کد خبر: 41716
تاریخ انتشار: شنبه, 03 خرداد 1399 - 09:28

داخلی

»

برگ سپید

نگاهی به رمان میرا؛ نوشته‌ی کریستوفر فرانک

منبع : لیزنا
ویدا قرائی
نگاهی به رمان میرا؛ نوشته‌ی کریستوفر فرانک

درباره نویسنده

کریستوفر فرانک فیلمساز، فیلمنامه‌نویس و نویسنده‌ی فرانسوی است. او در ۵ دسامبر ۱۹۴۲ در انگلستان متولد شده است و در ۲۰ دسامبر ۱۹۹۳ در پاریس درگذشته است. قابل ذکر است اطلاعات کمی از نویسنده در دست است. کتاب میرا در سال ۱۳۵۴ توسط لیلی گلستان به فارسی ترجمه شده است، و تنها کتاب ترجمه شده از کریستوفر فرانک در ایران می‌باشد.

این کتاب علی‌رغم داشتن قطر کم (۹۶ صفحه) مفاهیم بسیار زیاد و قابل تاملی را به خواننده عرضه می‌کند، به طوری که هرکس می‌تواند از دیدگاه خودش به بررسی و تحلیل تخصصی آن بنشیند. این کتاب را می‌توان از لحاظ مفاهیم فلسفی، جامعه شناسی، روانشناسی و سیاسی به طور تخصصی نقد و بررسی کرد. به طور مثال در چند نقدی که من از این کتاب خواندم، این کتاب را نقدی بر کمونیسم، توتالیتر و از این قبیل مفاهیم دانسته‌اند. اما من در این نوشته می‌خواهم نگاه و احساسات خودم را در هنگام مطالعه این کتاب برایتان بنویسم.

درباره کتاب

کتاب از زبان راوی است که در طول داستان هیچ‌زمان نام و مشخصات خودش را بازگو نمی‌کند، و به طور کلی اسامی در این رمان بسیار اندک هستند. به نظر من این اولین پله برای نشان دادن فضایی رمز‌آلود و تهی از هرگونه فردیت و هویت مشخص برای افراد است. راوی می‌گوید که آن‌ها در خانه‌های شیشه‌ای زندگی می‌کنند، دشتی پر از خانه‌های شیشه‌ای که گوشه‌ گوشه آن روشن است. همه‌ی افراد جامعه باید عقاید یکسانی داشته باشند، همه باید همیشه شاد باشند و به هم لبخند بزنند، معنایی برای عشق و دوست داشتن وجود ندارد و همه باید گروهی باهم به گردش بروند، همه باهم دوست هستند، مفهوم زوجیت وجود ندارد، همیشه باید شاد باشند و غمگین بودن بیماریست. به طور کلی هرکسی که این صفات را نداشته باشد و با بقیه افراد فرق داشته باشد، بیمار است. هر آدمی که فکر کند، بیمار است. آدم‌ها باید به روندی که برای زندگی آن‌ها تعیین شده‌است، شاد و خوشحال ادامه دهند و فکر کردن به چیستی و چرایی و چگونگی گناه است.

راوی داستان در خانه‌ای با زنی که او را مادر خود می‌نامد، مردی که او را شوهر مادرش می‌نامد، و دختری به نام میرا زندگی می‌کند. او فضای خانه‌ را به گونه‌ای توصیف می‌کند که سکوت و سردی را به خوبی به خواننده منتقل می‌کند. با اینکه در این جامعه نوشتن جرم است، اما راوی هر روز می‌نویسد، می‌داند روزی او را خواهند گرفت ولی باز هم می‌نویسد. هرکس که با بقیه فرق کند و یا به قول خودشان بیمار باشد را می‌گیرند و می‌برند و اصلاحش می‌کنند. تغییراتی را در مغزش بوجود می‌آورند تا شبیه بقیه شود، و سپس نقابی را به صورت آن‌ها بخیه می‌کنند، که همیشه لبخند بر چهره‌ی آن‌ها دوخته شود.

