داخلی
»برگ سپید
درباره نویسنده
پائولو فریره[1] (1921-1997) یکی از تاثیرگذارترین فیلسوفان آموزش قرن بیست بود. او برزیلی بود، اما اندیشههایش فراتر از این کشور و در سطحی جهانی بر آموزش و پرورش دنیا اثر گذاشت و از منتقدان آموزش رفتارگرا و تحت تاثیر اریک فروم خود جزو دسته آموزش انسانگرا بود و انسان را موجودی میدانست که برای آگاهی خود میکوشد و موانع و محدودیتها را کنار میزند و همه چیز را دگرگون میکند.
او در دهه 1960 درگیر جنبش آموزش مردمی برای مقابله با بیسوادی گسترده بود و پس از کودتای 1964 به دلیل آنچه که رژیم جدید به عنوان عناصر خرابکارانه در تدریسش میدانست، زندانی شد (موسسه فریره، بیتا) و پس از آزادی به شیلی مهاجرت کرد و به آموزش محرومان پرداخت. همکاریهای فریره با نهادهای بینالمللی و آشنایی با فرهنگهای مختلف باعث پختگی و کاسته شدن از هیجان انقلابی وی شد. او دریافته بود که راه رهایی انسان نه انقلابهای ناگهانی و مبارزات قهرآلود، که رشد اندیشه و آگاهی انسان است. انسانهای آگاه و خردمندی که فعالانه در بهبود زندگی فردی و اجتماعی خود بکوشند. فریره در جستجوی تربیت شهروند آگاه و آزاد بود که بتواند با گامهای آهسته و پیوسته در خدمت بالندگی خود و جامعه باشد. فریره در 1997 درگذشت و میراثی رهاییبخش برای آیندگان به یادگار گذاشت (منصوریان، 1395).
درباره کتاب
معروفترین کار او، کتاب آموزش ستمدیدگان[2] است که در سالهای اولیه تبعید او از برزیل نوشته شده و در سال 1968 چاپ شده است که حاصل سالها تجربه اوست.
این کتاب از چهار فصل تشکیل شده و به مضامین مهمی از قبیل چگونگی تاثیرپذیری ستمدیدگان و ستمگران از عمل ظلم، آموزش حساب بانکی، آزادی، یک فرایند متقابل است و همکاری، اتحاد و مشارکت مردم برای آزادسازی اشاره میکند و به همین خاطر این کتاب توسط دولتهای مختلفی منع شدهاست.
نقد و بررسی کتاب
در فصل یک به مطرح کردن ایدههایی میپردازد که در فصلهای دیگر بیشتر آنها را بسط میدهد و در کتابهای دیگرش هم نیز به این ایدهها بر میگردد و توضیح میدهد.
ایده اول او این است که مردم متوجه باشند زیر بار ستم هستند و این شرایط دائمی نیست و برای رهایی خود بکوشند زیرا ستمدیدگان دچار خود کمبینی شدهاند و از ستمگران بیمی غریزی دارند و آنها را شکست ناپذیر میپندارند که تمامی حاصل القاهای ستمگران است و همچنین در نظر داشتهباشند که به مبارزه با ستم بپردازند نه ستمگر؛ چون اگر هدف خود را ستمگران قرار دهند، امکان دارد با از بین بردن آنها خود به ستمگران بعدی تبدیل شوند چون درون آنها دوگانگی مبهمی است زیرا از یک طرف خود زمانی ستمدیده بودند و از طرفی دیگر، رفتار ستمگران است که در آنها درونی شدهاست.
مورد بعدی که او مطرح میکند، سخاوت دروغین است چون اگر در جامعه عدالت اجتماعی بود، نیازی به کمک کردن نبود؛ در واقع ستمگران باید بیعدالتی را ادامه دهند تا بتوانند سخاوت کاذب خود را ابراز کنند و در آخر فصل یک به این نکته میپردازد که ستمدیدگان باید در هر مرحله از رهایی مشارکت صمیمانهای داشتهباشند و آزادی هدیهای نیست که عدهای به دیگران بدهند و هر یک از ما باید برای خود ایجاد کنیم.
