داخلی
»مطالب کتابداری
»سخن هفته
لیزنا: سید ابراهیم عمرانی، سردبیر: در پایان یادداشت هفته پیش در سخن هفته نوشته بودم ادامه دارد و ادامه هم خواهم داد، لیکن نمیخواستم آئین نامه ارتقاء را ادامه بدهم و قصدم بیشتر این بود که به مشکلاتی ناشی از بیتفاوت شدن استادان در نتیجه این گونه مسایل و تاثیر این بی تفاوتی در کار آنها و برخی سهوهایی که در مقاله ها و پایان نامه ها می شود بپردازم. این طور به نظر میرسد که برخی از اعضای هیات علمی به نقطه ای از کلافگی رسیدهاند که به آنچه دارد به اسم ایشان به عنوان استاد راهنما دفاع می شود، توجه جدی نمیکنند که تعبیر نیمه پُر این است که به بی تفاوتی رسیدهاند ولی تعبیر نیمه خالی میگوید دیگر قبح این مساله برایشان ریخته است. لیکن با توجه به صحبتهای دو استادی که روی یادداشت بنده نظر داده بودند، لازم میبینم روی همان موضوع و نظر بزرگواران دکتر جمالی و دکتر قاسمی به صحبت بپردازم.
با توجه به اشاره دکترجمالی به فسادزایی جریان پول و امور مالی در آموزش عالی، نمیدانم هیچ استادی نمیخواهد پاسخ بدهد و حتی با نام مستعار بنویسد که از این روند ناراضی است؟ دکتر جمالی نوشتهاند: مشکل اصلی آیین نامه ارتقا نیست. آیین نامه ایراد دارد منتها اگر آن را عوض کنند باز مشکل حل نمیشود چون چند نکته زیرساختی دیگر هست که ایراد دارد و تا درست نشوند، مشکل باقی است. یک مشکل خیلی اساسی مربوط به جریان پول و امور مالی در آموزش عالی است. آموزش عالی ایران حالت پورسانتی دارد و این فساد زاست. بین استاد و دانشجو و استاد و پژوهش رابطه مستقیم مالی برقرار است. هر چه راهنمای پایان نامه بیشتری باشید، پول بیشتری می گیرید. من چون خودم در این جریان کاری قرار نداشته ام و هرگز بابت این مساله پولی به کسی نداده ام و پولی هم دریافت نکرده ام، به خودم هرگز اجازه نداده بودم که وارد چنین جریانی بشوم و از این موضوع صحبت کنم، لیکن اینک که دکتر جمالی طرح میکنند و با شناختی که از ایشان دارم می دانم که صراحت و انصاف هر دو در ایشان کنار هم جمع است، به خودم جرئت می دهم بپرسم چرا هیچیک از اعضای هیات علمی در این مورد صحبت نمی کند؟ سکوت علامت رضا است؟ این مطلب از سوی اساتید محترم تایید میشود؟
البته سالهای گذشته از استادان و گروههای آموزشی میشنیدم که تعداد زیاد دانشجویان به ما تحمیل میشود. چند سال پیش و در همایش کتابداری پزشکی کرمان و در عصرانه باغ شازده در ماهان، با چند نفر از استادان پیشکسوت دور میزی نشسته بودیم و از فضا و آب و هوای زیبا به همراه موسیقی مداوم جریان آب در جویها لذت می بردیم، که البته طعم فالوده کرمانی هم در این صفای دور همی بی تاثیر نبود. زمانی که من زبان به اعتراض به کیفیتها گشودم یکی از استادان بنام قدیمی به بنده فرمودند، این مطلب را شما یکی دوبار در نوشتههایت اشاره کردهای ولی خبر نداری که بارها به دانشگاه اعتراض کردهایم که گروه ظرفیت اینهمه دانشجو را ندارد و به فرض، گروه تقاضای تنها 10 دانشجوی کارشناسی ارشد برای گرفتن از آزمون میکند و باز به ما چند برابر این دانشجو میدهند و همین کار را در مورد دانشجویان دکتری هم میکنند و ما به علت تعداد زیاد دانشجو مجبوریم این تعداد پایان نامه قبول کنیم، و در غیر اینصورت این دانشجو فارغ التحصیل نخواهد شد و وقتی هم که قبول می کنیم این سهوها چاره ناپذیر میشود.
