کد خبر: 42346
تاریخ انتشار: شنبه, 05 مهر 1399 - 09:56

داخلی

»

برگ سپید

جدیدترین نوشته جومپا لاهیری؛

جامۀ کتاب‌ها

منبع : لیزنا
آزادمهر دانش
جامۀ کتاب‌ها

بر دامن کتاب برم دست از نیاز

کارام بخش خاطر من جز کتاب نیست

درباره نویسنده کتاب                              

جومپا لاهیری[1] با نام بنگالی نیلانجانا سودشنا نویسنده آمریکایی هندی‌تبار است که در 11 ژوئیه 1967 در لندن به دنیا آمد. پدر و مادر لاهیری از مهاجران هندی (بنگالی) بودند که از کلکته به لندن مهاجرت کرده بودند. وی وقتی سه ساله بود، همراه خانواده‌اش به آمریکا مهاجرت کرد. او از همان زمان طعم فرهنگ دو کشور متفاوت از شرق و غرب را چشید و تحت تاثیر فرهنگ سنتی هند و خانواده‌اش و فرهنگ مدرن آمریکا قرار گرفت. پدر جومپا کتابدار دانشگاه بود. مادر جومپا علاقه‌مند بود که فرزندانش با فرهنگ بنگالی به خوبی آشنا باشند. لاهیری به کالج برنارد رفت و مدرک لیسانس در رشته‌ی ادبیات انگلیسی را در سال ۱۹۸۹ دریافت کرد. سپس به دانشگاه بوستون رفت و موفق به اخذ سه مدرک فوق لیسانس در رشته‌های زبان انگلیسی، نویسندگی خلاق و ادبیات تطبیقی شد و نیز مدرک دکترای خویش را در رشته‌ی مطالعات رنسانس در سال 1997 از این دانشگاه دریافت کرد.

لاهیری خالق پنج کتاب‌های مترجم دردها (ترجمان دردها)، همنام، خاک غریب، به عبارت دیگر و گودی است. هر پنج کتاب او در ایران توسط مترجمان متعددی ترجمه شده است. کتاب آخر (گودی) در فهرست نهایی نامزدهای چند جایزه از جمله «من بوکر» بوده است. او تاکنون جایزه های بسیاری با نخستین اثرش، مجموعه داستان مترجم دردها (۱۹۹۹)، دریافت کرده است. که از جمله آنها جایزه ادبی پولیتزر در سال ۲۰۰۰ را می‌توان نام برد. او همچنین جایزه‌های قلم همینگوی، داستان کوتاه بین‌المللی و فرانک اوکانر برای کتاب خاک غریب در سال 2008 دریافت کرده است. نخستین رمان او به نام همنام (۲۰۰۳) در ساخت فیلمی به همین نام در سال ۲۰۰۷ مورد اقتباس قرار گرفت. لاهیری اکنون در شهر رم زندگی می‌کند و در دانشگاه «پرینستون» مدرس نویسندگی است.

پیش از این، رمان هایی به زبان انگلیسی و نیز کتابی به زبان ایتالیایی منتشر کرده است در دو سال اخیر کتاب‌های لاهیری در مسیر دیگری قرار گرفته است. خود او می گویدکه کتاب « به عبارت دیگر» در هویت ادبی من اتفاقی غیرمنتظره بود. این کتاب دربارة زبان ایتالیایی و ارتباط من با این زبان بود و شباهتی با کتاب های دیگر من نداشت و بیشتر خودنوشت‌نامه بود. جومپا لاهیری در سال 2014 میلادی «مدال ملی علوم انسانی آمریکا» باراک اوباما به او اهدا کرد و او را بیش از پیش به شهرت جهانی رساند.

