کد خبر: 49177
تاریخ انتشار: پنج شنبه, 17 آبان 1403 - 13:25

داخلی

»

برگ سپید

کتاب بادام باعث می­شود که حداقل یکبار به درون خودت بیاندیشی

منبع : لیزنا
فاطمه زارعی
کتاب بادام باعث می­شود که حداقل یکبار به درون خودت بیاندیشی

درباره نویسنده کتاب «بادام»

نوشته‌ی «سون وون پیونگ» با ترجمه‌ی «سمیه یوسفی» از سوی انتشارات شیر محمدی در سال 1401 منتشر شد. «سون وون پیونگ» نویسنده، کارگردان و فیلمنامه­ نویس اهل کره­ جنوبی است. او دانش آموخته­ رشته ­های جامعه­ شناسی و فلسفه از دانشگاه سوگانگ است. از کارهای برجسته‌ی او می‌توان به رمان «ضدحمله‌ی سی» و فیلم «مزاحم» اشاره کرد. سون در آثارش به معنای وجود، رشد انسان و زندگی‌ای به این منظور که شما را به چالش رشد و تغییر رو به رو کند تا انسانی خود آگاه ­تر و کمال یافته­ تر شوید، اشاره می­کند و مشخص شدن آن با ساخت شخصیت­های منحصر به فرد توسط سون، است(ایران کتاب، 1402).

معرفی کتاب

بادام داستان زندگی پسری به نام «یون­جه» است که با بیماری مغزی به نام آلکسی‌ تایمیا (نارسایی هیجانی) متولد می‌شود. این بیماری درک، تشخیص، توصیف و یا واکنش نسبت به احساسات خود و دیگران نظیر ترس و خشم را برای او دشوار می‌کند. دو نورون مغزِ بادامی شکل که در اعماق مغز او واقع شده‌اند و کاراکتر اصلی برای به کار افتادن آمیگدال‌های خود (بادامک مغز)، بادام می‌خورد.

پسرِ بیماری که هیچکس حرف زدن با او را نمی‌خواهد و او را بی­ احساس خطاب می‌کنند در صورتی که این به خواسته خودش نیست. در حالی که مادر و مادربزرگش تلاش می­کنند او را برای زندگی در جامعه آماده کنند، اتفاقی در روز تولد شانزده سالگی یون­جه، زندگی‌شان را برای همیشه دگرگون می‌کند. در واقع دنیای او در اثر اتفاقی تکان‌دهنده در هم می‌شکند. حتی وقتی آن اتفاق وحشتناک برایش رخ ‌می‌دهد کاری نمی‌کند. همه نسبت به او حس ترس دارند، جز دختری  بنام «دورا». حضور او باعث تغییراتی در یون­جه می‌شود، او فکر می‌کند که دارد عوض می‌شود، چیزای جدید احساس می‌کند و کنار او قلبش به تندی می‌تپد. زندگی برای یون­جه به شکل عجیبی می­گذرد، او کاری به کار هیچ‌کس ندارد و همین بی ­آزار بودن او باعث شده است که همه درباره‌‌اش کنجکاو بشوند ولی نمی‌داند چطور با مردم برخورد کند. متفاوت بودن او باعث طرد شدن از سوی دیگران شده است.

گون دقیقا نقطه مقابل دورا قرار داشت، اگر دورا به یون‌جه رویا و هدف داشتن، عشق و محبت را یاد می‌داد، گون سعی میکرد درد، عذاب وجدان و رنج را به او یاد بدهد. در پایان داستان دوستی عجیبِ شکل‌گرفته بین یون­جه و گون، مسیر داستان را عوض می‌کند. یون­جه آرام‌آرام احساسات را درک می‌کند. او باز هم با مشکلات کوچک و بزرگی روبه‌روست اما پس از عبور از کودکی و پاگذاشتن به دوره‌ی بزرگسالی جهان او جهان متفاوتی می­شود. نویسنده در ابتدا فضایی نا‌امن و حس قضاوت شدن را به ما نشان می‌دهد. مثل اینکه ما آدم‌ها عادت کرده‌ایم که یک سری واکنش را همیشه بصورت ذاتی داشته باشیم؛ وقتی یکدیگر را می‌بینیم، باید لبخند بزنیم اما اگر چنین اتفاقی رخ ندهد، طرد و ناخودآگاه قضاوت می‌شویم. رفته­ رفته احساس همدردی و درک کردن این ماجرا شروع می­شود و تا جایی ادامه پیدا می­کند که در پایان کتاب باعث می­شود که حداقل یکبار به درون خودت بیاندیشی.

بریده­ هایی از کتاب

«هیچ آدمی نیست که نتوان نجاتش داد. این آدم­ها هستند که از نجات دادن هم دست می‌کشند».

«آن­ها احتمالا انتظار داشتند که علائم محسوس غم، تنهایی، ناراحتی و یا درماندگی را در من ببینند. اما درون من به جای احساسات سوال بود که موج می‌زد».

«مردم می‌گفتند که به هیچ وجه نمی‌شود او را درک کرد. من با آن­ها موافق نبودم. چونکه هیچکس تابحال به خودش زحمت نداده بود به ذهن او راه پیدا کند».

سخن آخر

رمان بادام دارای داستانی بسیار آموزنده و جسورانه از قدرت عشق، دوستی و تلاش است و خواندنش به افراد کمک می‌کند تا احساسات و درونیات خود را بهتر درک کنند و در بها دادن به عواطف خود و پرورش آن­ها دقت عمل کافی و لازم را داشته باشند. در ابتدا شاید رمان نوجوانانه به نظر برسد اما حرف‌های زیادی برای گفتن دارد. تعاریفی همچون انسان معمولی، زندگی عادی و عادی بودن و به چالش کشیدن آن­ها جذابیت این کتاب را دوچندان می­کند. مفاهیمی همچون خانواده و دوستی به زیبایی در این کتاب مورد توجه قرار گرفته ­اند. ذکر این نکته ضروری است که ترجمه روان کتاب هم در درک بهتر داستان از اهمیت زیادی برخوردار است و باعث خستگی خواننده نمی‌شود و مخاطب را به عمق داستان می‌برد.

مشخصات کتاب

وون پیونگ، سون. (1401). بادام. ترجمه سمیه یوسفی. تهران: انتشارات شیر محمدی.

منابع

ایران کتاب. کتاب بادام. بازیابی شده در 7 اسفند 1402. لینک

درباره نگارنده این متن

فاطمه زارعی­ مقدم. دانشجو کارشناسی علم اطلاعات و دانش ­شناسی دانشگاه سمنان.

23سال سن دارم در شهر بیرجند به دنیا آمده‌ام. از چهار سالگی در سمنان رشد و زندگی کرده‌ام

ازکودکی به مطالعه کتاب علاقه زیادی داشتم و حس خوبی از کتاب‌ها می‌گرفتم و این علاقه در انتخاب رشته دانشگاهی نیز تاثیرگذاشت

به کودکی‌ام که فکر می‌کنم تمام لحظاتش نمایش خاطرات شیرین است، بی‌دغدغه، بی‌اضطراب و شادمانه زیستن  دورانی تماما لذت و تفریح و سرگرمی.