علت اینکه در بحثهای پیش آمده بعدی، من همواره به این بُعد اشاره کردهام که استادان هم در کیفیت چندان گناهی ندارند، همین بوده است. مسلم است که با این تعداد دانشجوی تحمیل شده هر کس باشد نمیرسد پایاننامهها را با دقت بخواند و یا اگر مقاله ها بیشتر توسط دانشجو تنظیم میشود و استاد فقط نامش را می دهد به همین دلیل بوده و هست. ولی از آن سال تا کنون ابعاد داستان خیلی تفاوت کرده است. ظاهرا این تعداد دانشجو در هر سال عادی شده و نظارت هم کمتر. گاهی حتی بدون نظارت به نام استاد منتشر میشود که نمونه های برجستهاش را در گزارشهای نیچر و اشپرینگر نیوز دیدیم که با آبروی آموزش عالی ایران بازی کردند. ولی با یادداشتی که ازدکتر جمالی خواندم اینطور به نظرم میرسد که حتی اگر در آن تاریخ استاد بزرگ حق داشتهاند، ولی مسایل به گونهای پیش رفته که الآن چاشنی پول هم تاثیر خود را گذاشته و چه بسا اگر به استادی پایاننامه دکتری نرسد ممکن است دلخور هم بشود ! ! ! در یادداشت دکتر قاسمی هم این شوخی مشهور خودش را نمایانده است که البته رفیق بد خیلی موثر است ولی زغال خوب هم بی تاثیر نیست. و این هر دو مرا به یاد مولانا عبید زاکانی میاندازد که میگفت: در این میان پیه و دنبه ای توفیر باشد.
من مصاحبه آقای دکتر جمشید بهشتی را که دکتر جمالی یادآوری کرده اند خوب به یاد دارم: در همه کشورهای پیشرفته پولی که بابت طرح پژوهشی به یک استاد تخصیص مییابد خرج خود پژوهش میشود و از طریق دانشگاه خرج می شود و یک دلار آن هم به خود استاد بابت پژوهش (یعنی بابت وقتی که صرف پژوهش کرده) پرداخت نمی شود. مصاحبه دکتر جمشید بهشتی را اگر یادتان باشد گفت من تا حالا حدود ۲ میلیون دلار گرانت پژوهشی گرفته ام ولی یک سنت آن هم به من پرداخت نشده است.(از کامنت ذکتر جمالی) .در آن مصاحبه، من در کنار دکترجمالی و دکترمنصوریان نقش مصاحبه گر را داشتم و دکتر بهشتی دقیقا بر این نکته که دکتر جمالی فرمودهاند تاکید داشتند. فحوای کلام دکتر بهشتی این بود که اگر نتوانند گرنت بگیرند نمیتوانند پژوهشهایشان را ادامه دهند، و اگر نتوانند پژوهشهایشان را ادامه دهند و کارکرد خوبی نداشته باشند کرسی خود در دانشگاهها را به خطر میاندازند. پس باید حتما پژوهش کنند و برای پژوهش حتما نیاز به گرنت دارند. دقت کنید بدون گرنت و پژوهش موقعیت یا پست هیات علمی خود را به احتمال به خطر میاندازند ولی پول گرنت باید هزینه پژوهش بشود و نمی توانند حتی یک سنت از آن را برای خود بردارند. خودشان دارند از دانشگاه حقوق تمام وقتی میگیرند.
اعضای محترم هیات علمی، فکر میکنید باید سکوت کرد و همین روند را ادامه داد؟ اینگونه که دکتر جمالی یادآوری کرده اند، این روند واقعا فساد زاست، و باید همه آنان که به حرمت استادی باور دارند در برابر این مساله اقدام به اعتراض نمایند.
