داخلی
»مطالب کتابداری
»سخن هفته
لیزنا، سید ابراهیم عمرانی، سردبیر: این روز و ماهها همه اش باید از شما عذرخواهی کنم که چرا هی سوزن به خودمان میزنم. چند هفته پیش هم نوشتم، من فرد بدبینی نیستم و همه چیز را هم سیاه نمی بینم و کلا آدم غرغرویی هم نیستم و این را کسانی که با من کار و زندگی می کنند خوب می دانند، لیکن زمانه، دگرگونیهای عظیمی با خود دارد و سرعت این دگرگونیها به اندازهای زیاد است که یا ما هم باید با همین سرعت تغییر کنیم و یا باید شاهد از دست رفتن موقعیتها و فرصتها باشیم. بنا بر همین ویژگی زمانه یکی از کارهای مهم ما شده هشدار به خودمان. یادتان باشد که در چنین زمانه آشوبناکی، تلاشها و کوششهای فراوان و مثبت مردم، همکاران، کتابداران را به خوبی میبینم و از موفقیتهای آنان شادمان میشوم و لبخندهای هم بر لب میآورم و احساس خوبی دارم، ولی خیلی آنها را تکرار نمیکنم، و فقط تقدیر و تشکر میکنم و میگذرم، لیکن اینجا به عنوان ستون سخن هفته نقاط ضعف را ممکن است بارها و بارها گوشزد کنم و هشدار بدهم که وضعیت خیلی خوبی پیش روی نیست و باید همه دست به دست هم بدهند و مراقب اوضاع و احوال هم باشند. دقت کنید، این کار، موفقیت حرفه کتابداری و اطلاع رسانی واقعا نیاز به همکاری همه کتابداران دارد.
لازم می بینم قبل از شروع باز تاکید کنم، اسم رشته در حال حاضر علم اطلاعات و دانش شناسی است. این رشته دانشگاهی کتابدار، آرشیویست، متخصص علوم داده ای، علم سنجی و ..... تربیت می کند. در این نوشته، مشخصا صحبت ما در باره کتابخانه ها و کتابداران است.
و اما اصل مطلب، دوشنبه 23 اردیبهشت به همراه یکی از مدیران پژوهشی وزارت بهداشت از جلسهای باز میگشتیم که از من سوال کردند که با این وضعیت کتابداران و کتابخانهها شما چکار میکنید؟ پرسیدم چه شده؟ که پاسخ دادند مدتی روی ما فشار بود که پستهایی را در کتابخانههای وزارت بهداشت حذف کنیم یا تغییر بدهیم و برخی واحدها دست به این تغییرات زده بودند از ما هم میخواستند که تغییرات را به رسمیت بشناسیم. و گفتند که در این تغییرات منافع کتابداران به هیچوجه دیده نشده بود و از زمانی که ما فهمیدیم، مانع شدیم و جلوی حذف پست و تغییر پست را گرفتیم و حتی در مواردی صحبت از حذف کتابخانهها کردند و ما اجازه ندادیم ولی این فشارها معمولا از یک جایی شروع میشود و خیلی بوی خوبی از آن به مشام نمیرسد و حتی اصرار یکی از مدیران دانشگاههای علوم پزشکی بر گرفتن متخصص آی تی به جای کتابدار را برایم تعریف کردند.
بله دوستان بوی خوبی به مشام نمیرسد. چندی پیش هم شاهد بودید که در بیمارستانهای تامین اجتماعی پست روابط عمومی و کتابدار را یکی کرده بودند و معتقد بودند که کتابداران الآن به اندازه کافی کار و مشغولیت روزانه ندارند و همینطور کارکنان روابط عمومی هم بیش از یکی دو ستعت کار در روز ندارند. پس این دو مسئولیت را به یک نفر واگذار می کنیم. یعنی هم کتابداران میتوانند کار روابط عمومیها را انجام دهند و هم روابط عمومیها میتوانند به جای کتابداران در کتابخانهها بنشینند که منجر به مکاتبات انجمن با تامین اجتماعی شد و در نهایت طرح شد که اگر کتابداران واقعا کارشان کمتر از حد ممکن شده است کار روابط عمومی را هم به ایشان بسپارید، لیکن به سَرِ جدّ محترمتان قسم کار کتابداری را به کارکنانی که در روابط عمومی کار میکنند نسپارید، و توضیح داده شده بود که کتابداری تا سطح دکتری کارشناس تخصصی تربیت میکند. و الآن نمی دانم که چه بلایی سر دوستان ما در بیمارستانهای تامین اجتماعی که از انجمن یاری خواسته بودند آمده است.
