داخلی
»برگ سپید
هنگامی که به پایان سال نزدیک میشویم همه به دنبال خانه تکانی دل هستیم و با شروع سال جدید سعی در تحول خودمان داریم... یادم میآید در اواخر سال ۹۸ بود که کتاب «سه دقیقه در قیامت» را خواندم. بعد از اتمام کتاب آنقدر در عمق محتوای کتاب غرق شده بودم که دوست داشتم با هر که همنشین میشوم ماجرای کتاب را برایش تعریف کنم! چرا که در عین کم حجمیاش بی نهایت به دل مینشیند و تاثیرگذار است.
در ذهن اکثر انسانها سوالهای زیادی در مورد آفرینش و معاد میگذرد، و تقریبا همه دوست دارند بدانند از کجا آمدهاند و به کجا میروند؟ من هم از همان دسته آدمها هستم و از مطالعه کتابهایی با این موضوع، لذت میبرم.
اواخر سال ۹۹ که ویروس کرونا شیوع آن بیشتر شد، نیازمند یک تحول درونی بودم و دلم میخواست کسی برایم کتابی هدیه بخرد؛ کتابی که تغییر و تحولی در من ایجاد کند. در کمال ناباوری در روز تولدم کتاب «آن سوی مرگ» را که خیلی که به دنبالش بودم، به عنوان هدیه دریافت کردم.
بعد از آن، هرگاه میخواستم شروع به مطالعهی این کتاب کنم فرصت مطالعهاش فراهم نمیشد تا اینکه...
ماه رمضان فرا رسید، پیش از افطار شبکه چهار، برنامه «زندگی پس از زندگی» مرا به خواندن این کتاب واداشت. کتابی که تجربهای مکتوب بود از افرادی که لحظه به لحظه مرگ را لمس کردند و مطالعهی این تجارب، تولد جدیدی را در زندگیام رقم زد...
درباره نویسنده
سید حسین میرصادقی معروف به جمال میرصادقی نویسنده، مدرس و پژوهشگر است با بیش از هفتاد جلد کتاب رمان، داستان بلند، نقد ادبی و کتابهای پژوهشی در زمینه ادبیات داستانی.
به گفته خودش، قهرمان داستانهایش اغلب از کوچه انتخاب شدهاند و با همان ادبیات مینویسد. درحقیقت او از کوچه برخاسته و خود را از آنها جدا نمیداند.
تیکه کلامهای جالبی دارد:
او تجربیات متفاوتی در زمینه کارگری، معلمی و کتابداری دانشسرای عالی دانشگاه تربیت معلم داشته است و از آنجایی که رشته تحصیلی من نیز مشابه اوست، انگیزه بیشتری برای تحقیق درمورد این نویسنده در من ایجاد شد.
همچنین او کارشناس طراح آزمون در سازمان امور اداری و استخدامی کشور و مسؤل اسناد قدیمی در سازمان اسناد ملی ایران، بوده است و درخلال تلاشهای مجدانه و پیوسته، موفق شده است افزون بر داستانهای کوتاه و بلند بسیار، چندین رمان خلق کند. میرصادقی از همه نویسندههای بزرگ و نامآور دنیا بهره برده است؛ بعضی از آنها در دورهای خاص از زندگی او به شدت، توجهاش را جلب کردهاند. مثل ویلیام فاکنر که در آغاز نویسندگی از او بسیار خوشش میآمد و سپس آثار چخوف و گورکی و تولستوی که او را جذب کرد و بارها و بارها خواند و شاید غیرمستقیم تحت تأثیر آنها قرار گرفته باشد. در میان نویسندگان وطنی نیز صادق چوبک و بزرگ علوی از نویسندگان تأثیرگذار بر اندیشه و قلم میرصادقی هستند.
برخی از آثار میرصادقی به زبانهای آلمانی، انگلیسی، روسی، اردو، ارمنی، رمانیایی، عبری، عربی، مجاری، ایتالیایی و چینی ترجمه و در تیراژهای متعدد منتشر شده است. از آثارش میتوان به «مادر، عشق و دیگر هیچ»، «گلهای سرخ بر آب»، «کلاغ ها وآدم ها» و... نام برد.
