داخلی
»مطالب کتابداری
»سخن هفته
لیزنا، سید ابراهیم عمرانی، سردبیر: باور من این است و بارها هم نوشته ام که دانشگاه کلیات را میآموزد و حرفه شما را با جزئیات کار آشنا میکند. بنابراین انتظار این نمیرود که کلاس درس، جای کار میدانی و عملیاتی را بگیرد و به عکسِ آن، فضای میدانی قرار نیست تبدیل به کلاس درسی شود. متاسفانه این مشکل را از اولین روزهایی که اولین کارورزها به کتابخانهای که در آن کار میکردم تشریف آوردند ،متوجه شدم. خوب به یاد دارم که هر کاری به کارورز میدادیم برایشان دلچسب و مطلوب نبود و فقط دوست داشتند به آنها کار فهرستنویسی بدهیم و بعد هم بنشینیم برایشان غلطگیری کنیم و به آنها درس بعدی را بدهیم. دوست داشتند فضای آموزشی را و این بار با شکل دیگری و در محیط دیگری ادامه دهند.
مساله این بود که در آن دوران اواخر دهه 50 و اوایل دهه 60 هنوز نیاز به فهرستنویس نیاز اول کتابخانهها بود، همینطور سرایت آن از طریق شنیدهها که باید فهرستنویسی بلد باشید به دانشکدهها، و در نتیجه اهمیت دادن به سازماندهی در بین دانشجویان را تشدید میکرد و مساله دوم این بود که من هم چون خودم فهرستنویسی دوست داشتم فکر میکردم که دارم به بچه ها لطف میکنم که در این کار آنها را به جلو میبرم. لیکن به مرور متوجه شدم که کارورزی کلاس درس نیست و من قرار نیست دوباره به بچهها درس فهرستنویسی بدهم. درس را استاد داده است و من باید بگذارم که در بخش و زیر نظر فهرستنویس کار کنند و کاری را که فهرستنویس کتابخانه از کارورز میخواهد انجام دهند. برای اصلاح روش خودم، باید اینگونه تصور میکردم که این عزیز کارورز نیست، ایشان یک تازه استخدام شده است. خوب در این حالت چه باید میکرد؟ اگر به فهرستنویسی میآمد، قاعدتا با آماده سازی شروع میکرد، کاری که خودم کرده بودم. بعد کمکم میبایست برود و استنسیلهای تایپ و آماده شده برای چاپ برگه را کنترل میکرد و آرام آرام ایشان را برای جستجوی لاتین میفرستادیم به یکی از کتابخانههایی که NUC داشتند و یا برای فارسی او را مینشانیدم که شماره سفارش کارتهای مرکز خدمات کتابداری را استخراج کن که کارت چاپ شده سفارش بدهیم و بخریم و البته مشارکت ایشان در چیدن برگهدان کتابخانه.
مجبورم صحبت امروزم را با همین کارورزی فهرستنویسی ادامه دهم که دست کم برای خودم قابل لمستر است.، خُب، تعداد دانشکدههای کتابداری خیلی کم بود و تعداد کارورز هم معقول و نسبت تعداد استاد به دانشجو هم ظاهرا بد نبود، و استاد هم وقت داشت یک درس را در دو نیمسال و با 6 واحد به دانشجو منتقل کند و میدیدیم که کارورزها دستشان به ابزارها و منابع خورده و دست کم ردهها و سرعنوانها و کتابهای مستند مشاهیر و جدولها را دیدهاند و در حد کلاسی کار کردهاند و کارمان خیلی سخت نبود.
خوب از آن روزهای نسبتا خوب به بعد چه اتفاقاتی افتاد:
جمعیت:
جنگ تمام شد، و تعداد زیادی نیروهایی که دولت موظف بود فکری به حالشان بکند، برای امرار معاش کار می خواستند و دولت هر روز برایشان چاره ای می دید و کتابخانهها هم یکی از جاهایی بود که نیروهای تازه فرستاده شدند.
بعد از اینکه مستقر شدند، تازه به فکر افتادند که دست کم بروند و کاردانی بگیرند. و خدا خانم انصاری را برای همه ما نگه دارند که فداکارانه و مادرانه تعداد زیادی از این عزیزان را زیر بال و پر گرفتند و دوره کاردانی ویژه ای برگزار شد که حال که قرار است اینها به کتابخانه ها بروند، دست کم دانش اولیه ای داتشه باشند.
دانشگاه آزاد فعال شد، و گسترش کمی خود را شروع کرد و در زمانی اندک به شدت بر تعداد دانشکدهها و دانشجویان اضافه شد.