 

معرفی کتاب

نگارش کتاب «جامۀ کتاب‌ها» بهانه‌ای است تا جومپا لاهیری به صورت استعاری تجربة زیستة خویش را با مخاطبان اثر در میان گذارد و آن را با نویسندگی مرتبط سازد. کتاب او این گونه آغاز می شود: «هنگامی که در کودکی از امریکا به خانه پدری‌ام در کلکته هند می‌رفتم، در آنجا دخترعمو و پسرعموهایم هر روز صبح لباس اونیفورم مدرسه را می‌پوشیدند و راهی مدرسه می‌شدند. با اینکه مدرسه‌هایشان باهم فرق داشت ولی همه‌ی بچه‌های مدرسه باید از لباس فرم استفاده می‌کردند» او در ازدحام کلکته م‌ توانست تشخیص دهد که چه‌کسی دانش‌آموز است. وی به این نکته اشاره می‌کند به این‌که من این هماهنگی را خیلی دوست داشتم.

جومپا لاهیری درباره‌ی جلد کتاب که می‌تواند ارتباط جلد، محتوای کتاب، ناشر و خواننده را نشان دهد، می‌نویسد: «وجود جلد در کتاب به معنای آن است که متنِ داخل آن پاکیزه و نهایی شده است. متن داخل کتاب دلالت می‌کند بر درک و فهم و پاکیزه بودن آن، و متنی عاری از هرگونه آشفتگی و درهم و برهم و نامرتب بودن است. کتاب شی قابل عرضه‌ای به دنیای نشر است. همان‌طور که در وهله‌ی اول عنوان کتاب می‌تواند برای خواننده جذاب و گیرا و مهم باشد. جلد کتاب هم در جذب مخاطب و خواننده برای تهیه و خواندن کتاب بسیار موثر است.»

در حقیقت، نویسنده جلد کتاب را عنصر مهمی برای معرفی محتوا و بازتاب اجتماعی شخصیت کتاب می‌داند. زیرا که از نظر او، اگر فرایند نوشتن را یک رویا بدانیم، گویی جلد کتاب ما را از خواب و رویا بیدار می‌کند. جلد کتاب، کتاب را قابل خواندن می‌کند و بدین ترتیب کتاب در معرض نقد قرار می‌گیرد، تحلیل می‌شود و یا به فراموشی سپرده می‌شود. پس جلد کتاب نه تنها اولین جامه کتاب است، بلکه موجب نخستین تفسیر درباره‌ی کتاب نیز می‌شود.

معرفی فصل های کتاب

نویسنده جامۀ کتاب‌ها محتوای اثر را در هفت بخش تنظیم و ارائه کرده است و در هر بخش موضوعات مرتبط و وابسته به جلد کتاب را روایت کرده است.

بخش اول تحت عنوان فریبندگی اونیفورم است. ایده‌ی اصلی در این بخش، تفاوت نوع پوشش و نگرش در مدارس هند و امریکا است. نویسنده برای پروردن ایده تفاوت پوشش و فکری موجود، اشاره می‌کند که در هند دانش‌آموزان با اونیفورم (لباس و تفکر اجباری) به مدرسه می‌روند و در مقام مقایسه با آمریکا، به نوع پوشش خود در مدرسه آمریکایی اشاره می‌کند.

وقتی دانش‌آموز مدارس دولتی بودم، در آن‌جا هرکس هر چه می‌خواست می‌توانست بپوشد. او سپس با نوشتن مطالبی، به نقد این موضوع می‌پردازد و نقد او این گونه آغاز شده و ادامه می‌یابد: «اما داشتن این حق انتخاب، این آزادی، برای من رنج‌آور بود که اونیفورم‌های فرزندان خویشان با همه‌ی سادگی و کارایی‌شان، بسیار باشکوه و برازنده بودند و هر اونیفورم معرف مدرسه‌ای خاص بود.» جومپا لاهیری علاقه خود به داشتن و پوشیدن اونیفورم و تفاوت فکری خود با جامعه آمریکا را بدین شکل بیان می‌کند که هوس خنده‌داری است اگر از خویشاوندان بخواهم برایم در کلکته اونیفورمی بدوزند، چون چنین لباسی در این‌جا به درد من نمی‌خورد.