در فصل دو به انتقاد از آموزش و پرورش میپردازد و با برنامه آموزشی تحمیلی یعنی مقرر از بالا مخالف است و این برنامه باید متناوب با نیاز مردم باشد پس دانشآموزان حسابهای بانکی نیستند که معلمان که خود را دانایان مطلق میپندارند به پر کردن این حسابها، بدون در نظر گرفتن آداب و رسوم و فرهنگ آنها بپردازند. برنامه آموزشی تحمیلی مانع تفکر انتقادی و خلاقیت آنها میشود و آنها را به موجوداتی ادارهشدنی تبدیل میکند که در نهایت غلام حلقه به گوش کسان یا طبقهای میشوند که مدعی داشتن رسالت « نجات دادن مردم» هستند. در مقابل آموزش حساب بانکی، آموزش مسئله طرحکن قرار دارد که انسانها را به سمت دگرگونی و پژوهندگی میکشاند و از مولفههای مهم آن گفت و شنود است چون معلم یک آموزنده مطلق نیست و نه دانشآموزان یادگیرندگان مطلق، به دلیل اینکه حقیقت نسبی است و هرکسی برداشت خود را از آن دارد و باید با گفت و شنود آن را به اشتراک بگذارد و گفت و شنود تنها وقتی میسر میشود که همراه با عشق به جهان و آدمیان، فروتنی و اعتماد به نفس باشد.
در فصل سه هم گفت و شنود و کمک کردن را بسط میدهد و معتقد است در آموزش، متخصصان که به خود و نیتشان اعتماد دارند و میخواهند کمک کنند هیچوقت به این موضوع فکر نمیکنند که کسی که بیشترین اطلاعات و راهحل در مورد مشکلات دارد همان کسانی هستند که به کمک نیاز دارند. همچنین بین انسانگرایی و انسان دوستی تمایز قائل میشود با اینکه مفاهیمی با معنای خوبی هستند اما نتایج یکسانی ندارند. در انسان دوستی، فرد در واقع دارد به ارتقا خود یا سازمانش فکر میکند و در جهت استقلال فرد نیازمند گامی برنمیدارد و به این فکر میکند که فرد به چه چیزی نیازمند است و سپس تصمیم خود را تحمیل میکند در حالی که در انسانگرایی فرد به طرف نیازمندانه احترام میگذارد و به گونهای کمک میکند که فرد در راستاهای خواستههایش به خود کمک کرده باشد.
در فصل آخر هم به نظریههای عمل ضد گفت و شنودی میپردازد و میل به پیروزی همیشه در عمل ضدگفت و شنودی اتفاق میافتد و ستمگری با عمل ضد گفت و شنودی در یک زمان اتفاق میافتد و البته از آن طرف هم منظور از گفت و شنود، دادن آزادی بیش از اندازه به مردم نیست که از آن سوء استفاده کنند و باعث بینظمی شوند بلکه رهبر باید با دانش خود، دانش مردم را از صافی رد کند که دچار اشتباه نشود در حالی که ستمگران از این دانش برای تسلط استفاده میکنند و مورد دیگر اینکه رهبر نباید خود را با نیازهای مردم محدود کند بلکه باید نیازهای دوردستتر هم در نظر بگیرند.
سخن پایانی
آموزش و پرورش میتواند انسانهایی پرورش دهد که حق و حقوق خود را میدانند و برای گرفتن آن میکوشند و یا انسانهایی تربیت کند که تحت سلطه ستمگران باشند و حق اظهار هیچ گونه نظر و ایدهای نداشته باشد و اینکه نمیتوانیم جای هیچکسی اظهار نظر کنیم و او را نجات دهیم بلکه خود افراد هستند که باید برای نجات و آزادی خود بجنگند.