باز هم از این بوی ناخوش بگویم، کتابخانه ای در حوزه دریانوردی در تهران وجود داشت و یک کارشناس ارشد کتابداری با 20 سال سابقه هم در آنجا مشغول بکار بود و کتابدار علاقهمندی هم بود. بنده به دلایلی چند بار به این کتابخانه رفته بودم. یک کتابخانه تخصصی جمع و جور بود و همیشه هم یکی دو نفری در کتابخانه نشسته و مشغول ورق زدن کتابی یا مجله ای بودند. لیکن یک روز این کتابدار گرامی به من زنگ زدند (شاید سالهای 87 یا 88 بود)، و گفتند که کتابخانه ما را دارند جمع می کنند (و جمع کردند). پرسیدم چه شده؟ گفتند علیرغم همه اعتراضهای من همه کتابهای موجود را اسکن کردند و کتابها را هم در کارتن کردهاند و به انبار منتقل کردند و یک اتاق به من دادهاند که از همینجا و در شبکه همه کارهایت را بکن و نیاز به اشغال فضا برای کتابخانه نیست. هر چه گفتم شما نمیتوانید کتابهای فارسی را بدون اجازه ناشر اسکن کنید، میتوانند شکایت کنند، این دیگر ناشر خارجی نیست و قانون مولفان و مصنفان را برایشان بردم ولی کار خودشان را کردند و گفتند ما دولتی هستیم و کاری به کار ما نمیتوانند داشته باشند.
ادامه بوی ناخوش. حتما همه شما در این سالها برخوردهایی به ویژه از اعضای هیات علمی که به سمت معاون اداری و مالی در یک دانشکده یا دانشگاه منصوب می شوند زیاد دیده و شنیدهاید؛ مانند این جملات: "اصلا ما الان کتابخانه نیاز نداریم، همه چیز الکترونیک شده، دیگر کسی نیاز به این کتابها ندارد. همه منابع مورد نیاز را بچهها خودشان میروند و از شبکه در میآورند، اصلا کسی به کتابخانه میآید؟ این بودجه را که الآن ما به شدت نیازش داریم می کنید کتاب و زندانی می کنید در قفسه ها و کسی هم دست به اینها نمی زند". شبیه این عبارتها را بارها از این و آن شنیده ام.
شما هم حتما نمونه این عبارات را شنیدهاید؟ شما هم کتابخانه هایی را می شناسید که به کارتن نزول کرده اند؟ عزیزان من با همه تلاشی که فکر میکنید دارید میکنید این جملات را میشنوید که الآن که همه چیز الکترونیکی شده، شما دیگر چکار دارید بکنید؟ اصلا نمیگویند که چرا نظام آموزشی ما استادان و دانشجویان را به کتابخانه نمیفرستد؟ به هیچوجه به دنبال این نیستند که از کتابخانهها پایگاههای فعالی برای رفع نیازهای علمی بسازند، بلکه به خاطر نیامدن دانشجویان نیروها را از کتابخانه میبرند و در کتابخانهها را میبندند. به هر حال وقتی همه بی نماز شدند، مسجد بخشی از کارایی خودش را از دست میدهد. واقعا از دست میدهد؟ ! ! و در هر حال بعید می دانم که بتوان در مسجد را برای اینکه مردم می توانند نمازشان را در خانه های خودشان بخوانند، ببندند.
و سوال دیگر، مگر در کتابخانههای کشورهای ثروتمند منابع الکترونیک نیامده و مگر الکترونیکیتر از ما نشده اند؟ مگر دانشجویان و استادانشان در 24 ساعت در روز و 7 روز در هفته به پایگاهها و منابع الکترونیکی که کتابخانه ها هزینهاش را داده و مشترک شدهاند، دسترسی ندارند؟ چرا این ذهنیت آنجا کمتر است؟ دوستان ایرانی خارج از کشور کمکمان کنند و به ما بگویند این مساله در آنجا چه حال و وضعیتی دارد؟ آیا آنجا هم کتابخانهها به موجودات در خطر انقراض تبدیل شدهاند. از اساتید گرامی ایرانی که در خارج از کشور زندگی می کنند می خواهم این مساله را برای ما بنویسند که برخورد آنجا چگونهاست و آیا خطر انقراض کتابخانه ها جدی است؟
و این هم یک بوی ناخوش دیگر، یادداشتی که اخیرا یکی از دوستان در یکی از گروههای خبری گذاشته بوند با عنوان 21 شغل رو به افول هم رسما کتابداری و کتابخانه داری را شغلی رو به افول و به گونهای در معرض انقراض معرفی کرده است، و باید دید که منبع "عصر ایران" که این شغلها را معرفی کرده چه بوده است.
