داخلی
»باشگاه اطلاعات سبز
(لیزنا: باشگاه اطلاعات سبز): معمولاً انتخاب یک روز خاص از تقویم برای موضوعی، به خاطر اهمیت آن موضوع و یا آگاهیرسانی برای آن و جلبتوجه افکار عمومی به سوژه است. در ایران بهجز روز جهانی محیطبان «روز ملی محیطبان» نیز داریم که مصادف است با میلاد امام رضا علیهالسلام (ضامن آهو).
و ما امروز در ایران در شرایطی به استقبال این روز میرویم که همین ۴ روز پیش خبر شهادت محیطبانی دیگر را شنیدهایم. محیطبان مهدی احمدی نیک، مأمور اداره حفاظت محیطزیست قلعه گنج.
این داستان زندگی بسیاری از محیطبانهاست. اگر عاشق باشند و وظیفهشناس، همیشه خطر شلیک گلوله در گشت زنیهای منطقه موردحفاظتشان وجود دارد. گاهی فقط برای هشدار و یا دور کردن شکارچیان این محیطبانها هستند که ناگزیر به شلیک میشوند و ... مانند وطن نوروزی که اگر همت مردم ایران نبود باید تن به قصاص میداد.
محیطبانی بیش از اینکه یک شغل باشد یک روش فکری و سبک زندگی است. به همین خاطر، هستند افراد بسیاری که استخدام سازمان محیطزیست نیستند اما به محیطبانها کمک و آنها را همیاری میکنند.
اما در سوی دیگر این حرفه، وجود تعارض با شکارچیان، که تنها یکی از جنبههای کاری محیطبانها است، داستانی است پیچیده. البته هستند همیارانِ محیطبانی که شکارچیان سابق بودهاند. هستند حافظان طبیعتی که منطقه خود را مثل کف دستشان میشناسند و این روزها برای حفاظتش از جان مایه میگذارند و با توبهای قدم در این راه گذاشتند. اما وقتی اینهمه اخبار از دشواریهای شغل محیطبانها به میان میآید، پس چگونه هنوز هستند افرادی که با همه این سختیها همچنان محیطبان میشوند؟ آیا دلیل دیگری بهغیراز عاشق طبیعت بودن میتواند کسی را به چنین راهی بکشاند؟
چه محیطبان باشی و چه همیار محیطزیست و چه حافظ طبیعت، تنها دلیل انتخاب این راه، علاقه به طبیعت و شور و اشتیاق حفاظت از آن است و همین دلیل بهتنهایی کافیست و بینهایت ارزشمند.
اما برای شناخت محیطبانها شاید خاطرهای از یک محیطبان، گویاترین روش ممکن باشد.
به مناسبت روز محیطبان، روزی که بهجز دوستداران محیطزیست و شاغلان در سازمان حفاظت محیطزیست کسی آن را نمیشناسد؛
روز سوم شروع کارم در سازمان حفاظت محیطزیست وقتی به همراه دوست خوبم مجتبی یک وانت با بار چوب تر را توقیف کردیم و سی ـ چهل نفر نقاب زده و چماق بهدست ما را محاصره کردند فهمیدم که کجا آمدهام. چند ماه بعد که خودروی همکارانم در پارک ملی در حین تعقیب شکارچیان واژگون شد و مرحوم مسعود نجفی و قدرت ساتیاروند جوانیشان را فدای طبیعت کردند، به ملاقات مجروحان حادثه رفتم. متأثر شدم، ولی پشیمان نبودم که در خدمت طبیعت هستم. چند ماه بعد وقتی با دستخالی وسط پنج شکارچی گیر افتادم و از چند جهت به طرفم شلیک میکردند حتی زمانی که برخورد ساچمهها را روی جلیقه چهار جیبم حس کردم، بهاندازه کسری از ثانیه نترسیدم و حتی پسازآنکه متواری شدند فقط با یک موتورسیکلت (البته با یک مأمور صد کیلویی که ترک گذاشته بودم) کیلومترها خودروهای شاسیبلندشان را تعقیب کردم. وقتی در یکشب سرد زمستانی شکارچی که از شوک دستگیری ناگهانی بیهوش شده بود و وسط آب و گل و خون و سرهای بریده صدها پرنده روی دستمان مانده بود و مأمور اورژانس در آنسوی تل به آدرس «تالاب ونیزارم» میخندید، فهمیدم که در این کار امیدی به هیچ نیروی امدادی نیست و پسازآن بارها درگیری، شکستگی دندان، دست و پای خود و همکارانم را دیدم.
بارها توهین، تحقیر، گیر افتادن وسط ده نفر با فقط یک نفر نیروی کمکی، گیرکردن وسط آتشسوزی در تاریکی شب، تشنگی، گرسنگی، گیرکردن خودرو در گل و ماسههای روان و نبودنهای مکرر در کنار خانواده و بارها خبر کشته و مجروح شدن همکارانم در سایر مناطق کشور و ...
تا رسیدیم به امروز و همچنان ادامه میدهیم، هنوز هم پشیمان نیستم، هنوز هم از هیچ تیر و درگیری و خطری نمیترسم، هنوز هم میدانم که هیچ امیدی به امداد نیست و...
زندهباد همه دلاوران و نگهبانان طبیعت ایران. سرافرازم و یاد باد همهکسانی که در راه حفاظت از این آب و خاک جانشان را نثار کردند.
ششم مرداد نودوهفت
محمد الوندی
پارک ملی کرخه شوش خوزستان
*موسسه نجوای زمین
۱. از توهین به افراد، قومیتها و نژادها خودداری کرده و از تمسخر دیگران بپرهیزید و از اتهامزنی به دیگران خودداری نمائید.
۲.از آنجا که پیامها با نام شما منتشر خواهد شد، بهتر است با ارسال نام واقعی و ایمیل خود لیزنا را در شکل دهی بهتر بحث یاری نمایید.
۳. از به کار بردن نام افراد (حقیقی یا حقوقی)، سازمانها، نهادهای عمومی و خصوصی خودداری فرمائید.
۴. از ارسال پیام های تکراری که دیگر مخاطبان آن را ارسال کرده اند خودداری نمائید.
۵. حتی الامکان از ارسال مطالب با زبانی غیر از فارسی خودداری نمائید.