داخلی
»گزارش
نشست نقد و بررسی کتاب «رواندرمانی در عمل» برگزار شد
به گزارش لیزنا، کتاب «رواندرمانی در عمل» نوشتهی کارل گوستاو یونگ با ترجمهی ارسطو میرانی به همت انتشارات جامی منتشر شده است. این فیلسوف و روانپزشک سوئیسی که پایهگذار روانشناسی تحلیلی است در کتاب پیش رو به جنبهها و مسائل گوناگون مشاوره و رواندرمانی میپردازد و ضمن ارائهی تعریفی برای رواندرمانی و مطالعهی اهداف، اصول و مسائل آن، ارتباط میان رواندرمانی با فلسفه و پزشکی را برمیرسد. نشست نقد و بررسی کتاب «رواندرمانی در عمل» در روز سهشنبه ۱۹ بهمن با حضور فربد فدایی، گیتا صدیقی، اردشیر اسدی و ارسطو میرانی به صورت مجازی برگزار شد.
مواجهه با زبان یونگ
ارسطو میرانی، مترجم و پژوهشگر حوزهی روانشناسی دین و اخلاق، گفت: کتاب «رواندرمانی در عمل» یکی از آثار مهم یونگ است که مستقیماً به مباحث رواندرمانی میپردازد. من در جایگاه مترجم اثری از یونگ میخواهم دربارهی زبان او سخن بگویم. چراکه مترجم بیش از هر کس دیگری با زبان نویسنده درگیر است و دغدغهی فهم آن را دارد. البته بهجای بیان دیدگاه شخصی خودم دربارهی زبان یونگ نظر یونگشناسان صاحباعتباری را بیان میکنم که پیش از دستگرفتن این اثر برای ترجمه به منظور درک ساختار زبان و سبک نوشتن یونگ به آثارشان مراجعه کردم. تمام کسانی که دیدگاهشان را دربارهی زبان یونگ خواندم به اتفاق بر این باور بودند که زبان یونگ بهراستی پیچیده و دشوار است. این در آغاز کار برای مترجم تا حد زیادی ترسناک است و او را در مورد امکان ارائهی ترجمهی مقبول و ناآشنایی مخاطب با ویژگیهای زبانی یونگ نگران میکند. من هم با این مسائل درگیر بودم. از طرف دیگر، عمیقا بر این باورم که یونگ غیر از اهمیتی که در حیطهی روانشناسی دارد، در اکثر حیطههای علوم انسانی و خصوصاً در حیطهی مطالعات فرهنگی، هنری و نقد ادبی در کشور ما اهمیت بالایی دارد. پس، باید تا آنجا که در توان داریم او را ترجمه کنیم تا به درک درستی از او برسیم. وقتی این ضرورت را درک کردم فهمیدم که این زبان نباید من را بترساند.
او گفت: جس فایست و گریگوری فایست در دو فصل پایانی «نظریههای شخصیت» مینویسند، «روانشناسی یونگ آسان نیست اما شخصیت انسان هم ساده نیست. با وجود این، زبان یونگ دشوارتر و پیچیدهتر از حد لازم است. نظریهی یونگ گرچه بعدی بر شخصیت انسان افزوده است اما پیچیدهتر از حد لازم است.» یکی از دشواریهای زبان یونگ در سطح واژگان است. همانطور که فایستها به درستی میگویند، یونگ برای بیان یک مفهوم واحد از اصطلاحات متعدد و بسیار متفاوتی استفاده میکند که به ظاهر شباهتهایی به هم دارند. مثلاً فایستها میگویند یونگ خیلی مواقع واژههای واپسروی (regression) و درونگرا (introverted) را به یک معنا و بهجای هم به کار میبرد و اینها بهقدری رابطهی نزدیکی با هم دارند که میتوان گفت فرایندی یکسانی را توصیف میکند. پیبردن به این خیلی سخت است و در ترجمه هم کار را سخت میکند. چراکه مترجم با دو واژهی متفاوت مواجه میشود که به فرایندی یکسان اشاره دارند. پس، درک دقیق مفهوم واژه و تمایز اینها از هم دقیقًا روشن نیست و این بر ابهام مساله دامن میزند.
او افزود: فایستها دربارهی ساختار جملهها، پارگرافها و ساختمان کلیتر متن هم نظری مشابه دارند. آنها متن یونگ را دارای جملات بسیار پیچیده و طولانی توصیف میکنند که افراد کمی آن را درک میکنند. یونگ خودش بارها متوجه این موضوع شده و به آن اذعان کرده است. او در فصل پایانی «تیپهای روانشناختی» چیزی شبیه یک واژهنامه نوشته است که به نظر من اساساً روشنتر از متن نیست و کار را سادهتر نمیکند.