حال بیائیم تا دریافت پاسخی از دوستان درباره خطر انقراض، فکر کنیم که ما در وضعیت فعلی چه می توانیم انجام دهیم؟
راه حل آسان:
همین امروز از دوستی که برای کاری به ایرانداک آمده بود و سری هم به من زد همین سوال را کردم و پرسیدم که چه باید کرد؟ و ایشان در چند جمله خودش را راحت کرد. خلاصه صحبتش تا جایی که یادم است این بود: "وضع خیلی خرابتر از این حرفهاست. مملکت را یک نگاهی بکن، سنگ روی سنگ بند نیست. مدیری که الآن آمده فقط می خواهد بخشی از بودجه را به نحوی که بیشتر مطلوب شخص خودش است، هزینه کند تا بتواند دوره مدیریتش را با آمارهایی رئیس پسند تمام کند. نمی توانند با این بودجه ها و با رسوماتی که در همه این سالها بوده کار را بگردانند، هر چه می توانند کمتر خرج می کنند" دوست عزیز بنده در ادامه میفرمایند "کتابخانه ما 48 نفر بوده در سالهای کذشته نزدیک 9 بازنشسته داشته ایم و حتی یک نیروی جدید به ما نداده اند. منتظرند همینها هم بازنشسته شوند بروند تا خیالشان راحت شود". خوب به نظرم این هم پاسخ ما نیست. نه تنها پاسخ ما نیست که به نوعی بی مسئولیتی نسبت به نسل آینده و همینطور بی احترامی به نسلی است که با همه وجود در راه اعتلای این حرفه تلاش کرده اند. فکر می کنم نباید دست روی دست گذاشت و نشست تا کتابخانه ها را تعطیل کنند.
یک سوزن به خودمان:
فکر می کنم باید باز هم سوزنی به خودمان بزنیم. ما در این چند سال که این زمزمه ها را شنیدهایم چه کردهایم؟ در ابتدا عرض کردم که تغییرها خیلی وسیع و از آن مهمتر خیلی سریع بوده، آیا ما بصورت انفرادی پا به پای تغییرات جلو رفتهایم؟ تکانی به خودمان دادهایم؟ الآن در پرونده استخدامی اغلب شما مدارکی وجود دارد که نشان میدهد دورههایی را گذراندهاید؟ بخشی از آن اجبارهای ارتقاء بوده، ولی بخش دیگرش علاقه خود شما بوده که حال که اجبار دارم دورهای گذرانده باشم، خوب خودم را هم به روز کنم. سوالهای این بخش این است: آیا دورههایی که گذراندهاید باعث تغییری در شما شده؟ آیا از فردای آن دوره کار تازهای در کتابخانه شروع کرده اید؟ و یا ایستاده اید تا تغییرات از شما سبقت بگیرند؟ شاید نشسته اید تا تغییرات پیش چشم شما سرعت بگیرند و مدیران به دنبال کارمند فناوری اطلاعات باشند و نه کتابدار؟
بصورت جمعی چه؟ آیا دور هم نشستهاید و بررسی کردهاید که چه اتفاقی دارد میافتد؟ و چرا دارد میافتد؟ آیا دور هم جمع شدهاید، مثلا کتابداران یک مجموعه خاص، مثلا یک دانشگاه، یا کتابخانههایی تخصصی؟ دسته جمعی و بلند بلند فکر کرده اید که این کارهایی که دارید میکنید و فکر میکنید که خیلی هم استاندارد هستند و درست هستند، همان کارهایی است که باید بکنید؟ آیا فکر کرده اید که ممکن است لازم باشد اندکی از آنچه در جزوههای دوره دانشگاه و کتابهای درسیتان خواندهاید پا را فراتر بگذارید؟ آیا فکر کرده اید که ممکن است لازم باشد اندکی از آنچه به آن عادت کردهاید خود را رها کنید و خلاف آمد عادت حرکت کنید؟ آیا فکر نمی کنید کارهایی که بصورت معمول دارید می کنید مشکل را حل نکرده و نشستن و منتظر کاربران بودن تا اگر بیایند به انها بهترین خدمت را بکنیم جواب نداده؟ بگوئید چکار میکنید؟
در جریان ادغام پست کتابدار از تامین اجتماعی، در صحبتی که میکردیم و مکاتباتی که انجام شد، وقتی از کتابداران میپرسیدم خوب شما در نامههایتان چه مزیتهایی را برای خود نوشته اید؟ مزیت نسبی این کتابداران برای گرداندن کتابخانه نسبت به سایرین سازماندهی بود و من مزیتی دیگری در صحبتها و نوشته ها ندیدم که نوشته باشند. به علاوه در سالهای اخیر با وضعیت بودجههای موجود خرید کتاب خیلی کم شده و واقعا ورودیها حجمی ندارند. کتابهای الکترونیکی را هم اگر بصورت مجموعه از یک ناشر بخرید فهرست آن را با استانداردهای مارک و ایزو 2709 به شما می دهند که در نرم افزار کتابخانه بریزید. جز آن، سازماندهی امکان برون سپاری هم دارد، بفرمائید شما غیر از سازماندهی چه برنامه ای برای کتابخانه دارید؟
