داخلی
»مطالب کتابداری
»سخن هفته
لیزنا، دکتر یزدان منصوریان، دانشیار دانشگاه خوارزمی: یکی از موانع مطالعه برای بسیاری از ما نگرانی از به پایان نرساندن کتابهایی است که میخوانیم. گویی بر اساس یک قانون نانوشته یا نباید کتابی را برای خواندن انتخاب کنیم؛ یا اگر تصمیم به خواندنش گرفتیم باید آن را تا خط آخر بخوانیم. انگار جز این باشد مرتکب گناهی نابخشودنی شدهایم که حتی اعتراف به ارتکابش نیز آسان نیست! در نتیجه اصلاً سراغ بسیاری از آثار نمیرویم تا گرفتار عذاب وجدان ناتمام گذاشتن آنها نشویم!
تجربه نشان میدهد این تلقی از مطالعه مرسوم و متداول است. بارها در جلسههای فنون مطالعه یا نشستهای معرفی کتاب شاهد پرسشهای مشابهی از سوی مخاطبانی بودهام که نگران همین مسئله بودند. آنان نمیدانستند با این همه متن ناتمام چه کنند و از اینکه تا امروز تلاششان برای خواندن بسیاری از شاهکارهای ادبی ناکام مانده افسوس میخوردند. زیرا چه بسیارند مشتاقان ادبیات کلاسیک که فقط چند صفحۀ نخست جنگ و صلحِ تولستوی یا بخشهایی از جنایت و مکافات داستایوفسکی را خواندهاند و چون مجذوب متن نشدهاند آنها را رها کردهاند. آنان برای جبران این ناکامی در جستجوی تکنیکی کارآمد هستند که به این کتابهای کلاسیک علاقهمند شوند و به این آسودگی خیال برسند که سرانجام توانستهاند تعدادی از شاهکارهای ادبی جهان را بخوانند. اما به زودی میفهمند که خواندن کتابهایی با این حجم کار آسانی نیست و به ابزاری فراتر از یک یا چند تکنیک ساده نیازمند است.
من بر این باورم که ترفند و تکنیک موثری در این زمینه وجود ندارد. زیرا معتقدم خواندن رخدادی است که باید برای ما اتفاق افتد و بیش از آنکه نیازمند ترفند باشد، نیازمند اشتیاقی است که همۀ موانع را از سر راه خواندن متنی که دوست داریم بر دارد. تا آن شور نباشد هیچ راهکاری موثر نخواهد آمد. بنابراین، آنچه ما را به خواندن یک متن ترغیب میکند ریشه در کنجکاوی و اشتیاقی دارد که برای کشف محتوای آن متن و دریافت پیام نویسنده داریم. نیرویی درونی که ما را به خواندن تشویق میکند و چندان تابع عوامل بیرونی نیست. حتی اگر عوامل بیرونی نیز در این تصمیم سهیم باشند، در نهایت سهم انگیزش درونی بیشتر است.
ضمن آنکه، این حق ماست که کتابهایی را که دوست داریم بخوانیم و کتابهایی را که دوست نداریم نخوانیم. بنابراین، ما حق داریم بعضی از شاهکارهای ادبیات جهان را که همگان تحسین میکنند هم دوست نداشته باشیم و به جای این شاهکارها داستانی از یک نویسندۀ گمنام بخوانیم. داستانی که برای ما جذاب و الهامبخش است، اما منتقدان ادبی آن را شایستۀ هیچ جایزهای نمیدانند. اینها همه بخشی از «حقوق زوالناپذیر خوانندگان» است که دانیل پناک در کتاب «همچون یک داستان» مطرح میکند. به باور او این حقوق عبارتند از: حق نخواندن، حق رج زدن، حق به پایان نرساندن یک کتاب، حق دوباره خواندن، حق خواندن هر چه پیش آید، حق پیوستن به بواریسم، حق کتاب خواندن در هر جا، حق تفننی خواندن، حق خواندن با صدای بلند و حق سکوت کردن.