او گفت: رابرت ایون هم در «نظریههای شخصیت» خود میگوید، برخی واژههای یونگ گیجکننده است. یونگ واژههای معمول و آشنا برای ما را در معنای دیگری بهکار میبرد. تعریف او (یونگ) از غریزه پاسخهای آموختهشده و عادتوار نیز هست. باز ایون اشاره میکند که یونگ در نظریهی تیپهای روانشناختی واژهی بسیار عمومی احساس را در معنای دیگری بهکار میگیرد. نزد یونگ احساس بیشتر بر ارزیابی و قضاوت دلالت دارد. پس، او واژههای معمولی را هم در معنای متفاوتی به کار میبرد که رسیدن ما به معنای منظور او را سخت میکند. نظر کلی ایون دربارهی متن این است که با اینکه نوشتههای یونگ گاهی روشن و خردمندانه است سبک نوشتن او معمولا ترسناک، آشفته و فاقد هرگونه شباهت به نظم منطقی است. او متن یونگ را دشوار (dreadful)، پیچیده و دشواریاب میخواند.
این مترجم ادامه داد: دوان پی شولتز و سیدنی الن شولتز در «نظریههای شخصیت» از زاویهی دیگری به زبان یونگ توجه کردند. شولتزها مینویسند، روانشناسان به قسمت عمدهی نظریهی یونگ علاقهمند نیستند. یکی از دلایل این امر دشواری درک مفاهیم یونگ است. این دو در ادامه با مقایسهی یونگ با فروید و آدلر و فروم میگویند، «آنها با زبانی روشن نوشتند اما خواندن آثار یونگ میتواند ناکامکننده باشد. زیرا در کتابهای او عدمانسجام و تناقضهای فراوانی وجود دارد.» اینجا دیگر بحث بر سر واژهها نیست، بلکه جملات، رابطهی بین جملات و انسجام کلی متن است که گاهی شخص را بین جملات سردرگم میکند. اینجا، از یونگ نقل میکنند که «من افکارم را به همان صورت که از درونم تراوش میکنند میتوانم بنویسم و اینها مثل دیگی جوشاناند. کسانی بعد از من میآیند و به آنها نظم خواهند بخشید.» و نظر یکی از یونگشناسان را مبنی بر اینکه: «در واقع، ارتباط بین یک فکر و دیگری روشن نیست و تضادهای درونی متعددی در درون متن وجود دارد» نقل میکنند. این یونگشناس دربارهی یکی از آثار یونگ سخن میگوید، ولی شولتزها این نقد را به بسیاری از نوشتههای یونگ وارد میدانند و درک آنها را دشوار و آنها را فاقد انسجام و نظم درونی توصیف میکنند.
میرانی گفت: اگر از سطح واژگانی و ساختاری زبان بگذریم، منابع، محتوا اندیشه و گفتمانهایی که یونگ آنها را برای بیان اندیشههای خود درهممیآمیزد نیز بر دشواری زبان یونگ میافزایند. سوزان کلونینگر در «نظریههای شخصیت» خود میگوید «برخلاف فروید که در پی فهم ناخودآگاه از منظر عینی دانشمند بود یونگ علم را ابزاری ناکافی برای شناخت روان احساس کرد و ترجیح داد روان را با زبان اسطوره توصیف کند نه علم. او زبان علمی عقلانی را به سود شیوهای از اندیشه و بیان دراماتیک و اسطورهای کنار گذاشت.» تقریباً همهی محققان به این مساله اشاره کردهاند که یونگ در اساس روانپزشک است و خودش را دانشمند معرفی میکند و حتی تأکید دارد که روش پژوهش و کارش تجربی است، اما زبان او اسطورهای و دراماتیک است.
او افزود: نویسندهی «چگونه یونگ بخوانیم؟» میگوید، «برای درست خواندن یونگ باید شیوهی اسطورهای توصیف او را درک کنیم و به آن پاسخی همدلانه بدهیم. اندیشهی منطقی علم ناگزیر واژگان اسطورهای او را همچون قطعیتهایی واقعی سوءتعبیر کرده و بسیاری از دانشمندان احساس کردند ناچارند این واژگان را مهجور تلقی کنند و مضحک و مردود بشمارند. البته این واژگان با چنین خطاهایی در طبقهبندی مضحک هم میشوند و طبیعت ظریف معنایشان درک نخواهد شد.» پس، اینکه یونگ برای بیان مطالب علمی و در مقام روانپزشک از زبان دیگری استفاده میکند کار را دشوار میکند. وقتی متنی علمی میخوانیم، انتظار داریم با زبانی روشن و صریح مواجه شویم، حال آنکه زبان یونگ استعاری و دراماتیک است و باید اینگونه هم خوانده شود.
