داخلی
»اخبار کتاب
پدرم از انتشار کتاب اسماعیل رائین پشیمان بود
به گزارش لیزنا بر اساس اعلام روابط عمومی خانه کتاب، در ابتدای این نشست، جعفری با بیان اینکه حقوق کارکنان انتشارات امیرکبیر را با حقوق شخصی خودم پرداخت می کردم، گفت: با این کار می خواستم از مصادره شدن انتشارات جلوگیری کنم. در این دوران فروش چندانی نداشتیم. این اتفاقات به مدت سه ماه از بهمن سال 58 تا فروردین 59 ادامه پیدا کرد. اواخر سال 59 بود که به دادستانی اعتراض کردیم و گفتیم انتشارات ما در حال نابودی است. در پی این اعتراض، آقای محسنی را فرستادند و در انبار انتشارات را باز کرد. من فکر می کنم ایشان همان آقای محسنی اژه ای بود چون به لحاظ ظاهری شبیه ایشان بودند. آقای محسنی در انبار را باز کرد و ما توانستیم کتاب بفروشیم اما در فروشگاه ها همچنان بسته بود.
مدیر نشر نو ادامه داد: با وجود اینکه آقای گیلانی گفته بودند پدرم را زود آزاد می کنند اما پدرم تا آخر شهریور 59 در زندان بود. در این دوران ما بر اساس کاغذهایی که در انبار داشتیم و کتاب هایی تجدید چاپی روزگار می گذراندیم تا اینکه با پیگیری هایی انجام دادیم و پدرم را در شهریور ماه آزاد کردند. زمانی که در زندان به ملاقات پدرم می رفتم اولین سوال ایشان همیشه در مورد پرونده بود و سوال بعدی در مورد انتشارات امیر کبیر بود. کتاب هایی که منتشر می کردیم برای پدرم به زندان می بردم و از دیدن آنها بسیار خوشحال می شد.
جعفری بیان کرد: به ما گفتند دو سوم اموال را به جامعه مدرسین قم باید بدهیم. ما صورت اموال چه منقول و چه غیر منقول را جمع آوری کردیم. آقای ستاریان را برای بررسی اموال فرستادند اما چون ایشان دیدند که حساب و کتاب ایراد دارد استعفا دادند و بعد از او آقای مطلب آمد و با دیدن اموال شروع به گزارش دادن کرد.
این پیشکسوت حوزه نشر بیان کرد: از دی ماه سال 59 به امیرکبیر نرفتم. آقای همایی و مدرسی را به موسسه امیر کبیر آوردند و شروع به پرونده سازی علیه ما کردند. کتاب« من و کودک من» جزو آخرین کتاب هایی بود که در امیر کبیر منتشر کرده بودیم. این کتاب عکس هایی داشت که به خاطر آن ما را متهم به انتشار کتاب های مورد دار کردند. کتاب های چمدان، بزرگ علوی، اندوه بی پایان، تجارت اسلحه، سیری در ادبیات غرب، سیاهان آمریکا و... از جمله کتاب هایی بودند که می گفتند این کتاب ها جزو کتاب های ضاله هستند. آنگونه که شنیده ایم حجم زیادی از این کتاب ها را به مقوا سازی داده اند.
جعفری عنوان کرد: وقتی پدر را خواستند تا تعیین تکلیف شود و صلح کنیم خوشحال شدیم. پدر به دادستانی رفت بعد از چند ساعت برگشت و نتیجه این شد که موسسه با همه محتویات آن و حتی آن بخش از اموالمان را که در اختیار موسسه گذاشته بودیم، مصادره شد. نهتنها اموال پدر از دست رفت بلکه تمام اموال خانواده را مصادره کردند. همه آنچه که در امیر کبیر داشتیم واگذار شد. پدرم حدود دو سال دچار افسردگی شد و ما ناچار شدیم خانه پدری را به فروش برسانیم. پدرم در یک دوره زمانی مدام از من می خواست تا برای کسانی که علیه پدرم مطلبی نوشته اند نامه بنویسم. من نزدیک یک مثنوی نامه نوشتم.