نودانشآموختگان که اصلا تصویر درستی از کتابخانهها ندارند و این را بارها به من اثبات کردهاند. ایشان هم برای به دست آوردن شغل وقتی از ایشان می پرسید که خوب چکار بلد هستید؟ بر سازماندهی تاکید میکنند، چون فکر می کنند که تنها چیزی است که او را از سایرین در چشم صاحب کار متمایز میکند، و تلاش میکنند که از اصطلاحات ردهبندی کنگره و دیویی و نمایهسازی استفاده کنند. بماند که نمی دانم چقدر به این کارها مسلط هستند. این مزیت خیلی هم درست است و خیلی هم خوب است ولی من این را میگذارم به مزیتی نسبی برای پاسخگویی به کسانی که از بیرون رشته برای نفی تخصصی بودن کار کتابداری به ما هجوم میآورند، و از شما قبول میکنم. حال بفرمائید پاسختان به من که چهل سال کارم سازماندهی بوده چیست؟ من میگویم سازماندهی مزیت نسبی ما نیست، بلکه پاسخگویی مزیت نسبی ما است. شاید بپرسید به کدام سوال؟ از ما که سوال نمیکنند. میپرسم مگر روزهای اولی که ما پا به هر کتابخانهای گذاشتیم از ما سوال میکردند؟ و باید خودم پاسخ بدهم خیر. چون نمی دانستند که ما پاسخی برای سوالهای آنها داریم؟ کتابدارانی که من میشناختم سوال را از دل و زبان مراجعه کننده بیرون میکشیدند، با حضور در اطراف او با نشان دادن این که پاسخهای شما نزد ما است. هر کتابخانهای را که شنیده اید خوب است؟ حتما بدانید که کتابدارش از جان مایه گذاشته با روی خوش و پویایی بسیار به استقبال کار رفته و با تلاش زیاد، سکون خنثای محیط آرام اطرافش را شکسته است. و ننشسته که با قیافه ای ماتمزده به یک ماتمزده رجوع کنند.
پیشنهاد جدی دارم در این مورد در جلسات گروهی فکر کنیم و بلند بلند فکر کنیم. باید قبل از آنکه مشکل سخت تر از این شود، چاره اندیشی کنیم. رشتهای که در بهترین روزهای حضورش در دنیا، یکی از رشتههای شناخته شده نبوده و همیشه در توضیح وظایف و مسئولیتهایش به مردم مشکل داشته، ببینید از این به بعد و در برابر رقابت سخت دانشآموختگان برای فرصتهای کم شغلی چه باید بکنیم. فکر می کنم مسئولیت همه ما باشد:
سخنی با حرفه مندان:
باید جلسهای با حضور همه حرفهایهایی که دلمشغول این بحث هستند برگزار شود و همه حرف بزنند. فکر میکنید دوستانی که الآن مشغول کار هستند و به لهجه خودمان استخدامشان قطعی است نیازی میبینند که در این جلسه بیایند و نسبت به نسل بعد از خود حساسیت نشان دهند و برای جلوگیری از انقراض یک شغل تلاش کنند؟ اگر این جلسه اعلام شود چقدر احساس مسئولیت میکنید که به کمک هم بیائید؟
سخنی با مربیان:
این بار اول نیست که در این موضوع، من و بسیاری عزیزان دیگر قلم زدهایم و باز هم خواهیم زد و خواهند زد. این حرفها چقدر در آموزشهای شما تاثیر گذاشته است؟ آیا این تهدیدها در آموزشهای شما تغییری به وجود آورده است؟ اگر آموزشهای شما تغییر نکند، و با همین روال جزوه و نمره جلو برود، واقعا انقراض قطعی است. من از دانشجوی جوان انتظار ندارم که بدانند از زیر درس در رفتن به آینده خودشان ضرر میزند و استادی که نمره خوب بدهد، حتی اگر یک جمله به دانش بچهها اضافه نکرده باشد محبوبتر است و استادی که بچه ها را درگیر کار میکند استاد بدجنس شناخته میشود، با اینهمه از استادان انتظار دارم که به آنها کار یاد بدهند. باید در محیط کار تواناییهای خود را بتوانند نشان دهند و ثابت کنند.
