داخلی
»سخن هفته
ساختن آرشیو برای حفظ هویت
لیزنا، سید ابراهیم عمرانی، سردبیر: هفته پیش در مورد خطر نابود سازی هویتهای ملی و اجتماعی با محور میراث فرهنگی اجتماعی آنان را تقدیم کردیم که استقبال خوبی از آن نوشته شد. همانطور که نوشته بودم، فکر این موضوع از مقالهای در نشنال جئوگرافیک آمد که میدیدم گزارشگر برای تهیه گزارش به سه نقطه مختلف در سه قاره سفر کرده و از مکانهایی گزارش گرفته، که همه جنگ، درگیری یا آشوبی بزرگ را پشت سر گذاشتهاند، و نسبت به فلسطین که همین الآن و در همین روزها، که تلاش برای محو شدنش از جغرافیای زمین در جهت منافع قدرتهای بزرگ دارد اتفاق میافتد، تلاشی نمیشود.
به هر حال این مجله که خیلی وقتها به خاطر عکسهای کم نظیرش مورد توجه بوده، هم حتما خط و ربطهای سیاسی خودش را دارد، و چنان گزارشی فعلا در دستور کارش نیست، با اینهمه به عنوان یک کتابدار از اینکه گزارشگر مجله به این مناطق رفته و گزارشی از تلاشهای فردی و گروهی برای حفظ هویت های ملی و قومی، در قالب ایجاد آرشیو، تهیه کرده سپاسگزارم. نشانی اصل مقاله[1] را در سخن هفته پیش دیدید و شاید تا کنون آن را خوانده باشید، با اینهمه قول داده بودیم، این هفته به معرفی مقاله بپردازیم و عذر میخواهم که باز هم مقاله طولانی میشود .
ابتدا به برنامه آرشیوهای در خطر کتابخانه ملی انگلستان[2] اشاره میکنیم، که اینک 20سال (از 2004) از آغاز بکار آن گذشته است. "برنامه آرشیوهای در معرض خطر (EAP) دیجیتالی کردن آرشیوهایی را در سراسر جهان که در خطر نابودی، بی توجهی یا زوال فیزیکی هستند، تسهیل می کند. به لطف بودجه سخاوتمندانه آرکادیا، یک بنیاد خیریه که برای حفظ میراث فرهنگی و ارتقای دسترسی آزاد به دانش فعالیت می کند، ما به تقریباً 500 پروژه در بیش از نود کشور در سراسر جهان به بیش از صد زبان و خط کمک های مالی ارائه کرده ایم .....
از سال 2004، این برنامه به دیجیتالی کردن بیش از سیزده میلیون تصویر و 35000 آهنگ صوتی کمک کرده است. انواع آرشیو دیجیتالی شده تاکنون شامل منابع چاپی کمیاب، دست نوشته ها، مواد بصری، ضبط های صوتی است. این مجموعه آنلاین به طور مداوم در حال گسترش به صورت رایگان از طریق شرکای آرشیوی محلی، این وب سایت، در دسترس است و از طریق فهرست کتابخانه بریتانیا، برای تحقیق، الهام و لذت قابل بازیابی است[3]".
من با تئوری توطئه میانهای ندارم، و فکر میکنم ثروت و در دسترس داشتن منابع مادیِ کافی برای برنامه ریزی و نیز داشتن خلاقیت و توان مانورِ در لحظه، و استفاده از راه حلهای جایگزین، که آن نیز امکانات میخواهد، قدرت به همراه میآورد و قدرت هم ثروت را تضمین میکند و این دو پا به پای هم پیش میروند. بنابراین تئوری توطئه نیست، امکان چرخش سریع به راه حلهای جایگزین و تقریبا از پیش آماده امکان اعمال سیاستهای دلخواه قدرتهای بزرگ را به آنها میدهد. بنابراین داستان دائیجان ناپلئون نیست، و در بسیاری موارد سیاستها از پیش تعیین نشده، ولی هر جا لازم باشد، اتاقهای فکر و رسانهةای جریان اصلی جهانی، مسیر را برای اعمال سیاستهای قدرتهای بزرگ هموار میکنند. و در دوران کنونی که دیگر خجالت هم کنار گذاشته شده و همین روزهای اخیر خواندیم که برای حفظ موقعیتی خاص در اوکراین، انگلستان پیشقدم شده،و اکنون همان انتظار را از انگلستان برای فلسطین تقاضا کردهاند، و به صراحت پاسخ شنیدند که برای فلسطین چنین برنامهای نداریم.
