داخلی
»برگ سپید
مدت زمانی است که از تخیلی بودن داستانهای علمی تخیلی گذشته است مگر مواردی که هنوز به سفر بین ستارگی و موجودات فضایی میپردازند وگرنه استفاده از گجتهای عجیب، استخراج از معادن سیارکها و زندگی در سایر سیارات دور از تصور نیست.
اگر داستان علمی تخیلی را با تعریفی که ایزاک آسیموف[1] از آن داده است شاخهای از ادبیات بدانیم که به واکنش انسان در برابر تغییرات علم و فناوری میپردازد(1) ، باید بسیار فراتر از تکنولوژی حال حاضر قدم برداریم چرا که رشد شتابنده این صنعت چنان است که هر صحنه خارقالعادهای حتی به مدد تکنیکهای بصری در فیلمها در لحظه، برای بیننده عادی و امکانپذیر میشود.
البته بنا نداریم به داستانهای فانتزی و تخیلی مثل حضور جانوران غیرطبیعی و اساطیری نظیر اژدها و ققنوس و ... یا غیرواقعی مثل زامبیها بپردازیم، لذا تخیل (خیال و رویا) را در همان محدوده تغییرات علم و فناوری محدود میکنیم، هرچند افرادی چون لستر دل ری[2] (1980) سوپرقهرمانان و سفر ماورای حقیقت و امکان جاودانگی از طریق استفاده از دارو (اکسیر) و عبور دلاورانه آنها به سرزمین مرگ را داستان علمی تخیلی میداند و بدین سبب حماسه گیلگمش سومریها (حدود 2000 سال قبل از میلاد و به نوعی اولین داستان ثبت شده)، اودیسه هومر و ... در زمره این نوع داستانها شمرده است (2). در داستانهای اساطیری یونانی، هندی، ژاپنی و چینی و حتی هزار و یک شب، میتوان به فراوانی عناصری چون پرش به فضا، عبور از زمان، سفر به ماه و زندگی در دیگر سیارات را مشاهده نمود.
از نقاشیها و طراحیهای لئوناردو داوینچی (در قرن 15 میلادی) نمیتوان به سادگی عبور کرد اما در نهایت افرادی چون ایزاک آسیموف و کارل سیگن[3] (3) و موریس چن (4) داستانهای رویا[4] (1634) (3) و فرنکشتین[5] (1818) را اولین داستان علمی تخیلی میدانند. در داستان رویا اماکنی وجود دارد که چهارده روز زمینی، صبح و شانزده شب زمینی، شب است (5).
عنصر غافلگیرانه شاید یکی دیگر از خصوصیات داستان علمی تخیلی باشد. زمانی که ژول ورن از گردش با زیردریایی و ادوارد اورت هیل[6] (6) و آرتور سی کلارک از ماهواره، ارتباط بدون سیم و آسانسور فضایی صحبت کردند، کمتر کسی آنها را امکانپذیر فرض میکرد. اما نویسندگانی که همچون آرتور سی کلارک[7] از عنصر دانشمند بودن هم بهرهمند بودند با چنان دقت و وسواسی، مطالب کاملاً علمی را با عصاره داستانی در هم آمیختند که تخیل خود را همانند یک دستنامه برای آیندگان قابل طراحی و پیادهسازی نمودند.
این پیشبینیها گاهی ما را به فکر وامیدارد که چه موارد دیگری در این داستانها اشاره شده و شاید باید به گذشته برگردیم و داستانها را دوباره و این بار با نگاهی موشکافانهتر مورد مطالعه قرار دهیم.
از آغاز پاندمی کویید 19 و اجرای گسترده قرنطینه در شهرها و کشورهای مختلف، قدم زدن در فضای باز، نوازش باد بر روی گونهها و خیس شدن در باران برای بسیاری از افراد تبدیل به حسرت شد. در این ایام بود که به طور مداوم به داستان «چه روز زیبایی است[8]» (7) آیزاک آسیموف فکر میکردم و این شد که مجدداً آن را خواندم و از برخی شباهتهای آن با این ایام، غرق در شگفتی شدم.
