگی[1] است. این بدان معناست که اگر گذشتۀ فرهنگی و اجتماعی را زیسته باشی آن را داری، و اگر نزیسته باشی نداری. درست برخلاف گذشته ژنتیکی یا غریزی. روشن است که نویسندگی و پژوهش بخشی از زیست فرهنگی و اجتماعی است.

البته تاکید بر زیرساخت غریزی و ژنتیکی بدان معنا نیست که زیست فرهنگی و اجتماعی در مرتبۀ دوم اهمیت است. بلکه بیشتر به تاثیر متقابل این دو مربوط است. تا حدی که حتی کارکرد برخی از زیرساخت‌های غریزی و ژنتیکی بر اساس کم و کیف تعامل انسان با محیط تقویت می‌شود؛ و برخی دیگر در کمترین مقدار ممکن و در حد همان لحظۀ تولد باقی می‌ماند. برای مثال، توانایی تفکر و زبان یک توانایی غریزی و ژنتیکی است که همۀ انسان‌ها آن را دارند اما اگر کودک انسانی چند سال اول تولد، زبان را فرا نگیرد تا آخر عمر حتی با پیشرفته‌ترین ابزارها نیز نمی‌توان به او زبان آموخت. به عبارت دیگر، انواع زبان‌ها یک پدیدۀ فرهنگی است که از طریق تعامل انسان با محیط فراگرفته می‌شود. اما زیرساخت و توانایی غریزی آن در بشر وجود دارد. همینطور آب و غذا چیزی است که انسان نمی‌تواند از آن دوری کند اما کم و کیف خوردن و آشامیدن تحت تاثیر پدیده‌های فرهنگی و جغرافیایی است و از این لحاظ تفاوت‌های زیادی بین فرهنگ‌ها و کشورها وجود دارد.

ساز و کارهای فرهنگی و یادگیری را باید گسترش همان توانایی‌ها و ظرفیت‌های زیستی و غریزی دانست. به عبارت دیگر، این‌گونه نیست که میراث‌های فرهنگی چون علوم و فنون بی‌چون و چرا و عینا از گذشته به ما به ارث برسد بلکه باید خود آن را کسب کنیم، در اختیارش بگیریم، و کم و کیف مالکیت خود را بر آنها تحمیل کنیم. حتی باید دودستی به آنها بچسبیم تا از کف نرود. امروزه ملت‌ها این توان را دارند که به میراث‌های جهانی دیگر فرهنگ‌ها و تمدن‌ها نیز توجه داشته باشند که مهم‌ترین آنها علوم و فنون بشری است. اما کسب همین‌ها نیازمند ارتقای مجموعه‌ای از مهارت‌های شناختی و حسی – حرکتی در کسانی است که آنها را می‌خواهند؛ این گونه نیست که دیگر فرهنگ‌ها و کشورها و یا حتی والدین ما آنها را به ما واگذار کنند؛ اگر این‌گونه بود ما امروز صاحب و مالک همان قدرت فرهنگی و تمدنی بودیم که قرن‌ها و بلکه هزاره‌ها پیش پدران ما در مقایسه با هم‌عصران خود داشتند!

تک‌تک انسان‌ها به طور مستقل و با هم این وظیفه را بر عهده دارند که در کسب ناداشته‌ها و حفظ و ارتقای  داشته‌ها و پیشینه‌ها مشارکت کنند. زیرا کم و کیف آن به گونه‌ای است که به تلاش فردی و جمعی نیاز دارد. تنها افراد و ملت‌هایی به آن دسترسی خواهند یافت که خود بخشی از فرایند تولید علوم و فنون شده باشند و تن و جسم خود را به آن سپرده باشند؛ وگرنه یادگیری یا پیشینه‌های علمی و فنی چیزی نیست که فردی به فردی دیگر واگذار کند؛ باید آن را از آن خود کرد. باید آنها را زندگی کرد و در خود انسان و زندگی او جاری شود. گذشته‌ها و پیشینه‌های ذهنی و مهارتی وجود خارجی مستقلی ندارد که بتوان آنها را منتقل کرد: هستی آنها یا وابسته به انسان و در انسان است و به همین دلیل، اغلب در حال تغییر؛ و یا در محصولات انسان‌ساز تجسم فیزیکی یافته است. در هر دو حال باید آنها را بخشی از وجود خود کرد تا به خوبی در رفتار و گفتار انسان‌ها و سایر محصولات انسان‌ساز، از جمله کتاب‌ها، مقالات، و سایر کالاها و خدمات دانش‌بنیان جا خوش کند و بخشی از آن شود. قدرت و ضعف اخلاقی و سایر رفتارهای فرهنگی و اجتماعی به همین نکته مربوط است. پیشینه‌های اخلاقی و اجتماعی،  یا پیشینه‎‌های فرهنگی و هر چیزی از گذشته بخشی ناگزیر از سازوکارهای زیستی است.

پیشینه‌ها بر اساس چنین نگاهی بخشی ناگزیر از پژوهش، نویسندگی و ابداع و نوآوریِ ناشی از آن هستند؛ اصلا آنها خود نوآوری هستند و با آن یکپارچه‌اند. پیشینه‌ها به این دلیل وجود دارند که بخشی از واقعیت جاری هستند، و به آن متصل‌اند؛ بلکه بخشی از خود انسان‌اند؛ به عبارت دیگر، هرگونه گسستگی بین پیشینه‌ها و کنش محقق یا نویسنده به هنگام پژوهش، مطالعه، و نوآوری در علوم، فنون، زبان، رفتار، مهارت، زندگی و غیره نقطۀ ضعف تلقی می‌شود و در نتیجۀ کارها اختلال ایجاد می‌کند. انگار چیزهایی را به هم متصل کرده‌ایم که همخوان نیستند؛ طبیعی است که چفت و بست نمی‌شوند. از هر طرف درز خواهند داشت.

پژوهش و نگارش نوعی سازوکار فرهنگی و اجتماعی است که کم و کیف زیست پژوهشگر، نویسنده و زیرساخت‌های غریزی و ژنتیکی وی را ارتقا می‌دهد.

 

-------------------------------------------------------------

[1]. زیست فرهنگی به همۀ آن دسته از سازوکارهای انسانی اطلاق می‌شود که از طریق یادگیری اجتماعی منتقل می‌شود. برخلاف زیست غریزی یا ژنتیکی که از طریق وراثت یا سازوکارهای مولکولی منتقل می‌شود.