داخلی
»سخن هفته
یک قدم جلوتر بگذارید
لیزنا؛ سیدابراهیم عمرانی، سردبیر: در یک ماه گذشته، به دلیل کاری در دست، به کتابخانههای دانشگاهی مختلفی سر زدم و به دنبال کار خود مدتی در کتابخانهای میماندم و به کتابخانه بعدی سر میزدم. در همه این کتابخانهها ریزگردی می دیدم که بر کتابخانه نشسته بود که نمیدانم چه بود، ولی هر چه بود فضا را تیرهتر از سابق کرده بود. شاید هم درشتگرد بود که اینقدر وضوح داشت. این را هم نمی فهمیدم این ریزگرد از چه جنسی بود، خاک کتاب بود، که به هوا خاسته بود؟ خوب قبلا هم زیاد در غبار و خاک کتاب پرسه زده بودم و از آن جنس نبود. ریزگردِ رکود بود، ریزگرد خستگی بود، ریزگردهایش پسا کرونایی بودند، و چون کتابخانهها تازه حضوری شدهاند، هنوز به کارایی و شادابی قبل نرسیدهاند؟ نمیدانم چه بود و شاید همه اینها بود. و خلاصه چیزی که نمیدیدی شادی بود و تحرک و ...
در فضای بیرون از کتابخانه و در سرسراها و حیاط و باغهای دانشگاه هم سکوت ناخوبی میبینی، جایی که همواره شادترین نسلها در آن زیستهاند و در سخت ترین وضعیتها به بیرون از خود امید و دلخوشی دادهاند، و لبخند برلبان دیگران آوردهاند و اگر اشکی بود، اشک شوق و موفقیت بوده، اکنون خمودگی میبینی و سکوت. دانشگاهها حضوری شدهاند، لیکن آن حضوری را که در سالهای دراز در دانشگاه دیده بودم، نبود. تعداد دانشجو که کم نشده، شاید بیشتر هم شده باشد، ولی آن داد و فریادهای جوانان که همیشه فضای سرسرای دانشکدهها را پر میکرد نبود. آن زمان، به هر سمت نگاه میکردی تحرک میدیدی و جوانی. در گوشهای، چهار پسر و دختر داشتند درسی را مرور میکردند و در گوشه دیگری عدهای مشغول فوتبال کوچیک بودند، و باز عدهای دورهمی داشتند میگفتند و میخندیدند، و از صدای خندهشان شادی به اطراف پراکنده میشد. فضای این روزها تا بازگشت به فضای جوانانه قدیم فاصله دارد.
این گرد غم که بر کتابخانه و دانشگاه نشسته چیست و چه کسی باید آن را از چهره دانشگاه، جوانان و کتابخانهها بزداید. فضای مجازی بر ناشادمانی مردم ایران تاکید میکند و دائما آمار میدهد و از قول این دانشمند و آن محقق علوم اجتماعی مطلبی را میفرستند و با ممالک دیگر مقایسهمان میکنند و ما را در میان مردم دنیا در شاد بودن رساندهاند به ته جدول، و شاید یکی مانده به آخر و آن یکی هم نمیدانم کیست. ولی اینکه شادابی را در این چند دانشگاه و دانشکدهای که برای رسیدن به کتابخانه از سرسرایشان می گذشتم نمیدیدم، واقعیتی عینی بود که به چشم خود میدیدم. هیچکدام از این فضاها برایم تازه نبود، هر یک از این کتابخانهها و دانشکدهها و دانشگاهها را بارها و بارها دیده بودم، و واقعا تفاوت داشت.
سال گذشته که میرفتم، و دانشگاه را بی دانشجو یا کم دانشجو میدیدم، همه چیز را منسوب می کردم به کرونا که بر پدر و مادر خودش و ویروسش و کسانیکه آن را به جان مردم انداختند لعنت، و لعنت بیشتر بر آنانکه از قِبَل کرونا، با جان مردم بازی کردند و جیبهای پرناشدنی خود را باز بیشتر پر کردند. سال گذشته نیز کتابخانههای مختلف را سر کشیده بودم، دانشگاه غیر حضوری بود و توجیه پذیر، لیکن امسال باز فضا خلوت بود و اگر بودند، من نمیدیدمشان و آنان هم که بودند، شاد نبودند.