دکتر مازیار امیر حسینی: در کامنتی بر یادداشت به رسم انگیزه کشی من نوشتهاند: در سرعنوان هاي موضوعي، گروهي از تقسيمات فرعي هستند كه آنها را "تقسيمات فرعي عام" گويند. مانند: "دفاعيه ها و رديه ها". به نظر بنده بهتر است يك تقسيم فرعي بسيار جامعتر و كارآتر به مجموعه تقسيمات فرعي عام در "ايران" اضافه شود كه نه بر سلب نه بر تاييد دلالت دارد و آن تقسيم فرعي عام "مسكوتيه ها" است. اين تقسيم فرعي از نظر فراگيري در جامعه شامل حدودا ۷۰ درصد خاموش است كه عافيت دنيا و آخرت را در ساكت ماندن مي بينند. از نظر اداره جامعه نيز، گروه كثيري از مديران پيرو اين خصال حسنه مي باشند. نهايتا، كتابها هم كه بي زبانند و خواننده ندارند. پس "چون نيك نظر كرد پر خويش درآن ديد" هرگاه از كنار تابلوهاي فروش تحقيق و پژوهش گذشتيم و خم بر ابروان مبارك آورديم، مي توانيم از گروه "مسكوتيه" نباشيم و در ايجاد تقسيم فرعي عام مذكور، تجديد نظر نماييم.
شاید به قول ایشان سکوت علامت رضا است و این نظمی که در دل بی نظمی برقرار شده خیلی هم الآن کسی را آزار نمیدهد و بعدها هم که میخواهند بیایند علم این دوره را بررسی کنند لابد میگویند در همه رشتهها همینطور بوده، حالا ما از حالا به فکر این باشیم که در آینده میگویند این همه متنهای پر غلط و یا کم محتوا چرا تولید شده؟ شاید سکوت کنیم و بگذاریم ببینیم مملکت به چه روزی می افتد ما هم یک گوشهاش.
دکتر قاسمی هم در نظر(کامنت) خود به بنده ایراد درستی وارد کرده اند که " تقسیم به خوب و بد، منطقی به نظر نمی رسد و بیش از اندازه کلی است. اما اگر بخواهیم رویکرد و اقدام فردی را هم مورد توجه قرار بدهیم، باید به نقش آن در تقویت جریان درست و نادرست اشاره کنیم: واقع قضیه اینه که در برابر جریان دولتی ارتقای مقاله محور، مقاومت چندانی نمیشه، چون کسانی که شاخص رشته ما بودند و در ابتدا باید مقاومت را تقویت می کردند، به خاطر منافع خود یا به هر دلیل دیگر، در مقابل جریان ارتقای مقاله محور تسلیم طلبانه عمل کردند. مقاومت و مخالفت این عده در برابر جریان مقاله محور، شاید به دلیل عدم امکان چانه زنی و فشار از بالا و از طریق مناصب تصمیم گیری، دستاورد اجرایی چندانی نمی داشت؛ اما می توانست موجب همگرایی مثبت در بین عموم استادان به قول شما خوب گردد. اما آنچه در حال حاضر می بینیم، این است که بر اثر واگرایی فراگیر، تنها کسانی با این ارتقای مقاله محور مخالف اند که توان بازی در زمین مقاله نویسی و مقاله سازی و مقاله بازی را ندارند- یا در باره آنها چنین تصوری می رود. البته با سخنان دکتر جمالی موافقم که باید نگاه سیستمی به موضوع کرد، اما از نقش اخلاق فردی و فرهنگ جمعی نیز نباید غافل بود- به قول معروف، هم زغال خوب، و هم رفیق بد". من با نظر شما موافقم ولی نمیدانم چگونه این جمعیت را باید در چنین نوشتهای تقسیم کرد. راستش در این سالها، بیشتر روزها با دانشجویان مختلف روبرو بوده و هستم. تعدادی از این عزیزان در ابتدای ورودشان گذرشان به بنده افتاده و دیدهام با چه شوق و ذوقی شروع می کنند ولی در پیچ و خم روابط درون گروه که ناشی از جمیع شرایطی است که آن هفته و این هفته عرض شد که میافتند، انگیزههایشان را از دست میدهند و به جایی میرسند که فقط می خواهند دفاع کنند و زودتر خلاص شوند و برای این کار هر منکری را انجام می دهند، منکری که استاد هم زیر آن را امضا میکند. در میان استادان تازه وارد هم میبینم که وقتی وارد روابط گروه میشود، نمیتواند بیرون از انتظار جمع حرکت کند. تا حکم رسمی یا پیمانی ایشان نیامده خیلی باید احتیاط کنند و به این سادگی نمیتوانند در این شرایط معیشتی کار خود را از دست بدهند، و زمانی هم که به رسمیت میرسند، در گروه جا افتاده اند، روابط گروه را هضم کرده اند و در بهترین حالت اگر وضع را تایید نمیکنند، دست کم سکوت میکنند.