به حوزة میراث فرهنگی برگردیم. در این حوزه دو نظر را شنیدهام و خودم جز چند سوال، نظری ندارم. از برخی میشنوم که خدا را شکر که آثار تاریخی ما را کندند و به موزه های اروپایی بردند و دست کم دارد از آنها مراقبت میشود. عدهای هم میگویند، فعلا و با بودجه و امکانات فعلی کشور و فرهنگ نگاهداری میراث فرهنگی که هنوز در مردم ما ضعیف است، بهتر است میراث زیر خاک بمانند و کاوش نشوند و بیرون آورده نشوند.
در اولی شاهد سوء استفادههای سیاسی هستیم که چندی پیش برایتان نوشتم، وقتی همسایگان ثروتمند ایران پولهای هنگفتی برای بازسازی موزههای اروپایی میدهند، در این موزهها مانند لوور نام ایران به شدت کمرنگ میشود و همه آثار ایران میشود بین النهرین و آسیای میانه و آسیای صغیر و حتی تپهیحیی و کنار صندل کرمان، در لوور میشوند تپهیحیی و کنار صندل و نه ایران. این دیگر تئوری توطئه نیست، خود توطئه است و مقابل دیدگان همه کسانی است که لوور قدیم و لوور جدید را دیدهاند. در مورد نظر دوم هم که اینها زیر خاک بمانند، باز به نظرم ضایعه و فاجعه است، اول اینکه باید بررسیهای تاریخی هر روز کاملتر شود، بنابراین کشف میراث و بررسی تاریخی فرهنگی اجتماعی مردمان ساکن هر منطقه از دنیا لازم است و بر حسب امکانات باید سریعتر انجام شود، و دوم از دست رفتن این آثار با کشفهای اتفاقی مردم عادی، خطرناک است مانند زیویه در سقز کردستان و کنار صندل در جیرفت که بر حسب یک اتفاق طبیعی (سیل)، از زیر خاک بیرون آمد و غارت شد و اکنون بدون نامی از ایران در مجموعه های خصوصی دنیا نگهداری میشوند. و باستانشناسان، با به هم خوردن لایههای باستانشاختی، امکان بازسازی و تفسیر دادهها را از دست میدهند.
برنامه آرشیوهای در خطر کتابخانه بریتانیا، برنامه خوبی است و همانطور که نوشتهاند، تا کنون به اجرای 500 پروژه از محل بنیادآرکادیا کمک شده است. و آثار همه در آرشیو کتابخانه بریتانیا قابل بازیابی است. در نقشهای هم که منتشر شده، به سنجاقی روی نام ایران نیز بر میخوریم که نمیدانم کدام پروژه آرشیوی ایران با کمک این برنامه انجام شده، لیکن تنها یادآوری که دارم این است، که برای جلوگیری از سوء استفادههای سیاسی، حتما این آرشیوها در کشورهای ذینفع باید شکل بگیرند، حال اگر بر پایه یک توافق باید نسخهای دیجیتالی هم به کتابخانه بریتانیا بدهند، بسیار هم خوب است، چرا که امکان دسترسی محققین همه دنیا به این اسناد بیشتر خواهد گردید.
و اما سه آرشیوی که بیرون از برنامه کتابخانه بریتانیا کار خود را آغاز کرده و در مجله نشنال جئوگرافیک معرفی شده اند.