این پژوهشگر تصریح کرد: همهی این مسائل امکان و چگونگی ترجمه و امانتداری به زبان یونگ را در ترجمه برای مترجم مطرح میکند. آنتونی استور در کتابی در مورد یونگ میگوید، «بسیاری از آرای یونگ در نظریهها و در روشهای درمانی گوناگون حل شده است اما سهم او به ندرت آنگونه که باید مورد اذعان قرار گرفته است. علت این امر به گمانم نه سوءاستفاده از یونگ بلکه دیربایی و دشواری درک متن و اندیشههای او است.» رابین رابرتسون، محقق یونگی، نیز به دشواری فهم اندیشه و ناشناخته ماندن اندیشههای یونگ تأکید دارد و به صراحت میگوید، «سبک نوشتههای او برای همکاران دانشگاهیاش زیاده از حد ادبی و برای ادیبان بیش از حد دانشگاهی است.»
میرانی در پایان گفت: اینها را برای این نگفتم که خطاهای احتمالی یا دشواریهایی که با آنها مواجه بودم توجیه کنم. تلاش کردم تا آنجا که امکان دارد متن را بفهمم و به زبانی مفهوم بیان کنم. درعینحال، متن آنقدر ساده نشود که شخص دیگر هیچ تصوری از ساختار زبان یونگ پیدا نکند. وفاداری اصلی من به معنا بوده است ولی تا حد امکان سعی کردم ساختار خصوصاً جملات را حفظ کنم و خیلی جملات را نشکنم تا مخاطب با متنی برآمده از زبان یونگ مواجه شود و تصوری از زبان متن اصلی پیدا بکند. خوشبختانه تا کنون بازخوردهای خوبی هم گرفتم. درحالیکه انتظار نداشتم متن فارسی لذتبخش بوده باشد. امیدوارم کتاب را مفهوم بیابید و خواندن آن را در راه فهم اندیشههای یونگ مفید ببینید. چون به شدت به این درک نیاز داریم.
روانکاوی برای میانسالان
فربد فدایی، متخصص اعصاب و روان، سخنان خود را با ارائهی توضیحاتی دربارهی اصطلاحات کلیدی یونگ آغاز کرد و گفت: ایگو از نظر یونگ بخش ناخودآگاه شخصیت است و آگاهی از جهان بیرون و خویشتن را بر عهده دارد. ایگو در مکتب روانکاوی هم مطرح شده است اما یونگ پرسونا را هم در ساختار شخصیتی اضافه میکند. پرسونا شخصیت بیرونی و واسطهی ایگو با دنیای واقعی است که با عنوان نقاب ایگو هم شناخته میشود؛ یعنی تصویری که فرد از خودش به جهان بیرون عرضه میکند یا سازگاری او با دنیا. یکی پنداشتن خود با نقاب خطر پرسونا است. نقاب چیزی است که شخص واقعاً نیست اما خود او و دیگران او را اینگونه میپندارند. این از کمپلکسهای فراگیر جهانی است. عنصر مهم دیگر نزد یونگ، سایه است. سایه تصویر معکوس پرسونا و در واقع جایگاه ناپذیرفتههای پرسونا است. پرسونای شجاع سایهی ترسو دارد. سایه شامل همهی آرزوها و هیجانات ناسازگار با تمدن امروزی است. دکتر جکیل محترم در روزها با خوردن مادهای شیمیایی شبها آقای هایدی میشود که از هیچگونه رذالتی خودداری نمیکند. آنیما تهنشست همهی تجارب از زن در میراث روانی یک مرد است. اصطلاح دیگر، خود (self) است که مهمترین نمودگار باستانی و پوشش ناخودآگاه انسان برای محبوبیت و تمامیت و معنی، ظرفیت ذاتی او برای کلیت است. در واقع، هدف رواندرمانی یونگی رسیدن به همین خود است. در نهایت، کمپلکسها عقاید ناخودآگاه مرتبط با رویدادها یا تجاربی با زمینهی ویژهی هیجانیاند.
او در مورد کاربردهای عملی و اصول درمان گفت: یونگ برای توصیف نحوهی تلقی خاص خود اصطلاح «روانشناسی تحلیلی» را بهکار برد که هدف آن نه فقط مداوای بیماران بلکه روشی برای رشد و گسترش شخصیت انسانی از راه فرایند تفرد است. یونگ روش درمانی خود را مطابق سن، وضعیت رشدی و نوع شخصیتی فرد تغییر میدهد اما هیچوقت کشش جنسی یا ارادهی معطوف به قدرت (موضوعات عمدهی مکاتب فرویدی و آدلری) را مورد توجه قرار نمیدهد چراکه اینها در نظریهی یونگ نقش عمده ای ندارند. اما اگر این موارد را عامل بیماری بپندارد از آنها چشمپوشی نمیکند.