شما بزرگواران فکر نمیکنید باید در این زمینه حرکتی توسط خود اساتید انجام شود؟
گروهی از اساتید ایران در اعتراض به وضعیت دانشگاهها اعتراضی را شروع کردهاند که مایلم به اطلاع شما برسانم، خبر راه اندازی"سامانه دانشگاه دوباره: پویش ملی" در آذرماه به وسیله خبرگزاری دانشجویان (ایسنا) منتشر شد. در این سایت نامه سرگشادهای تنظیم شده که دریافت کنندگان آن مقام معظم رهبری، رئیس شورای عالی انقلاب فرهنگی (رئیس جمهور) و وزیر علوم ، تحقیقات و فناوری است و از اعضای هیات علمی تقاضا شده این نامه را امضا کنند و قرار بود که بعد از مدتی که امضا به اندازه کافی گردآوری شد، احتمالا نامه ارسال و سامانه تعطیل شود که با توجه به استقبال استادان، نوشته اند تا پایان اسفند ماه تعطیل نمیشود تا امضاهای بیشتری جمع کنند. این نامه شامل هفت بند است:
که عناوین آنها به ترتیب زیر است: 1.کمّیگرایی لجام گسیخته؛ 2.اولویتزدایی از وجوه آموزشی و تربیتی دانشگاه؛ 3. خانهسازی در زمین دیگران؛ 4. یکسانسازی حوزههای علمی مختلف؛ 5. ارزشزدایی از علم؛ 6. افول مرجعیت و اقتدار حقوقی استادان دانشگاه. بخش پایانی این نامه پیشنهاداتی است که مخاطب آن شورای عالی انقلاب فرهنگی و وزارت علوم تحقیقات و فناوری هستند.