مقدمه: خانم نینا استراچلیک Nina Strochlic در گزارش خود به وضعیت خانواده خودش به عنوان یک یهودی لهستانی پناهنده به امریکا در جریان جنگ جهانی دوم اشاره میکند: "تاریخچه همه گروههای درگیر، اغلب در کیسه ها و جعبه ها ریخته می شود و در اتاق زیر شیروانی پنهان می شود. پدربزرگ و مادربزرگ من پس از هولوکاست از لهستان گریختند، و وقتی بزرگ شدم، از دستخطی در گذرنامه ایشان که در آن یک مقام اداره مهاجرت ایالات متحده ملیت آنها را "بدون ملیت" علامت گذاری کرده بود شگفت زده شدم. تنها مدرک مستند از زندگی آنها به عنوان یهودی در لهستان، و قرنها زندگی خانواده ما در اروپا، دستهای از اسنادی بود که در چمدانی زرد رنگ نگهداری میکردیم: یک پاسپورت موقت لهستانی، کارت های شناسایی از اردوگاههای کار اجباری، تعدادی عکس و ... ".
گزارشگر در ادامه اشاره میکند: " اکثر کشورهای توسعه یافته دارای مخازن گسترده و با بودجه خوبی هستند. حتی کشورهای کوچک در حال توسعه مانند گینه بیسائو و پالائو بایگانی ملی متوسطی دارند. اما در مورد کردها که به دلایل سیاسی در کشورهای مختلف هستند (که تنها نمونه نیستند ولی بزرگترین نمونه هستند)، که فرهنگ و تاریخشان از روایت غالب کنار گذاشته شده است، چه میتوان گفت؟ در مورد کشورهای تازه جدا شده مثل سومالی لند و کوزوو که هنوز رسمیت آنها یا از سوی سازمان ملل و یا از سوی کشور سابق پذیرفته نشده چه؟
کردستان عراق – سلیمانیه
ژین که در زبان کردی به معنای زندگی است، نام آرشیوی است که صدیق صالح 65 ساله و برادرش رفیق صالح اهل سلیمانیه بیش از دو دهه را صرف ساختن آن کردهاند. مجموعهای از کتابها، دستنوشتهها، روزنامهها، نامهها، خاطرات روزانه و اسناد دیگر که به قرن نوزدهم برمیگردد. جمعآوری این آثار، انگیزهای است که این دو برادر را به بخشهایی از ترکیه، ایران، سوریه و عراق برده است - منطقهای کوهستانی که حدود 35 میلیون نفر از ادیان و آداب و رسوم مختلف خود را کرد معرفی میکنند.
داستان کردها از زندگی در کوه های مشرف به بین النهرین، تا فتوحات صلاح الدین ایوبی، تقسیم عثمانی پس از جنگ جهانی اول، تا مبارزات خونین در سال 1988 با ارتش رئیس جمهور وقت صدام حسین که صدیق معتقد است، او تلاش کرد که کردها را در عراق محو کند. اینها سابقه هایی است که این دو برادر را محتاط و بی اعتماد کرده و به آنها حس ماموریت القاء کرده که کردها ممکن است کشور واحدی نباشند، اما مردم آنها سرشار از داستان و موسیقی و فرهنگ و سنتهایی به درازای تاریخ هستند و مردم آنها بدون گردآوری و حفظ و نگهداری این آثار، مستند، غنی و مالک هویت خود نخواهند بود.
افزون بر صدیق ، دوست قدیمی او شیخ محمدعلی قره داغی نیز مجموعههای اسناد کردی را گردآوری میکند و صدیق میگوید شیخ هرگز به کسی اجازه نداده مجموعه کامل او را ببیند. گفته میشود که صدها سند مربوط به 400 سال در آن نگهداری میشود شیخ مانند یک کارآگاه، مشغول گردآوری آرشیوی از مدارک است تا تصویری کامل از وقایع و اتفاقاتی که در کردستان عراق افتاده، ایجاد کند.