خلاصه کتاب
نویسنده در مقدمهی کتاب، روایتهای واقعی از سه راوی مختلف را بیان کرده است که تجربههای متفاوتی از مرگ و آن سوی مرگ دارند. نویسنده با دوست خود، محمدحسین حاجیدهآبادی با هدف انسانشناسی سفرهایی به شهرها و روستاهای مختلف کشور ترتیب میدهند و قصه مردمان مختلف را ثبت و ضبط میکنند. در جریان همین سفرها با دو نفر روبهرو میشوند که ادعا میکنند تجربه مرگ دارند و قصه مُرده و زنده شدن خود را برای آنها تعریف میکنند. سالها بعد که نویسنده فراغ بالی مییابد؛ با کمک همان دوست خود به سراغ این موضوع میروند.
کار را از بیمارستانهای تهران شروع میکنند و سراغ کسانی که تجربه مرگ داشتند را میگیرند. افراد زیادی به آنها معرفی میشوند که همه، بدون استثنا، خاطرات جالبی برای گفتن داشتند، اما خیلی از خاطرات شبیه به یکدیگر بوده است. در این بین اشخاصی که قصه مرگشان را تعریف کردند، به سه دسته تقسیم میشوند: گروهی پس از خارج شدن از جسم خود، در تمام مدت داخل بیمارستان ماندهاند؛ برخی فراتر از محیط بیمارستان، بین مردم شهر شناور شدهاند و دسته سوم به جهانی ورای جهان زمینی کوچ کردهاند.
به طور کلی، کتاب تجربه سه نفر از افرادی است که شِمّههایی از عالم پسین را دیدهاند و روایت کردهاند.
جالب این است که اغلب کسانی هم که از تجربه مرگ خود گفتهاند، حاضر نشدند نامشان را فاش کنند.
روایت اول ماجرای دختری ۲۲_۲۳ ساله هست، با نام مستعار سحر، که پس از عمل جراحی وقتی به هوش میآید دوباره سکته مغزی میکند و موجب میشود که سمت راست بدنش فلج و بیناییاش را ازدست بدهد. او چندروزی به کُما رفته و از جسم مادی خود جدا شده و اتفاقی برایش میافتد که اسمش را معجزه میتوان گذاشت.
و اما روایت دوم، ماجرای مهندسی ۳۳ ساله هست که دو بار مرگ را تجربه کرده؛ یکبار به صورت خلاصه و کوتاه و بار دیگر به صورت مفصل و عمیق، بار دوم که از بالای ساختمانی به زمین پرت میشود روح از جسمش خارج میشود و اتفاقاتی را مشاهده میکند. او پس از این واقعه، ویژگیهایی را کسب کرده است؛ مثلا میتواند ذهن دیگران را بخواند، یا کلمهای را به ذهن دیگران القا کند و جالب اینجاست که میتواند فردی که تجربه نزدیک به مرگ داشته را، تشخیص بدهد.
و آخرین روایت که جامعترین روایت میباشد داستان دکتری ۴۰ ساله است که به اتاق عمل رفته و به مدت ۵۰ ثانیه علائم حیاتیاش را ازدست میدهد و مرگ را لمس میکند.
آن مرد لحظات حسابرسی خود را در جهان آخرت میبیند تا لحظهای که به وادی حق الناس میرسد و این نقطه اوج این کتاب محسوب میشود.
قسمتی از کتاب
نویسنده: بسیار خوب، آقای دکتر! اعمال و افکار و احساسات شما در وادی حق الناس وجود داشت و شما چگونه بودید؟؟
گزارشگر: در میان تک تک اعمالم، در میان تک تک افکار و نیات زمینی هم سرگردان بودم، سرگردان، غمگین، وحشتزده پشیمان و تنها...
من، رسوب محکمی از همه اینها را با خودم حمل میکردم و احساسی خرد کننده، برنده و نیش زننده آزارم میداد.
_کلمات مبهم است انتظار دارم حالتان را دقیقاً تشریح کنید.
_ چه حالی پیدا میکنید اگر مار بزرگی در شکمتان باشد دائم بلولَد و نیش بزند؟ چه حالی پیدا میکنید اگر سیخهایی داغ در زخم بدنتان فرو ببرند در زخمی که هنوز تازه است؟ چه حالی پیدا میکنید اگر همه خبرهای بد را یکجا به شما بدهند؟ چه حالی پیدا میکنید اگر شما را از فراز ابرها به پایین پرتاب کنند؟ چه حالی پیدا میکنید اگر مجبور باشید روی فلزی در حال ذوب شدن بنشینید؟ چه حالی پیدا میکنید اگر بفهمید غیر از شما کسی در دنیا وجود ندارد؟ حال من در آن دنیا از مجموع همه این حالات هم بدتر بود. کم کمش دهها برابر بدتر بود. روحم مدام تیر میکشید. درونم ذوق ذوق میکرد. من دیگر یک روح انسانی نبودم گلولهی سوزان و سرگردان از ترس، اضطراب، غم و شرم بودم...
