داخلی
»تورقی و درنگی و گوشه چمنی
امیررضا ستوده، مدیر نشر پنجره: نوروز و سال نو را بسیار دوست دارم. از کودکی برای من بسیار خاطرهانگیز است و نوستالوژیک. نوروز یعنی بهار و بهار یعنی هزاران رنگ و بو و صدا.
بهنظرم تا به حال هیچ نویسنده و شاعری نتوانسته است به زیبایی و رنگارنگی شهریار قنبری عید نوروز را به تصویر کشد و جلوی چشمهایمان نمایان سازد.
شهریار قنبری در اوایل دههی پنجاه ترانهی زیبا و شگفتانگیز «بوی عیدی» را سروده است. نمیدانم بگویم شانس یا انتخاب، شاید برگزیدن واژهی «انتخاب» بهترین واژه است برای سپردن خواندن ترانهاش به خوانندهی جوان و تازه گلکردهی آن روزها: فرهاد مهراد.
متن شعر بوی عیدی را بخوانید:
بوی عیدی، بوی توپ
بوی کاغذِ رنگی
بوی تندِ ماهیدودی، وسط سفرهی نو
بوی یاسِ جانمازِ ترمهی مادربزرگ
با اینا زمستونو سر میکنم
یا اینا خستگیمو در میکنم
شادی شکستنِ قلکِ پول
وحشت کم شدن سکهی عیدی از شمردنِ زیاد
بوی اسکناس تا نخوردهی لای کتاب
با اینا زمستونو سر میکنم
یا اینا خستگیمو در میکنم
فکر قاشقزدنِ یه دخترِ چادرسیاه
شوق یک خیزِ بلند از روی بتههای نور
برق کفشِ جفت شده تو گنجهها
با اینا زمستونو سر میکنم
یا اینا خستگیمو در میکنم
عشق یک ستاره ساختن با دولَک
ترس ناتموم گذاشتن جریمههای عیدِ مدرسه
بوی گلمحمدی که خشک شده لای کتاب
با اینا زمستونو سر میکنم
با اینا خستگیمو در میکنم
بوی باغچه، بوی حوض
عطر خوب نذری
شبجمعه، پی فانوس، توی کوچه گم شدن
توی جوی لاجوردی، هوس یه آبتنی
با اینا زندگیمو سر میکنم
با اینا خستگیمو در میکنم!
ببینید! بایستی کودک و خردسال دههی سی و چهل باشی تا معجزهی کلام و تصاویر شعری شهریار قنبری را بیابی، ببینی، تماشا کنی. با واژههایش بخندی، گریه کنی، بدنت مورمور شود و با او همذاتپنداری کنی!
انتخاب واژههای شعری برای شعر «بوی عیدی» از سوی شاعر برای نسلهای ۱۳۰۰ تا ۱۳۵۰ پر از معنایند. بوی عشق میدهند، عطر دلانگیزشان به هر سو میپاشد، هُرم گرمایشان در زمستانهای سرد و برفی دههی چهل، گرمت میکند درست مانند گرمای کرسیهای زغالی و تنورِ نانسنگکی و تافتانی و خنکی دلپذیرشان در تابستانهای آن سالها، خنکت میکند، عینهو آبهای سرد و گوارای جاری از کوههای اویندرکه، دربند، شمیران، فرحزاد و کن؛ و هوای مدهوشکنندهی آنجا.
توپ، کاغذرنگی، ماهیدودی، جانماز ترمه، شکستن قلک پول، اسکناس تانخورده عیدی، قاشقزنی، کفش نوی جفتشده، دولک، جریمههای مدرسه، بوی گلمحمدی، آبتنی در جوی آب و...
هر کدام از این واژهها کلی توضیح، تفسیر و تاویل میخواهد.
حتما نباید شاعر باشی که با همهی وجودت معنا و تصاویر شعری شعر جاودانهی بوی عیدی را درک کنی و بفهمی.
من اما مگر شاعرم؟ نه اصلا. شعر را دوست دارم و شاعران را. اما فهم و زندگی شعر "بوی عیدی" قنبری اصلا آشنایی و فهم با اصول شعر و شاعری را نمیخواهد. شعر بوی عیدی شعر است اما شعر نیست. شعر است که همهی مشخصههای یک شعر قوی و تاثیرگذار را دارد اما شعر نیست چون رنگ است، بو است، طعم است، صداست، ترس است، شادی است،... و در یک کلام زندگی است.
شعر بوی عیدی را باید بارها خواند و شنید. بویید و چشید. باید با آن زندگی کرد.
شعر بوی عیدی شهریار قنبری را باید با صدای مانای فرهاد مهراد؛ خوانندهی مسلط، تاثیرگذار، معترض نسل جوان و میانسال و کهنسال دههی پنجاه شنید، همنوا شد، نوشید و مست شد!
اگر عمری بود و فرصتی، در چند پستنوشته، جایگاه واژههای انتخابشدهی شهریار قنبری را خواهم نوشت. البته نه از منظر شعری. نه چون منی تخصص و صلاحیت ورود به چنین حوزهای را دارم نه توان آن را. بل از منظر تاریخنگاری و نوستالوژیک مانند بسیاری از دلنوشتههایم در بارهی زیست مردمان دههی چهل و پنجاه تهرانِ میانه.
دعایم کنید که بتوانم.
ستوده، امیررضا(1400). « جانماز ترمه، ماهیدودی، آبتنی و بوی عیدی». ستون تورقی و درنگی و گوشه چمنی لیزنا: شماره 11. 2 فروردین 1400.
۱. از توهین به افراد، قومیتها و نژادها خودداری کرده و از تمسخر دیگران بپرهیزید و از اتهامزنی به دیگران خودداری نمائید.
۲.از آنجا که پیامها با نام شما منتشر خواهد شد، بهتر است با ارسال نام واقعی و ایمیل خود لیزنا را در شکل دهی بهتر بحث یاری نمایید.
۳. از به کار بردن نام افراد (حقیقی یا حقوقی)، سازمانها، نهادهای عمومی و خصوصی خودداری فرمائید.
۴. از ارسال پیام های تکراری که دیگر مخاطبان آن را ارسال کرده اند خودداری نمائید.
۵. حتی الامکان از ارسال مطالب با زبانی غیر از فارسی خودداری نمائید.