سخنی با سیاستگزاران رشته علم اطلاعات:
برای جلوگیری از ازدیاد بیکار در بازار، بهترین کار این است که مانند بیشتر کشورهای دنیا کارشناسی کتابداری نداشته باشیم. این را از 20 سال پیش به اینطرف داریم مینویسیم و یکی دو تن از اساتید هم مطالب مستدلی در این باره نوشته اند. شاید این مساله کمک کند که نیروهای علاقه مند به سوی این تخصص بیایند. حال که یک کتابخانه متخصص فناوری را بر کتابدار ترجیح می دهد شاید یک کارشناس ارشد کتابداری با کارشناسی فناوری مشکلش را بهتر حل کند و یک کتابخانه کودک یک کارشناس ارشد کتابداری با کارشناسی آموزش و پرورش کودکان و روانشناسی کودک برایش خیلی مناسب باشد یا یک کتابخانه صنعت نفت، بتواند از یک کارشناس ارشد کتابداری که کارشناسی اش در یکی از رشتههای وابسته به نفت باشد، خیلی بهتر جواب بگیرد.
عمرانی، سید ابراهیم. «گونه ای در حال انقراض: باز هم سوزنی به خودمان». سخن هفته لیزنا، شماره ۴41، 13 خرداد ۱۳۹۸
از دیدگاه اجتماعی چه بر سر ما آمده است
به نظر میرسد نسل کتابداری در ایران به باتلاق نشسته است ، اگر یک وظیفهی علم کتابداری فراهم آوردن دانش و اطلاعات به جامعه باشد، در میان فراوانی وظایف این رشته، به همین یک مورد بسنده کنیم، خواهیم دید این وظیفه، مدتی ست در محاق فرورفته است. جامعه دیگر کششی به کتاب خواندن ندارد اگر انسانهایی هم باشند اقلیتی ناچیزند که برای لذت ذهنی و کنجکاوی خویش کتاب میخوانند و بخشی از این مسئولیت به دوش ما کتابدارن است . چی میتوان گفت. انقراض کتابداری یعنی انقراض کتاب، انقراض کتاب یعنی انقراض میراث و فرهنگ.
وضعیت امروز نیز مشخص است کتابداران بیکار، نامتخصصان نابلد و همچنین سکوت جامعه کتابداری بهویژه اساتیدی که جز تنی انگشتشمار که اصلاً حرفی برای گفتن ندارد . در واقع نمیدانند بر ما چه میگذرد. یاد آن جمله معروف فیلسوف اسپانیایی افتادم که گفت "ما نمیدانیم بر ما چی میگذرد و این دقیقاً آن چیزی ست که بر ما میگذرد" قرار بر این بود که بهعنوان یکی از نهادهای اجتماعی مروج آگاهی در میان مردم، کمک یار دانش و فرهنگ در اجتماع، یاریرسانیم اما واقعیت کنونی چه هست! این واقعیت است که جامعه کنونی نام فلان سوپراستار یا سلبریتی مبتذل را میشناسد اما تا حالا نامی از دانشمندان و فرهنگ شناسان میهنی را به گوش خود هرگز نشنیده است این مسئله نشاندهنده چیست؟.... آه چی می توان گفت دیگر دل و دماغ نیست برای سخن گفتم وقتیکه صدایی بهجایی نمیرسد وقتیکه دانشآموختگان به خیل ورشکستانی مبدل شدهاند آینده ی ندارند، شغلی ندارند و در یککلام حقوق انسانی ندارند و کتابداران نابلدی که جای دیگری را گرفته است . سکوتی غریب بر ما حاکم است ای دوست
کسی به فکر گلها نیست
کسی به فکرماهیها نیست
کسی نمیخواهد
باور کند که باغچه دارد میمیرد
احمد کریم خانی دانش آموخته رشته زیبای کتابداری
اما در سطح کتابخانه های تخصصی به نظر می آید مشکل از کتابدار باشد که نتوانسته کتابخانه و خود را به عنوان راهگشای مسائل و مشکلات سازمان نمایان سازد و به قولی منتظر مشتری بوده که درخواستی ارائه دهد و او هم جوابی.