نویسنده در مطالب این بخش، به صورت مبسوطی راجع به نوع پوشش و لباس سنتی هند، لباس آمریکایی، مدرسه و اونیفورم، و داشتن حق انتخاب لباس بحث می‌کند و جوهره اصلی نگرش خود و اهمیت ملی و اجتماعی آن را چنین به رشته تحریر در می‌آورد: «لباسی که به تن می‌کنیم مانند زبانی که به آن سخن می‌گوییم و غذایی که می‌خوریم بیانگر هویت ما، فرهنگ ما و حس تعلق ما به آن فرهنگ و هویت است.»

بخش دوم کتاب با عنوان چرا جلد؟ نام دارد و مطلب مقدماتی آن درباره معنی واژه جلد در فرهنگ و واژگان ایتالیایی است، اما محتوای موضوعی این بخش در مجموع به فلسفه وجودی جلد کتاب (پوشش به مفهوم عام) می‌پردازد. از نگاه جومپا لاهیری، جلد نشانه‌‌ای از تولد کتاب و لاجرم پایانی برای پویایی فکری و تلاش خلاقانه نویسنده است. در واقع، وجود جلد به معنای آن است که متنِ درون آن پیراسته، پاکیزه و نهایی شده است. اگر فرایند نگارش کتاب را به یک خواب (سکوت و سکون) همانند کنیم، جلد نشانه یا لحظه‌ی بیداری (پویش دوباره) است. جلد کتاب در واقع نه فقط نخستین جامه‌ی آن، بلکه نخستین برداشت و تعبیر از آن است، تعبیری که هم دیداری است و هم در پی کسب ثمره و افزایش فروش کتاب است. از سویی دیگر، جلد کتاب معرف خوانش گروهی فعالیت طراح کتاب و اشخاص گوناگون فعال در موسسه انتشاراتی است.

بنابراین، ادامه محتوای مطالب این بخش را توصیف جلد مناسب و نامناسب، یا جلد خوب و جلد بد کتاب تشکیل می‌دهد. از دید نویسنده به این مفهوم که جلد مناسب می‌تواند مثل یک پالتوی زیبا، خوش دوخت و گرم، واژه‌های مرا بپوشاند تا آن‌ها در سراسر دنیا سفر کنند و به قرار دیداری برسند که با خوانندگان من دارند و در واقع کمکی است که کتاب بتواند به واسطه آن به مخاطبان وسیعی دست یابد. اما جلد نامناسب یا سنگین و دست و پاگیر است و یا مثل یک ژاکت بسیار نازک و سبک بدن را گرم نمی‌کند. یک جلد خوب خوشایند است، با دیدنش احساس می‌کنم که صدایم شنیده شده و کلامم درک شده است. در عوض، جلد بد مثل یک دشمن است که مرا از خود بیزار می‌کند.

علاوه بر این، کتاب در تلاش است تا پاسخی به این پرسش دهد که «جلد برای چه وجود دارد؟» نویسنده در این باره معتقد است که در دوره‌ای که کتاب کمیاب و نفیس قلمداد می‌شد، برای تهیه‌ی جلد کتاب از مواد ارزشمندی چون طلا، چرم، نقره و عاج استفاده می‌کردند. فراتر از این، کتابی که دارای جلد می‌شود هویت تازه‌ای می‌یابد و جلد انتظارات خاصی را به‌وجود می‌آورد، به نحوی که مبدل به معرف یک لحن و یک نگرش می‌شود. در نتیجه، جلد یا خواننده را در می‌کشد و یا او را از خود می‌رماند. جلد، به‌واقع، به کتاب نه یک هویت بلکه دو هویت می‌بخشد. در تجسم و تجسد هویت دوم، جلد معرف عنصری گویاست که از متن متمایز است، خود دارای هویتی مستقل است و منش و قدرتی از آن خود دارد.

