داخلی
»تورقی و درنگی و گوشه چمنی
حمید محسنی، مدیر نشر کتابدار: "پیگیری دیوانهوار" عنوان کتابی است از فرانسیس کریک که به زبانی ساده و جذاب، رفتار دانشمندان در انتخاب موضوع، آموزشهای تکمیلی، پرسوجو، فرضیهسازی، راهبردجویی، روش پژوهش، آزمایش و پاسخیابی، ارتباط با نظامهای آموزشی و پژوهشی، انتقال یافتهها و مانند آن را توصیف میکند؛ البته با تأکید بر یافتههای علمی حوزۀ زیستشناسی مولکولی و دیانای. در واقع، یک گزارش پژوهشی دربارۀ فرایند رمزگشایی از ساختمان دیانای است که ادغام شده است با زندگی علمی و حرفهای شخصی، کم و کیف روابط با دوستان، همکاران، و سایر افراد و نهادها. کریک با لحنی صمیمی و صادقانه به قدرت و ضعف خود و دوستانش، بیم و امید، دوستی و دشمنی، راه و کجراهه، تلاش و تسلیم، آزمایش و خطا و بسیاری از جنبههای انسانی و نهادی یک پژوهش اشاره کرده است.
فرانسیس کریک بعد از کسب جایزۀ نوبل به خاطر کشف ساختار دیانای در کتاب "پیگیری دیوانهوار" گفت: من بیش از آن که معتقد باشم ساختمان دیانای را واتسون و کریک ساختند، میخواهم تاکید کنم که این ساختمان بود که واتسون و کریک را ساخت. مهمتر از همه من در آن موقع کاملا ناشناخته بودم، و واتسون را در بیشتر محافل در حدی که به نظر نمیرسید واقعا درست باشد باهوش میدانستند. (ص. 107) او در جای دیگر مینویسد: ما مسئلۀ درست را انتخاب کردیم و به آن چسبیدیم (ص. 105).
این عبارت را میتوان یکی از زیباترین درسهای مرتبط با یادگیری و نقش آن در ساختن انسان دانست؛ در واقع حاکی از آن است که نحوۀ برخورد با مسائل، دشواریها، شکستها، موفقیتها، و کموکیف دانش و مهارتهای کسب شده است که آدمها را میسازد. کریک بارها با فروتنی به خطاهای خود و همکارانش، اشتباهات موجود در کتابهای درسی و پایه، دانش و تجربۀ پاییناش در زمینۀ زیستشناسی و برخی از مسائل پژوهشی اشاره میکند و مینویسد: شخص من از زیستشناسی، به جز مطالب عمومی، تا پس از سی سالگی خیلی کم میدانستم، زیرا اولین مدرک دانشگاهیام در فیزیک بود. تطابق با شیوۀ نسبتا متفاوت تفکر در زیستشناسی کمی وقت مرا گرفت. درست مانند این بود که شخص باید دوباره متولد شود. با وجود این چنین انتقالی آنقدرها هم دشوار نیست و به یقین به کوششهایش میارزد. (ص. 18-19)
فرانسیس کریک از رشتۀ فیزیک به زیستشناسی آمد؛ تا حدی که فرایند کشف ساختار دیانای با آموزش او همگام و همزمان بود!
فکر میکنم آنچه لازم است دربارۀ کشف مارپیچ دوتایی تاکید شود این است که راهی که به کشف انجامید، از نظر علمی، نسبتا معمولی بود، آنچه که مهم بود شیوۀ کشف آن نبود، بلکه موضوع کشفشده بود- یعنی خود ساختمان دیانای. شما این را با مقایسه با تقریبا هر اکتشاف علمی دیگر میتوانید ببینید. اطلاعات گمراهکننده، ایدههای نادرست، و مسائل مربوط به روابط شخصی در بیشتر، اگر نه در تمام کارهای علمی، پیش میآید. برای مثال کشف ساختمان بنیادین کلاژن تمام عناصری را داشت که کشف مارپیچ دوگانه را احاطه کرده بود. شخصیتها به همان رنگارنگی و تنوع بودند. حقایق به همان اندازه درهم و برهم و راهحلهای نادرست به همان اندازه گمراهکننده بودند. رقابت و دوستی نیز در این قضیه نقش داشت. با این حال هیچ کس حتی یک کتاب دربارۀ مسابقه برای کشف مارپیچ سهگانه ننوشته است. مطمئنا علتش آن است که به مفهوم بسیار واقعی، اهمیت کلاژن به اندازه مولکول دیانای نیست. البته این تا حدی بستگی دارد به این که چه تعریفی از اهمیت دارید. با این که یک سوم تمام پروتئینهای بدن کلاژن است اما از هر نظر که به آن نگاه کنید مولکول دیانای مهمتر از کلاژن است، مرکزیت بیشتری در زیستشناسی دارد، و برای پژوهشهای بیشتر مهمتر است. بنابراین همانطور که پیش از این گفتم: اهمیت از آن مولکول است، نه از آن دانشورز.