شیخ محمدعلی قره داغی بیش از 20 سال مشاور خانه نسخه های خطی عراق در بغداد بوده است. در آن سالها، او از اسناد تاریخی کردی که توسط دلالان عتیقه و مجموعهداران خصوصی نگهداری میشد، آگاه شد. او شروع به خرید آنها برای خودش کرد تا مطمئن شود که گم نخواهند شد یا از کشور خارج نمی شوند. بعدها، رژیم صدام او را به عنوان یک فعال کرد زندانی کرد و از مجموعه او به عنوان مدرکی دال بر گناهکار بودنش استفاده کرد.
و زمانی که از او پرسیدم چرا برخی از مجموعه را به ژین اهدا نمی کنیم؟ آیا این کتاب منحصر به فرد نباید در آرشیو ملی کردستان باشد؟ پسرش امجد گفت: «ما میخواهیم آرشیو ملی تحت اختیار دولت باشد، نه یک حزب و نه یک شخص. وقتی این اتفاق افتاد، خوشحال میشویم مجموعه را به آرشیو ملی بدهیم بدهد.
صدیق با اشاره به تواریخ عثمانی، بریتانیا و عراق گفت: «از آنجایی که کردها مستقل نبودند، مردم دیگر تاریخ کردها را برای آنها نوشتند. صدای کردی گم شده است. این چیزی است که ما به دنبال آن هستیم.» در نهایت، دولت محلی یک ساختمان چهار طبقه در مرکز شهر سلیمانیه برای آرشیو ملی (ژین) اهدا کرد. دولت منطقه ای برای دستمزدهای اندک 14 کارمند بودجه تامین می کند. در میان گنجینههای موجود در قفسههای ژین، 1300 نسخه خطی اصلی و صدها کتاب کمیاب وجود دارد، از جمله نسخهای از اولین کتاب شناختهشده منتشر شده درباره تاریخ کرد، شرفنما، که در سال 1597 م = 926 هجری به زبان فارسی نوشته شده است. با گذشت زمان، ژین اتاق هایی را به مجموعه های خصوصی روشنفکران و سیاستمداران مختلف و اسناد دیجیتالی دوره استعمار بریتانیا اختصاص داده است. تا به امروز، آرشیوی حاوی بیش از 72000 کتاب، نزدیک به 2000 مجله و روزنامه کردی، هزاران عکس و ساعت ها و ساعت ها نوارها و فایلهای صوتی و تصویری جمع آوری کرده است.
صدیق افزون بر شیخ محمد علی قرهباغی، بانویی را نیز به ما معرفی کرد که مجموعههای آرشیوی را نگهداری کرده است. ژین دختر رفیق حلمی، مورخ، شاعر و فعال سیاسی کرد که در اوایل قرن بیستم به عنوان مترجم برای رهبران استعماری بریتانیا خدمت میکرد. شناح عبدالله، مردم شناس که در مؤسسه کردستان در سلیمانیه کار میکند، ما را در این بازدید همراهی میکرد. اولین بار، چهار سال پیش، او و صدیق آمده بودند تا در مورد دریافت مدارک رفیق حلمی پدر ژین با وی صحبت کنند.
"شناح" به عنوان یک انسان شناس، بر این باور است که میراث جمع آوری شده فقط برای کردستان نیست. این اسناد برای ترسیم شباهت های یک شهروندی جهانی است. برای بستن ریسمان پیوند بین یک قبیله آمازونی که در شکار آهنگ میخواندند با یک کشاورز کرد که هنگام درو ملودیها خود را زمزمه میکرده، یا شاید برای نشان دادن اینکه چگونه کمک های زنان به تاریخ در دفتر خاطرات و نامه ها در کردستان، اوگاندا و اتحاد شوروی پنهان شده است. او گفت: «این اسناد و بایگانیها فقط مال ما نیست. "آنها مال دنیا هستند."
عکس: امیلی گارث وایت (PHOTOGRAPH BY EMILY GARTHWAITE)
سومالیلند.
منطقه سومالی در قرون گذشته قربانی موقع سوقالجیشی بودن خویش بوده و قدرتهای اروپایی به همین دلیل بر سر آن مرافعه داشتند و آن را میان خود به چهار پاره تقسیم کرده بودند. در سال 1369 جکومت دموکراتیک سومالی اعلام وجود کرد و با از هم پاشیدن اتحاد شوروی، و بر اساس سیاستهای قدرتهای بزرگ باز سومالی دستخوش خشونت شدید جنگ داخلی و به چهار بخش تقسیم شد که یکی از آنها سومالیلند است.
