داخلی
»مطالب کتابداری
»سخن هفته
لیزنا؛ یزدان منصوریان، دانشیار دانشگاه خوارزمی: رمانی با عنوان «آخر هفته»[1] جدیدترین اثر شارلوت وود[2] - نویسنده معاصر استرالیایی - است که چند ماه پیش (اکتبر 2019) منتشر شد و در همین مدت کوتاه با استقبال خوبی همراه بوده است. دوستیهای دیرینه و دیرپا، شور و شیدایی سالمندی و مواجهه متین و موقر با مرگ سه ضلع مثلثی است که بنیاد کتاب بر آنها استوار است. در فصل نخست یکی از چهار شخصیت اصلی به نام جود حین مرور خاطراتش به یاد حرف دوست کتابخوانش - دانیل - میافتد که روزی گفته بود کسانی را میشناسد که از ترس کتاب نمیخوانند. میترسند کتابها چیزهایی درباره حقیقت وجودشان به آنان نشان دهد که آمادگی مواجهه با آن را نداشته باشند. در نتیجه ترجیح میدهند اصلاً سراغ کتاب نروند و آنقدر از کمبود وقت شکایت کنند تا سرانجام واقعاً باورشان بشود که فرصتی برای مطالعه ندارند. هرچند بهانهای به نام کمبود وقت در این ماجرا بیشتر به طنز شبیه است.
البته آنچه جود از دانیل نقل میکند یک موضوع فرعی در رمان است و ربطی به روایت اصلی ندارد. بیشتر برای توصیف شخصیت دانیل است که به هنر و ادبیات دلبستگی دارد و همین دلبستگی مشترک زمینهساز چهل سال دوستی و رابطه صمیمی آنها بوده است. اما برای من که به حوزه پژوهشی «مطالعات خواندن» علاقهمند هستم این مفهوم جالب بود و انگیزهای شد برای تامل بیشتر درباره آن. پس از خواندن این پاراگراف چند پرسش درباره موانع شخصی مطالعه در ذهنم شکل گرفت. نخست آنکه آیا میتوان در مطالعات خواندن به هستیشناسی و تفسیر مفهومی به نام «هراس از خواندن» پرداخت؛ و اگر پاسخ مثبت است این مفهوم چه وجوهی دارد؟ دوم آنکه ما تا چه میزان از این هراس آگاهی داریم و اگر به وجودش آگاهیم چه راهی برای چیرگی بر آن در اختیار ماست؟ سوم آنکه چه عواملی بر شکلگیری هراس از خواندن تاثیر میگذارند و سهم خانواده، مدرسه و جامعه در این میان چیست؟
بدیهی است که پاسخ به هر یک این پرسشها نیازمند پژوهشی مستقل و مفصل است. من در اینجا فقط حدسهایی مقدماتی مطرح میکنم تا زمینهای برای گفتگوهای بیشتر در این عرصه باشد. ضمن آنکه میدانم هر بحث و گفتگویی درباره مقوله مطالعه نیازمند توجه به بافت جامعه و روزگاری است که در آن زندگی میکنیم. بنابراین، تاکید میکنم از اهمیت عوامل زمینهای غافل نیستم. اما در مجال اندک این نوشته از نقش این عوامل میگذرم و فقط به همین مفهوم میپردازم. مثل پرانتزی برای ارائه توضیحی تکمیلی در متنی مفصل. نه چیزی بیش از آن. زیرا کیست که نداند در مقوله مطالعه دهها عامل ریز و درشت نقش دارند که حتی نوشتن فهرستی از آن خارج از مجال این یادداشت است.
