داخلی
»اخبار کتاب
تبریک نیستان به نویسنده «لم یزرع»
به گزارش لیزنا، بر اساس اعلام روابط عمومی نشر نیستان، به مناسبت معرفی رمان «لم یزرع» در بخش رمان به عنوان اثر برگزیده جایزه ادبی جلال، این انتشاراتی به محمدرضا بایرامی، نویسنده کتاب و خانواده نشر بزرگ نیستان تبریک گفت.
در این یادداشت آمده است:
لم یزرع
برنده جایزه ادبی جلال شد
چه عناصری رمانی متوسط را پر و بال میشوند برای رمانی تمام و کمال شدن؟ یا چه میشود که یک متن، از کوهپایههای میانی روایات میگذرد و بر قلههای رفیع تأثیرگذاری و ماندگاری مینشیند و در دل و جان مخاطب میپیچد و تا همیشه عطری یکتا در شامهاش باقی میگذارد؟
واقعیت این است که بسیاری، و نه همه از ما نویسندگان اصول صعود به این قله را میدانیم و کمترمان توفیق فتح مییابیم. یا از متعدد آثارمان، معدود و محدودش چنین میشوند.
آنهامان که اصول و قواعد و عناصر ادبیات دراماتیک را نمیدانیم و به تسط و اشراف تمام نیستیم و تنها مضامین متعالی، ابزار قصهسازی مایند که بماند، هر تلاشیمان تندتر شتافتن در بیراهه است و دورتر شدن از مقصد. بازی میان بازیگران کار بلد و حرفهای است که باز در هر اثر به خط پایان تأثیرگذاری و ماندگاری نمیرسند.
شاهد آن نیست که مویی و میانی دارد
بنده طلعت آن باش که آنی دارد
و این «آن» همان کمیاب دیریاب دور است که ذات و اکتساب و تجربه و الهام و مطالعه و استعداد و بسیارهای دیگر باید به هم آمیزند تا آن «آن» دیدار آید.
این چند خطی که طولانی شد و قرار بود حکم مقدمه داشته باشد، کار را برای ملاقاتی شکوهمند با اثر شریف «لم یزرع» آسان میکند.
محمدرضا بایرامی کوهپایههای اصول و مبانی و قواعد ادبیات دراماتیک را سالهاست که درنوردیده و بسیارها کار به کمال این قالبها و فرمها نوشته؛ و این اواخر یکی پس دیگری به فتح آن قله بلند «آن» همت بسته و به انصاف هم سربلند بیرون آمده.
«لم یزرع» یکی از سرآمدان و عزیزترین آن آثار، اثری در اوج و به شدت حرفهای. رمانی که توانسته هرچه نیاز یک اثر کامل را برآورده کند.
اول مضمون. رمان سه محوری است و در بسط سه گره دراماتیک میکوشد، عشق سعدون، قتل عام دجیل و جنگ عراق و ایران. هر کدام ازین هستهها به تنهایی توانایی کشیدن واگنهای یک رمان را دارند و حال تصور کنید سه لوکوموتیو پرجان برای یک رمان. چه طوفانی خواهد شد و چه سرعتی. بدیع بودن هر سه موضوع و ناشناختگی این مضامین برای مخاطب این خاک، با شگفتی این سرعت همراه است. افزون که نرم و خزنده میتوان حضور راوی را هم نیمه محوری دانست و هسته کوچکی که قابل اعتناست.
دوم زاویه دید. نه زاویه دید راوی و روایت، که زاویه دید اصلی ورود نویسنده به موضوع، جنگ را از نگاه دشمن دیدن. ما همیشه از چشمی دوربین این سنگر به میدان آتش نگاه کردهایم و اما لم یزرع، بساط را برچیده و دوربینش را در سنگر دشمن نشانده و قصه آنها را میگوید. و نفس این انتخاب کاری خواندنی نتیجه خواهد داد.