او ادامه داد: بیشتر کارهای فرضیهی یونگ برآمده از کار او با بیماران است که به او کمک کردند طبیعت ناخودآگاه را بفهمد و متوجه بشود که چه تجاربی برای انسجام زندگی آنها لازم است. فروید برای روانکاوی افراد بالای 35 سال دچار تردید بود. اما روانکاوی یونگی بیش از همه برای بزرگسالان و سالمندان کاربرد دارد. در واقع، بیش از دوسوم مددجویان یونگ در دومین نیمهی زندگیشان بودند. به نظر میآید عقاید یونگ برای کسانی که راهی به مطب روانکاو ندارند با ارزش باشد. خیلی از میانسالان احتمالاً زمانی با دگرگونیها و مسائل ویژهی افزایش سن مواجه شدند و یونگ ممکن است به آنها در پذیرش این وضعیت کمک بکند. یکی از کتابهایی که به شناخت یونگ و به رویارویی با مسائل افرایش سن کمک میکند به نظر من کتاب «گذرگاهها» است. این کتاب بحرانهای دوران بزرگسالی را مورد بحث قرار میدهد و عقاید لوینسون را به صورت مفهوم بیان میکند. لوینسون به میزان زیادی به یونگ مدیون است و خواننده در واقع آگاهی لازم را از طریق خود یونگ دریافت میکند. وابستگی یونگ به رواندرمانی و روانپزشکی ورای بینشهای ویژهی او در مورد رشد روانی بزرگسالان گسترده است.
فدایی ادامه داد: از آنجا که یونگ پرسشهای مذهبی را معنیدار و حیاتی تلقی میکند روحانیون، کشیشان و اقشاری از این گروه را جلب کرده است که اغلب با مردم دچار مشکلات هیجانی در ارتباطاند. بدین ترتیب، کار او بین حرفههای روانپزشکی و روحانی پل با ارزشی به وجود آورده است. و اما نوشتههای یونگ در مورد برخی اندیشههای نوین راجع به طبیعت اختلالات روانی بر اندیشهی لَنگ هم سبقت جسته است. اَر دی لنگ استدلال میکند که «درست نیست تجارب روانپریشانه را بهسادگی ناهنجار و عجیب تلقی بکنیم و این دیدگاه ممیزهی فرهنگهای فنسالارانه است که از پذیرش اعتبار جهانی درونی سر باز میزنند و فقط انطباق بیرونی را هدف و مقصود میدانند. درحالیکه از نظر یونگ جهان درون اهمیت کاملی دارد که متوجه آن نشدند.» لنگ معتقد است که تجربهی روانپریشانه با وجود همهی رنجش میتواند سفر معنادار درونی و فرایندی التیامبخش باشد و در این سفر درمانگر میتواند راهنمایی برای کشف نمادهای درونی خود باشد. دیدگاههای یونگ مشابه این وضعیت است و هر کس میخواهد روانپریشی را بفهمد آگاهی از دیدگاههای یونگ برایش ضروری است. یونگ نیمکتی را که بیمار روانکاوی روی آن دراز میکشید برداشت چون معتقد بود باعث تشویش بیمار میشود. میزی را در میانهی اتاق قرار داد و پشت آن رودرروی بیمار نشست. همچنین، وسایل نقاشی و مجسمهسازی را هم در دفتر کارش آماده کرد تا اگر بیمار نتوانست حرف بزند و گفتههای خودش را تعبیر بکند از آزمونهای دیگری (از جمله تداعی واژهها) استفاده بکند. توصیهی یونگ این بود که درمان با چهار جلسه در هفته آغاز شود و بعد از آن فاصلهاش یک تا دو جلسه در هفته بشود. البته امروز رواندرمانگران یونگی یکبار در هفته و چهرهبهچهره با موضوعات روانکاوی خود کار میکنند.
این متخصص اعصاب و روان توضیح داد: یونگ بر رابطهی انسانی میان روانکاو و مراجع بسیار تأکید داشت و میگفت، هر دو طرف در طول روانکاوی دگرگون میشوند. انتقال از نظر او کوششی برای برقراری رابطهی روانشناختی با پزشک بود و بدون رابطهی درمانی رابطهی شیء عملیات درمانی روانکاو ارزشی نداشت. با توجه به تأکید تحلیل یونگی بر انسجام دوبارهی نمادگرایی و رویاها به نظر میرسد روش او برای یاری افراد تحصیلکرده در رویارویی با مسائل رشدی نیمهی زندگی مناسب باشد. خیلی از این افراد هویت حرفهای پیدا کردند، به موفقیت مادی نائل شدند، نقش محکم خانوادگی برقرار کردند اما اغلب به این پرسش میرسند که من واقعی چه کسی است؟ چه چیزی برایم معنیدارترین است؟ رابطهی من با نوع و تاریخ انسان چیست؟ این افراد اغلب از در روند بهبود خیلی از خودشان خرده میگیرند، از اینکه فردی توصیف شوند که می خواهد تبدیل به خود شود، نه فردی رواننژند احساس آرامش میکنند.