حداقل کاری که می تواند در یک کتابخانه تخصصی انجام گیرد و باعث شود دید سازمان به کتابخانه و کتابدار تغییر کند اشاعه اطلاعات گزینشی است که اگر به درستی انجام شود باعث ارتقاء جایگاه و منزلت سازمان کتابخانه خواهد شد.
وقت بخیر
ممنون از استاد بزرگوار جناب اقای عمرانی عزیز که همیشه یکی از دغدغه مندان رشته بوده اند.
بنده کتابدار کتابخانه مرکزی یکی از دانشگاه های دولتی تهران هستم. خوشبختانه ریاست کتابخانه ما یکی از اساتید بکر رشته هستند و ما واقعا از لحاظ این هم نشینی ها و بلند فکر کردن ها که در دانشگاه ما به ان (جلسات شورای هماهنگی کتابخانه های دانشگاه) گفته میشود مساله ای نداریم. نکته جالب تر در مورد کتابخانه ما این هست که همکاران ما در هر بخشی که هستند برای موضوع پایان نامه خود دقیقا موضوع مربوط با بخش را کار نموده اند مثلا همکار بخش فهرست نویسی من موضوع RDA، همکار بخش سفارشات موضوع مجموعه سازی، همکار بخش دیجیتال موضوع نرم افزارهای کتابخانه دیجیتال و غیره، این امر تقریبا به ما کمک کرده است تا بتوانیم علم خودمان را با کارمان به روز نماییم. مورد دیگری که خیلی به ما کمک کرده است ارتباط نزدیک با دانشجویان دانشگاه از طریق انجمن های علمی دانشجویی هست، جوری که هر دغدغه ای از سوی ان ها با ما مطرح میشود و ما هم درصدد رفع ان برمیاییم. اقای عمرانی از جمله فرمودین که واقعا به دل من نشست " اگر مردم نماز خوان نباشند ما کاری به ان ها نداریم در مسجد را هم نمیبندیم" تلاش میکنیم تا بلکه عده ای به ما روی اورند. ولی به صورت کلی پیشنهادی دارم و ان هم این هست البته امیدوارم پیشنهاد من اساتید محترم به جسارت و گستاخی به حساب نیاورند. یکی از علتهای ضعف ما ضعیف بودن عمل دانشجویان ما در اجراست، اقای عمرانی دانشجویان ما از همان مقطع لیسانس زیاد کتاب میخوانند ولی هر وقت به ایشان میرسیم یک کتاب عشقی دستشان هست(نکته جالبی به ذهنم رسید در پرانتز عرض کنم همین دانشجویان محترم که مدام در حال کتاب خواندن هستند ولی حرف از نوشتن وسط می اید هزاران غلط املایی و انشایی در چهار یا پنج خط نوشته اند دیده میشود) کنار ان کتاب یک مقاله نمیخوانند (خاطرم هست 5 سال پیش برای مشورت جهت انتخاب موضوع پایان نامه) خدمت رسیدم فرمودین هر روز یک مقاله به روز فارسی و یا لاتین در ارتباط با رشته بخوان. چند نفر از دانشجویان ما از روند کار کتابخانه های دانشگاهی دنیا مطلع هستند. خط مش ان ها را میدانند. به سایت ان ها سر زده اند.
برای پیشرفت باید مطالعه کرد باید مقایسه کرد.