یکی از عجایب کل قضیه این است که نه جیم و نه من به هیچوجه بهطور رسمی بر روی دیانای کار نمیکردیم. من سعی داشتم تزی دربارۀ پراش پرتو ایکس پلیپپتیدها و پروتئینها بنویسم در حالی که جیم ظاهرا به کمبریج آمده بود تا به جان کندریو در بلور ساختن میوگلوبین کمک کند. من به عنوان دوست ویلکینز مقدار زیادی دربارۀ کارهایشان بر روی دیانای یاد گرفته بودم در حالی که جیم پس از شنیدن سخنرانی موریس در ناپل به آن علاقمند شده بود. (95-96)
فرانسیس کریک به تلاشها و "پیگیری دیوانهوار"ش برای رمزگشایی از ساختمان دیانای تاکید زیادی دارد. او در پاسخ به منتقدانش که معتقد بودند تخصص کافی در این حوزه نداشت میگوید: من و جیم اگر سزاوار اعتباری باشیم، به خاطر پیگیری و میل به دور انداختن ایدههایی بود که غیرقابل دفاع میشدند. یکی از منتقدان مقاله فکر میکرد که ما خیلی هم زیرک نبودهایم زیرا راههای اشتباه فراوانی را رفتیم. ولی شیوۀ اکتشاف معمولا همین است. شکست بیشتر کوششها بهخاطر فقدان نگرش علمی نیست، بلکه به این دلیل است که پژوهشگر در بنبست گیر میکند یا خیلی زود آن را رها میکند. نیز از ما انتقاد شده که تبحر کافی و کامل در تمام رشتههای مختلف و مورد نیاز برای فرضیۀ ساختمان مارپیچ دوتایی نداشتهایم، ولی دستکم سعی کردیم در تمام آنها مهارت یابیم که برای بعضی از منتقدان ما بیش از آن است که بتوان گفت.
در هر حال عقیده دارم که هیچ کدام اینها اهمیتی ندارند. اعتبار مهمی که فکر میکنم من و جیم سزاوارش هستیم، با در نظر گرفتن این که در ابتدای حرفۀ پژوهشی خود بودیم، این است که مسئلۀ درست را انتخاب کردیم و به آن چسبیدیم. این واقعیت دارد که به دنبال طلا بودیم. هر دوی ما، کاملا مستقل از یکدیگر، معتقد بودیم که مسئلۀ مرکزی در زیستشناسی مولکولی، ساختمان شیمیایی ژن است. ...آنچه من و جیم حس کرده بودیم این بود که راه میانبری برای پاسخ باید باشد و این که چیزها ممکن است آنقدرها هم پیچیده نباشند که بهنظر میآید. ما به هیچوجه نمیتوانستیم بدانیم که پاسخ چه بود، ولی آن را به قدری مهم میدانستیم که مصمم بودیم قبل از هر دیدگاه مناسبی دربارۀ آن بهشدت و بهمدت طولانی فکر کنیم. در عمل هیچ فرد دیگری آمادۀ چنین سرمایهگذاری فکری نبود. زیرا این کار شامل یادگیری ژنتیک، بیوشیمی، شیمی، و فیزیک-شیمی بود (و از جمله پراش پرتو ایکس) و چه کسی آمادۀ یادگرفتن آن بود؟ بلکه جدا کردن طلای خالص از ناخالصیها بود. چنین مباحثی بسیار وقتگیر و گاهی از نظر فکری خستهکننده است. زیرا میتوانند بهطور پایانناپذیری ادامه یابند. هیچکس بدون علاقۀ شدید به این مسئله نمیتواند ادامهاش دهد.
با این حال تاریخ کشفهای تئوریک دیگر غالبا نشانگر همین الگوست. از چشمانداز وسیع علوم دقیق ما بهشدت فکر نمیکردیم، اما شدیدتر از بیشتر افراد درگیر در این بخش از زیستشناسی فکر میکردیم؛ زیرا در آن روزها، به جز برای پژوهشگران ژنتیک و احتمالا گروه فاژ، تصور نمیشد که بیشتر زیستشناسی یک منطق بسیار سازمانیافته داشته باشد.... اگر من و جیم موفق نمیشدیم شک دارم که کشف مارپیچ دوتایی بیش از دو یا سه سال به تاخیر میافتاد. (ص. 105-106)
این کتاب به فارسی ترجمه شده است و برای همۀ پژوهشگران و علاقمندان به رفتارهای آموزشی، پژوهشی، یادگیری، نوآوری، اکتشاف، فرضیهسازی، آزمایش فرضیه، تاریخ علم، و مدیریت رفتارهای آموزشی، پژوهشی و حرفهای نکتههای کاربردی و راهبردی زیادی دارد.
محسنی، حمید (1400) .« ساختمان دیانای بود که واتسون و کریک را ساخت، و نه برعکس!». ستون تورقی و درنگی و گوشه چمنی لیزنا: شماره 29. 16مرداد 1400.
منبع:
کریک، فرانسیس (1391). پیگیری دیوانهوار: دیدگاهی شخصی از نویسندگی علمی. ترجمه محمدرضا توکلی صابری. تهران: انتشارات مازیار.
۱. از توهین به افراد، قومیتها و نژادها خودداری کرده و از تمسخر دیگران بپرهیزید و از اتهامزنی به دیگران خودداری نمائید.
۲.از آنجا که پیامها با نام شما منتشر خواهد شد، بهتر است با ارسال نام واقعی و ایمیل خود لیزنا را در شکل دهی بهتر بحث یاری نمایید.
۳. از به کار بردن نام افراد (حقیقی یا حقوقی)، سازمانها، نهادهای عمومی و خصوصی خودداری فرمائید.
۴. از ارسال پیام های تکراری که دیگر مخاطبان آن را ارسال کرده اند خودداری نمائید.
۵. حتی الامکان از ارسال مطالب با زبانی غیر از فارسی خودداری نمائید.