اگر بخواهیم تمام این حقوق دهگانه را در یک مفهوم خلاصه کنیم، می توانیم به «آزادی خواندن» اشاره کنیم. به این معنا که خوانندگان باید در انتخاب آثار و همچنین در چگونگی خواندن آنها آزاد باشند. کار ما در مقام کتابدار و مروج مطالعه فقط فراهم آوردن شرایطی است که زمینهساز مواجهۀ مخاطبان با آثار باشد. شرایطی سرشار از آسودگی و امنیت که در آن هر یک از مخاطبان راهش را بیابد و مسیرش را آزادانه انتخاب کند. البته ما موظفیم مشاور آنان در انتخاب آثار باشیم، اما این مشاوره نباید به شکل دستوری، تجویزی یا تعیین تکلیف باشد. زیرا خواندن در قالبها و چارچوبهای سفت و سخت به تکلیفی دشوار تبدیل خواهد شد که بعید است طرفداران چندانی داشته باشد.
خواندن اگر با لذت و آزادی همراه نباشد دوامی ندارد و اثربخش هم نخواهد بود. آزادی خواندن نیز وجوه متعددی دارد که یکی از آنها استقلال در انتخاب آثار است. همانطور که رانگاناتان میگوید هر کتابی خوانندۀ خودش را دارد و هر خوانندهای در جستجوی کتابی است که میتواند با آن ارتباط برقرار کند. بنابراین، نمیتوان انتظار داشت همۀ مردم به یک میزان آثار مختلف را دوست داشته باشند. خوشبختانه تعدد و تنوع نویسندگان و آثار به حدی است که هر یک از ما هزاران گزینه برای انتخاب داریم. در نتیجه، اگر کتابی را به هر دلیل دوست ندارید، میتوانید بیدرنگ رهایش کنید و به سراغ متن دیگری بروید و آنقدر این جستجو را ادامه دهید تا به آنچه میخواهید برسید. بیآنکه نگران ناتمام ماندن متنهای اولیه باشید. در مورد حق به پایان نرساندن یک کتاب دانیل پناک مینویسد: «36000 دلیل برای کنار گذاشتن یک کتاب وجود دارد: مانند داستانهایی که پیش از این خواندهایم، داستانی که جذبمان نمیکند، نویسندهای که نظرش را نمیپسندیم، سبک کتاب که مو بر بدن سیخ میکند، یا بر عکس متن پریشانی که هیچ انگیزهای برای خوانده شدن ایجاد نمیکند ... بیفایده است که 35995 دلیل دیگر از جمله دندان درد یا سختگیریهای رئیس اداره و یا ایستهای قلبی که مغزمان را از کار میاندازد، بر شمریم. کتاب از دستمان میافتد؟ بگذار بیفتد». (ص. 167). این پاراگراف برای کسانی که از ناتمام ماندن کتابها نگرانند تا حدودی تسلیبخش خواهد بود. زیرا چنین نگرشی بار بزرگی را از دوش ما بر خواهد داشت. نگاهی که به ما اطمینان میبخشد که موظف نیستیم هر متنی را تا پایان بخوانیم. بلکه مولفههای دیگری در فرایند مطالعه نقشآفرین هستند که کمتر به آنها توجه شده است. اما همچنان نقشی تعیین کننده دارند.
به عنوان نمونه، بافت و فضایی که در آن زندگی میکنیم میتواند مروج مطالعه یا مانعی سر راه آن باشد. مهم فراهم آوردن شرایطی است که امکان همزیستی با کتاب را برای عموم مردم مهیا سازد. زمانی که کتابفروشیها و کتابخانههای فعال در محله و شهر ما فراوان باشد و ما میتوانیم آزادانه در میان قفسهها قدم بزنیم، کتابها را برداریم، مرور کنیم و در نهایت یکی دو تا را بخریم یا به امانت ببریم فرصتی برای همنشینی با کتاب نصیبمان شده که بسیار ارزشمند است. بر این اساس، آنچه اهمیت دارد حضوری همیشگی در این چنین فضاهایی و سپری کردن زمان در کنار کتاب است. زیرا نفس کشیدن در هوایی که سرشار از فرهنگ، هنر و آگاهی است خود زمینهساز خواندن و استمرار در مطالعه خواهد شد. تجربۀ مروجان مطالعه نشان میدهد مردم با پند و اندرز کتابخوان نخواهند شد و آنان که اهل کتاباند نیز با تنگناها و ممنوعیتهایی که برایشان ایجاد میشود نیز دست از خواندن نخواهند کشید. آنان که دل در گرو دانش و آگاهی ندارند میتواند هزاران دلیل برای کتاب نخواندن خود ارائه کنند و آنان که شیفتۀ دانش هستند نیز دلایل خود را برای جستجوی کتاب دارند و موانع را از سر راه بر میدارند.