اساتید محترم ما باید در درسهای همچون سازماندهی و فهرست نویسی در چندین جلسه از خبرگان این بحث (کارکنان خبره بخش های مربوطه) استفاده کنند تا دانشجو از همان ابتدای کار با بحث به صورت عملی اشنا شود. اساتید کارورزی یک سوال تا به الان شده است از دانشجوی خود سوال کنید به کتابخانه ای که مراجعه کرده اید چه مطالبی یاد گرفتی مثلا فلان مطلبی که در گزارش کارورزی امده است یاد گرفته ای را عملی هم برای من اجرا کن. تا حالا پیگیری روند کارورزی دانشجوی خود را کرده اید(دانشجوی شما تمام ساعت کارورزی را پر کرده است؟) یا اینکه نه شما را به واسطه من کتابدار پیچانده که گفته است همینقدر ساعت کفایت میکند دیگر نمیخواهید برای کارورزی به کتابخانه مراجعه کنی و من هم را به بهانه شما (کلاس دارم، امتحان دارم و لاغیر)
من کتابدار چقدر در کارورزی به دانشجویی که به بنده مراجعه کرده اموزش داده ام ( به قول ریاست کتابخانه ما اموزش کنار کار خواستن) یا فقط کارورز امده و من فقط یک سری کارهای ناچیز به او سپردم تا امارم بالاتر رود و در اخر دانشجو احساس سر خوردگی کند که این چه رشته ای است من فقط مثلا باید لیبل و بارکد بچسبانم؟
به نظرم همه با باید به عملکرد خودمان نگاه کنیم. وقتی من کتابدار حوصله سر کارگاه رفتن ندارم به مسول برگزاری کارگاه بدون هیچ ابایی میگویم من کار دارم یک ربع میام اسم منم رد کن برای رزومم نیاز دارم؟؟!!
این ها همه چالش های ماست از ماست که برماست
کاش قدری به عملکرد خودمان در جایگاه دانشجو، استاد، کارمند نگاه کنم و هر یک در جایگاه خود تلاش نماییم.
برقرار باشید
رشته ما از اوایل چندان مقبول جامعه و دولت نبوده و براش ارزش قائل نشدند اینجا هم بلاد کفری مانند امریکا، بریتانیا، فرانسه و المان نیست که برنامه اصولی داشته باشند اینا ایران است و سرزمین پارت ها، ما هم پارتی نداریم ای کاش کلا رشته کتابداری رو از بیخ حذفش کنن تا بقیه از سر نااگاهی بدبخت نشوند به غیر از نهاد هیچ کس کتابدار برنمی دارد اونم چند سالی است که از یاد برده است وقتی تو جامعه کارایی ندارد چرا خودمان را عوض کردن اسم رشته گول می زنیم وقتی هیچ کس اهمیت نمی دهد به جای کتابدار ، الهیات و جغرافیا برمی دارد نتیجه اش این می شود
فارغ از دغدغه نویسنده، که ارزشمند بود و هست.
بنظرم این بحث ایشان جامعیت لازم رو نداشت! بالاخره ما جامعه کتابداران در یک فضای اجتماعی و سیاسی اقتصادی کلان تری زیست می کنیم که به شدت از اتفاقات آن حوزه ها متاثریم...
مطمنا ایراد فقط جامعه کتابداران نیستند....
مدیران بی اطلاع که فشار فناوری اطلاعات کورشان کرده هم در آموزش عالی کم نیستند.
میان بی انگیزگی عمومی و کج سلیقگی سازمانی، شانس ما برای بهینه سازی خدمات روز به روز در حال کاهش است. چون کتابداران پیشین هسته رشته را خدمات فنی می بینند (و نه ارتباط با کاربر یا به قول شما پاسخگویی) و کتابداران جدید هم نه مانند پیشینیان خود بر امور فنی مسلط هستند و نه گرایش فناورانه برنامه درسی جدید به آنها محال داده تا مهارت های ارتباطی را به خوبی فراگیرند.
من میل دارم زاویه دید پیشینم را برای نمایش صحنه به کار بگیرم. پرسش اساسی این است که اگر قرار است ما موجوداتی دوزیست تربیت کنیم چرا به خود زحمت نمی دهیم با استفاده از مجاری قانونی موجود کف مدرک استخدام در این حرفه را از کارشناسی به کارشناسی ارشد ارتقاء دهیم و همزمان دست از جعل برنامه لیسانس برداریم و همچون عقلای قوم آموزش رشته را از فوق لیسانس شروع کنیم؟ تا کی قرار است به اصرار بی حاصل خود برای پوشش دادن فناوری نوین (که هر روز متنوع تر و پیچیده تر می شود) همزمان با مهارت های اصلی اطلاع رسانی (که نمی توان به صورت ناقص آموزششان داد) در برنامه درسی ادامه دهیم؟ برنامه درسی لیسانس سقف معینی دارد. دانشگاه ها موظفند دانشجوی کارشناسی علم اطلاعات را در چهار سال دانش آموخته کنند. پس هر هنری که دارند را باید در همین چهار سال رو کنند. چهار سالی که یک سالش خرج درس هایی غیر ضروری و بعضاً نادلپسند می شود. می ماند سه سال برای یاد دادن آنچه کتابداران پیشین در سه سال مشابه می آموختند و آنچه دانشجویان کامپیوتر در سه سال از برنامه چهار ساله کنونی لیسانسشان باید بیاموزند. یعنی ما می خواهیم آموزش شش ساله را در سه سال به خورد دانشجو بدهیم. روشن است که این کار شدنی نیست. نتیجه چیست؟ مثله کردن دو برنامه درسی که آموختنش همانی را تربیت می کند که به قول شما تصویر درستی از کتابخانه ها ندارد. نه فهرست نویس خوبی می شود و نه برنامه نویس خوبی. نه می تواند خدمت کند و نه می تواند سیستم ها را پشتیبانی کند. استادان طراح برنامه درسی در تعارض بین انحلال برنامه لیسانس و تن دادن به یک رفورم اساسی از یک سو و لایروبی نکردن مجاری آموزش و خلق برنامه ای ترکیبی دومی را برگزیده اند. نتیجه این شده که وقتی استاد کامپیوتر را برای تدریس دعوت می کنید شکایت می کند که چطور باید به کسی که الگوریتم را نمی داند ساختمان داده را آموخت و یا چگونه باید به کسی که معماری را نمی داند شبکه را آموزش داد و قس علیهذا. سرانجام یک روز باید حقیقت را بپذیریم. اگر دانستن این چیزها لازم است دپارتمان های علم اطلاعات بهترین لوکیشن آموزش این چیزها نیستند. فضا و متخصص جای دیگری حاضر است. کافی است ما کار خودمان را انجام بدهیم و اجازه بدهیم سایرین مواد اولیه مناسبی را برای تربیت های تخصصی ما در اختیارمان قرار دهند. در این صورت، بازار کار را به فناوران سلامت و آی تی من/زن ها! نمی بازیم. هنر این است که ما فق المثل دانش آموخته کامپیوتر را اطلاع رسان کنیم نه اینکه اطلاع رسانی را بار بیاوریم که نه سرویس دادنش پسندیده است و نه کار کردنش در پشت پرده تعمیر و نگهداری سیستم ها مقبول. در کتابخانه های تخصصی و آموزشگاهی و کودک و عمومی نیز می توان از لیسانسیه های چند رشته مشخص که فوق لیسانس رشته ما را داشته باشند استفاده کرد.
واقعیت تلخ و عینی دیگر این است که کتابداران در نهایت کارمندان سازمان هستند و همچون هر کارمند دیگری دغدغه حقوق و اضافه کار و ترفیع سالانه و پست و چیزهای دیگر را دارند. وقتی همه کارمندان خواسته و ناخواسته مادی شده اند، بازی جایگاه سازمانی را کسانی خواهند برد که مدرکشان دال بر همان مهارت هایی است که مدیران بی اطلاع دانشگاه ها بیشتر می پسندند. آیا عقل حکم نمی کند از ظرفیت موجود به نفع رشته و حرفه استفاده کنیم؟
سلام بر شما
به نظر بنده جامعه کتابداری و البته اغلب رشته های علوم انسانی در کشور به دو دسته تقسیم می شود: کتابدارانی که از حمایت های اساتیدرشته و یا سازمان های دولتی و یا احزاب سیاسی برخوردارند و کتابدارانی که پشتوانه ای جز توانمندی خودشان ندارند! مواردی که شما اشاره کردید شامل حال گروه دوم کتابداران و حرفه مندان رشته است. گروه اول در همین آشفته بازاری که ترسیم کردید هیئت علمی بهترین دانشگاه ها می شود؛ مدیر می شود؛ رئیس یک مجموعه می شود و...البته به شرطی که یک پارتی درست و حسابی داشته باشد...اصلا هم مهم نیست دانش و معلوماتی دارد یا نه! توانمند است یا نه! در دوره دانشجویی شاگرد ممتاز بوده یا ضعیف ترین دانشجوی کلاس!
متاسفانه در رشته ما کارهای کلیدی به گروهی خاص واگذار شده- کسانی که حمایت های خاص برخی اساتید شامل حالشان میشود! و دیگران فقط تماشاچی هستند، نه حرف حسابشان خریداری دارد نه ایده ها و نظرات شان! کلا در حاشیه هستند و بس!
این چند سطر را نوشتم به امید گشایشی، به امید اینکه از نیروی جوان با استعداد و خوش فکر هم استفاده شود و شاهد توزیع عادلانه مسئولیت ها بین همه افراد باشیم نه یک افراد خاص!
یک سری از افراد در رشته ما همیشه هه جا هستند متاسفانه این افراد با روابطی که به دست می اوررند جای افراد توانمند را پر می کنند