جمعیت دانشجویی از نیمه دهه هفتاد رو به رشد گذاشت
از ابتدای دهه هشتاد جمعیت عظیم دهه شصتیها به جمعیت دانشجویی اضافه شدند
معلمان کتابداری تعدادشان به نسبت دانشجویان روز به روز کمتر شد.
استادان پروازی و به قول دکتر حری استادان تاکسی سرویسی، و باربری علمی فضا را پر کردند،
ظرفیتهای تجربی و شغلی:
و در این سوی ظرفیتهای شغلی هر روز کمتر و کمتر شد.
امکان تجربه مستقیم دانشجویان روز به روز کمتر شد.
گروههای تازه تاسیس شده تا مدتی از همان استادان دانشگاههای دیگر استفاده کردند و بعد از مدتی دنشآموختگان خود را که تجربه بسیار کمتری داشتند بکار گرفتند.
امکان کارهای داوطلبانه کمتر شد
کتابخانه ها به علت زیادی مراجعه از گرفتن کارورز تا جای ممکن خودداری می کردند.
پروژههای بازسازی کتابخانهها در مقاطعی کمتر شد، و نیروی کاری کمتری جذب پروژه ها شدند.
ابزارها:
گروههای تازه تاسیس شده، آزمایشگاه برای درسهای کلاسیک خود مانند مرجع و سازماندهی و مجموعه سازی نداشتند و استاد میبایست با یک نسخه کتاب متعلق به خودش به کلاس برود و مراقب هم باشد که نسخه به سرعت مندرس نشود که نمیتوانست دوباره آن را تهیه کند.
الکترونیک به کمک آمد، شبکه به کمک آمد، ولی با سرعت خیلی کمی وارد شد تا جائیکه در همین امروز که سال 1397 شمسی است در کلاسها سر عنوان موضوعی کنگره و سرعنوان موضوعی فارسی که آنلاین است، با استفاده از این ابزارها آموزش داده نمیشود و ابزارهای رده بندی وضعشان بدتر از این است.
در درس مرجع شاید وضع بد تر از این هم باشد. چون همه منابع مرجع اصلی و مهم در دنیا بصورت برخط تولید می شوند و بسیاری از منابع مرجع به اصطلاح در محیط شبکهای و تعاملی قرار دارند، ولی ما مجبوریم که منابع چاپی را در کلاسها آموزش بدهیم و حتی برای مراجع اسلامی خبر اکید دارم که بسیار از گروهها منابع کافی برای آموزش ندارند.
تاثیر الکترونیکی شدن، دیجیتالی شدن، مجازی شدن، و شبکهای شدن (فناری اطلاعات و ارتباطات)
این چیزهایی که نام بردم در همه رشته ها ودر زندگی همه مردم حاضر در کره خاک تاثیر گذاشته اند، شما می دانید و من هم می دانم. لیکن نکته ظریفش بیخ ریش رشته ما بسته شده. اگر فناوری اطلاعات و ارتباطات در معماری اضافه شده، معمار حرف اول را میزند و بعد از فناوری کمک میگیرد، در پزشکی هم همینطور، در اقتصاد هم همینطور، همه از این رسانه ها و فناوریها به عنوان ابزار استفاده میکنند، لیکن نکته ظریف این است که رشته ما خودِ اطلاعات است، و اینها که اسم می بریم فناوری اطلاعات است، اینها رشته ما را خیلی شدیدتر تحت تاثیر قرار دادهاند. متخصصان فناوری اطلاعات در بسیاری از کارها، به راحتی جایگزین دانشآموختگان ما میشوند.
جه داشته باشیم، شبکه را ما نمینویسیم، نرمافزار را ما نمی نویسیم، ولی اطلاعات را قرار است در بستر شبکه ما جابجا کنیم. برای اینکه همین توانایی را داشته باشیم، نیاز به تغییراتی ابتدا در دانشجوی ورودی داریم و در درجه بعد در دروس و در مرحله سوم در بازآموزی استادانمان. چند دانشگاه بزرگ ما تقریبا موفق عمل کرده اند ولی هنوز خیلی راه نرفته، باقی مانده است.
فضای اجتماعی و بی انگیزه بودن:
فضای اجتماعی موجود نیز برای دامن زدن به مشکلات آمادگی دارد. با تاکید همیشگی بر اینکه دانشجوی خوب و استاد خوب به هیچوجه کم نداریم، باید این را هم بگوئیم که فضا به کشتن انگیزه ها و از بین رفتن سرمایه های مادی خیلی کمک می کند. این فضا خاص رشته ما نیست و گریبان همه رشته ها را گرفته است. حتی رشته های پولسازی مانند پزشکی و نرم افزار که به نظر می رسد از دیگران مشکل کمتری دارند، تعداد زیادی فارغالتحصیل بیکار دارند.
