داخلی
»برگ سپید
معرفی نویسنده کتاب
ایزاک یودوویچ اوزیموف[1]یا آیزاک آسیموف (2 ژانویه 1920 – 6 آوریل 1992) نویسنده مطالب علمی، داستانی و علمی تخیلی آمریکایی و همچنین دارای مدرک دکترای بیوشیمی از دانشگاه کلمبیا و استاد این رشته در دانشگاه بوستون بود اما شهرت اصلی خود را به خاطر آثار علمی تخیلی و کتابهای علمی محبوبش کسب نمود و بابت داستانها و کتابهایش به کرات برنده جوایز ارزشمندی شد. سه قانون رباتیک او همچنان در فیلمها و کتابهای سایر نویسندگان اعتبار دارد و به کار میرود. آسیموف بسیار پرکار بود و بیش از 500 کتاب نوشت یا ویرایش کرد.
او به اصولی معتقد بود که سعی داشت در تمام کارهای خود به کار گیرد. برای مثال اصل تیغ اوکام را در نوشتههای داستانی خود زیاد به کار میبست. بر اساس این اصل، در شرایط مساوی، احتمال صحیح بودن توضیح سادهتر بیشتر است. همچنین به تصادفی بودن پدیدهها اعتقاد نداشت و به دنبال دلیلی علمی، یا توضیحی منطقی برای آنها میگشت.
آسیموف در سالهای 1953 و 1957 دو داستان علمی تخیلی کارآگاهی به نامهای «غارهای پولادین» و «خورشید عریان» نوشته بود، که در آنها یک پلیس و یک ربات پیشرفته با یکدیگر همکاری داشتند. اما به اندازه نویسندگان چیرهدست رمانهای معمایی کارآگاهی آمریکایی آن زمان نظیر ریموند چندلر[2]و راس مکدونالد[3] در این زمینه تبحر ندارد.
برای مطالعه بیشتر در مورد آسیموف و چند اثر دیگر از او میتوانید به متن دیگری با نام «نگاهی به چند اثر از آسیموف» از نویسنده این اثر در برگ سپید لیزنا مراجعه نمائید.
نگارش خلاصهای از کتاب
داستان با پیدا شدن جسد دانشجو دکتری شیمی به نام نوفلد در آزمایشگاه دانشکده آغاز میگردد. او دانشجویی بسیار منضبط بوده و شرح کلیه آزمایشهای خود را با ذکر جزئیات یادداشت مینموده، همچنین آنقدر دقیق بوده که رفتار وسواسگونهاش برای چیدمان میز آزمایش و ابزار و لوازم مورد نیازش باعث دلخوری و دوری سایر دانشجویان از او میشده است. همه این اطلاعات سبب میشود مرگی که در ابتدا به حساب تصادف و حاصل یک اشتباه ناشیانه دانشجویی گذاشته شده بود مشکوک به خودکشی شود. انگشت اتهام در همه گمانهزنیها (حادثه، خودکشی و بعدها قتل) به سمت استاد راهنمای او لوئیس برید، استادیار شیمی نشانه میرود. برید که خود را فردی میداند که در تمام عمر به دنبال گذران زندگی بیهیاهو و به دور از جنجال در محیطی آکادمیک و علمی بوده و هرچند میزان گرنت کمتری نسبت به سایر همردههای خود دارد اما با وجدان کاری زیادی وظیفه خود را در سمت پدر خانواده، همسر، همکار، استاد و دانشجو انجام داده است، ابتدا در مقام پذیرش قربانیبودن کمی برای خود سوگواری نموده ولی در نهایت درمییابد که هیچ دستی به سوی او دراز نخواهد شد و نه تنها کمکی نخواهد داشت بلکه باید منتظر از دست دادن همه آنچه دارد باشد، پس مانند یک مسئله علمی با این حادثه روبرو شده و آن را مورد تجزیه و تحلیل قرار میدهد. حدس و گمانهای زیادی میزند، آزمونهایی انجام میدهد، به دقت به نظاره مینشیند، شنوای بهتری میشود تا خود را از منجلابی که در آن افتاده رهایی بخشد و نه تنها خود، که خانواده شخصی و علمیاش که همان دانشکده شیمی است را نجات دهد.