روز شنبه 28 بهمن یادداشتی از مدیر این سایت دریافت کردم که سخن هفته 23 بهمن ماه لیزنا، یعنی "آشفته بازار آئین نامه ارتقاء" را در سایت "دانشگاه دوباره: پویش ملی" منتشر کرده اند و از بنده خواسته بودند که مقاله های اساتید را در آن سامانه ببینم و نیز نامه سرگشاده ای که به مقام معظم رهبری نوشته شده و تا این لحظه توسطه 1216 استاد تایید شده است را امضا کنم. من در این سایت یادداشتهای بسیار خوبی یافتم که یکی از آنها با عنوان " آکادمی پاداش: افول ایده دانشگاه در ایران " است به قلم دکتر منوچهر ذاکر استاد تمام رشته ریاضیات به بحث ما خیلی نزدیک است. البته ایشان بر خلاف بنده بسیار علمی و مدون نوشته اند که بخش کوچکی از آن را در زیر تقدیم میکنم و باقی آن را به خودتان واگذار میکنم که از منبع اصلی مطالعه نمائید و در صورت تمایل نامه سرگشاده به بالاترین مقامات کشور و آموزش عالی را که در صفحه اصلی سایت گذاشه شده را نیز امضا کنید و به جریانی اعتراضی علیه از هم گسیختگیهایی در آموزش عالی بپیوندید:
"(4) آکادمی پاداش: بدیل ناحق گفتمان حقیقی دانشگاه
وابستگی به پاداش (Reward Dependence) خصلتِ روانشناختی قابلسنجشی است که میزان تمایل، تقرب و پاسخ مثبت فرد در قبال انواع پاداشها و محرکهای اشتهاآور اجتماعی و اقتصادی از قبیل شهرت اجتماعی و رسانهای، تأیید و تشویق اجتماعی و انواع مادی و اقتصادی پاداش را نشان میدهد. تفاوتهای فردی بسیار معناداری مابین افراد در میزان وابستگی به پاداش وجود دارد ولیکن مکانیسمهای شرطی و تکنولوژیهای کنترل رفتار قادر هستند میزان تمایل و وابستگی افراد و حتی اجتماعات را به پاداش، کنترل و افزایش دهند. منظور از آکادمی پاداش (Reward Academy) هر نهاد علمی و پژوهشی از قبیل دانشگاه است که انگیزههای علمی و پژوهشی افراد را اساساً به سمتوسوی ارضاء حس وابستگی به انواع پاداشها (مادی یا روانی) سوق میدهد. نباید اینگونه برداشت شود که در آکادمی پاداش رفتار افراد را بهطور مستقیم با پاداشهای مادی کنترل کرده و به آن جهت میدهند. منظور، گره زدن انگیزه و تلاش افراد بااحساس روانی وابستگی به محرکهای اشتیاق آور مادی و علیالخصوص روانی از قبیل کسب تأیید، تشویق، شهرت رسانهای و پرستیژ و نمایش اجتماعی است. خوشنودی و ارضاء علمی جای خود را به ارضاء همین حس وابستگی به پاداشها میدهد. در آکادمی پاداش، عرصه علوم و دانشگاه بهجای شعور و فضایل علمی جولانگاه دیدگاه مسابقهای و رکورد زدنهای کورکورانه در میدان چاپ مقاله میگردد. مکانیسم ترغیب و کنترل از طریق انواع سیاستگذاریها، آئیننامهها و امتیازدهیها و به تعبیر روانشناسی، تقویت مثبت و سلبی اِعمال میشود. در تقویت مثبت، تبعیت از عمل الف، پاداش پ را به ارمغان میآورد. تقویت مثبت مداومت انجام عمل الف را ترغیب میکند. در تقویت سلبی، چنانچه عمل ب را انجام دهید جریمه ت شامل حال شما نمیشود. در حال حاضر ارتقای شغلی و رتبههای علمی در مراکز آموزشی و پژوهشی و نیز انواع سایتهای اینترنتی که آمار مقالات، تعداد ارجاعات، انواع شاخصها و نمودارهای گوناگون را گزارش میدهند، نقش پاداش را بازی میکنند. گفتنی است اعطای انواع جوایز برای انواع فعالیتهای پژوهشی در دانشگاهها امر بسیار پسندیدهای است و انتقاد از نظام آکادمی پاداش به معنی مخالفت با اعطای جوایز نیست. در تقابل با آکادمی پاداش، گفتمان دانشگاه مشعر بر ارزشها و فضیلتهای واقعی آکادمی است که مشتمل هستند بر: خودسازی و تربیت علمی، پرورش و درونی سازی روحیه پرسشگری علمی و نقد در حوزه آموزش و پژوهش، استقرار و تقویت درون ذهنی الگوهای علمی و مایههای فکری، جامعنگری علمی، توجه و کاوش در باب پرسشهای بنیادی، کشف ارتباطات مستور مابین حوزههای مختلف علوم، تعامل علوم انسانی و انتقادی با علوم طبیعی و ریاضی (مخصوصاً در حوزه پرسشهای بنیادی)، وحدت بخشیدن به علوم و استفاده از علوم وحدت یافته در جهت روشناندیشی در سطح فرد و جامعه. ملاحظه میکنیم در حال حاضر آکادمی پاداش جای گفتمان دانشگاه را گرفته و در حکم آلترناتیوی برای آن عمل میکند. آکادمی پاداش از میزان وابستگی زیست-روانشناختی آحاد جامعه به پاداشهای اجتماعی – روانی – اقتصادی بهره میبرد. همانطور که گفتیم فاکتور وابستگی به پاداش، شاخص مهمی در روانشناسی شخصیت و خلقوخو شناسی است. اگر این میزان در سطح جامعه فزونی یابد آکادمی پاداش موجهتر، قابلقبولتر و درنتیجه طبیعیتر عمل خواهد کرد."
