داخلی
»سخن هفته
لیزنا؛یزدان منصوریان، عضو هیأت علمی دانشگاه چارلز استورت، استرالیا: آشنایی من و بسیاری از همنسلانم با فرهنگ ژاپن با فیلمهای سینمایی سامورایی، انیمیشنها و سریالهای دهه شصت آغاز شد. سریالهایی مثل «سالهای دور از خانه» و «از سرزمین شمالی» و فیلمهایی همچون «هفت سامورایی» و «ریش قرمز». از همان زمان شیفته سختکوشی ژاپنیها بودم تا اینکه ده سال پیش (تابستان ۱۳۹۰) فرصت سفر به سرزمین آفتاب تابان برایم فراهم شد و سه ماهی مهمان دانشگاه تسوکوبا در استان ایباراکی شدم. این سفر فرصتی بود برای دیدن ژاپن از نزدیک و مقایسهاش با آنچه در فیلمها دیده بودم. آن روزها تصمیم گرفتم مشاهداتم را در قالب مقالهای با عنوان «تابستان در تسوکوبا» بنویسم که البته در حد دستنویسی ناتمام باقی ماند و در مشغله کار و روزمرگی فراموش شد. البته دلیل انصراف از انتشار آن متن بیش از آنکه مشغله باشد تردیدی بود که از درستی مشاهداتم داشتم. زیرا همان سه ماه کافی بود که بفهمم برای شناخت فرهنگ ژاپن باید سالها در میان آن مردم زندگی کرد. کشف ظرافتها و پیچیدگیهای این فرهنگ کهن کار آسانی نیست و نیازمند مدتها درنگ و تامل است.
با این حال، دست سرنوشت دوباره مرا به سوی ژاپن کشاند. در چند سال گذشته که مشغول پژوهش درباره دو مفهوم «کار» و «فراغت» هستم، مدتی است که درباره هنر بونسای[1] به عنوان فراغتی جدی[2] تحقیق میکنم. بونسای مهارت پرورش درخت در گلدان است. هنری که دو هزار سال پیش در چین شروع شد، بعد به ژاپن رفت و در آنجا به اوج رسید. بعضی از این درختان کهن ولی کوچک صدها سال عمر میکنند و از نسلی به نسل دیگر به ارث میرسند. امروز میلیونها نفر در سراسر جهان اوقات فراغت خود را به پرورش بونسای میگذارند و هزاران انجمن بونسای در گوشه و کنار دنیا وجود دارد.
من در این تحقیق به رفتارهای اطلاعجویی و اشتراک اطلاعات در این هنر میپردازم. زیرا حجم اطلاعاتی که درباره بونسای منتشر شده و به اشتراک گذاشته میشود شگفتانگیز است. خلاصه اینکه هزار نکته باریکتر از مو آنجاست و یادگیری بونسای به سالها تمرین نیاز دارد. کسانی که میخواهند به درجه استادی در این کار برسند ناگزیرند برای کارآموزی به ژاپن بروند و سالها نزد استادان بونسای شاگردی کنند. مطالعه درباره تاریخچه و فلسفه بونسای فرصت تازهای بود تا با جنبههای دیگری از فرهنگ ژاپن آشنا شوم و در این یادداشت میخواهم درباره یکی از آنها بنویسم با عنوان فلسفه «وابیسابی»[3] که جلوهای از خردورزی و خردگرایی به سبک حکمت و معرفت شرقی است.
وابیسابی چیست؟
وابیسابی یک فلسفه زیباییشناختی و یک سبک زندگی است برای ستایش سادگی و پذیرش نقص و ناپایداری در سرشت زندگی. بر اساس این فلسفه باید پذیرفت که زندگی در واقعیترین شکل خود همیشه ناقص، ناپایدار و البته شکننده است. اما این نقص و ناپایداری نه تنها چیزی از ارزش زیستن نمیکاهد بلکه بر آن میافزاید. افزون بر این، زیبایی هر چیز را باید در نقصش دید نه در کمالش. همچون جام سفالی شکستهای که از روزگاران دور به جا مانده و از هر جام بلورین سالم و درخشانی که امروز از کارخانه بیرون میآید با ارزشتر است. چون این جام شکسته یادگار شهرهای رفته بر باد و راوی قصههای رفته از یاد است. یادگار عصمت غمگین اعصار است. به این ترتیب در فلسفه وابیسابی فرق است میان «کهنه شدن» و «کهن بودن». بنایی کهن زیباست به دلیل تمام آجرهای شکسته و شکافهایی که در دیوارهایش پدیدار شده و گردی که از روزگاران دور بر چهرهاش نشسته است. پس نباید یک بنای کهن را با خاک یکسان کرد و از نو ساخت. بلکه باید صبورانه به ترمیمش پرداخت تا دوباره به زندگی باز گردد.