سومالیلند
مرزهای کنونی سومالی لند بر اساس یک تقسیم استعماری دهه 1800 است که یک منطقه تحت الحمایه بریتانیا را از سومالی لند ایتالیا جدا کرد. در سال 1960 مستعمرات سابق با هم ادغام شدند و جمهوری سومالی را ایجاد کردند، اما یک جنبش جدایی با پشتیبانی قدرتهای غربی در محلی که سومالی لند بریتانیا بود شکل گرفت. در دهه 1980، جنگ شروع شد و دولت رئیس جمهور محمد زیادباره در جنوب، کارزار نسل کشی را علیه قبیله اسحاق، گروه قومی اکثریت سومالیلند، آغاز کرد. پس از فروپاشی دولت سومالی در سال 1991، سومالیلند خود را یک جمهوری مستقل اعلام کرد. در سال 2012 یک دولت مرکزی سومالی مجددا برقرار شد، اما سومالیلند علیرغم عدم به رسمیت شناخته شدن بین المللی، جدا باقی ماند.
با حفصه عمر آرشیویست سومالی لند در دفتر کارش آشنا شدم. دفتر او یک طرف یک ساختمان کوچک در محوطه مرکز فرهنگی هارگیسا، در پایتخت سومالی لند است. حفصه دوست داشت تا دیروقت کار کند تا بتواند به نوارهای کاست که روی میزش به هم ریخته بود، بدون مزاحمت همکارانش گوش دهد. کار او مطالعه برچسبهای دستنویس، رمزگشایی اشعار تحریف شده و تعیین آهنگها، شعرها یا نمایشنامههای قدیمی بود.
سومالیایی ها اغلب میگویند که تاریخ آنها به ندرت نوشته شده است. تا آنجا که هر کسی میتواند متوجه شود که سومالیاییها همواره فرهنگی شفاهی داشتهاند، و سنت های داستان سرایی و نقالی، آواز خواندن، و خواندن نمایشنامه و شعر پایهای از هویت آنها بوده و باقی مانده است. ظهور دستگاههای ضبط صوت ارزان، کاسِت را به بخشی از فرهنگ سومالی تبدیل کرد و دهههای 1970 و 80 به دوران طلایی موسیقی سومالی تبدیل شد.
در سال 2014 مرکز فرهنگی هارگیسا را جاما موسه جاما، ریاضیدانی که از زمان جنگ در ایتالیا زندگی میکرد، برای جوانان سومالیایی تأسیس کرد تا جوانان سومالی با میراث خود آشنا شوند. جاما استدلال می کرد که راه رسیدن به روح جوان سومالیایی از گوش آنها میگذرد.
او گنجینه ای متشکل از 3568 کاست از یک استودیوی موسیقی منقرض شده خرید. در لندن، یک محقق 70 شعر ضبط شده توسط اعضای قبایل بیابانی کوچ نشین سومالیلند را در اختیار گذاشت. جاما همچنین مجموعههای دیگری را گردآوری کرد که توسط صاحبان آنها در گوشهای یا در کیسه هایی جاسازی و افتاده بود زیرا خانوادهها با گسترش جنگ آنهارا باقی گذاشته و فرار کرده بودند. به زودی 10000 نوار کاست دیگر تیهی و در انباری در خانه جا داده شدند. او امیدوار بود که این نوارها بتواند پلی به گذشته مردم سومالی بسازد - فرهنگ پر جنب و جوش سومالی را آشکار کند که نسل های جوان از آن بیاموزند و به آن افتخار کنند.