هرکس که پیر شود و دیگر استفاده‌ای برای جامعه نداشته باشد را به راحتی می‌کشند، این یک قانون است. در قسمتی از داستان راوی تعریف می‌کند، که به خانه‌شان می‌آیند و شوهر مادرش را که دیگر پیر شده است، و کاری از دستش بر نمی‌آید را با تزریق ماده‌ای می‌کشند، و فردای آن روز فرد دیگری را به جای او به خانه‌شان می‌فرستند که از این به بعد او شوهر مادرش است.

در روند داستان راوی و میرا عاشق یکدیگر می‌شوند که این گناه بزرگی است، و اگر ماموران دولت بفهمند هر دوی آن‌ها را برای اصلاح می‌برند. و باقی ماجرا ...

نقد کتاب

در این داستان نویسنده بسیاری از ارزش‌های روشن و واضح انسانی را به ضدارزش‌ها تبدیل کرده‌است، و از نظر من شاید این کار نویسنده به این دلیل بوده است که به خواننده بفهماند واقعا چه کسی تعیین می‌کند که چه چیزی ارزش است، و چه چیزی گناه؟! در هر جامعه‌ای یکسری چیزها به عنوان گناه و اشتباه مرسوم است، اما آیا واقعا اشتباه و گناه هستند؟!
تعبیر دیگری که می‌توانم از این داستان بکنم این است که شاید با پیشرفت تکنولوژی همه‌ی ما به نوعی در خانه‌های شیشه‌ای در حال زندگی هستیم؛ چه به وسیله چیزهایی که به صورت خو‌آگاهانه خودمان از خودمان برای دیگران به اشتراک می‌گذاریم و چه به صورت نا‌خود‌آگاه.

قسمتی از متن کتاب

من شما را دوست دارم. من باید شما را دوست بدارم، پس شما را دوست دارم. شما انسان هستید، پس من شما را دوست دارم. من همه‌ی انسان‌ها را، هر طور که باشند، دوست دارم. من هرگز انتخاب نمی‌کنم. دانشمند و عمله هر دو برای من یکسان‌اند. چون هر دو نفس می‌کشند پس با هم برابرند. چون آدم‌ها نفس می‌کشند پس به هم شبیه‌اند و چون به هم شبیه‌اند پس ارزش دارند. انسان ارزش ندارد مگر با عشق به دیگران. انسان بدون عشق وجود ندارد. من باید به شما کمک کنم، پس می‌خواهم که کمکتان کنم.

پی‌نوشت

اگر این کتاب را خواندید حتما پس از آن فیلم "Equals 2015" را ببینید. در این فیلم گفته نشده‌است که بر اساس این کتاب ساخته شده است، اما داستان فیلم بسیار شبیه به داستان این کتاب است. زمانی که من این کتاب را می‌خواندم تصوری که خودم از آن فضا و دشت در ذهن خودم داشتم، بسیار ابتدایی و ساده بود، جامعه را در مقیاس کم و خانه‌هایی کم در یک دشت تصویر می‌کردم، ولی این فیلم تمام این فضا را به شیوه‌ای بسیار مدرن و در مقیاس یک جامعه‌ی بزرگ و واقعی به تصویر کشیده است. به طور کلی دیدن این فیلم درک بسیار کاملتری از کتاب میرا را برای من در پی داشت.

 

مشخصات کتاب

فرانک، کریستوفر. میرا/ ترجمه لیلی گلستان. تهران: بازتاب نگار، 1383.

درباره نویسنده این متن

ویدا قرائی، 23 ساله، کارشناسی علم اطلاعات و دانش‌شناسی از دانشگاه شهید باهنر کرمان و کارشناسی ارشد مدیریت اطلاعات از دانشگاه شهید بهشتی تهران.

 

برچسب ها :