بخش سوم کتاب سازگاری و همکاری نام دارد. جلد هرکتاب نشانی از سبک یک هنرمند، و یکی شدن و درک متقابل میان نویسنده و طراح جلد است که ثمره‌ی دو گونه بیان هنری است. در این‌باره نمونه‌ای در کتاب ذکر شده است که حاکی از آن است که همکاری بین نویسنده‌ی کتاب و طراح جلد و ناشر کتاب را می‌توان در آثار ویرجیناوولف و خواهر نقاش او ونسا بل، مشاهده کرد.

جومپا لاهیری اشاره می‌کند که اکنون بیش از هر زمان، بار بیشتری بر دوش جلد کتاب گذاشته شده است. امروزه کارکرد جلد بسیار بیش از آن که زیبایی‌شناسانه باشد، تجاری است. جلد کتاب موجب کامیابی یا ناکامی کتاب در بازار کتاب می‌شود. 

در دنیای امروز که کتاب به صورت انبوه تولید می‌شود، جلد کتاب اطلاعاتی بیش از عنوان کتاب و طرح روی جلد دارد. جلد کتاب حاوی اطلاعات مربوط به جوایز و تقدیرها، نقل‌قول منتقدان و نویسندگانی است که کتاب را تحسین کرده‌اند، و نیز اطلاعاتی درباره‌ی قرار گرفتن کتاب در زمره پرفروش‌‌‌ترین‌ها و مواردی مانند این‌ها است. گاه چیزی شبیه به کمربند هم دور جلد کتاب قرار می‌دهند تا به خواننده نشان دهد و بگوید که کتاب به چاپ چندم رسیده است، یا این‌که توجه خواننده را به خبری، اطلاعاتی و یا یک نقد و بررسی خاص درباره کتاب جلب کند.

بخش چهارم کتاب عنوان کتاب برهنه را دارد. برای تبیین برهنگی و مقایسه انواع جلد کتاب، نویسنده  اشاره می‌کند که زمانی به کتابخانه می‌رفته و مشاهده می‌کرده که کتاب‌ها اغلب بدون پوشش هستند، یعنی آن‌ها نه دارای جلدی بودند و نه هیچ تصویری. او اضافه می‌کند که در کتابخانه فقط کتاب‌های جلد سخت حاوی برگ‌های کتاب موجود بودند و در واقع، کتاب‌های سخت به صورت ویژه برای استفاده بلند مدت در کتابخانه چاپ می‌شدند، در حالی که عمر کتاب‌های جلد مقوایی کوتاه‌تر است. نویسنده سپس برای تأیید موضوع یادآور می‌شود که من دختر یک کتابدارم و خودم هم سال‌ها در یک کتابخانه‌ی عمومی کار کرده‌ام و از این رو، اطلاع دارم که محافظت از جلد کتاب‌هایی که امانت گرفته می‌شوند و بارها خوانده می‌شوند، کار دشوار و پرهزینه‌ای است. از دیدگاه او، متن و نویسنده، هیچ‌وقت با هم تنها نیستند.

به نظر می‌رسد که نویسنده بر این باور است که کتاب برهنه می‌تواند روی پای خود بایستد. در مورد کتاب می‌توان گفت که این آشنایی پیشاپیش، پیش از کشف کردن، پیش از رسیدن به مقصد، پیش از خواندن به برکت جلد کتاب میسر می‌شود. وی این نکته را نیز یادآوری می‌کند که نمونه‌های چاپی نخستین کتابم که در امریکا منتشر شد تا اندازه‌ای به کتابی برهنه می‌ماند، یعنی تصویری در کار نبود و فقط اطلاعات ضروری وجود داشت. 