به نظرم نخستین وجه هراس از خواندن ریشه در نگرانی دیرینه ما از شک دارد. البته منظورم از شک در اینجا تردید و تذبذب نیست. شک به معنای شکاکیت[3] (شکگرایی) که زیر مجموعه خردگرایی است. شکی که مبتنی بر پرسشگری، آشناییزدایی، بازنگری، بازبینی و تامل است. پرسش از درستی باورها و به چالش کشیدن امور عادی و آشنا. طبیعتاً یقین آدم را دلگرم میکند و شک دلشوره میآورد. به باور بسیاری شک وادی خطر است و باید از آن به سرعت گذشت. پیش از آنکه در ذهن و ضمیر ما ریشه بدواند. آدم عاقل هم که دنبال دردسر نمیگردد! در نتیجه اصلاً سراغ منبع شکاکیت که مطالعه است نمیرود. زیرا یکی از کارکردهای اصلی مطالعه پرورش روحیه پرسشگری است. به سخنی دیگر مطالعه در سرشت خود دعوت به شک است. مطالعه زمینهساز آشناییزدایی از امور آشنای اطراف ماست. دنیایی که به آن عادت کردهایم و همه چیز در آن عادی به نظر میرسد. اما مطالعه فراخوانی برای خروج از فضای امن و آرام ذهنی و ورود به دنیای پرآشوب واکاوی مفاهیم و ریشهیابی مسائل است. قدم نهادن به دنیاهای تازه که چه بسا با دنیای نزدیک و آشنای ما نسبت و تناسب چندانی نداشته باشند و همین تفاوتها زمینهساز شک میشود، و همه نیک میدانیم که رفتن به این راه تاوان خودش را دارد.
هر چند شک نخستین گام برای رهایی آدمی از جهل بوده و هست. به شرط آنکه آدمی بداند که چگونه با شکهای خود مواجه شود تا سرانجام راهی به رهایی و روزنی به روشنایی بیابد. زیرا یقینی که بر بنیاد عقلانی محکمی ساخته نشده زمینهساز تصلب ذهنی میشود و پیامدهای هولناکی برای فرد و جامعه خواهد داشت. به همین دلیل آندره ژید[4] – نویسنده نامدار فرانسوی و برگزیده نوبل ادبیات 1947 – میگوید: به آنهایی که در جستجوی حقیقت هستند اعتماد کن؛ و از آنان که به حقیقت رسیدهاند پرهیز کن.
البته از یاد نبریم هر متن یا هر شکل از خواندن نمیتواند چنین تاثیری داشته باشد. این کار ادبیات ناب است و خواننده مشتاق میطلبد. نیازمند درنگ و تامل است. محتاج آهستهخوانی، بازخوانی و گزیدهخوانی است. در میان آثار ادبی نیز به نظرم توان رمان برای ایجاد این شک بیشتر است. زیرا رمان راوی راستین زندگی است و نویسنده با ورود به دنیای ذهنی شخصیتها نقابها را کنار میزند و از احساسات، نقشهها و نیرنگهایی سخن میگوید که انسانها با مهارت شگفتآوری توان پنهان کردن آنها را در دنیای واقعی دارند. در نتیجه رمان انسان را رسوا میکند. از بیمها و امیدها، غمها و شادیها، عشقها و نفرتها، همدردیها و کینهها و خلاصه عمیقترین احساسات آدمی سخن میگوید و قدم گذاشتن به چنین دنیایی شهامت میخواهد.
