داخلی
»اخبار کتاب
به شاملو پیشنهاد چاپ كتاب «دُن آرام» را دادم
به گزارش لیزنا بر اساس اعلام روابط عمومی خانه كتاب، در ابتدای این نشست، كاظم زاده خود را معرفی كرد و گفت: چهارم دی ماه سال 1327 در تهران به دنیا آمدم. پدرم كارمند و مادرم خانه دار بود. دو خواهر و یك برادر دارم و فرزند دوم خانواده هستم. در رشته ریاضی دیپلم گرفتم.
وی با بیان اینكه از دوران كودكی به كتاب علاقه داشتم، گفت: پول جیبی های خودم را صرف خرید كتاب می كردم و پیاده مسیر خانه تا مدرسه را طی می كردم. در آن دوران بیشتر كتاب های پلیسی می خواندم. اما بعدها به سمت كتاب های دیگری گرایش پیدا كردم. دوران آموزشی سربازی را در كرج گذراندم. به همراهی یكی از دوستانم هر كدام نفری 5 هزار تومان پول جمع كردیم كه به آمریكا برویم. حتی ویزا هم گرفتیم. اما متاسفانه پدرم در تصادف از دنیا رفت و نتوانستم به آمریكا بروم. بعد از فوت پدرم از من خواستند جای ایشان استخدام شوم اما من قبول نكردم.
وی افزود: به علت علاقه ای كه به كتاب داشتم به سمت بساط كتاب رفتم. شخصی به نام ناصر رحیمی هم در نزدیكی ما كتاب بساط كرده بود. خسرو گلسرخی معمولا سر بساط ناصر رحیمی میآمد و این باعث آشنایی من با گلسرخی شد و به دنبال آن، ترجمه كتاب«یادداشتهای گمشده» از طرف گلسرخی آشنایی ما بیشتر شد. بعدها گلسرخی از ما خواست كتاب «تاریخ مرا تبرئه خواهد كرد» را چاپ كنیم. چاپ آن كتاب در آن دوران خطرناك بود.
مدیر انتشارات مازیار ادامه داد: زمانی كه ساواك برای تفتیش به خانه ما رفته بود مادرم متوجه شد و كتاب «تاریخ مرا تبرئه خواهد كرد» را مخفی كرد تا برای من مشكل ساز نشود. گلسرخی از اظهارات جعفر كوشآبادی، شاعر در تلویزیون ناراحت بود و میگفت ما چریك فرهنگی هستیم و كوشآبادی نباید آن حرف ها را می زد.
وی بیان كرد: در سال 1351 اصغر عبداللهی كتاب «غربزدگی» را به صورت قاچاق چاپ كرد و من هم پخش این كتاب را بر عهده گرفتم. این كار باعث شد عبداللهی را بازداشت كنند و من هم لو رفتم. عبداللهی می گفت زیر فشار نیروهای ساواك مجبور شد مرا لو دهد. من یك بار دیگر به خاطر چاپ كتاب ضاله به كمیته مشترك رفتم. این اتفاق همزمان با زندانی شدن گلسرخی هم بود. دكتر شریعتی هم با ما در همان زندان بود. در سلول دكترشریعتی سیگار و رادیو بود و وضعش بد نبود. در عین حال این دوره زندان برای من بد نبود و به ویژه همان موقع بیژن جزنی هم در زندان در حال تالیف بود و می نوشت. فردی به نام رسولی كه بازجوی معروف ساواك بود دائم سراغم را می گرفت و زیر نظرم داشت. ساواك به بهانه اینكه كتاب هایی كه آرم انتشارات مزدك دارند از طرف من چاپ می شوند من را به كمیته مشترك می برد. این درحالی بود كه انتشارات مزدك در آلمان دفتر داشت.
كاظم زاده عنوان كرد: حدود سال1356 ع. پاشایی به نمایندگی از احمد شاملو برای چاپ كتاب «كوچه» نزد من آمد. در آن دوران من تجربه كافی برای چاپ كتاب نداشتم اما اطمینان داشتم این كتاب ماندگار می شود. برای همین تصمیم گرفتم به هر نحوی كه شده این كتاب را منتشر كنم. تجهیزاتی كه برای چاپ این كتاب لازم بود را تهیه كردم و موفق شدم جلد اول آن را منتشر كنم. چاپ دوم این كتاب را با خود آقای شاملو قرارداد بستم و 20درصد حق تالیف به او دادم؛ هرچند پول برای آقا شاملو اهمیتی نداشت. بلكه او فردی بسیار افتاده و قاطع بود .
این پیشكسوت حوزه نشر بیان كرد: در سال 1363 كه هنوز ممیزی وجود نداشت جلد ششم كتاب كوچه را به اداره كتاب وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی بردم كه مصطفی تاجزاده با انتشار آن مخالفت كرد. این كار ضربه بدی به من و آقای شامو زد و هر دوی ما از ادامه كار دلسرد و ناامید شدیم. كتاب كوچه به حدی برای من مهم بود كه در زمان جنگ آن را در ماشین نگه میداشتم تا مبادا در بمباران از بین برود. احمد شاملو در سال های پایانی عمرش به دیابت مبتلا شد و باعث شد یك پای او قطع شود. در همین دوران به احمد شاملو پیشنهاد كردم كتاب «دُن آرام» را ترجمه كند تا منتشر كنم. بعدها برخی گفتند احمد شاملو كتاب دن آرام را در رقابت با به. آذین ترجمه كرد در حالی اصلا اینطور نبود. اما عمر اقای شاملو مهلت نداد این كتاب را ببیند.
۱. از توهین به افراد، قومیتها و نژادها خودداری کرده و از تمسخر دیگران بپرهیزید و از اتهامزنی به دیگران خودداری نمائید.
۲.از آنجا که پیامها با نام شما منتشر خواهد شد، بهتر است با ارسال نام واقعی و ایمیل خود لیزنا را در شکل دهی بهتر بحث یاری نمایید.
۳. از به کار بردن نام افراد (حقیقی یا حقوقی)، سازمانها، نهادهای عمومی و خصوصی خودداری فرمائید.
۴. از ارسال پیام های تکراری که دیگر مخاطبان آن را ارسال کرده اند خودداری نمائید.
۵. حتی الامکان از ارسال مطالب با زبانی غیر از فارسی خودداری نمائید.