داخلی
»برگ سپید
هرروز برگی از عمرمان را ورق میزنیم...
گاه با تبسمِ به جا مانده از آن روز و گاه با اندوه...
اما ورق زدنش حتمیست... اجباریست... اصلا دست ما نیست!
اگر درمیان روزمرگیها مجالی یابیم، خودمان را به گپ زدنِ با خود، هرچند کوتاه، به اندازهی نوشیدن یک چای قند پهلو دعوت میکنیم. سری به عمیقترین و تاریکترین نقطهی ذهنمان میزنیم... جایی در دل ناشناختهها و ناگفتهها و ناشنیدهها. در میان این مجهولهای بیانتها، بزرگترینش یعنی چیستی و کیستیِ خودمان بیشتر از همه خودنمایی میکند. اگر بلدِ گم کردنِ خویش باشیم یعنی «تمام و کمال حضور داریم و حضور تمام و کمال یعنی داشتن ظرفیت ماندن در تردید و رازآلودگی» آن زمان است که بینا به دیدن نشانهها و شنوا به شنیدن نجواهای درونمان میشویم و دیگر هیچ چیزی را در این دنیا اتفاقی نمیدانیم... حتی خواندن یک کتاب را... کتابی که پژواکی میشود از من... از شما... از همه...
نویسندهی کتاب پیش از شروع فصل اول خیالت را راحت میکند که جای درستی آمدهای! این کتاب همان است که منِ گم کردهی خویش در جستجویش بودم...
«این قصهی توست رفیق! درسته نگفتیش، اما من شنیدمش و داستانت رو نوشتم».
حق با من بود درسته؟
آغاز کتاب آنقدر گرم و صمیمی هست که آدم را میخکوب کند و بدون اندک درنگی شروع به خواندنش کند. درواقع سفری را شروع کند آن هم سفری از جنس «سفر کوانتومی وال تنها» به نگارش سید ایمان سرورپور از نشر ایجاز.
سید ایمان سرورپور متولد سال 1362 است. وی فارغالتحصیل لیسانس مهندسی صنایع دانشگاه تهران و فوق لیسانس مدیریت کسب و کار[1]از دانشگاه آمریکایی I.O.W.H.E میباشد و یکی از فعالیتهای ایشان مشاوره تحصیلی صدا و سیما است. از آثار ایشان میتوان به «کنکور و خدایی که در این نزدیکیست» و «تمام جهان در من است» و جدیدترین کار ایشان یعنی «سفرکوانتومی وال تنها» اشاره کرد.
القصه...
والی که در آغازهی کتاب، خودش را این چنین توصیف میکند: «والها با صداست که هم دیگه رو پیدا میکنن ولی من یه وال غیرعادی بودم؛ یه وال گنده، گندهتر از همهی والها و البته لال، یعنی میگفتن که لالم» (ص9). زمانی که آخرین امید و دستاویزش برای ماندن در خانهاش، در جای امنش از دست میرود، با خودش فکر میکند: «اگر از این شهر برم هیچ والی دلش برام تنگ نمیشه اما اگه نرم دلم برای خودم تنگ میشه. با تمام وحشتم از رفتن، اینجا - تو شهری که هیچکس صدامو نمیشنوه - دارم غرق میشم. شاید اینجوری صدامو پیدا کنم» (ص11).
هراس شاید شفافترین احساسی باشد که در آغاز هرکاری گریبانگیر همهی ما میشود. چرا و چطورهایی که اگر جلویشان را نگیریم تبدیل به زنجیر و قفلهای نامرئی میشوند و شروع نکرده باعث خاتمه دادن میشوند.
هممون یک اسب دریایی مانند لازم داریم! که با گفتنِ «خودت را به مسیر بسپار، خودش همه چیز رو بهت میگه، فقط بهش اعتماد کن» (ص19) دلمان را گرم کند و برای شروع سفر مصممتر...
البته این اسب دریایی طور، برای همه به یک شکل تجسم پیدا نمیکند. ممکن است یک نصیحت دوستانه، یک خط کتاب، یک نت موسیقی و یا حتی یک گل، قلقلکمان کند.
آن وقت هست که سفر را آغاز میکنیم...
دنبالِ خودِ گم شدمان میگردیم...
دنبال رسالتمان...
در طول رسیدن به این شناخت همچون والِ قصه...
زخمی میشویم...
گریه میکنیم...
دروغ میگوییم...
اشتباه میکنیم...
متنفر میشویم...
ضعیف میشویم...
فرار میکنیم...
اما...
چیزی که اهمیت دارد دقیقا همین است، اینکه در جریان هستیم... به خودمان جسارت امتحان کردن میدهیم. قرار نیست همیشه اوضاع مخملی باشد و تجربههایمان شیرینمزه.
و در مسیر، زمانی هم میرسد که میآموزیم که صدای خودمان را بشنویم. با خودمان، خودِ واقعیمان به صلح برسیم و برای اولینبار از خود دلجویی کنیم «منو ببخش به خاطر تمام سالهایی که نادیدهات گرفته بودم، به خاطر تمامی راههایی که رفتم ولی در مسیر تو نبود. منو ببخش که نشنیدمت و فقط دنبال شنیده شدن بودم. منو ببخش که گشتم ولی دنبال تو نبودم. منو به خاطر سالها رها کردنت ببخش. ببخش که سعی کردم محبوب هرکسی جز تو باشم، من در دریا غرق شدم - در این اقیانوس بیانتها - و با غرق شدن من، تو غرق شدی در من، باید تو رو پیدا کنم تا در عظمت این اقیانوس پیدا بشم. بیا تا باقی این سفر رو با هم بریم» (ص120).
اینجاست که دیگر تو آن آدمِ آغازِ سفر نیستی! دیگر تو، خودت را داری و از این دارایی بیشتر از بیشتر احساس رضایت میکنی. «گاهی شاید به نظر کامل نرسی، میفهمم. شاید نقاط تاریکی داشته باشی ولی باید در درون به این باور برسی که تو همیشه یه ماه کاملی. این ماه برای کامل شدن یک دوره رو میگذرونه، از یه هلال باریک تا یه قرص کامل.» ( ص164)
پیام و آموزههای کتاب «سفر کوانتومی وال تنها» بسیارند، با خواندن سطر به سطر آن... صدا، رویا، باور، امید هرچه که هست... هرچیزی که ما را به ادامهی مسیر وا میدارد را در وجودمان پررنگتر میکند... تلنگر خوبی است برای انسانهایی که درگیر باتلاق یکنواختی شدهاند و خودشان را جا گذاشتهاند! چه خوب که این تلنگر چند جانبه باشد و ما را هم با خودمان و هم با کتاب خواندن آشتی دهد.
روز کتاب و کتابخوانی مبارک?
منابع
سولنیت، ربکا. نقشههایی برای گم شدن. ترجمه نیما م.اشرفی. تهران: نشر اطراف، 1399
مشخصات کتاب
سرورپور، سید ایمان. سفرکوانتومی وال تنها. تهران: نشر ایجاز، 1400
درباره نویسنده متن
زهرا سادات ریحانی، دانشجوی کارشناسی ارشد مدیریت اطلاعات دانشگاه قم، علاقمند به طراحی و تدوین و مطالعه کتاب و تماشای فیلم خوب.
------------------------------------
[1] MBA (master of science in commerce)
ریحانی جان دختر گلم با این نوشتهات من را محاکمه کردی؟ چقدر ندای درونم را نشنیدم. چقدر نادیده انگاشتمش. باید حلالیت بطلبم با خواندن این کتاب.
ممنون از قلم زیبایت لذت بردم امیدوارم این قلم همیشه ......