حفصه، متولد 2002، هیچ خاطره ای از سومالیلند شکوفا شده از نظر فرهنگی در دهه 1970 نداشت. پس از جنگ، شکل وارداتی و سختگیرانهتری از اسلام به وجود آمد. حتی مادرش او را سرزنش می کرد که چرا به جای قرآن به موسیقی گوش میدهد. اما در مرکز فرهنگی، حفصه با ثبت نوارهای دیجیتالی تازه، تحقیق در مورد محتوای آنها و فهرست کردن صدها خواننده، شاعر، آهنگساز و علمای دینی وارد دنیای متفاوتی شد. او به مضامین ترانهها اشاره کرد: عشق، نوحه، بحث، میهنپرستی، و داگالگلین (آهنگهایی که مردم را به مبارزه با ظلم تشویق میکرد). موسیقی نسل او به دنبال مدها و ماشین های جدید بود. اما در آهنگ های قدیمی او داستان های عشق را شنید که بخشی از هویت کشورش بود. گهگاه، نوار کاست را باز می کرد و پیامی (بخوانید نامه ای) پخش می شد. این "نوارهای نامه" از سراسر جهان میآمد: جیبوتی، کنیا، ایتالیا، و دبی، هر جا که مهاجران سومالیایی فرار کرده بودند.
کوزوو
در بالکان به مدت 500 سال امپراتوری عثمانی قدرت مسلط بود. آلبانیاییهای در امتداد سواحل آدریاتیک استقلال خود را در سال 1912 اعلام کردند. آلبانیایی ها در منطقه همسایه کوزوو پس از شکست عثمانی ها در جنگ اول بالکان 13-1912 تحت کنترل صربستان قرار گرفتند. پس از فروپاشی خشونتآمیز یوگسلاوی در طول دهه 1990، آلبانیاییهای کوزوو برای استقلال از صربستان جنگیدند. کوزوو در سال 2008 استقلال خود را اعلام کرد و بیش از 100 عضو سازمان ملل آن را به رسمیت شناختند. صربستان همچنان بر کوزوو به عنوان یک استان خود ادعا دارد.
نهات کراسنیکی Nehat Krasniqi ، پس از استقلال در ژوئن سال 1999 که به کتابخانه ملی کوزوو در پریشتینا بازگشت، اولین چیزی که دید لباس های کثیف، بطری های آبجو و نقشه های نظامی بود که اتاقهای مطالعه را پر کرده بود. در یکی از آخرین فصلهای جنگ داخلی یوگسلاوی، ارتش صربستان، با حمایت از صربهای کوزوو به آلبانیاییها که سعی در ایجاد یک کشور مستقل داشتند حمله کرد. تقریباً 13500 نفر کشته یا مفقود شدند که اکثریت قریب به اتفاق آنها آلبانیایی تبار و مسلمان بودند. اکنون درگیری متوقف شده بود و افرادی مانند کراسنیکی در حال جمع آوری قطعات شکسته کوزوو شده بودند. در طول دهه گذشته، ساختمان متمایز کتابخانه ملی در مرکز شهر (که به خاطر 99 گنبدش معروف است) در زمانهای مختلف محل سکونت پناهندگان و سربازان بوده است. وقتی کراسنیکی در اتاقها گشت میزد، فقط یک سوال داشت: آیا اسنادی که در آن زمان برای نجاتشان از نابودی در جنگ کوزوو جانش را به خطر انداخته بود، ممکن است باقی مانده باشند؟
کراسنیکی مانند همه دانشآموزان در کوزوو، درباره فتوحات روم و عثمانی در منطقه و به دنبال آن حکومت سوسیالیستی یوگسلاوی به رهبری ژنرال تیتو، خوانده بود. اما کراسنیکی در تحقیقات دکتری خود با دیدن دستنوشتههای متعددی که تاریخ را از منظر کوزووهای آلبانیایی و نه فاتحان آنها توصیف میکنند، شگفتزده شد. او احساس می کرد که این یافته ها اثباتی بر گذشته روشنفکرانه و ریشه های عمیق زبان و فرهنگ آلبانیایی است. این داستانی بود که در تاریخ رسمی یوگوسلاوی تیتو هرگز ظاهر نشده بود.