این کتاب خیلی ارزشمند است، امیدوارم در نوشتن نقد چنین کتابی، دچار هیچگونه کجفهمی نشدهباشم. همچنین خوشحال میشوم که اگر جنبهای را صحیح منعکس نکردم و یا دچار خطا شدهام را اصلاح کنید و مورد دیگر اینکه مسیر رسیدنم به این کتاب به قدری جذاب است که به شما هم پیشنهاد میدهم اگر از این کتاب خوشتان آمد این مسیر را دنبال کنید و همچنین این کتابها هم مثل کتاب آموزش ستمدیدگان بینظیر هستند و به تجدید نظر کردن در کردارمان کمک میکند:
مشخصات اثر
فریره، پائولو/ آموزش ستمدیدگان؛ ترجمه احمد بیرشک و سیفالله راد./ انتشارات خوارزمی، 1378. (280ص)
منبع
موسسه فریره. (بیتا). بیوگرافی پائولو فریره. لینک
منصوریان، یزدان. (1395، خرداد). آیا آزادی ترسناک است؟. لینک
درباره نویسنده متن
بهاره داودآبادی، 23 ساله از تهران هستم. مدرک کارشناسی خود را در رشته علم اطلاعات و دانششناسی دانشگاه خوارزمی اخذ کردم و هم اکنون دانشجو کارشناسی ارشد گرایش مدیریت اطلاعات دانشگاه شهید بهشتی هستم. بنده هنوز مشغول به کار نشدم و فعلاً قصد دارم در زمینههای مورد علاقهام (هنر و ورزش) تجربه کسب کنم و همچنین مرتبط با رشتهام به پژوهش بپردازم. یکی از علاقمندیهای پژوهشی من که سبب روی آوردن به خواندن کتابهای پائولو فریره شد، آموزش است و فکر میکنم از آن خیلی ساده میگذریم در حالی که کوچکترین حرکت و اتفاق در آموزش میتواند زندگی هزاران نفر را تحت تاثیر قرار بدهد و امیدوارم معلمان و استادان سرزمینم به نقش پررنگ و سازنده خود پی ببرند و همه باهم باعث آبادی این سرزمین شویم.
-----------------------------------
[1]. Paulo Freire
[2]. Pedagogy of the Oppressed
اگر به آموزش علاقهدارید پیشنهاد میکنم دورههای موسسه پژوهشی کودکان دنیا (ناصر یوسفی) با رویکرد آموزش و پرورش انسانگراست شرکت کنید
این کتابم به دنبال معرفی کتاب مقدمه ای بر پائولو فریره (ناصر یوسفی) که شما فرموده بودید، خواندم و لذت بردم.
قبل از هر چیز از خانم داودآبادی بابت این معرفی ممنونم و آرزو میکنم به لطف خدا به اهدافی که در معرفی خودشان ذکر کردهاند برسند.
قسمت اول معرفی ایشان دربارهی فصل نخست کتاب را که میخواندم یاد آیه ۵۴ سوره زخرف افتادم که دربارهی فرعون میفرماید: "پس قومش را به حقارت و حماقت کشانید و آنان نیز از او پیروی کردند؛ همانا آنان مردمانی فاسق بودند."
فسق یعنی خارج شدن هر چیزی از جایگاهی که باید داشته باشد؛ در مورد انسان، آدم فاسق به کسی گفته میشود که از عقل و فطرتش پیروی نکند. حالا چرا قرآن به قوم فرعون فاسق میگوید؟ چون در آیات قبلتر میگوید که فرعون برای مجاب کردنِ قومش به آنها گفت آیا من بهترم یا موسی؟ مگر نمیبینید که من مالک سرزمین مصر هستم؟ مگر این رودها از زیر سرای من جاری نیستند؟ اما موسی یک انسان فقیر است که حتی نمیتواند درست سخن بگوید (اشاره به لکنت زبان حضرت موسی(ع)) اگر موسی واقعاً پیامبر است، چرا دستبندهای طلا ندارد یا چرا ملائکهای با او همراه نیستند؟!
این، همان شیوهی ستمکاران است که خانم داودآبادی از کتاب آقای فریره مطرح کرده است. درواقع فرعون وقتی با منطق قدرتمند موسی(ع) روبرو شد و دید که ممکن است مردم به او گرایش پیدا کنند، بهجای پاسخ به استدلالهای او، این حرفهای نابخردانه را مطرح کرد و عجیب اینکه قوم فرعون هم این اراجیف را پذیرفتند؛ گویی درستیِ یک گفتار به این است که گوینده دستبندهای طلا داشته باشد! خلاصه اینکه مردم عقل و فطرتشان را کنار گذاشتند و از فرعون تبعیت کردند، بههمین دلیل خدا آنها را قومی فاسق مینامد.