وابیسابی از دو کلمه «وابی» و «سابی» ساخته شده که هر کدام در زبان ژاپنی معنایی دارد که در طول زمان دچار دگرگونی شده است. البته شما بهتر از من میدانید که ترجمه واژه به واژه مفاهیم کهن بیش از آنکه روشنگر باشد بر ابهام شنونده میافزاید. درست مثل وقتی که ما میخواهیم مفاهیمی همچون رند و ساقی و پیر مغان را از دیوان حافظ به زبانی دیگر ترجمه کنیم. خیلی مشکل است. حتی توصیف آن در فارسی هم نیاز به مقدماتی دارد. زیرا شنونده اول باید با کلیت عرفان ایرانی آشنا باشد تا به درک درستی از این مفاهیم برسد. بر همین اساس، وابیسابی هم مفهومی کهن است که ترجمه تحتاللفظی آن راه به جایی نمیبرد. بلکه باید آن را به شکل یک منظومه فکری و در چارچوب تاریخ و فرهنگ ژاپن شناخت. با این حال، جستجوی من در منابع به اینجا رسیده که «وابی» در قدیم به معنای تنها، منزوی و در گوشهای دورافتاده بوده که امروز به معنای سادگی و انطباق با طبیعت است. «سابی» هم به معنای لاغر، سرما و پژمرده اما امروز از وجه منفی آن کاسته شده و بیشتر به معنای درک زیبایی در فقدان تقارن است. البته همانطور که عرض کردم به دلیل قدمت این مفهوم و تنیدگی آن با کلیت فرهنگ ژاپن معناهای دیگری هم برای این دو کلمه یافت میشود.
علاوه بر این، ژاپنیها که با فلسفه وابیسابی بزرگ شدهاند هم به شکلهای مختلفی آن را تفسیر میکنند. مستندی در این زمینه میدیدم که یک روزنامهنگار انگلیسی برای درک بهتر این مفهوم راهی ژاپن شده بود. وقتی از مردم کوچه و بازار میپرسید همه میدانستند چیست، اما هر کدام به شکل متفاوتی تعریفش میکردند و تاکید داشتند به این تعاریف اکتفا نکند. گویی باید وابیسابی را در متن زندگی تجربه کنیم. با این حال، میتوان گفت که سه ستون وابیسابی عبارتند از: ستایش سادگی، پذیرش نقص و اعتراف به ناپایداری جهان. در این فلسفه ساده زیباست، نقص در همه چیز هست و ناپایداری در سرشت هستی نهفته است. اما زیبایی هر چیز را باید در کاستیهایش جستجو کرد و نه در بینقصی و کمالش. زیرا رسیدن به نقطه کمال شروع زوال است. وقتی چیزی نمیتواند بهتر از آنچه هست باشد، چارهای جز افول ندارد. اما هر کمبودی زمینهساز بهبود است. در نتیجه کسی که به فلسفه وابیسابی باور دارد زیبایی را جایی میجوید که دیگران از آن میگریزند. چنین نگرشی کاربردهای فراوان در وجوه مختلف زندگی دارد. مرمت بناهای قدیمی و بازخوانی متون کهن مصادیقی از فلسفه وابیسابی است. در زندگی فردی هم کاربرد خودش را دارد. به این معنا که آدم در پرداختن به هر کاری باید آماده مواجهه با مسائل و حتی شکست باشد. مهم آن است که انسان با تمام توان تلاش کند. از این جهت وابیسابی شبیه فلسفه رواقیگری یونان باستان است.