فدایی در پایان گفت: با توجه به روابط پیچیده و مبهم درونروانی، علاقه به تجارب صوفیانه، سایهای بالقوه از تفکر جادویی، محو بودن روابط میان درمانگر و بیمار، بهتر است فقط روانکاوانی که از موهبت انسجام روانی کامل و دانش ژرف و گسترده برخوردارند و تجربهی کافی از فرهنگ جهانی و فرهنگ جامعهی خودشان دارند روش درمانی یونگ را به کار بگیرند.
انتقال مفهوم در همان شکل اصیل، بدیع و یونگی آن
اردشیر اسدی گفت: یونگ از روانکاوی، فلسفه، عرفان تا ادبیات نظریاتی بسیار ارزشمند دارد و یکی از دلایل پرطرفدار بودن آثار او در میان ما ایرانیان نیز شاید همین گستردگی و تنوع حیطهی نظری و مطالعاتی او باشد. کتاب «رواندرمانی در عمل» احتمالاً از کارهای مشهور و موضوعات با اهمیت یونگ نیست اما به زیبایی حلقهی مفقودهای را کامل میکند و به کاربردیتر شدن دیدگاه یونگ در میان علاقهمندان او کمک میکند.
او ادامه داد: مطالب این کتاب از مجموعه سخنرانیهای یونگ در مقاطع و محلهای مختلف در مورد مفاهیم مختلف روانشناسی جمعآوری، منظم، فصلبندی شده و به قالب کتاب درآمده است؛ یعنی یونگ از ابتدا این مطالب را با نیت کتاب به رشتهی تحریر در نیاورده بوده است. ممکن است در این شکل تحریر کتاب قدری پراکندگی مطالب یا فصول به چشم بخورد اما مهارت مؤلف در نظمبندی این فصول و ایجاد ارتباط مضمونی، ترتیب، اولویت تألیفی میان فصول قابلتحسین است. مطالعهی فصل به فصل کتاب در مخاطب این احساس را ایجاد میکند که روند مشخصی در کتاب دنبال میشود و فصول نظمی خاص دارند.
او افزود: کتاب را میتوان به دو بخش تقسیم کرد. بخش اول در مورد مضامین و مفاهیم بسیار نزدیک به ذهن ما است و شاید خوانندگان بیشترین لذت را از این بخش ببرند. در این بخش مؤلف مفاهیم کاملاً شناختهشده، دمدست و ملموس را با مهارت تمام باز میکند و مانند یک کتاب بالینی بهروز و امروزی جایجای آن موارد بالینی را مطرح میکند. مخصوصاً در قسمت مربوط به تحلیل رویا با مواردی مواجه میشویم که نشان میدهد دیدگاه و رویکرد یونگ در عین متأثر بودن از فروید تفاوت ماهوی بسیار مهمی با دیدگاه او دارد. با خواندن این بخشها متوجه میشویم که رویکرد یونگ به تحلیل رویا در مقایسه با رویکرد فروید به ذهن ما نزدیکتر است.
اسدی گفت: یونگ به گستردگی نظریه و رویکرد مشهور است. او برای توضیح مضامین و مفاهیم روانشناختی از حوزههای مختلفی چون عرفان، تاریخ، فرهنگ، فلسفه وام گرفته است. مخاطب حرکت سینوسی او را میان مفاهیم کلی و مفاهیم کاملاً جزئی، ملموس و خرد روانشناسی احساس میکند؛ یعنی در همراهی با مؤلف یکباره خود را در میان مفاهیم فلسفی گستردهای میبیند که با مطرح کردن سؤالات جدی ذهن او را به خود مشغول میکند و در ادامه دوباره به مفاهیم عینی و ملموستر روانشناختی، مانند موارد بالینی، نزدیک میشود و تلاش میکند بین این دو قسمت ارتباط زیبایی برقرار کند. مخصوصاً قبل از روانشناسی انتقال، آخرین بخش کتاب و بهنوعی دشوارترین بخش کتاب، از این لذت روایی کاملاً استفاده میکنیم و خواندن کتاب شیرین و لذتبخش است. فصول کتاب تا قبل از بخش آخر به مفاهیم و مضامینی در بحث روانکاوی اشاره دارند که هرکدام جدا از مبانی فلسفی با موارد بالینی خاص شما را با دیدگاه یونگ در این حیطه آشنا میکنند. یونگ در این قسمت کاملاً ساده و با زبان عینی و امروزی با مخاطب سخن میگوید و آنجا که به مفاهیم فلسفی گریز میزند هم مفهوم است که این ارزشمندی کتاب را بالاتر میبرد.