آیا فضای معیشتی بر رفتارهای ما تاثیر گذاشته است؟ این جراحی اقتصادی که یک بار در دوره استاد احمدینژاد کلید خورد که یارانه را به کالا ندهند و به فرد نیازمند بدهند و جلوی سوء استفاده گرفته شود، اجرایی خواهد شد؟ آن بار که جراحی ایشان دل و روده ما را از حلقمان بیرون کشید و ارز تک نرخی نشد. در جراحی احمدینژاد که کاسبان تحریم و نیازمندان ارز دولتی، یا همان رانت خواران متروپل ساز عزیز، تک نرخیت ارز را بر نتابیدند، و یارانه 45 هزارتومانی همان 45 هزارتومان ماند، و نرخ ارز دولتی و غیردولتی هم ماند و دو نرخی و گاهی به همت بانک مرکزی عزیز سه نرخی شدیم، و بدبختتر شدیم، چون بیشترین سودها و اختلاسهای هزاران میلیاردی در دو نرخی بودن ارز امکان تولید دارد، (البته در کنار زمینخواری و کوهخواری و دریاخواری و میانکاله خواری و تعداد زیادی خوردنهای دیگر).
خلاصه، داستان جراحی احمدی نژاد مثل داستان یارو شد که از او پرسیدند، که می خواستی دختر پادشاه را بگیری چه شد،گفت 50 درصدش حل شده، من و ننهام راضی هستیم، مانده شاه و دخترش. دوره احمدی نژاد هم فقط یک نیمهاش حل شد و رانت خواران راضی شدند، تفاوت قیمت ارز دولتی و بازار آزاد از 1000 تا 4000 تومان بود، و باز قدر مطلق آن به این وحششتناکی که الآن هست نبود، ولی همانطور که گفتم، مردم، بیچاره شدند، و رانت خواران پولدار تر و مافیای دارو و کالاهای اساسی خوشبختتر و مردم کشورهای اطراف از یارانه مردم ایران بهرههایی بردند که خود مردم ایران نبردند. اکنون که تفاوت نرخ ارز افسانه شده و دونرخی ماندن آن هر روز خطرناکتر از روز پیش. ارز 4200 دولتی تا 30000 زمین است تا آسمان. آیا مافیای دارو که در دو سه سال اخیر سر هر کوچه یک داروخانه تاسیس کرده که سهمیه دارو با ارز 4200 بگیرد و با نرخ 30000 تومان بفروشد، راضی میشود که ارز تک نرخی شود. و آیا این جراحی و این دو نرخیت بر اجاره خانهها چه تاثیری گذاشته، بماند. فقط به خدا پناه میآورم و تعجیل ظهور امام زمان (عج) را از خدا میخواهم.
در این روزهای سخت، تقریبا همه خانوادههای ایرانی (جز همان قشر تازه به دوران رسیده بهرهمند از رانت) در شرایط دشواری به سر میبرند و خنده به زحمت بر لبشان میآید و این وضعیت دیگر دانشگاهی و غیر دانشگاهی و دانشجو و کارمند و استاد دانشگاه نمی شناسد؟ همه نگران امروز و آینده فرزندانشان هستند.
خُب گریزی زدیم به صحرای کربلا، و حالا برگردیم پشت میز امانت کتابخانه و فکری به حال کسب و کار خودمان بکنیم.
فکر نکنید میخواهم شعار بدهم و ادای این کتابهای زرد موفقیت را در بیاورم که به غلط عنوان روانشناسی بر آنها می گذارند،.نه نمی خواهم بگویم، در هر شرایطی باید بخندید که خنده میتواند درمان همه دردها باشد، حتی اگر درست باشد.
صحبت من اینجا است، ما به عنوان کتابدار چه باید بکنیم؟ نسخه از پیش آماده ای هم ندارم، شما بگوئید چه باید کرد؟ بارها به عنوان کتابداری که نزدیک نیم قرن در کتابخانه ها کار کرده، توصیه کردهام کتابداری که پشت میزش بنشیند و منتظر باشد که بیایند و از او سوال مرجع بپرسند، یا کتابی را امانت بگیرند و .... ، متعلق به قبل از نیمه دوم قرن بیستم بوده و در دوره پس از آن این کتابداران بودند که به سوی مشتاقان اطلاعات حرکت کردهاند، و اطلاعات خود را در طبق زر میگذاشتند و با اخلاص نزد طالبان آن میبردند و آنها را از وجود اطلاعاتی که نیاز داشتند و از وجود آن مطلع نبودند، شعف زده و شگفت زده میکردند. کتابداران در خلق اطلاعات تازه توسط این پژوهشگران و تربیت متخصصان تازه توسط این استادان خود را شریک میدیدند و برای کار بیشتر انگیزه پیدا میکردند.