برایم جالب بود که شیوهای که آقای پائولو فریره دربارهی ستمکاران مطرح میکند، همان شیوهایست که قرآن دربارهی فرعون مطرح کرده است.
و اما در معرفی فصل اول یک ایراد وجود دارد و آن اینکه گفته شده "...بهدلیل اینکه حقیقت نسبی است."
این جمله صحیح نیست؛ خودِ حقیقت یک امر مطلق و ثابت است، این برداشتهای ما از حقیقت است که نسبی است. گاهی برداشت ما از حقیقت، کاملاً منطبق بر آن است، گاهی نزدیک است، گاهی دور و حتی گاهی کاملاً در تضاد با حقیقت. مثلاً عدالت، یک حقیقت است، اگر من بگویم عدالت گاهی خوب است و گاهی بد، این برداشت من است که از حقیقت فاصله گرفته، چون عدالت یک امر ثابت و مطلق است. یک زمانی پادشاهان عدالت را در این معرفی میکردند که فرزند کشاورز باید کشاورز بشود و فرزند نجار باید نجار بشود و فرزند پادشاه هم باید پادشاه شود! با این شیوه و با این برداشتِ نادرست از عدالت و حقیقت، درواقع مردم را بهحماقت میکشاندند و سلطنت خود را دوام میبخشیدند. اما برداشت بشریت از حقیقت آرام آرام رشد کرد و به حقیقت نزدیکتر شد و امروز اگر کسی همان حرف را بزند، مورد تمسخر قرار میگیرد.
بله، گفت و شنود دربارهی حقیقت باید همیشه در جریان باشد تا برداشت همگان از آن به خودِ حقیقت نزدیک و نزدیکتر شود، نه اینکه گفت و شنود کنیم و به این نتیجه برسیم که خب من میگویم عدالت بد است و ظلم خوب است و تو میگویی عدالت خوب است و ظلم بد، درنتیجه حقیقت نسبی است پس تو به راه خودت برو من هم به راه خودم! اگر این را بپذیریم، پس من طبق حقیقتی که خودم به آن دست یافتهام حق دارم اموال تو را ظالمانه از تو بگیرم و تو نیز چون باور داری برداشت من نیز از حقیقت درست است، حق ممانعت نداری!!!
این شیوه و این منطق، بهروشنی غلط است، پس حقیقت امریست ثابت و مطلق.
در مورد معرفی فصل سوم تعریفی که از "انساندوستی" ارائه شده، درواقع تعریف "انسانمحوری" است. شاید اشتباه از مولف یا از مترجم باشد. انسان محوری یعنی اینکه هر انسانی فقط منافع و لذتهای شخصی خودش را محور اقداماتش قرار دهد. درنتیجه کمک به دیگران و ایثار و غیره، کاملاً بیمعنی میشوند. در این تفکر، شما وقتی با یک فقیر روبرو میشوید، اگر کمک به او سبب میشود خودتان خوشحال شوید و احساس کنید که چه آدم خوبی هستید، به او کمک کنید اما نه برای حل مشکل او، بلکه برای بدست آوردنِ آن لذت روحیِ خودتان، پس اگر از قیافهی یک فقیر خوشتان نیامد و دوست نداشتید کمکش کنید، هیچ مسئولیتی ندارید!
درمجموع از معرفی سرکار خانم داودآبادی بسیار لذت بردم و بهرهمند شدم؛ هم از ایشان و هم از مسئولین عزیز برگ سپید که این بستر را فراهم کردهاند تشکر میکنم.
پ.ن: خانم داودآبادی عزیز اگر به پژوهش دربارهی محتوای این کتاب علاقمندید، پیشنهاد میکنم آیات مربوط به فرعون را مطالعه کنید؛ اگر نیاز به فهم دقیقتر داشتید، همان آیات را در تفسیر فارسی المیزان مطالعه کنید، بیانات علامه طباطبایی در این تفسیر بسیار روشن و راهگشا هستند. موفق باشید.
فعلا درگیر کتابای دیگر پائولو فریره هستم ولی حتما پیشنهاد شماهم دنبال می کنم چون این دومین بار است که بهم پیشنهاد شده است.
بازهم بخاطر نظرات و اصلاحاتتون سپاسگزارم.