او تأکید کرد: در بخش آخر، بحث کاملاً جدی و سبک بیان متفاوت است. یونگ به رویکرد محبوب خود در مورد ارتباط کیمیاگری با روانشناسی برمیگردد و کیمیاگری را با روانشناسی انتقال مربوط میکند. من دربارهی این بخش اظهار نظر نمیکنم. چراکه برای فهم این بخش پیشاپیش باید دیگر آثار یونگ را در این حوزه مطالعه کرده باشیم. برای نمونه باید با مبحث کیمیاگری نزد یونگ آشنا باشیم که به خصوص در «کتاب سرخ» او (که اخیراً به فارسی برگردانده شده) مطرح شده است. درهرحال، این حرکت سینوسی در عین اینکه معرف دیدگاه و رویکرد یونگ دربارهی ارتباط روانشناسی با دیگر حوزههاست، لذت روایی کتاب را به هیچوجه کم نکرده و این فراز و فرود کتاب برای من کاملاً فهمیدنی و لذتبخش است.
او در پایان دربارهی ترجمهی کتاب گفت: در ترجمههای مختلف، چه آثار یونگ چه آثار دیگر مؤلفان، خیلی از مترجمان شاید برای ساده کردن متن جملات بزرگ معمول در آثار ادبی، روانکاوانه و فلسفی را به جملات سادهتر تقطیع میکنند. این به زعم خیلی از مترجمان موجب سادهتر شدن جمله میشود ولی من فکر میکنم در جملات بزرگ و تقطیع نشده در زبان اصلی گشتالت و مضمونی کلی هست که شاید در تقطیع کردن به زبان مقصد آن گشتالت بهخوبی انتقال پیدا نکند. این اتفاق در این کتاب خوشبختانه یا نیفتاده یا در حداقل موارد ممکن افتاده است؛ یعنی مترجم کاملاً امانتدارانه و پایبند به اصول حرفهای ترجمه سعی کرده تقطیعی اتفاق نیفتد مگر در موارد ناگزیر. و این ارزش ترجمهی کتاب را بالاتر میبرد. جایجای کتاب جملاتی هست که در عین بسیار طولانی بودن مفهوم است و این حاکی از تلاش و دقت مترجم برای انتقال مفهوم در همان شکل اصیل، بدیع و یونگی آن است که باعث میشود با گشتالت جمله در زبان اصلی هم آشنا شویم.
انتقال: نوشدارو یا سم مهلک
گیتا صدیقی، متخصص اعصاب و روان، سخنان خود را با ارائهی تاریخچهی مختصری از زندگی یونگ آغاز کرد. او در این بخش به بزرگ شدن یونگ در خانوادهای مذهبی و در میان کشیشان، در عینحال فرهنگ پلورالیستی (تساهل و تسامح دینی، چندزبانگی، بیطرفی در جنگ) محل تولد و رشد یونگ، آشنایی با مرگ در سنین کودکی به سبب نزدیکی به کلیسا و چندین بار مواجه شدن با خطر مرگ اشاره و تأکید کرد: اینکه یونگ در زمانهای در اروپا زندگی میکرد که علیرغم اینکه اوج رشد و شکوفایی علم و تکنولوژی بزرگترین فجایع تاریخ در آنجا اتفاق میافتاد یونگ را به تأمل جدی واداشت. در نهایت، زندگی یونگ در دو فضای متفاوت شکل گرفته بود: یکی خانه و دیگری، مدرسه. و او با گذر از گردابهای گوناگون زندگی و زمانهی خود در نهایت به خلق انسانی هنرمند-دانشمند یا ترکیبی از انسان مدرن-کهن رسید. او از کودکی با مسائل معنا، مذهب، اولوهیت، مرگ آشنا شده بود و در ده سالگی برای دفع حملات اضطرابی خود شروع به خودکاوی خودش کرد که گواه نبوغ کودکی در آن سن است.