این فرد جزئیاتی را که در وادی حق الناس دیده بوده است را شرح میدهد تا اینکه در آن صحرا که به قولی برایش لجن شده بود، واقعه عجیبی رخ میدهد...
که بهتر است خودتان در این کتاب مطالعه کنید.
سخن آخر
«آن سوی مرگ» کتابی داستان گونه از جمال میرصادقی است که در آن به تجربههای نزدیک به مرگ [1] اشاره شده است. کتاب دارای روایت است، اما چون خاطرهها به صورت مصاحبه و سوال و جوابی است، شاید کمی از حالت داستانی خودش خارج شده باشد.
موضوع اصلی کتاب راجع به انسانهایی هست که مرگ را به نحوی تجربه کردند و اتصال آنها با دنیای مادی قطع شده و اتفاقاتی از آن جهان برایشان به نمایش گذاشته شده و وسعت دیدشان افزایش پیدا کرده است. تجربههایی از این قبیل که بعضاً در اختیار ما قرار میگیرد، میتواند تاییدی باشد بر همه آنچه که انبیا از معاد و وجود عالمی بعد از این دنیای خاکی و مادی، برای بشر سخن گفتند. درواقع تجربه این افراد تصدیقی است بر آنچه پیامبران در مورد معاد خبر دادند.
این تجارب میتواند قوت قلبی باشد برای کسانی که باور به معاد ندارند و میتواند اطمینان قلبی برای کسانی باشد که با وجود اعتقاد به معاد، هنوز باورشان نشده و میتواند تلنگری باشد برای کسانی که معاد را انکار میکنند.
هر چند که این تجربیات به ما کمک میکند که ما با دنیای حقیقی و فراماده آشنا شویم اما گزارشهایی که از آن عوالم داده میشود بستگی به اندازه و به وسعت نگاه فرد تجربهگر دارد و امکان دارد بخشی از تجربه را به صورت کامل نتوانند برای ما بازگو کنند و حقیقت را بیان کنند یا بخشهایی از تجربه خویش را با ادبیات خودشان بیان کنند که برای عوام درست قابل درک نباشد و از دیدگاه مخاطب به گونهای دیگر برداشت شود.
و به همین خاطر نگاه صددرصدی به این مسئله، اشتباه است و حتما باید به آیات و روایاتی که در این زمینه وجود دارد، رجوع کنیم. چنانچه تضاد و اختلافی بین تجارب تجربهگران و آیات و روایات موجود در اسلام مشاهده نشود، این مسئله قابل پذیرش است.
این کتاب با وجود اینکه از جمله کتابهای ناب و کم نظیر است ولی مقدمه کتاب، بسیار به حواشی پرداخته و برای فردی که در جریان نقاط اوج کتاب نیست، ممکن است که ملالآور باشد.
هرچند اگر خواننده آستانه صبرش را بالا ببرد، و تا انتهای کتاب پیش برود به مرور زمان کتاب برایش رنگ میگیرد، و داستان، خواننده را به خودش جلب میکند.
منابع
معرفی نویسنده وکتاب در ویکی ادبیات در لینک
مشخصات اثر
میرصادقی، جمال. آن سوی مرگ/ قم: دفترنشر معارف،1397.
درباره نویسنده متن
فاطمه نوروزی فرد هستم دانشجوی رشته علم اطلاعات ودانش شناسی دانشگاه سمنان، بسیار به رشته دانشگاهی خود علاقهمند هستم و معلمی که عاشق کتاب و کتاب خوانی است، و این عشق را بین شاگردانش تقسیم میکند، فعال فرهنگی وسیاسی.
------------------------------
نویسنده کتاب آقای جمال میرصادقی نیست. ایکاش قبل از نوشتن متن کمی در اینترنت جستجو می کردید. آقای جمال صادقی نویسنده کتاب متولد سال ۱۳۴۲ و آقای جمال میرصادقی که شما به آن اشاره کرده اید متولد سال ۱۳۱۲ می باشند.