کراسنیکی در بازگشت به عنوان متخصص کتابخانه ملی، سفر به کشور را آغاز کرد و دستنوشتههایی را جمع آوری کرد که این هویت کوزوو را منعکس میکرد. او در شهرهایی که پستهای تجاری عثمانی بودند، اسنادی را یافت که در زیر شیروانیها و زیرزمینها پنهان شده و با فضولات موش و تار عنکبوت پوشانده شده بودند. او شعر و نثری را که توسط نویسندگان محلی به زبانهای ترکی عثمانی، عربی و فارسی نوشته شده بود، کشف کرد. "یک بار زن جوانی ظرف ماستی را باز کرد تا نسخه قرن هفدهمی از Cuneus Prophetarum، یک تعزیه کاتولیکی که جزو اولین کتابهایی بود که به زبان آلبانیایی نوشته و چاپ شده بود، را در ظرف دیدم".
کراسنیکی با صدها نسخه خطی تازه یافت شده، مجموعه ویژهای را در کتابخانه ملی تأسیس کرد و به ترجمه و فهرستنویسی آنها پرداخت. اما در سال 1989، به فرمان قصاب بالکان اسلوبودان میلوشویچ، حکومت نظامی شد و آلبانیایی ها از مشاغل دولتی اخراج شدند. پلیس به کتابخانه ملی رسید و به کراسنیکی دستور داد تا جانشین صرب خود را آموزش دهد. ده سال بعد، پس از مداخله ناتو که به جنگ پایان داد، کراسنیکی سرانجام به کتابخانه پر از زباله بازگشت. او متوجه شد که تقریباً تمام کتابهای آلبانیایی زبان به کارخانههای خمیر کاغذ فرستاده شده، اما در دفتر سابقش دست نوشته هایش را که از خورشید و آب آسیب دیده بودند، را پیدا کرد.
کراسنیکی میگوید «میلوشویچ میخواست تکههای عظیمی از تاریخ ما را پاک کند، زیرا اینگونه میتوان ملتی را مطیع کرد و آن را برده نگه داشت. دانستن تاریخ شما سوخت موتور استقلال و آزادی شماست.»
کراسنیکی که مصمم بود کشف کند که چه آثاری از گذشته کوزوو باقی مانده است. به همه شهرها سفر کرد. خانه ها و مساجد ویران شده بودند و بوی تعفن اجساد از چاه ها می آمد. اسناد قدیمی برای مردم از اولویت پایینی برخوردار بودند چرا که مردم سوگوار بستگان بودند و تلاش میکردند قبل از هر چیز سرپناهها و خانههای خود را بسازند، اما کراسنیکی در درگاه هر خانه فقط یک درخواست داشت: اگر کتاب یا نسخه خطی قدیمی دارید، بگذارید کتابخانه ملی آنها را بخرد.
زمانی که کراسنیکی قبل از جنگ به جاکووا سفر کرده بود ، در کتابخانه تکیه صوفیان بکتاشی از دیدن نسخههای خطی مصور پر از تذهیب و تزئین ، مجموعههای شعر، و صدها طومار و دستنوشته درباره موضوعاتی مانند نجوم و پزشکی که توسط دانشمندان نوشته شده بود متعحب گردید. یکی از دارایی های ارزشمند کتابخانه، نسخه ای از اشعار شمس تبریزی، و مثنوی معنوی مولوی بود که به آلبانیایی ترجمه شده بود. اینها برخی از نادرترین اسنادی بودند که کراسنیکی تا به حال دیده بود. از آنجایی که دراویش به علل مختلف بیش از اندازه پنهانکاری میکردند، تعداد کمی از آثار در معرض مراجعه و مورد مطالعه قرار گرفته بود. او به یاد می آورد که: "دستنوشتههایی وجود داشت که ارزش آنها را حتی نمی توانستید با طلا اندازه بگیرید".