او ادامه داد: یونگ پیش از ورود به تخصص با نظریات فروید و بروئر در مورد بیماری هیستیری آشنا شده و کتاب «تحلیل رویا»ی فروید را مطالعه میکند. او نوشتههای فروید را دنبال و در کتاب «روانشناسی جنون جوانی» از نقطه نظرات فروید بسیار حمایت میکند. در سال 1907 به دعوت فروید به وین میرود و در نخستین دیدار سیزده ساعت بیوقفه با هم صحبت میکنند. رابطهی حرفهای و شخصی این دو شش سال ادامه مییابد تا جایی که فروید یونگ را فرزندخوانده و جانشین خودش معرفی میکند ولی یونگ مستقل و خودگردان بار آمده بود و مرید یا فرزند ارشد کسی بودن برایش افتخار نبود بلکه دوست داشت خط مشی خودش را دنبال کند. پس، با نوشتن کتاب «نمادهای دگرگونی» به راه خود رفت. درحالیکه مطمئن بود با نوشتن فصل پایانی آن، قربانی، دوستی با فروید را هم قربانی میکند. البته موضوعات دیگری چون اختلافات نظری، تنش و رقابت پنهانی میان یونگ و فروید هم در این امر دخیل بود. بیشتر روایتها از این اختلافات سطحی و متوجه موضوع سکس، مذهب و اسطورههایند، ولی به نظر میرسد که اختلاف اساسی این دو در قرائت شخصی متفاوت از مذاهب یهودیت و مسیحیت بوده است.
او در بخش دیگری از سخنان خود گفت: میرانی بهخوبی از عهدهی ترجمهی این کتاب سخت برآمده و ترجمهی خوب و روانی در اختیار مخاطب قرار داده است. ترجمهی آثار یونگ از دو حیث چالشانگیز است. یکی اینکه ترجمه از زبان واسط امکان ایجاد برداشتهای نادرست را زیاد میکند. دیگر اینکه یونگ خیلی از طنز و استعاره استفاده میکند و دایرهی لغات وسیعی دارد که تشخیص اینها در نوشتار چندان ساده نیست، به خصوص در سخنرانیهای نوشتاری شدهی او.
صدیقی توضیح داد: از نظر یونگ چون فردیت سیستم روانی متنوع است تنوع نامحدودی از اظهارات نسبتاً معتبر هم میتواند مطرح شود و رواندرمانگر باید به این قضیه احاطه داشته باشد. از نظر او در رواندرمانی باید اقتدار و میل به تأثیرگذاری کنار گذاشته و روال دیالکتیکی اتخاذ شود. او به روانکاوی خود روانکاو بسیار اهمیت میدهد و اعتقاد دارد ویژگیهای خاص رواندرمانگر میتواند مانع بهبود بیمار شود. او به پدیدارشناسی روان میپردازد و آن را با مغز و ذهن مقایسه میکند. یونگ میگوید، رواندرمانگر افزون بر به دانش تخصصی بالا باید از نظر اخلاقی هم شخصیت برجستهای داشته باشد. او خاستگاه اصلی رواندرمانی را کارهای فروید میداند ولی تأکید میکند نباید درمان روانشناختی را با روانکاوی فروید یکی بدانیم. یونگ مرتب به منحصربهفرد بودن انسانها و اتخاذ روشهای درمانی منحصربههمانفرد اشاره میکند و نظریات هیچکدام از رواندرمانگران، از جمله فروید و آدلر، را رد نمیکند و هر کدام از اینها را دارای کاربردهایی متفاوت میشمارد. او تحلیل صرف خاطرات کودکی را مناسب نمیداند و از این طریق انتقاد خودش را به نظریات فروید اعلام میکند و معتقد است که روان ناخودآگاه از فرمها و عملکردها و غرایز موروثی شکل گرفته است، همانطور که نوزاد انسان مغزی پیشساخته و پیشرفته دارد که تمایز آن مرهون انباشت قرنها زندگی نیاکان اوست.
او ادامه داد: در بررسی اهداف رواندرمانی از نظر یونگ متوجه رویکرد پلورالیستیک او میشویم، آنگاه که میگوید، چشمپوشی از حقایق نظرگاه آدلر و فروید خطای نابخشودنی است اما حقیقت واحد دانستن دیدگاههای هر یک از این دو نیز به همان اندازه نابخشودنی است. همچنین، او نظرات خودش را همینقدر نسبی میداند و ضمن اشاره به فروتنی در کار رواندرمانی اعتقاد دارد آنجا که کثرت آشکار دیدگاههای متضاد باید پذیرفته شود اتفاقاً همین روانشناسی کاربردی است. او به سن، نگرشهای معنوی و مادی و درک معنا برای مراجع اهمیت میدهد و بر آن است که واقعیت خود ما به اندازهی بیماران پر از توهم است و مانند هر بُعد دیگری، هر آنچه در زندگی روانی ما اثر داشته باشد (فارغ از اینکه آدمها چه نامی بر آن بگذارند) واقعیت دارد. او به اهمیت فلسفه اشاره میکند و با صراحت میگوید ما رواندرمانگران باید فیلسوف یا دکترای فلسفه باشیم و معتقد است که مرز روشنی بین فلسفه و دین وجود ندارد.
