داخلی
»پژوهش و نگارش (پاورقی)
"اگر توانستهام افق را اندکی فراتر از دیگران ببینم، به این علت بوده که بر شانه غولها نشسته بودم." نیوتون
هاکینک، دانشمند نامدار فیزیک هم کتابی نوشته با نام "بر شانه غولها" که گزیدهنوشتههایی است از کوپرنیک، گالیله، کپلر، نیوتون و انشتین.
دولتآبادی، نویسندۀ بزرگ ادبی نیز بر مطالعۀ گذشته تاکید دارد:
... خودم را ناخلف میدانم اگر بیگذشته به آینده نگاه کرده باشم (ما نیز مردمی هستیم. ص. 403) اما به خود و شاید دیگران هشدار میدهد که: نمیخواهم در میان قلعه، باروها، و پیچوخمهای دهلیزهای دنیایی که خود ساختهام حبس بمانم و به دلخوشی نقشونگاری که پرداختهام، در سایهسار خوش آن لم بدهم و تن به تنبلی بسپارم. (همانجا)
دولتآبادی مینویسد: گاهی وقتها آرزو میکنم کاش هزار سال عمر میکردم و میتوانستم برگردم و تمام این هزار سال را اقلا مطالعه بکنم و بازسازی بکنم و برای هر دورهای، یک اثری بنویسم تا بتواند کنار هم که قرار میگیرد، بشود باریکهراهی تا مردم ردی از خودشان را بتوانند در آن ببینند. ....
چرا ما الان توی چالهچوله میافتیم؟ اگر مشروطیت در ادبیات شناخته و شناسانده میشد، آیا کم سودمند میافتاد؟ ... تا این که نسلهای بعد بتوانند گذشتهشان را بشناسند (همان، ص. 27)
پیشینهها، اکنون یا آینده
قرار بود این اثر راهنمایی دربارۀ نگارش پیشینۀ پژوهش یا مقالههای مروری باشد. اما با مطالعه منابع متعدد دربارۀ حوزههای گوناگون علمی و فنی، به ویژه دو حوزۀ فیزیک و عصبزیستشناسی و آنچه که دربارۀ فرایندهای عصبزیستشناسی مرتبط با یاددهی، یادگیری، شناخت و آگاهی مطرح است به این نتیجه رسیدم که بهتر است بین این دو یعنی پیشینهجویی و نگارش و پژوهش جاری پلی ایجاد شود که با توقف بر روی آن بیشتر با فرایندهای پژوهش و نگارش آشنا شویم. زیرا نویسندگان و پژوهشگران از همین مسیر باید بارها و بارها عبور کنند تا هم مسالۀ مورد نظر خود را روشن کنند و هم از روشها و یافتههای موجود استفاده کنند تا نایافتهها کشف شود یا پیوندی تازه بین خود پیشینهها، و نیز بین پیشینهها و یافتههای خودشان ایجاد کنند.
انسانها، از جمله و بخصوص پژوهشگران و نویسندگان دائما در سفر بین گذشته و آینده هستند تا کنشهای جاری خود (یعنی پژوهش یا نگارش دربارۀ مسالۀ مورد نظرشان) را مدیریت کنند. یافتهها و آموزههای فیزیک، عصبزیستشناسی، زبانشناسی و برخی دیگر از حوزههای علوم شناختی نشان میدهد که گذشته یا پیشینه بخشی از وجود جاری انسانهاست و به قول فاکنر "گذشته هرگز نمرده است، گذشته حتا هنوز نگذشته است". نقل در: آرنت، ص. 20) گذشته همین رود و هستی جاری در جهان است که مغز و ذهن انسانها بخشهایی از آن را هر بار متناسب با نیاز و تلاششان یادآوری، تجزیه، ترکیب، و بازآفرینی میکنند.
مشاهدهگر و تصویرسازی از زمان و پیشینهها
تاریخ، زمان، گذشته، حال، و آینده مفاهیمی است که توسط انسان و ذهن او خلق شده است. مفهوم پیشینهها نیز بیش از هر چیز بر هستی چیزی در زمانمکانی خاص اشاره دارد که میتواند یک هستی جاری در گذشته و حتا در آیندۀ فرضی نیز باشد. بسیاری از این هستیها کاملا ذهنی است. و عمدتا همین هستیهای ذهنی است که پیشینههای فرهنگی و تمدنی ما را ساخته است. توضیح آن که ذهن هم بخشی از مغز و بدن انسان است و از بدن و تجربههای بدنی تغذیه میکند که خود تحت تاثیر پیشینههای فرهنگی و تمدنی است.