در طول جنگ، تکیه صوفیان به آتش کشیده شد و کتابخانه آن به خاکستر تبدیل شد. کراسنیکی معتقد است که این یکی از بزرگترین زیان های فرهنگی کوزوو بود. آنجا به گونهای ویران شده بود که نمی توانست بازسازی گردد. "با اینهمه به من پیشنهاد کرد که مرا به آنجا ببرد تا میزان خرابی را به چشم خود ببینم". وقتی به تکیه رسیدیم، رئوف رادونیچی یک درویش صوفی را ملاقات کردیم که در قدیم به این تکیه خدمت می کرد. وی عکسهایی از بقایای اسکلت تکیه پس از جنگ را به ما نشان داد. او گفت، زمانی که در سال 1999 در یک اردوگاه پناهندگان در آلبانی زندگی می کرده، متوجه شده که تکیه سوخته است. او چنان به شدت گریه کرده بود که مردم تصور می کردند خانواده اش کشته شده اند. کراسنیکی از نسخه های خطی و دستنوشتهها پرسید. آیا همه آنها از بین رفته بودند؟ رادونیچی در حالی که دستش روی قلبش بود گفت: بله. "این دانش برای همیشه از بین رفته است."
جنگ مسالمت آمیزی که صدیقی در سلیمانیه از آن گفته بود، در مواقعی علیه ستم یک دیکتاتور بود و گاهی علیه بی علاقگی مردم خودش. مانند کراسنیکی در کوزوو و جاما در سومالیلند، وقتی صدیقی به نقشه پراکندگی کردها نگاه کرد، کردها و هدف زندگیاش برای حفظ تاریخشان را در مقابل منافع ژئوپلیتیک قدرتهای بزرگ میدید. و او می دانست که هر لحظه ممکن است کارش دوباره متوقف شود.
در پایان بار دیگر تاکید میکنم، کتابداران حافظان اندیشه و چنانکه دیدید حافظان هویتهای مردمشان هستند و وظیفه دارند درهر جا که هستند، میراث فکری و فرهنگی بشر را حفظ، نگهداری ، سازماندهی و دسترس پذیر کنند. از همین امروز در هر شهر و روستایی هستید، با همین گوشیهای همراه که در دستتان دارید، به ساده ترین شکل ممکن، یعنی ضبط صدا و نه حتی تصویرِ ویدئویی، از خاطرات اعضای کتابخانه و مردم محله و روستا و شهرتان ضبط کنید و اگر نسخهای و دستنوشتهای دارند، حتی اگر حاضر به فروش یا واگذاری آن به کتابخانه ملی یا کتابخانه های دیگر که نسخههای خطی را نگاهداری میکنند نیستند، به آنها توضیح دهید که ممکن است نسخه در خانه خودشان در اثر مشکلات محیطی، رطوبت، قارچها و میکروبها از بین بروند و اصرار کنید که دست کم چند صفحه اول و چند صفحه آخر را عکس بگیرید و آن را حفظ کنید و به دست نسخه شناسان برسانید. بگذارید که میراث پیشینیانمان برای همیشه محفوظ گردد،که این میراث هویت و سند شناسایی ماست.
[1] . Strochlic, Nina. When a people's stories are at risk, who steps in to save them? Kurdistan, Somaliland, and Kosovo. National Georgraphic Magazine. May 29, 2024.
[2] . Endangered Archives Programme. https://eap.bl.uk/
[3] . همان
عمرانی، سیدابراهیم (1403). «ساختن آرشیو برای حفظ هویت: تلاشهایی در کردستان عراق، سومالیلند و کوزوو». سخن هفته لیزنا، شماره ۶۹7، 28 خرداد ماه ۱۴۰۳
بعداز جنگ در اوکراین؛ از سوی انگلستان و شاید برخی کشورهای دیگر به استادان وپژوهشگران اوکراینی پناه و کمک برای ادامه کارهایشان داده شد و زمانی که از انگلستان برای کمک به استادان و پژوهشگران دانشگاههای غزه که کامل تخریب شده بودند کمک خواسته شد، پاسخ دادند که برای فلسطین این برنامه را ندارند.
منبعش را به یاد دارم که در یکی از معرفیهای گروه کتابداران خاورمیانه خواندم ولی دقیق به یاد ندارم که در کدام خبر یا مقاله بود.