وی افزود: اسم نشر نو را خودم انتخاب کردم. بعد از آزادی پدرم نشر نو را راه اندازی کرده بودیم. به علت تهمت هایی که به من زده بودند دیگر به انتشارات امیر کبیر نمی رفتم. حدود هفت ماه شروع به خواندن دایره المعارف فارسی و فرهنگ معین کردم تا اینکه پسر خاله های من پیشنهاد تاسیس یک انتشاراتی را دادند. من هم نشر نو را راه اندازی کردم.
وی به انگیزه نوشتن خاطرات مرحوم پدرش اشاره کرد و گفت: مسعود رضوی از علاقمندان به انتشارات امیر کبیر بود و تنها شخصی است که آرشیو این انتشارات را از ابتدا تا انتها دارد. ایشان به پدرم گفتند که چرا خاطرات خود را نمی نویسی. از همان زمان جرقه نوشتن خاطرات در ذهن پدرم زده شد. آقای ابراهیم یونسی آن را تدوین و مرتب کردند و سپس برای ویرایش به من دادند. پدرم بعد از چاپ کتابش تعداد زیادی از آنها را به دیگران داد تا بخوانند و نظرات و بازخوردهای خودشان را بگویند. آقای احسان یارشاطر، کاوه بیات و... در روزنامه ها و مجله جهان کتاب در مورد کتاب خاطرات پدرم مطالبی نوشته اند.
وی بیان کرد: در سال 1369 داستان های پروانه نشر شروع شد و ما با بحران کاغذ روبه رو شدیم. برای همین دست به دامن وزارت ارشاد شدیم. با شروع نشر نو با وجود اینکه مشغله زیادی داشتم، در تصحیح کتابها تلاش میکردم. اغلب خودم این کار را انجام دهم تا با کمترینغلط چاپ شوند. بین سالهای 62 و 63 فعالیت میکردیم و «زمین سوخته» را منتشر کردیم که فروش بسیار خوبی داشت. همین موضوع باعث شد نامه نوشتند و حاشیه هایی را ساختند. به کمیته نوشتند که گرانفروشی میکنید و چوب لای چرخ ما گذاشتند. مشکلات زیادی برای ما به وجود آوردند. بعد از مدتی متوسل به آقای ثقفی برادرزن امام خمینی(ره) شدیم. تاجزاده به خاتمی گزارش داده بود که نشرنو همان امیرکبیر است و خاتمی نوشته بود بله من در پیش رئیسجمهور هم از این موضوع ابراز نگرانی کردم. چندروزبعد جوانی آمد اسم تعدادی را آورد و پرسید که اینجا هستند؟ و وقتی جواب منفی مرا شنید تعجب کرد چون تصور میکردند ما در اینجا جمع شدهایم و برعلیه آنها توطئه میکنیم. بالاخره با پادرمیانی آقای ثقفی ما بهکارمان ادامه دادیم.
جعفری ادامه داد: اعتراضی که تاجزاده و بقیه به ما کرده بودند این بود حالا ما اجازه میدهیم شما چرا چاپ میکنید؟ کتابها را با طرح جلدی اختصاصی درمیآوردیم که شناخته شویم و بهنوعی امضایمان بود و این موش و گربهبازی را بهخاطر بازیهای ارشاد انجام میدادیم. به ما پروانه نشر نمی دادند می گفتند تائیده امنیتی شما نیامده است. برای پیگیری هر جا می رفتیم می گفتند رئیس جمهور از دست شما شاکی است. ما کتاب های زیادی زیر چاپ داشتیم برای همین مجبور شدیم به ناشرانی که پروانه نشر داشتند متوسل شدیم تا کتاب های ما را چاپ کنند. آنها هم مجانی این کار نمی کردند و درصدی برای انتشار کتاب ها می گرفتند. حتی ما مالیات هم پرداخت می کردیم. این ماجرا ادامه داشت تا اینکه در سال 79 پروانه نشر ما آماده شد اما من دیگر حال و حوصله کار را نداشتم.
جعفری ادامه داد: پروانه نشر ما یک ساله بود و سپس دو ساله و سه ساله شد. سال 90 برای تمدید پروانه نشر رفتیم اما تمدید نکردند. علت را جویا شدیم گفتند شما پرونده دارید. مجبور شدیم پروانه نشر را به نام همسرم با عنوان انتشارات فرهنگ نشر نو بگیریم. باید ببینیم در دی ماه امسال پروانه نشر ما را تمدید می کنند یا نه.