بخش پنجم با عنوان همسانی و هرج و مرج است. این بخش شامل مطالبی درباره‌ی مجموعه جلدهای متعلق به یک ناشراست، طراحی جلدهایی که بسیار متفاوت از اکثر طرح‌های جلد کتاب در امریکاست. جلدهایی که بخشی از یک مجموعه هستند و دارای ظاهری متین، همسان وکاملا قابل تشخیص هستند.

نویسنده اضافه می‌کند که آثار کلاسیک چاپ پنگوئن موجب دلگرمی و خشنودی خاطر بود و این آثار را ارزشمند و ماندگار می‌دانستم. او همچنین بر این باور است که نویسندگانی که آثارشان در مجموعه‌هایی یکدست و همسان منتشر می‌شود به یکدیگر تعلق دارند، عموما همه آن‌ها متعلق به یک ناشر هستند. پس ضمن این که هر کتاب معرف سلیقه و پسند ناشر است. اما در همان حال، هر مجموعه خود نوعی هویت به کتاب می‌بخشد، و نوعی شهروندی به آن اعطا می‌کند. گویی که چاپ یک مجموعه به نویسنده می‌گوید که تو یکی از ما و متعلق به ما هستی.

 نویسنده ویژگی‌های مجموعه‌ها را بیان کرده و می‌نویسد که برخلاف تصور رایج، من کتاب‌های چاپ شده در یک مجموعه را متشکل از جامعه‌ای می‌بینم که معاصر، جهانی، درهم‌آمیز و پویا هستند. نکته اساسی قابل توجه آن‌ها برخورداری از خاصیت اونیفورم است یعنی این که مجموعه به دلیل داشتن شکلی واحد قادر است با قدرت در برابر مُد، آشفتگی و بی‌ثباتی مقاومت کند. اونیفورم همانند کتاب برهنه، ورای سیر زمان به حیات خود ادامه می‌دهد.

او در این بخش از کتاب به قیاس درباره روند انتشار کتاب در ایتالیا و آمریکا می‌پردازد و تفاوت آن‌ها را نیز بیان می‌کند و معتقد است که کتاب‌هایی وجود دارند که متعلق به دوران‌های گوناگون و ژانرهای مختلف هستند. افزون بر این، به نظر او، فضا و کتاب در قفسه، و جلد کتاب‌های آمریکایی بازتاب دهنده‌ی روح همان سرزمین هستند.  

بخش ششم کتاب با عنوان جلدهای من، این ایده واحد را مطرح می‌سازد که اگرچه کتاب‌های نویسنده هر یک داستانی را بازگو می‌کنند، ولی جلد کتاب‌هایش هویت دوگانه، دو پاره شده و مورد سوال قرار گرفته‌ی او هستند. پیام همگی آن‌ها متمرکز بر محور معینی است و نشان می‌دهد که وی در طول زندگی خود با دو هویت متفاوت، یعنی هندی و امریکایی، سر و کار داشته که هر دو به وی تحمیل شده‌اند و خود از این تضاد در رنج و ستیز بوده است. او درد دل خویش را از بابت ناآشنایی ناشران با هویت و نگرش خویش این‌گونه پیش می‌کشد که بعضی از ناشران وقتی اسم او را می‌بینند، در طراحی جلد کتاب‌هایش به سراغ قالب‌های ذهنی خود از هند می‌روند و تصویر فیل، گله‌ای عجیب و غریب، دست‌هایی منقوش با حنا، رودخانه‌ی گنگ و نشانه‌های مذهبی و معنوی می‌روند و هیچ ناشری هم درنظر نمی‌گیرد که بخش عمده‌ی زندگی او در امریکا سپری شده است که بسیار دور از رود گنگ است، سپری شده است.