نکتۀ دیگر در این بحث نوع و کیفیت تعامل ما با آثار است که از الگوهایی خاص خود پیروی میکند. ما بعضی از کتابها را مرور میکنیم، بعضی را یک بار میخوانیم و برخی دیگر را بارها خواهیم خواند و در هر بار خواندن به بینشی تازه از متن دست خواهیم یافت. در نتیجه خوانندگانی که عمری را با کتاب سپری کردهاند به خوبی میدانند که همیشه میتوانند به آثاری که در گذشته خواندهاند دوباره باز گردند. زیرا قرار نیست تعامل ما با یک متن فقط به یک بار محدود شود. پناک در مورد حق دوباره خواندن میگوید: «دوباره خواندن آنچه مرا اول بار از من راند، دوباره خواندن بدون رج زدن، دوباره خواندن با رویکردی متفاوت، دوباره خواندن برای تحلیل و بررسی، آری ... ما همۀ این حقوق را برای خود قائلیم». (ص. 170).
سخن پایانی
ممکن است حقوقی که پناک برای خوانندگان معرفی میکند در ظاهر کمی عجیب به نظر برسد. زیرا با تمام کلیشههایی که در زمینه مطالعه مرسوم و متداولاند مغایرت دارد. کلیشههایی که برخاسته از نگاه سختگیرانه و کمّیگرا به مطالعه است. در چنین نگرشی سهم و نقش مفهوم «آزادی» در خواندن نادیده گرفته میشود و تاکید آن بیشتر بر کمیت و سرعت خواندن است. در چنین نگرشی فقط خوانندگانی موفق هستند که هر چه بیشتر و تندتر از دیگران کتاب میخوانند. اما نگاه پناک بیشتر معطوف به کیفیت و دستاوردهای خواندن است. روح حاکم بر کتاب او نشان میدهد که نگاهی رهاییبخش به مقوله مطالعه دارد.
به باور او مطالعۀ واقعی از ماهیتی ارگانیک و دیالکتیک برخوردار است و تابع قوانین و مقررات خشک و تحمیلی نیست. بلکه از قواعد دیگری پیروی میکند که بیشتر ریشه در ذهن و ضمیر خوانندگان دارد. خوانندگان مشتاق بینیاز از پند و اندرز ما سرانجام راهشان را مییابند حتی اگر به ظاهر روشی که انتخاب کردهاند با اصول و قوانین موجود در کتابهای فنون مطالعه همخوانی نداشته باشد. به تعبیر دانیل پناک: «من تفننی میخوانم، ما تفننی میخوانیم، بگذار که دیگران هم تفننی بخوانند. این اجازهای است که به خود میدهیم تا هر کدام از کتابهای کتابخانهمان را که هوس کردهایم، از هر کجای آن و در هر زمان که میخواهیم مطالعه کنیم. چون تنها زمانی است که برایمان مانده. ... وقتی زمان و شرایط گذراندن یک هفته تعطیلات در ونیز وجود ندارد، چرا فرصت و حق لذتی پنج دقیقهای را باید از دست داد؟» (ص. 179).
منصوریان، یزدان. «حقوق زوالناپذیر خوانندگان». سخن هفته لیزنا، شماره 346، 26 تیر ۱۳۹۶.
مثل همیشه ساده و عمیق و عالی.