این متخصص اعصاب و روان گفت: فصل دیگر کتاب در رابطه با پزشکی و رواندرمانی است. یونگ به آسیبشناسی متفاوت این دو رشته اشاره میکند و اعتقاد دارد رواندرمانگر نباید خیلی درگیر مسائل ارثی و اختلالات سایکوتیک یا مطرح کردن تشخیص باشد. چراکه با این کار فقط برچسبی بر وضعیت روانرنجوری بیمار زده میشود. او بیش از تشخیصگذاری بر شناسایی محتوای عقدهها تأکید میکند و رسالت اصلی رواندرمانی امروز را پیگیری هدف واحد رشد انسان میداند و معتقد است با این کار تلاشهای ما به ثمر مینشیند و فرد میتواند به آن شکوفایی مطلوب برسد.
او ادامه داد: در بخش دوم کتاب یونگ به مسائل خاص رواندرمانی، ارزش درمانی تخیلهی هیجانی و کاربرد عملی تحلیل رویا میپردازد و میگوید هدف درمان یکپارچگی آن گسستگی ایجاد شده در روان بیمار است؛ تأثیر شفابخش صرفاً بر مبنای بازگویی تجربه نیست و مداخلهی درمانگر مطلقاً ضروری محسوب میشود؛ تحلیل رویا با هدف کشف علت بیماری سوگیرانه و نادرست است و رویاها میتوانند کاربردهای زیادی داشته باشند و حتی در اتخاذ نوع روش درمانی به رواندرمانگر کمک کنند؛ انتقال مجموعهای از فرافکنیها و شبیه دارویی است که میتواند برای مراجعی نوشدارو و برای مراجع دیگر سمی مهلک باشد. به طور کلی، در نظر یونگ غیبت انتقال به اندازهی حضور آن اهمیت دارد.
صدیقی دربارهی فصل آخر کتاب گفت: فصل روانشناسی انتقال ساختار متفاوتی دارد. یونگ در این بخش دربارهی رابطهی رواندرمانی و کیمیاگری سخن میگوید و نتایج پژوهشهای گسترده و تطبیقی خود را ارائه میکند. خود یونگ به دشواری این فصل اعتراف کرده و گفته، این فصل برای فهمیده شدن نیست. دشواری این بخش به سبب پرداختن به مباحث کیمیاگری و نقل قولهای زیاد از منابع کیمیاگری با زبان پرتناقض و نمادین آن است. یونگ اولین کسی بود که در قرن بیستم به موضوع کیمیاگری توجه کرد و از لحاظ روانشناسی آن را در دسترس قرار داد و نشان داد رازهای کیمیاگری شبیه کهن الگوهای رویاهایند و کیمیاگری فقط هنر تبدیل فلزات به طلا نیست، بلکه راهحلی برای اتحاد بین اضداد میتواند باشد. او اعتقاد دارد که کیمیاگری مثل سایهای است که ارتباطی جبرانی با مسیحیت دارد و به ایجاد اتحاد کامل بین متضادها کمک میکند؛ یعنی به آنچه اعتقادات یکجانبهی مسیحی در آن ناتوان مانده است.
او در پایان گفت: از نظر من موضوعات و نظریات یونگ در این کتاب شامل رویکرد پلورالیستیک در رواندرمانی، توجه به رابطهی برابر میان رواندرمانگر و مراجع، توجه به پدیدارشناسی و مباحث نزدیک به مکتب اگزیستانسیالیسم، توجه به معنا در زندگی شخصی خود و مباحث رواندرمانی، توجه به مسالهی جبر و اختیار در زندگی انسان و در ذیل این مبحث مسائلی نظیر کیمیاگری و کهنالگوها، توجه به موضوع مذهب و تلاش برای ایجاد اتحادی میان رویکردهای متضاد مذهبی و فرقههای مختلف مسیحیت است. در واقع، یونگ تلاش برای ایجاد اتحاد و رویکردی واحد را معنای زندگی خودش قرار داده بود.
۱. از توهین به افراد، قومیتها و نژادها خودداری کرده و از تمسخر دیگران بپرهیزید و از اتهامزنی به دیگران خودداری نمائید.
۲.از آنجا که پیامها با نام شما منتشر خواهد شد، بهتر است با ارسال نام واقعی و ایمیل خود لیزنا را در شکل دهی بهتر بحث یاری نمایید.
۳. از به کار بردن نام افراد (حقیقی یا حقوقی)، سازمانها، نهادهای عمومی و خصوصی خودداری فرمائید.
۴. از ارسال پیام های تکراری که دیگر مخاطبان آن را ارسال کرده اند خودداری نمائید.
۵. حتی الامکان از ارسال مطالب با زبانی غیر از فارسی خودداری نمائید.