درک تازۀ ما از زمان و مکان، به ویژه بعد از طرح بُعد جدید زمان- مکان (یا فضازمان یا جازمان، و به زبان دیگر، ترکیب زمان و مکان) توسط انشتین تحولی بزرگ در علوم و فنون بوده است. این تحول سبب شد تا خود انسان به عنوان مشاهدهگر و کسی که خالق مفاهیم و ارتباط بین آنهاست در مباحث گوناگون علمی و فنی جایگاه ویژهای کسب کند. به عبارت دیگر، همۀ مفاهیم و پیشینهها در نسبتشان با انسان تعبیر و تفسیر شوند. بر اساس این اندیشه، واقعیتهای خارجی وجود دارند اما درک و فهم ما از آنها بر اساس کم و کیف تعامل ما با آنها، زاویه دید ما، توجه و نیاز ما، و نیز تواناییهای زبانی و شناختی ماست. ما بر اساس کم و کیف تعامل خود با پدیدههای عینی و ذهنی در زمانمکانهای جداجدا تلاش میکنیم تصویری از یک پدیده، مفهوم، شیء، کنش یا هر چیز دیگر را در یک فضازمان خاص در ذهن خود ایجاد کنیم که میتواند بینهایت تصویر از یک چیز حتا واحد اما در زمانمکانهای متفاوت باشد. نامگذاریها، مفهومسازیها و توصیف یک چیز واحد و رابطهاش با دیگر چیزها در زمانمکانهای متفاوت و توسط افراد گوناگون و گاه متفاوت با هم بخشی از همین بینهایت است. ایجاد پیوند و مقایسۀ یک تصویر (یا داده) در یک زمانمکان خاص با تصویرها یا دادههای دیگر از همان چیز در گذشته یا آیندۀ عینی یا ذهنی، زمینۀ شناخت بیشتر و بیشتر ما را فراهم میسازد. به عبارت دیگر، شناخت و آگاهی ما از جهان بیرون و درون خودمان بر اساس همین تصویرهایی است که از آنها داریم؛ یعنی ما تصویرهای گوناگون خود را به آنها منتسب میکنیم که برگرفته از تجربهها و کم و کیف زیستمان است. بر همین اساس است که تنوع و گوناگونی برداشتها، تفسیرها، الگوها، روابط، ابداعات، توصیفها و غیره و غیره توجیه میشود.
نگارش و پژوهش (از هر نوع، و بلکه هر فعالیت شناختی و حسی- حرکتی) توسط نویسنده، پژوهشگر یا فردی انجام میشود که نهفقط پژوهش میکند و ابزار میسازد تا زندگی راحتی را برای خود و همنوعانش فراهم کند، بلکه گاهی فریب و حقه در آستین دارد. سوگیری غیرعمدی، ناآگاهی، کمآگاهی، بیدانشی و ناتوانی هم مطرح است.
به راحتی میتوان تصور کرد که بسیاری از این مفاهیم ذهنی اصلا وجود خارجی و فیزیکی ندارند اما بر همۀ کارکردهای ذهن و زبان، از حافظه تا یادآوری، تخیل، تفکر و مانند آن تاثیر مستقیم و نامستقیم دارد. ناگفته پیداست که هر تاثیری بر کارکردها و محصولات ذهن و زبان بر همۀ اجزای جسم و جان و رابطۀ انسان با خودش و دیگری نیز تاثیر دارد: ابداع زمان (گذشته، حال و آینده) به عنوان یک مفهوم انتزاعی مستقل که انگار در یک مسیر خطی و تاریخی در حال حرکت به سمت جلوست یکی از ویژگیهای برجستۀ مغز انسان است که تفاوتی اساسی بین او و سایر حیوانات ایجاد کرده است.