اولین سوال ورودیهای جدید این است: بعد از فارغ التحصیلی قرار است چکار کنیم؟ و سال بالاییها پاسخ می دهند جذب بازار بیکاری بشویم. کار نیست.
گروههای آموزشی آنقدر گرفتاری دارند و آن قدر زیر فشار آئین نامه های آموزشی و آئین نامه ارتقاء هیات علمی هستند که بیشتر تلاش می کنند از پس مشکلات تحصیلات تکمیلی برآیند، بنابراین دانشجویان تازه وارد را به دانشجویان دکتری و در بهترین حالت به تازه فارغ التحصیلان میسپرند که از سویی خوب است چون این جوانان هنوز انرژی دارند و می تواند این انرژی به بچه های جوان منتقل شود و از سویی تجربه تدریس کمتر دارند و شاید نتوانند به اندازه یک استاد کار کشته انگیزه های خوب و مثبت منتقل کنند و انگیزه ایجاد کنند.
در نتیجه همه این اتفاقات، الآن هم استاد بی انگیزه داریم و هم دانشجوی بی انگیزه و طبیعی است که دمیدن این همه انگیزه در جامعه، کار آسانی نیست. لیکن باید با مشخص کردن گروههای هدف معین، با میزان انرژی موجود، روی انگیزه پذیرترها دست بگذاریم، و انرژی خود را کمتر صرف کارهای سخت تر بکنیم. بیائیم و همین گروههایی را که خودشان حرکت میکنند و میخواهند که حرکتشان استمرار داشته باشد را در مرحله اول دریابیم، شاید در مراحل بعدی بتوانیم به راه حلهای عملیاتی تری برسیم که جمعیت بیشتری از آحاد حوزه ما را دربرگیرد.
حالا در چه موقعیتی هستیم؟
کنگره سوم متخصصان علوم اطلاعات سال 1396، یادآوری کننده همه گزاره های بالا در ذهن من بود. بارها و بارها در پیش نشستها و نشستها خودمان به این نتیجه میرسیدیم که بسیاری از دانشجویان ما مهارت کافی برای ورود به محیطهای کاری ندارند. همانطور که در ابتدا عرض کردم، انتظار این نبود که از روز اول که میروند سر کار جزئیات کارشان را بدانند، خیر، اغلب در کلیات ماندهاند. درس سه وحدی را با جزوه50 صفحهای گذرانده و بعد از امتحان در بهترین حالت به دانشجوی سال پائینی دادهاند.
اولین فریاد سال گذشته از مدیران آرشیو بود که من فارغ التحصیلان علم اطلاعات را استخدام کردهام ولی کاری را که من انتظار دارم هیج بلد نیستند. در کتابخانههایی که جنبه عمومی دارند مانند کتابخانههای عمومی و آموزشگاهی و کودک همه صحبتها به این ختم میشد که دانشآموختگان ما نمیتوانند با مراجعان ارتباط لازم را بگیرند و درنهایت با دانشی محدود از سازماندهی مواد به کتابخانه عمومی میآیند که سازماندهی جز در خدمت پاسخگویی به مراجعان نمیتواند معنا پیدا کند.
از همان زمان برگزاری کنگره سوم، تقریبا موضوع ما مشخص بود، مهارت آموزی یا به قول استاد بزرگ، توانمند سازی حرفه. گفتم که جای مهارت آموزی در میدان کار و تجربه کردن است، لیکن به این سوی داستان با ظرافت نگاه کنید. منِ مدیر، یک دانش آموخته علم اطلاعات را بکار میگیرم و از همان روزهای دوم و سوم دستیارانم در گوش من تکرار میکنند که این به دردمان نمیخورد. تازه خودمان باید همه چیز را به او یاد بدهیم. و وای به حال ما که این دانشآموخته عزیز ما نه از روی شایستگی و انتخاب اصلح به کتابخانه یا آرشیو یا مرکز اطلاعرسانی رفته باشد، و آشنایی خانوادگی دست ایشان را بند کرده باشد و شخص شخیص ایشان انگیزهای هم نداشته باشد. ببینید تاثیری که میگذارد چه خواهد بود؟ چنین شخصی میتواند راه را به روی فارغالتحصیلان بعدی ما هم سد کند. در صورتیکه همین فرد اگر انگیزه لازم را داشته باشد، با اندک مهارتی میتواند تاثیر مثبت بگذارد و شروع به آموختن جزئیات کند. اگر درس مسئولیت پذیری گرفته باشد و بداند که در برابر خودش و خانواده اش مسئول است. دربرابر استادش که به او آموخته، مسئول است. در برابر مدیرش مسئول است و در قبال همکلاسیهایی که بعد از او می خواهند بکار گرفته شوند مسئول است، شاید اندکی وضع فرق کند و کیفیتهای بهتری بتوانیم تقدیم بازار کار کنیم.
