داخلی
»سخن هفته
لیزنا، یزدان منصوریان: همه چیز خاموش و خزنده شروع شد. از حدود سی سال پیش. زمانی که زمزمه تولد کتابها و کتابخانه الکترونیکی و گسترش سریع اینترنت و ایجاد جامعه بدون کاغذ به گوش میرسید. همان روزها که مولفانی مثل ویلفرد لنکستر شادمانه پایان عمر کتاب چاپی و کتابخانه واقعی را نوید میدادند. کسانی که پیشبینی میکردند تا سال 2000 کتابخانهها به موزه تبدیل می شوند و کتاب چاپی به تاریخ خواهد پیوست. البته ما اکنون در سال 2020 میبینیم که تقریبا تمام پیش بینی ها غلط از آب درآمد. کتابخانهها هنوز زنده و فعالند و کتاب چاپی هم هنوز بخش مهمی از زندگی ماست. اما در این سالها اتفاقهای بسیار مهمتری رخ داد که هواداران اینترنت و رسانههای الکترونیکی اصلاً تصورش را هم نمیکردند و آن تاثیر این ابزار بر نوع و ماهیت ارتباطات انسانی و پیامدهای عجیب آن بود.
آنان نمیتوانستند پیش بینی کنند که ابزاری به اسم گوشی هوشمند و رسانههایی به اسم شبکههای اجتماعی درست خواهد شد که از توانایی غریبی برخوردارند[1]. توانایی در برقراری سریع ارتباط و توانایی برای نابودی تدریجی آن. شبکههایی مثل رخنامه (فیس بوک) و اینستاگرام که میتوانند امکان ارتباط میلیونها نفر را فراهم کنند و همزمان آنان را از هم دور سازند. شبکههایی که نه فقط رسانه و ابزار ارتباطات انسانی بلکه مولفههای مرتبط به آن را مجازی میکنند. شبکهای از دوستیهای مجازی، دشمنیهای مجازی، شادیهای مجازی، غمهای مجازی، امیدهای مجازی، حسرتهای مجازی و سرانجام حیات مجازی. حیات مجازی یکی از هولناکترین پیامدهای ناخواسته فناوری اطلاعات و ارتباطات در روزگار ماست. عجیب است که در متون مرتبط به دنیای مجازی درباره همه چیز صحبت شده اما کسی از «حیات مجازی» سخن نمیگوید. شاید این مفهوم آن قدر اندوهبار است که بشر ترجیح می دهد فعلاً دربارهاش سکوت کند. سکوتی که سرشار از ناگفته هاست. ناگفتههای تلخ.
آنچه در همه این سالها گفتیم و شنیدیم بیشتر درباره ابزار مجازی بوده است. ناظر بر وسیلهها و نرمافزارها بوده و نه ناظر بر کاربران و حس و حال آنان. مثلاً کتاب الکترونیکی بجای کتاب چاپی یا آموزش مجازی بجای آموزش حضوری یا تجارت مجازی به جای تجارت سنتی. اما اکنون گویی حیات آدمی در این کره خاکی دارد مجازی می شود به جز رنج بیپایان او که همچنان واقعی است. شاید به همین دلیل است که در عصر اطلاعات و ارتباطات «تنهایی» یکی از بزرگترین مسائل روحی و روانی انسان معاصر است[2]. تنهایی انسان در عصر ارتباطات نمونه بارزی از چیزی است که سقراط «آیرونی» می نامید. آیرونی را به فارسی «جهل جعلی» ترجمه کردند که ترجمه چندان روشنی نیست. آیرونی یعنی همزمانی و همنشینی دو مفهوم متضاد. شبیه پارادوکس (متناقض نما) که در آن دو گزاره متناقض حضور دارند. مثل سکوتِ کر کننده، تنهایی پر هیاهو یا نفرت عاشقانه. در دنیای مجازی چنین وضعیتی حاکم است. همه با هم در ارتباط هستیم و از حال هم بی خبریم. ما در این هنگامه پر آشوب به جزیرههای تنهایی خود تبعید شدهایم. رنج تنهایی تاوانی است که برای عشق به تکنولوژی میپردازیم. عکسهای ما در حیات مجازی معمولاً برعکس زندگی واقعی ماست. خندههایی که از اندوه خبر میدهد و خبرهایی که سرشار از بی خبری است.