حتا تفاوت بین انسانها و جوامع انسانی نیز به کم و کیف نگاه او به زمان و مکان، رابطۀ بین این دو و چیزهایی وابسته است که در درون آنها (همچون یک ظرف) تصویرسازی کرده است؛ پیشینهها را میتوان چیزی و یا حتا ظرفی در درون ظرف دیگر، از جمله در ظرفی به نام زمانمکانهای مختلف تصویر کرد که یک محقق، نویسنده یا هر فرد دیگر متناسب با نیاز و درک و دریافت تازۀ خود از آن ظرفها برداشت کرده است؛ همۀ اینها ظرف دیگری را در زمانمکان دیگر شکل میدهد که همان پیشینۀ تازه باشد. هر کدام این ظرفها (از مقاله تا خود کالاها و خدمات انسانساز) افکار و کنشهای انسان را در خود جای میدهد.
مهارتهای پژوهشی و نویسندگی تا حد زیادی وابسته به آگاهی دربارۀ نسبت انسانها با چیزها در ظرف زمان و مکان و توانایی تصویرسازی از چیزها در آن دارد. الگوسازی، نظریهسازی، فرضیهسازی، تصویرسازی و توصیف چیزها در موقعیتهای زمانی و مکانی فرضی و در وضعیتهای گوناگون و پیشبینی کنشها، تغییرات و غیره، اغلب همۀ آن چیزی است که یک پژوهشگر و نویسنده باید انجام دهد.
زمان- مکان/ time-space بُعد تازهای بود که انشتین وارد معادلات علمی برای تحلیل و تفسیر و توصیف جهان کرد. بر همین اساس، او مفهوم نسبیت، مشاهدهگر، و زمانمکان را برجسته کرد و تحولی اساسی در نگاه به جهان و پدیدههای جهانی ایجاد کرد: یعنی مشاهدهگر (نویسنده یا محققی) که در یک زمانمکان خاص قرار است چیزهایی را در یک زمان- مکانی خاص و در رابطۀ با دیگر چیزها تصویرسازی کند، ببیند، حس کند، تحقیق و اندیشه کند، تعبیر و تفسیر کند، و رابطۀ خود و چیزها را با جهان بر اساس تواناییها و ناتوانیهای خود و خواستهها و ناخواستههایش الگوسازی و تصویرسازی کند. مشاهدهگر دارای زاویۀ دید است؛ نیازها و مهارتهای گوناگونی دارد؛ اهداف و نیتهای او متفاوت است؛ در محاصرۀ زبان و فرهنگ و سایر محدودیتهای زیست طبیعی و فرهنگی است؛ مشاهدۀ خود او نیز زمانمکاندار است؛ و نتایج و یافتهها را با ذهن و زبان خود توصیف میکند.
این مطلب را از این جهت در آغاز کار و به طور خاص برجسته کردم تا تاکید شده باشد که باید با احتیاط بیشتری به مرز بین گذشته و حال و آینده در مطالعۀ پیشینهها توجه داشت. مرزی که اساسا ذهنی است؛ وجود خارجی عینی و فیزیکی ندارد و به همین دلیل بیتوجهی یا کمتوجهی به آن میتواند نتایج زیانبار، ناخواسته و ناآگاهانهای داشته باشد؛ بماند که برخی آگاهانه از همین خطاهای ذهنی استفاده میکنند و خطاها و برداشتهای نادرست خود را درست جلوه میدهند.
تمرین: در این باره استدلال کنید که چرا وجود گذشته و آینده فیزیکی نیست، بلکه تنها وجود ذهنی و در زمان حال دارند که مشاهدهگر یعنی انسان آن را خلق میکند؟ توجه به این واقعیت چه تاثیری بر فرایند اندیشهورزی و صورتبندی پژوهشها و نتایج آن خواهد داشت؟ اساسا زمانمکانمند بودن انسان و تصویرهای وی به چه معناست و چه نتایجی دارد؟
۱. از توهین به افراد، قومیتها و نژادها خودداری کرده و از تمسخر دیگران بپرهیزید و از اتهامزنی به دیگران خودداری نمائید.
۲.از آنجا که پیامها با نام شما منتشر خواهد شد، بهتر است با ارسال نام واقعی و ایمیل خود لیزنا را در شکل دهی بهتر بحث یاری نمایید.
۳. از به کار بردن نام افراد (حقیقی یا حقوقی)، سازمانها، نهادهای عمومی و خصوصی خودداری فرمائید.
۴. از ارسال پیام های تکراری که دیگر مخاطبان آن را ارسال کرده اند خودداری نمائید.
۵. حتی الامکان از ارسال مطالب با زبانی غیر از فارسی خودداری نمائید.