سوم فرم روایت. یک آشفتگی منطقی که منطبق است بر حال و هوای آنچه روایت میشود. در عمق عمیق داستان، زمان خطی است و اما در لایه برابر چشم، مدام با فلاش بک و حال و فلاش فوروارد مواجهیم. وقتی رمان راوی ذهن قهرمان است، فرم به زیبایی، آینه قطاعهای باریک و پیوسته حرکت مدور ذهن است. فصلهای کوتاه و پرشهای پشت هم زمانی و مکانی، سرعت جایجایی فریمهای خاطره و تصمیم در فکر را منعکس میکند.
چهارم زبان. محمدرضا بایرامی در کارهای اخیر خود به زبانی مختص خود و یکتا دست پیدا کرده. در کارهایی مثل «مردگان باغ سبز» و «آتش به اختیار» این زبان به وضوح قابل رصد است و در «لم یزرع» هم به زیبایی کامل تر شده. جملاتی بلند و پیوسته و میانش جملاتی بسیار کوتاه. یک کنتراست معنادار و حامل بار مفهمومی مضمون. بایرامی توانسته بر کلمات و جملات و عبارات و اصطلاحات بیش از تصاویر و مابه ازاهای متعارف و شناخته شدهشان معنا بنشاند. و این شیرینی خوانش را دوچندان میکند.
پنجم باورپذیری. تسلط نویسنده بر فضای فیزیکی داستان و اشرافش به آنچه ما اصلاً نمیشناسیم و ندیدهایم، علاوه بر کشف تعلیقهای دراماتیک، شهود رؤیتی تازه هم برایمان دارد. روستای دجیل در عراق، پادگان ها و ارتش عراق، روابط انسانی و اجتماعی آن روستا و آن شهر و آن کشور؛ همه ظرائفی است که به دقت رعایت شده و ما را به دل محل واقعه میبرد.
ششم راوی و شکل روایت. بایرامی در «لم یزرع» به کشف جدیدی از روایت رسیده و میانه سرعت تصویری سینما و آرامش توصیفی رمان را برگزیده و هرجا که دلش خواسته، توصیف کند و گاه ملال آور رمان را کنار زده و سراغ شکل تصویری سینما رفته و به قاعده یک لانگ شات کوتاه، میزانسن را تقدیم مخاطب میکند و میگذرد و به دل حادثه و واقعه و یا ذهن راویاش میرود. به جای توصیف طولانی جزئیات، با آن فریم دقیق، دیدن جزئیات را به عهده مخاطب گذاشته تا روند روایت، آن سکانس با همه چیدمان و آکساسوآر و نور و زاویه دوربینش را برای مخاطب کامل کند.
و هفتم و هشتم و نهمی و...
و همهای که در نهایت آن «آن» را در تار و پود لم یزرع بایرامی تنیدهاند، تا وقتی که رمان را یک نفس خواندید و زمین گذاشتید، احساس کنید هیچ وقت قصه سعدون و احلی و دجیل را فراموش نخواهید کرد... هیچ وقت... بایرامی گوشهای از ذهنتان را برای همیشه ساکن دجیل میکند و سعدون و احلی را همراهتان... برای همیشه...
۱. از توهین به افراد، قومیتها و نژادها خودداری کرده و از تمسخر دیگران بپرهیزید و از اتهامزنی به دیگران خودداری نمائید.
۲.از آنجا که پیامها با نام شما منتشر خواهد شد، بهتر است با ارسال نام واقعی و ایمیل خود لیزنا را در شکل دهی بهتر بحث یاری نمایید.
۳. از به کار بردن نام افراد (حقیقی یا حقوقی)، سازمانها، نهادهای عمومی و خصوصی خودداری فرمائید.
۴. از ارسال پیام های تکراری که دیگر مخاطبان آن را ارسال کرده اند خودداری نمائید.
۵. حتی الامکان از ارسال مطالب با زبانی غیر از فارسی خودداری نمائید.