اما داستان به همین جا ختم نمیشود. این ماجرا می تواند ترسناکتر هم باشد. زمانی که طراحان یک شبکه اجتماعی به راحتی میتوانند با دستکاری در الگوریتم شبکه واقعیت را تحریف کنند یا حتی وارونه نشان دهند. به این معنا که از یک رخداد واحد روایتهای متفاوت برای کاربران متفاوت ارائه کنند بیآنکه کاربران بیخبر از همه جا از تفاوت روایتها مطلع باشند. در نتیجه حقیقت در آوار خبرهای دروغ و نااطلاعات[3] مدفون میشود. به این ترتیب ما در دنیایی به سر میبریم که به ظاهر سرشار از خبرهای ریز و درشت است، اما حقیقتاً در بی خبری به سر میبریم. تا زمانی که درخشش حقیقت آنقدر تابناک باشد که دیگر کسی نتواند انکارش کند.
سخن پایانی
با گسترش فناوری ارتباطات و گوشیهای به اصطلاح هوشمند، ارتباطات انسانی مجازی شد اما دردها و رنجهای انسان واقعی ماند. ما به جزیرههای مجازی تبعید شدیم اما بار رنجهای واقعی را به دوش میکشیم. ممکن است بپرسید حالا تکلیف چیست و چه باید کرد؟ پاسخ روشنی برایش ندارم. هدفم هم از این یادداشت بیشتر طرح مسئله است. هرچند اطمینان دارم شما هم به خوبی از آن آگاه هستید. این مشکلی جهانی است که بشر باید راهی برایش بیابد. حتماً راهی هست و خلاقیت ما در این زمینه بیش از هر چیز اهمیت دارد. بیتردید هیچ آدم عاقلی نمیگوید که فناوری را باید کنار گذاشت یا فناوری در ذات خود خوب یا بد است. این نوع استفاده ما از آن است که اثرش را تعیین میکند. تا امروز که فناوریهای نوین به همان میزان که مفید بودهاند برای همه گرفتاری و دردسر درست کردهاند. ما از اثرات ناخواسته و جانبی فناوری بسیار زیان دیدهایم. زمان آن فرا رسیده که هر یک از ما در محل کار و زندگی خود در جستجوی راهکاری برای کاهش زیانهای فناوری باشیم. میتوان ابتکارهای مفیدی در این زمینه داشت. اما در هر صورت نقطه کانونی آن توجه به «انسان» است. انسان فارغ از جنسیت، نژاد، رنگ پوست، دین، مذهب، زبان، سن، تحصیلات، ملیت، طبقه اجتماعی یا هر مولفه دیگری. انسانی که امروز بیش از همیشه تنها و بی پناه مانده و در چنگال صاحبان زر و زور و تزویر اسیر است. انسانی که با دردها و رنجهای واقعیاش در دنیای مجازی سرگردان است. بیایید انسان را از یاد نبریم. انسان را با تمام اندوهش، تنهاییاش و آزادی به تاراج رفتهاش.
[1] آنان نمیتوانستند پیامدهای این روند را پیشبینی کنند زیرا مهمترین بخش آن از جنس پیامدهای ناخواسته بود که قابل پیش بینی نیست. دارل کوئن کتابی در این زمینه نوشته با عنوان «همزیستی با اژدها» که بهار رهادوست به زیبایی آن را به فارسی ترجمه کرده و به همت نشر هنوز در سال 1397 منتشر شده است. مطالعه این اثر مفید و خواندنی را به علاقه مندان توصیه میکنم.
[2] لارس اسونسن در کتابی با عنوان «فلسفۀ تنهایی» به وجوه این موضوع پرداخته است. این کتاب با ترجمۀ خشایار دیهیمی و به همت نشر نو و با همکاری نشر آسیم در سال 1397 منتشر شده که اثری خواندنی و آموزنده است.
[3] Misinformation and Disinformation
منصوریان، یزدان. «رنجهای واقعی در دنیای مجازی». سخن هفته لیزنا، شماره 478، 5 اسفند ۱۳۹۸
۱. از توهین به افراد، قومیتها و نژادها خودداری کرده و از تمسخر دیگران بپرهیزید و از اتهامزنی به دیگران خودداری نمائید.
۲.از آنجا که پیامها با نام شما منتشر خواهد شد، بهتر است با ارسال نام واقعی و ایمیل خود لیزنا را در شکل دهی بهتر بحث یاری نمایید.
۳. از به کار بردن نام افراد (حقیقی یا حقوقی)، سازمانها، نهادهای عمومی و خصوصی خودداری فرمائید.
۴. از ارسال پیام های تکراری که دیگر مخاطبان آن را ارسال کرده اند خودداری نمائید.
۵. حتی الامکان از ارسال مطالب با زبانی غیر از فارسی خودداری نمائید.