اینک هم فکر می کنم باید همان باشیم و باید از رخوتی که ناشی از نزدیک سه سال پاندمی بر فعالیتهای ما سایه انداخته خود را رها کنیم و کارهای خود را با شور و اشتیاق بیشتری پیگیری کنیم. نباید مغضوب فضای خسته عمومی شویم. کار شادابی میآورد و در بدترین بحرانهای روحی، روانی، اجتماعی و اقتصادی میتواند کمکمان باشد و می تواند با تکانی شدید ما را از رفتن به سمت افسردگی کاری و در نتیجه افسردگی روانی نجات دهد و هر انسان شادی، شادی خود را به اطراف میپراکند، حتی اگر در ابتدا از نگاه همسایگان مسخره به نظر آید که و بگویند "یکی میمُرد ز درد بینوایی، یکی پرسید جانم زردک میخواهی؟" . کار درمان است و آینده هر فردی و هر کشوری، وابسته به کار است.
دانشجویان فرزندان ما و خواهران و برادران کوچکتر و کم تجربهتر ما هستند، و شاید از ما آسیبپذیرتر، با حرکت به سمت ایشان و کار کردن در نقش یک کتابدار واقعی، پرتحرک و شاد، او را هم به زندگی امیدوار کنیم تا نگاهش به دانشگاه و محیط تغییر کند و بداند که او هم در حفظ روحیه و آرامش مردم میتواند نقش داشته باشد.
بارها ایران عزیز دچار بحرانهای مختلف شده، از حمله اقوام خارجی تا فروپاشیدگی ناشی از ملوکالطوایفی و مدیریتهای چندینگانه در کشور، و باز با تلاش همین مردمی که دائما توی سرشان میزنند که شما عرضه ندارید و در ممالک دیگر چنین و چنان است، مملکت آباد شده و باز مردم ایران سر بلند کردهاند و نشان دادهاند که کشورشان (این پدیده کم مثال جهانی) باز هم ایران مانده و با غرور در صحنه دنیا حرکت کردهاند تا هجوم بعدی و این هجومها و این غارتگریها کی به انتها میرسد نمیدانم ولی میدانم که مردم ما لیاقتهای خود را همیشه نشان دادهاند و مردمان و اقوامی با نام ایرانی در قطعه ای از کره زمین 5000 سال در کنار هم زیستهاند که نمونههای دیگرش در کره زمین شاید فقط هند و چین باشند و بس.
عزیزانم، سیستم آموزش عالی کشور در وضعیت خوبی نیست، و همه کسانی که در این سیستم کار و فعالیت میکنند، مسئول هستند که دستاوردهای دویست ساله (از امیرکبیر به این سوی) را حفظ و به آن غنا بخشند. کتابداران یکی از حلقههای این زنجیر سیستمی هستند و آنها باید سهم خود را در حفظ ایران عزیز بدانند و درست عمل کنند. از جایتان برخیزید و یک قدم جلوتر بگذارید. هر کسی در این ارکستر عظیم جایگاهی دارد و صدایش کوچک یا بزرگ در ساختن این قطعه موسیقایی نقشی دارد که قابل کنار گذاشتن و حذف نیست، نقش و وظیفه خود را در هر شرایطی درست انجام دهیم.
عمرانی، سید ابراهیم. «دانشگاهها حضوری شده اند، رکود را از چهره کتابخانهها بزداییم: یک قدم جلوتر بگذارید». سخن هفته لیزنا، شماره 591، 9خرداد ۱۴۰۱
۱. از توهین به افراد، قومیتها و نژادها خودداری کرده و از تمسخر دیگران بپرهیزید و از اتهامزنی به دیگران خودداری نمائید.
۲.از آنجا که پیامها با نام شما منتشر خواهد شد، بهتر است با ارسال نام واقعی و ایمیل خود لیزنا را در شکل دهی بهتر بحث یاری نمایید.
۳. از به کار بردن نام افراد (حقیقی یا حقوقی)، سازمانها، نهادهای عمومی و خصوصی خودداری فرمائید.
۴. از ارسال پیام های تکراری که دیگر مخاطبان آن را ارسال کرده اند خودداری نمائید.
۵. حتی الامکان از ارسال مطالب با زبانی غیر از فارسی خودداری نمائید.