موضوعی که به موازی داستان پیش میرود اهمیت رسمی شدن استادها در دانشگاه است که در اینجا تحت عنوان دریافت «حق تصدی» نامیده میشود. تا زمانی که قرارداد کاری هر استاد به صورت سالیانه تمدید میشود، او اجازه فعالیت در دانشکده را دارا است در غیر این صورت باید به دنبال دانشگاهی دیگر باشد. هر چه این حق تصدی که قراردادی است خودبهخود تمدیدشونده، دیرتر اعطاء گردد، سوالات بیشتری، هرچند محترمانه، درباره دلایل عدم دریافت آن مطرح میشود. در داستان، برید که سالها است حق تصدی را حقی میداند که هنوز به آن دست پیدا نکرده با تهدید عدم تمدید قرارداد سالیانه نیز روبرو میشود.
مشخصات مرورها و نقدهای منتشر شده در رابطه با کتاب
از آنجا که آسیموف شخصیتی است که طرفداران زیادی دارد در زمان مطالعه نقدهای منتشر شده در سایت آمازون مشاهده میشود که برخی، کتاب را صرفاً به خاطر آسیموفی بودن آن دوست داشتند، برخی که طرفدار داستانهای علمی تخیلی بودند از این که با یک داستان کارآگاهی روبرو شدند متعجب بودند. دو نقد زیر کمی با سایرین متفاوت بود:
نقد و بررسی محتوا
آزمایش مرگ داستانی معماگونه حول محور مرگ یک دانشجوی دکتری رشته شیمی است. هرچه داستان جلو میرود نظریه تصادفی بودن این مرگ بعیدتر به نظر میرسد و متأسفانه، استاد راهنما، برید، محتملترین مظنون است. برید آنقدر تخصص دارد که حتی در اولین مواجهه با صحنه خونسردی خود را حفظ کرده، آزمایشهایی میکند و شواهدی به دست آورد که از چشم ناکارآزموده کارآگاه داستان که از شیمی چیز زیادی نمیداند دور مانده است. در جایی از داستان کارآگاه به برید میگوید: «من و مردم مثل تو و شیمی هستیم. اغلب اوقات فکرم درست کار میکند گاهی اوقات هم اشتباه میکنم.»
آسیموف به سادگی از یک استاد دانشگاه در داستان استفاده نموده چرا که با محیط دانشگاهی به خوبی آشنا است. همچنین از رشته علمی خود یعنی شیمی نیز به عنوان دانش زمینهای بهره زیادی برده است. این از نقاط قوت داستان است.
«برید چطور میتوانست این نظریهها را ثابت کند؟ نظریهها خوب بودند و او میتوانست یک دوجین از آنها بسازد. گذشته از هر چیزی، نظریهپردازی حرفه او بود.. اما از حرفه کارآگاهی هیچ اطلاعی نداشت.» (ص 110 کتاب)
اما کارآگاهی که در داستان حضور دارد، چنان تیپ شخصیتی کلیشهای دارد که انگار از داستانی دیگر به میان این داستان پریده است. آنقدر کلاسیک که خود آسیموف هم زحمت زیادی برای توصیف او نمیکشد. اگرچه در جایی از داستان همسر برید میگوید «او مسلماً با تصویری که از یک کارآگاه داشتم فرق دارد» (ص 212 کتاب) ولی برای اکثر خوانندگان کتابهای قدیمیتر جنایی، یک شخصیت کاملاً آشنا است.