کنگره چهارم:
در یکی از پیش نشستهای کتابخانههای دانشگاهی بطور مشخص و در چندین پیش نشست دیگر صحبت این شد که در سه کنگره آمدیم و رفتیم و همه مشکلات را طرح کردیم. درست هم همین بوده، لیکن آیا امسال هم باز میخواهیم به مشکلات و حالا دست بالا از نگاهی تازه تر بپردازیم؟ به نظرم نه. پیشنهاد نه فقط من، ،بسیاری از استادان و خبرگان این بود که بیائیم و با امکانات خودمان بینیم چه کار میتوانیم بکنیم. کنگره را تبدیل به کنگره راه حلها بکنیم.
به امید بهتر شدن شرایط جامعه نشستن، آب در هاون کوبیدن است. باید دست یاری به طرف هم دراز کنیم و راه حل بیافرینیم. نشستن به امید اینکه دولت بخشنامهای بدهد که وضع استخدام خوب شود، به جایی نمیرسد. اینکه استادی به من میگوید در آزمایشگاه گروه برای درس رده بندی دیویی یک دوره دیویی تکثیر شده چاپ خودمانی در دسترس دارد، راه حلش چیست؟ بازار کار دنشآموختگان ما چیست؟ به امید آگهی استخدام دولتی نشستن چه مشکلی را حل کرده است و حل خواهد کرد؟ آموزش و پرورش مشکل بودجه دارد و ترجیح میدهد معلم داشته باشد تا کتابخانه و کتابدار. نهاد محدودیتهای استخدامی خودش را دارد. دانشگاهها در عمل استخدام ندارند و در برابر بازنشستگان سالهای اخیر هیچ جایگزینی استخدام نکرده اند. چه باید کرد؟ بازار به چه راهی میرود و ما برای بازارهای تازه چه میتوانیم بکنیم. بیائید انجمنی فکر کنیم. خودمان دور هم بنشینیم و ببینیم چه بازارهایی وجود دارد و برای آن بازارها چه مهارتهایی نیاز است. تا جای ممکن تمرکز کنگره را به سوی راه حلهای غیر دولتی ببریم.
فکر می کنم همین راه حلها است که می تواند سر لوحه کار کمیته برنامه ریزی آموزش عالی علم اطلاعات و دانش شناسی قرار گیرد. اگر نقد برنامههای آموزشی بوده، بارها انجام شده، از جمله در مجمع عمومی سال جاری انجمن که نشست بسیار خوبی با این کمیته و رئیس و دبیر و اعضایش داشتیم. اگر آئین نامه ارتقاء مشکلزا است در باره آن هم گفتیم و نوشتیم، دربراه سر فصلها بارها گفتگو شده است. کاستیها را بیشتر میدانیم ولی درباره راه حلهای کوتاه و میان مدت کمتر حرف زده شده است. خوشبختانه دبیر علمی ما از چهره های برجسته رشته و حرفه هستند و در هر دو میدان به اندازه کافی کار، آزمودهاند. دیر نشست افتتاحیه هم هستند، خودشان هم همیشه تاکید دارند که فقط گفتن کاستیها کافی نیست، باید راه حل هم بدهیم. خوشبختانه مهمترین نشست در رابطه با تم اصلی کنگره امسال را ایشان هدایت می کنند و به دنبال راه حلها خواهند بود.
از همه عزیزان خواهش میکنم ،قبل از حضوردر کنگره به گروه تلگرامی ویژه این بحث بروید و صحبتها را دنبال کنید، بسیاری از صحبتهایی که ممکن است در دل داشته باشید یا درباره آن فکر کردهاید، ممکن است در گروه مطرح شده باشد، با مطالعه پیامهای رد و بدل شده شما هم با راه حل به کنگره بیائید. قدوم شما مبارک.
عمرانی، ابراهیم. «به دنبال مهارت آموزی از دروس دانشگاه: کنگره چهارم، کنگره راه حلها». سخن هفته لیزنا، شماره ۴۱3، 14 آبان ۱۳۹۷.
سخنان شما همیشه شیرین و بجاست کاش کسی خریدار سخنان شما بودند نمی دانم مسئولین ایران به دنبال چه چیزی هستند غارت ثروت ایران یا نابودی ان؟ چرا به فکر هیچ چی نیستند چرا بلاد کفر مثل بریتانیا و امریکا تو حوزه علم اینقدر پیشرفت دارن و اهمیت می دهند ولی هنوز تو کشور ما اسم کتابداری و کتابخانه را به سخره می گیرند؟ دلیلش چیست بی کفایتی دولت است یا خود رشته کتابداری؟ اگر مشکل رشته باشد در کشورهای دیگر باید چنین باشد پس مسئولین اهمیت نمی هند