عمرانی، سید ابراهیم. «آشفته بازار حاصل از آئین نامه ارتقاء/2». سخن هفته لیزنا، شماره ۳۷7، 30 بهمن ۱۳۹۶
با سپاس، سر موضوعی را باز کرده اید که جای حرف بسیار دارد. ازجمله این که:
1. اشتهار به صداقت حرفهای، یک امتیاز است و کسب هر امتیازی مستلزم پرداخت هزینه. باور ندارم زمانی که کسی آرد خود را بیخته و الک را آویخته، ادعای صداقت حرفهای از او مقبول باشد. بر کنار ساحل امن ایستادن و آنگاه نهیب خروش و جوش بر ازپاافتادگان غریق زدن، قابل حمل بر صداقت حرفهای نیست. همچون اعتکاف سالخوردگان، که گفته اند: «در جوانی پاک بودن شیوۀ پیغمبری است، ور نه هر شیخی به پیری می شود پرهیزگار». اگر جز این بود، «کجا این سرانجام بد داشتیم»؟
2. اما در دلیل سکوت اساتید، ازجمله میتوانم به بیان سعدی اشاره کنم: «هر که با پولادبازو پنجه کرد، ساعد سیمین خود را رنجه کرد»؛ و این که گفتهاند امر به معروف الزامی است، به چهار شرط، و در نبود آن چهار شرط، امر به معروف پذیرفتۀ عقل نیست. و ازجملۀ آن شرایطاند احتمال تاثیر، عدم اصرار مخاطب بر منکر، و عدم احتمال مفسده. و حتما چون من، دل بسیاری از همکاران گفتنیهایی دارد از جفاهایی که به خاطر عدم سکوت، بر آنان رفته است و به دلیل دستبستگی، دشمنکام شدهاند.
3. فرهنگ جاری علمی و پژوهشی ما مقالهمحور است، و ازآنجاکه آسیبشناسی رفتار جاری- اگر واقعی باشد و نه دکان تازهای برای رفع کسادی بازار کاسدان آموزش عالی- دستاورد چندانی در عرصۀ مقالهسازی به بار نخواهد آورد و به عکس، از رونق این بازار خواهد کاست، و ازآنجا که از چاقو دستۀ خود بریدن را نمیتوان انتظار داشت، همۀ شکواییهها و گلایهها راه به جایی نخواهد برد. چه انتظار میرود در جایی که معاون پژوهشی یک وزارت آکادمیک هر ده روز یک مقاله منتشر میکند، اما کل وزارتخانهاش فاقد یک فرمت استاندارد و صحیح برای پایاننامهها است؟ به قول معروف: «تو در اوج فلک چه دانی چیست، که ندانی که در سرای تو کیست؟»
4. و در تایید نظر بابایی این که، ما ناچاریم از هر اقدامی که از آن بوی صلاح بیاید پشتیبانی کنیم؛ اما حافظۀ تاریخی ما مانع میشود که آن را باور کنیم.
یا داریم از این فرصت برای نفع خودمان استفاده می کنیم و یا برای اینکه مورد هجوم دیگران نباشیم سکوت اختیار کرده ایم. با اینکه باور جدی ندارم که حرکتی بشود کمپینی را که نشانی دادید رفتم و امضا کردم.