این کتاب را همیشه به دلیل رویکرد علمی برای حل یک مسئله که به دغدغه پژوهشگر تبدیل شده دوست داشتم. این کتاب تلاش کرده نشان دهد هراس از روبرو شدن با واقعیت جامعه و تلاش در حفظ امنیت پوشالی هرچند در هیات یک عضو هیات علمی، خودداری از رویارویی با حوادث و اتفاقات اطراف و به طور خلاصه سر به درون لاک بردن، ما را از مواجهه با واقعیت دور یا ایمن نمیکند چون حتی یک محیط کاملاً آکادمیک نیز از همین جامعهای تشکیل شده که در بیرون آن قرار دارد و تنها راه پیروزی به منظور دستیابی به حقیقت، در حل یک مسئله و چه در ارائه مقاله برای یک سمینار، داشتن نگرشی علمی، پیروی از وجدان، اخلاق حرفهای و دوری از تعصب است.
استادها برای دریافت حق تصدی با یکدیگر میجنگند و زمانی که تصور میکنند فاصلهای با دریافت آن ندارند استاد جوان پرهیاهو و جنجالی جدیدی از راه میرسد. کسی که با سری پرشور و امیدهای به دریافت جایزه نوبل به سادگی نامزد مناسبی برای پرکردن آن جای خالی است و از همکاران خود پیشی میگیرد. هرچه موضوع پژوهشی جنجالیتر، رفت و آمد به نیویورک برای دریافت گرنت بیشتر. گرنت بیشتر به معنای داشتن دانشجویان پرهیاهوی دیگر است، کسانی که برای کسب آن مبلغ، خود جنجالآفرین میشوند.
«جویندگان علم... دنیا را رها کرده بودند تا با آنچه که سرانجام روبرو میشدند روبرو نشوند. ولی این رویارویی اجتنابناپذیر بود و وقتی پیش میآمد، آنان برای مقابله با آن مجهز نبودند.» (ص 160-161 کتاب)
عددسازی، تقلب علمی و آلوده کردن ساحت مقدس علم مسائلی هستند که به ذهن یک پژوهشگر واقعی خطور نمیکند. هرچند خیلی از ارزشها تغییر کردهاند: «تحقیق به صورت یک بازی درآمده. درجه دکتری مانند یک جایزه سپاس برای چند سال اقامت در آزمایشگاه به مردم داده میشود و استادها بیشتر وقتشان را در دفترشان به نوشتن تقاضامه کمک هزینه تحصیلی میگذرانند. در دوره ما، درجه دکتری دادنی نبود، گرفتنی بود. برای گرفتنش کسی به دانشجو پول نمیداد... دانشجویان من تا حد مرگ برای گرفتنش کار میکردند با این حال بعضی از آنها نمیتوانستند. اما آنها که موفق شده بودند میدانستند چیزی به دست آوردهاند که نمیشود با پول خرید یا با حیله و زرنگی به آن رسید.» (ص 75 کتاب)
پس شاید با چنین طرز فکری، سزای خائن به علم چیزی جز مرگ نباشد.
مشخصات کتاب
آسیموف، آیزاک/ آزمایش مرگ؛ ترجمه شهریار بهترین./ تهران: انتشارات شقایق، 1368
منابع
آدرس به لینک
آدرس به لینک
درباره نویسنده متن
لیلی بنیهاشمی، دانشجوی دکتری علم اطلاعات و دانششناسی -بازیابی اطلاعات و دانش دانشگاه الزهرا(س)
دانشآموخته کارشناسی و کارشناسی ارشد ریاضی کاربردی دانشگاه علم و صنعت ایران
***خواننده محترم لطفا درباره این یادداشت نظر خود را بیان کنید، نظرات شما در نتایج مسابقه در نظر گرفته میشود.
--------------------------------
[1] Isaak Yudovick Ozimov
[2] Raymond Chandler
[3] Ross Macdonald
ممنون از خانم بنی هاشمی عزیز. نقد و بررسی خوبی بود و ترغیب کننده ولی ترجیح شخصی من این بود که اینقدر طولانی نباشه چون از جذابیت نوشته کم میکنه .