افزون بر این و از منظر علم اطلاعات و دانششناسی هراس از خواندن شکلی از پرهیز از اطلاعات است که چهار سال پیش در یادداشتی با عنوان «پرهیز و گریز از اطلاعات» به آن پرداختهام و از تکرار آنچه در آنجا نوشتهام پرهیز میکنم. همچنین وجه دیگر این موضوع خطرات خواندن است که قبلاً در مقالهای مستقل با همین عنوان دربارهاش نوشتهام که دو سال پیش در مجله جهان کتاب منتشر شده است (منصوریان، 1396). در آن متن هشت خطر بالقوه در فرایند خواندن مطرح شده که عبارتند از: خطا در انتخاب متن مناسب و معتبر، تفسیرهای شتابزده و نادرست از متن، گزیدهخوانی سوگیرانه، مطالعۀ محدود و منقطع (کمخوانی و سطحیخوانی)، پرخوانی و پراکندهخوانی، تندخوانی و خواندن بیرون از گفتمان. همانطور که در آن متن آمده:
«خطرات خواندن بیش از آنکه در نفس خواندن نهفته باشد در نوع مواجهه ما با آثار و متون رخ میدهد. اگر ما تصویر روشنی از مهارتهای خواندن در اختیار نداشته باشیم، ممکن است از خطرات ناشی از مطالعۀ سطحی، شتابزده و بیرون از گفتمانِ مرتبط با موضوع آسیب ببینیم. ما به «مهارتهای خواندن» نیاز داریم که خود بخشی از مجموعهای بزرگتر با عنوان «سواد اطلاعاتی» شناخته میشود. مواجهه منطقی و خردمندانه با منابع خواندنی هنری است که باید بیاموزیم. مرزی باریک میان «مطالعۀ کارآمد و اثربخش» و «مطالعۀ ناکارآمد و زیانبار» وجود دارد که هر خوانندهای باید در فرایند یادگیری خویش آن را بیابد. مطالعه در غیاب سواد اطلاعاتی و تفکر انتقادی نه تنها مفید نیست که میتواند خطرناک باشد».
سخن پایانی
نخستین ارمغان مطالعه آگاهی است و آگاهی مسئولیت به همراه میآورد. پذیرش مسئولیت هم شهامت و همت میطلبد. پس چه بسا نخواندن و ندانستن خود روشی برای خلاصی از دردسرهای ناشی از پذیرش مسئولیت باشد. در میان آثار ادبی نیز رمان بیشترین توان را برای آگاهیبخشی و رهاییبخشی دارد. البته رمان ناب که برخاسته از سالها تجربه و تامل نویسندهای متفکر است. رمان خوب همزمان یک اثر فلسفی و روان شناختی است درباره انسان. زیرا انسان در کانون رمان قرار دارد. انسان همان گونه هست نه آن گونه که ما تصور میکنیم باید باشد. انسان با همه بیمها و امیدهایش، دردها و رنجهایش، امیدها و نامیدیهایش و مجموعه فضیلتها و رذیلتهایش. با همه توانی که برای نیکوکاری و تبهکاری دارد و با همه تاریخ پرفراز و نشینی که در این کره خاکی پشت سر گذاشته است. رمان خوب همچون آئینهای در برابر ماست تا خویشتن خویش ما را بیکم و کاست نشان دهد. اما مواجهه با خود میتواند ترسناک باشد. به نظر شما هراس از خواندن چه وجوهی دیگری دارد؟ لطفاً نظر خود را در این زمینه در بخش نظرخواهی بنویسید.
منابع
منصوریان، یزدان (1394). پرهیز و گریز از اطلاعات. سخن هفته لیزنا، شماره ۲۷۵. ۳ اسفند ۱۳۹۴.
منصوریان، یزدان (1396). خطرات خواندن: چرا خواندن میتواند خطرناک باشد؟ جهان کتاب، سال 22، شماره ۳ (پیاپی ۳۳۸، خرداد و تیر ۹۶)، ص. 24-27.
منصوریان، یزدان. « هراس از خواندن ». سخن هفته لیزنا، شماره 472، 23 دی 1398
۱. از توهین به افراد، قومیتها و نژادها خودداری کرده و از تمسخر دیگران بپرهیزید و از اتهامزنی به دیگران خودداری نمائید.
۲.از آنجا که پیامها با نام شما منتشر خواهد شد، بهتر است با ارسال نام واقعی و ایمیل خود لیزنا را در شکل دهی بهتر بحث یاری نمایید.
۳. از به کار بردن نام افراد (حقیقی یا حقوقی)، سازمانها، نهادهای عمومی و خصوصی خودداری فرمائید.
۴. از ارسال پیام های تکراری که دیگر مخاطبان آن را ارسال کرده اند خودداری نمائید.
۵. حتی الامکان از ارسال مطالب با زبانی غیر از فارسی خودداری نمائید.