درباره کتاب
داستان در زمانی رخ میدهد که به یاری فناوری، مفهوم خروج از خانه به صورت سنتی (یعنی استفاده از در) تقریبا فراموش شده و هرگونه حمل و نقل از طریق "در تجزیهکننده" صورت میپذیرد. حتی سفرهای خارج از کشور بدین طریق صورت میگیرد که کافیست دو سمت "در" کد مناسب وارد شده و اجازه عبور داده شود. شخص از درون "در" میگذرد. به همین سادگی. همه چیز "نرمال" و "عادی" است تا روزی که به طور تصادفی یکی از این "در"ها علیرغم پیشرفتهتر بودنش خراب میشود و نوجوان خانواده ناگزیر میشود از در عادی خارج شود تا از "در" خانه همسایه برای رفتن به مدرسه استفاده کند. زمانی که معلم مدرسه با استفاده از "ویزیفون[9]" (همان گوشی همراه امروزی) اطلاع میدهد که این دانشآموز دیر به مدرسه آمده و کفشهای گل آلود داشته، مشخص میشود که او پای پیاده به مدرسه رفته است. لذتی که او از این پیادهروی چشیده است، دیدن چند پرنده و حشره، مشاهده نمای بیرونی خانهها، چمنهای آراسته و گلهای منظمی که مکانو (روباتها) از آنها مراقبت میکنند (هرچند کاملاً بیهوده) سبب میشود او دیگر از "در" استفاده نکند و کار به یک روانشناس کشیده شود. روانشناس که استفاده از روشهای مدرن را برنمیتابد، به روشی قدیمی با پسر صحبت کرده و حتی او را در پیادهروی همراهی میکند و از دیدن خانه سبز با سقف سفید خود غرق در تعجب میشود. او در پایان، پس از ارائه توضیح از این که در بیرون از خانه "بیماری" وجود ندارد، هرچند ممکن است خیس یا کثیف شوند، به مادر دانشاموز اطمینان داد که استفاده از در عادی ناهنجاری محسوب نشده و خود نیز از در عادی بیرون رفت چرا که از به گفته او:
"امروز روز قشنگی است و تصور میکنم بهتر است قدری در هوای آزاد قدم بزنم."
سخن آخر
دیدگاه ایزاک آسیموف در دیدن دنیایی که ممکن است به خاطر گسترش فناوری و یا صرفاً در امان ماندن از بیماریها به خانهها پناه برده و فضای آزاد را به دست فراموشی بسپاریم حقیقتا قابل تحسین است. هرچند در نهایت، باید در را باز کنیم و در فضای آزاد قدمی بزنیم.
درباره نویسنده این متن:
لیلی بنیهاشمی، دانشجوی دکتری علم اطلاعات و دانششناسی دانشگاه الزهرا(س).
-------------------------------------------------------------
منابع:
1. Asimov, "How Easy to See the Future!", Natural History, 1975
2. del Rey, Lester (1980). The World of Science Fiction, 1926-1976: the History of a Subculture. Garland Pub. p. 12.
https://archive.org/details/worldofsciencefi00delr/page/12/mode/2up?q=Gilgamesh
3. Carl Sagan. Carl Sagan on Johannes Kepler's persecution
https://www.youtube.com/watch?v=zFCQCsS75BQ
4. Chen-Morris, R. (2005). Shadows of instruction: Optics and classical authorities in Kepler's Somnium. Journal of the History of Ideas, 66(2), 223-243.
5. Kepler, Johannes . (1608). Somnium (Latin for "The Dream")
https://somniumproject.wordpress.com/somnium/
6. Edward Everett Hale. (1869). The Brick Moon, and Other Stories. The Atlantic Monthly
The 1999 version in: http://www.gutenberg.org/ebooks/1633
7. آسیموف، آیزاک. (1969). در آینه زمان. ترجمه شهرزاد ملک. 1364. نشر چکامه. تهران
-----------------------------------------------------
[1] Issac Asimov
[2] Lester Del Rey
[3] Carl Sagan
[4] Somnium
[5] Frankenstein
[7] Arthur C. Clark
[8] It's such a beautiful day
[9] visiphone
۱. از توهین به افراد، قومیتها و نژادها خودداری کرده و از تمسخر دیگران بپرهیزید و از اتهامزنی به دیگران خودداری نمائید.
۲.از آنجا که پیامها با نام شما منتشر خواهد شد، بهتر است با ارسال نام واقعی و ایمیل خود لیزنا را در شکل دهی بهتر بحث یاری نمایید.
۳. از به کار بردن نام افراد (حقیقی یا حقوقی)، سازمانها، نهادهای عمومی و خصوصی خودداری فرمائید.
۴. از ارسال پیام های تکراری که دیگر مخاطبان آن را ارسال کرده اند خودداری نمائید.
۵. حتی الامکان از ارسال مطالب با زبانی غیر از فارسی خودداری نمائید.