وی بیان کرد: اسماعیل فصیح کتاب « شراب خام» را به ما داد اما ما نتوانستیم تجدید چاپ آن را منتشر کنیم. کتاب « داستان جاوید» اسماعیل فصیح را نشر نو چاپ کرد. زمانی که از آمریکا برگشته بود 13 هزار تومان به انتشارات امیر کبیر داد تا انتشار کتاب از طرف نشر نو انجام دهد. ما این کتاب را به صورت ناشر مولف چاپ کردیم. ما چون سمتی نداشتیم خود نویسندگان را برای دریافت مجوز به وزارت ارشاد می فرستادیم این موضوع آقای فصیح را خسته کرد و باعث شد ما انتشار کتاب را واگذار کنیم.
وی با بیان اینکه پدرم از انتشار کتاب اسماعیل رائین پشیمان بود، گفت: من تاکنون از انتشار کتابی پشیمان نشدم و همه کتاب هایی که ترجمه کردم مورد تائیدم بوده اند. اما وقتی کتابی خوب ترجمه نشود از اینکه کتاب را به مترجم داده ام احساس پشیمانی می کنم. هنگام انتشار بعضی از کتاب ها با پدرم مشورت می کردم. پدرم کتاب هایی تازه منتشر شده را به دیگران هدیه می داد یکی از این کتاب ها «تاریخ مشروطه» بود. انتخاب اسم مستعار بر عهده ما نبود. بلکه خود نویسندگان کتاب ها پیشنهاد می دادند که کتابشان را با اسم مستعار چاپ کنیم.
جعفری در خصوص نشر دولتی اظهار کرد: نشر دولتی یعنی چه؟ جز اینکه عدهای بیتالمال را حیف و میل کنند حاصل دیگری ندارد. بهجای آن دولت باید در کارهایی دست ببرد که از عهده بخش خصوصی برنمیآید. دولت میتواند حمایت کند وگرنه اینکه پا در کفش ما کند معنی ندارد و حمایت نیست.
وی با بیان اینکه باغ کتاب برای من معنی ندارد، گفت: جایی که کتاب با 40 درصد تخفیف بهفروش برود ناشر چطور میتواند با این شرایط کتاب را بفروشد مگر چقدر برای ناشر سود دارد که 40درصد هم تخفیف بدهد. این کارها کتاب را نابود میکند.
جعفری در پاسخ به این پرسش که آیا کتاب را با تخفیف به فروش می رساند، گفت: کتاب کالای بازاری نیست. لااقل کتابهای من اینطور نیستند. من کتابهایم را ارزان نمیفروشم. چون کتاب حیثیت دارد. کتاب بیارزش نیست. مگر چقدر برای ناشر سود دارد که بتواند 40 درصد تخفیف دهد. الان تخفیف 40درصدی هیچ توجیهی ندارد. کتابی که این نوع تخفیفها را داشته باشد لابد یا هزینه تولید بالایی نداشته است یا اینکه چیزی که تولید شده است ارزشی ندارد.
مدیر نشر نو گفت: به کتاب «پیرمرد و دریا» علاقه دارم و توانستم با آن همذاتپنداری کنم و علاقه زیادی داشتم این کتاب را ترجمه کنم و به پدرم تقدیم کنم اما هیچگاه فرصتش را پیدا نکردم.
۱. از توهین به افراد، قومیتها و نژادها خودداری کرده و از تمسخر دیگران بپرهیزید و از اتهامزنی به دیگران خودداری نمائید.
۲.از آنجا که پیامها با نام شما منتشر خواهد شد، بهتر است با ارسال نام واقعی و ایمیل خود لیزنا را در شکل دهی بهتر بحث یاری نمایید.
۳. از به کار بردن نام افراد (حقیقی یا حقوقی)، سازمانها، نهادهای عمومی و خصوصی خودداری فرمائید.
۴. از ارسال پیام های تکراری که دیگر مخاطبان آن را ارسال کرده اند خودداری نمائید.
۵. حتی الامکان از ارسال مطالب با زبانی غیر از فارسی خودداری نمائید.