مطلب دیگر این بخش از کتاب به تصویر روی جلد کتاب ها مربوط می شود که سمبل شرقی و غربی دارد که توسط ناشر کتابهای لاهیری انتخاب شده اند. جلدهای گوناگون کتاب های او هر کدام لحن، روح و هویت متفاوتی دارند.یکی شاداب است و دیگری محزون، یکی روشن است و دیگری تیره. او همچنین اظهار می کند که جلد کتاب ها برایش جذاب اما بیگانه بوده اند و معتقد است  که ارزیابی جلد کتاب آسان تر از ارزیابی محتوای کتاب است.

بخش هفتم کتاب تحت عنوان جلد زنده، جلد مرده، جلد بی‌عیب و نقص است. در این بخش درباره‌ی نقاش آمریکایی ریچارد بیکر صحبت شده است که هر یک از نقاشی‌های او چهره نمای کتابی است، اما به بیننده بیش از این‌ها منتقل می‌کند. نقاشی‌هایی که گویای عشق به خواندن است، عشقی که هم در وجود بیکر موج می‌زند و هم در وجود ما حضور دارد. عشقی که رشته‌های محکم دلبستگی و حس یکی شدن موجود میان خواننده و کتاب را نشان می‌دهد. نویسنده در این فصل به گفته‌ی بیکر استناد کرده و از قول او نقل می‌کند که کتاب‌ها رفته‌رفته نمادی از فصل‌های گوناگون زندگی ما می‌شوند. گفته می‌شود که جلد بی‌نقص وجود ندارد و بیشتر جلدها مثل لباس‌ها عمر محدودی دارند و فقط در یک محدوده‌ی زمانی خاص، معقول و منطقی به نظر می‌رسند و دیدن آن‌ها لذت‌بخش است. اما پس از آن، کهنه و از مد افتاده به نظر می‌رسند.

بخش آخر کتاب تحت عنوان پسگفتار است. در این بخش پایانی کتاب، نویسنده ابتدا درباره دعوتش برای سخنرانی در جشنواره‌ای نوشته است که قرار بوده در سال 2015 در شهر فلورانس ایتالیا برگزار شود. او سپس چگونگی انتخاب عنوان سخنرانی خود را توصیف کرده است. از توصیفات او برمی‌آید که عنوان مورد نظر او «اهمیت نام کتاب» بوده است ولی بنا به پیشنهاد دوستش، عنوان خویش را به «اهمیت جلد کتاب» تغییر داده است. کتاب «جامه کتاب‌ها» متن نوشته‌ای است که او درباره‌ی جلد کتاب به زبان ایتالیایی نوشته و سپس متن مذکور توسط دوستش و ویراستاری مورد ویرایش قرار گرفته است و همسرش متن را به زبان انگلیسی ترجمه کرده است و سرانجام در جشنواره فلورانس به عنوان سخنرانی ایراد شده است.

سخن آخر

نویسنده‌ی کتاب با برجسته کردن پوشش و لباس، تضادهای موجود در دو جامعه‌ی هند و آمریکا را تحت لوای جلد کتاب بازگو می‌کند. بنابراین، مزیت مطالب نویسنده درباره‌ی جلد کتاب برای خوانندگان می‌تواند این باشد که آن‌ها را متوجه یکی از اجزای مهم کتاب در عصر حاضر کند. او به این نتیجه می‌رسد که با گذشت چند سال، جلدها هم مثل ترجمه‌ها، باید از نو طراحی شوند و تغییر کنند. به عبارت دیگر، جلد تازه به کتاب نیروی تازه می‌بخشد و آن را امروزی‌تر می‌کند.

مشخصات کتاب:

لاهیری، جومپا. جامۀ کتاب ها/ ترجمه پرتو شریعتمداری. تهران: موسسه فرهنگی هنری جهان کتاب، 1398.

درباره نویسنده این متن:

آزادمهر دانش، دانش‌آموخته کارشناسی ارشد علم اطلاعات و دانش‌شناسی دانشگاه خوارزمی. همکاری با فرهنگنامه کودکان و نوجوانان شورای کتاب کودک.

 -------------------------------------------

[1] Jhumpa Lahiri

برچسب ها :