حال ممکن است بپرسید فایده این نگرش چیست؟ در پاسخ به یک مثال ساده و ملموس اشاره میکنم. در روزگاری که مسابقه برای کسب آزمندانه ثروت، شهرت و قدرت تفکر مسلط در دنیاست و موفقیت هر چه بیشتر و سریعتر آرمانی فراگیر است، انسان معاصر بیش از همیشه گرفتار شتابزدگی و بیقراری است. این مسابقه تا امروز حاصلی جز خستگی و افسردگی برای بشر نداشته است. اینجاست که وابیسابی به کار میآید و بار سنگین وسواس ناشی از کماگرایی و برتریجویی را از دوش آدم بر میدارد. زیرا وابیسابی انسان را به «آهستگی»، درنگ و تامل دعوت میکند. در مثالی دیگر، در روزگاری که مصرفگرایی زمین را به زانو در آورده و دنیا را به زبالهدانی کارخانههای سرمایهداری تبدیل کرده فلسفه وابیسابی میتواند بسیار راهگشا باشد. زیرا بر اساس وابیسابی به جای دور انداختن یک وسیله کهنه باید ابتدا به فکر تعمیر آن بود. در نتیجه هر وسیله معیوبی را که برای استفاده دوباره تعمیر میکنیم و هر ظرف شکستهای را که بند میزنیم از تولید زباله بیشتر جلوگیری کردهایم. اتفاقاً، وابیسابی برای ترمیم ظروف شکسته واژهای دارد به نام «کینتسوگی» یا «کینتسوکوری»[4] که خود هنر مستقلی است با تاریخی طولانی که شرحش مفصل است. کینتسوگی هنر ترمیم ظروف شکسته با پودری از طلاست. حال چرا باید ظرفی سفالی شکستهای را که از خاک ساخته شده با گرانبهاترین فلز دنیا که طلاست بند بزنیم؟ نکته همین جاست. هر شکستی داستانی دارد که باید به یاد سپرد و آن را با طلا نوشت. در نتیجه ظرفی سفالی که میشکند به آخر خط نرسیده و نه تنها میتواند به زندگی باز میگردد، بلکه به اثری هنری تبدیل شود.
سخن پایانی
وابیسابی فلسفهای ساده، زمینی و کاربردی است. شکلی از خردگرایی کهن شرقی است که در ذات خود زنده، زلال و زاینده است. نگرشی که بر پذیرش واقعیتهای زندگی و مواجهه هوشمندانه و خردمندانه با آن تاکید دارد. یک پنجره پاکیزه است برای تماشای زندگی، همانطور که هست با تمام نقصهایش. لنزی است برای دوباره دیدن. بنابراین، هر کس که وابیسابی را سودمند تشخیص دهد در چگونگی پیادهسازی آن در زندگی روزمره خود آزاد است. زیرا مرام و مسلک نیست که مراسم و مناسکی داشته باشد. دستورالعملی در کار نیست. فراخوانی است برای تماشای بهتر جهان. در پایان این به یک مثال عینی در این زمینه اشاره میکنم و از حضورتان مرخص میشوم.
به تازگی در گالری آلبری در استرالیا به نمایشگاهی از آثار هنرمندی ژاپنی برخوردم به نام ایتسو کوبایاشی[5]. او مردی ۶۰ ساله (متولد ۱۹۶۲) است که از نوجوانی به نقاشی غذاهایی ژاپنی علاقهمند بوده و سالها پیش از آنکه اینستاگرام متولد شود روزنگاشتی تصویری از این غذاها میکشیده و شرحی درباره هر یک در دفترچهای مینوشته است. بعدها سرآشپز رستورانی در توکیو میشود و کار کشیدن این نقاشیها را با غذاهایی که خودش میپخته ادامه میدهد. در ۴۶ سالگی به دلیل یک اختلال سیستم عصبی توان راه رفتن را از دست میدهد و خانهنشین میشود، اما کار نقاشی را به همان سبک و با همان شوق ادامه میدهد. اکنون پس از ۳۲ سال بیش از هزار نقاشی از غذاهای مختلف ژاپنی با جزئیات کامل کشیده و نمایشگاهی از این آثار در کشورهای مختلف برگزار کرده است. بیآنکه در این نمایشگاه اسمی از وابیسابی در میان باشد، به نظرم نمونه زندهای از همین فلسفه است، زیرا خانهنشین شدن کوبایاشی او را از ادامه پرداختن به هنر مورد علاقهاش باز نداشت و او همچنان در پرداختن به آن مصمم است.
منصوریان، یزدان.«خردورزی به سبک وابیسابی». سخن هفته لیزنا، شماره 574، 4بهمن ۱۴۰۰.
--------------------------------------------
[1] Bonsai
[2] Serious Leisure
[3] Wabi-sabi
[4] Kintsugi or Kintsukuroi
[5] Itso Kobayashi
چقدر شیرین و دلچسب هست خوندن متنی که حاصل تفکر عمیق و موشکافانه و فلسفلی به مسائل دنیاست. از کلمه به کلمه این متن لذت بردم. دورود بر تفکر و تحلیل و دورود براستاد منصوریان گرانقدر
به نظرم کار کتابداران آگاه سازی و آماده کردن این بستر برای عموم مردم است. این مقاله نکات ارزشمندی داشت که جای تامل برای همگان دارد.
تشکر از آقای دکتر منصوریان گرانقدر
بسیار عالی و شیوا نگاشتید.
مثل همیشه هم از خواندن نوشته تان آموختم و هم لذت بردم.