داخلی
»برگ سپید
درباره نویسنده کتاب
تارا وستور نویسنده و تاریخنگار آمریکایی زاده ۱۹۸۶ و اهل ایالات متحده آمریکا است. خانواده وستور در روستایی کوهستانی نزدیک به کوه باک، کوهی که پدرش آن را «شاهدخت سرخپوست» مینامید، زندگی میکردند و از مورمونها بودند. وستور تحصیلات خود را تا مقطع دکترا ادامه داد و فارغ التحصیل رشته تاریخ اندیشه و فلسفه سیاسی دانشگاه کمبریج است. کتاب "دختر تحصیلکرده" او یک خودسرگذشتنامه است که به بیش از ۴۰ زبان ترجمه شده است.
خلاصه داستان
داستان در مورد دختری بنام تارا وستور است او در ایداهو آمریکا در خانوادهای زندگی میکرد که از سایر خانوادهها متمایز بود. پدرش مردی بسیار مذهبی و افراطی بود و به دلیل دیدگاههای افراطی که نسبت به دولت داشت و بیماری دوقطبی که به آن دچار شده بود و کسی نمیدانست و بعدها تارا متوجه آن میشود؛ اجازه تحصیل کردن در مدرسه را به فرزندش نمیداد. او حتی شناسنامهای برای فرزندانش تهیه نکرده بود. هیچگاه به پزشک و بیمارستان مراجعه نکرده بودند و واکسیناسیون انجام نداده بودند و اسم آنها در هیچجایی ثبت نشده بود و همیشه در تلاش بود که خانوادهاش مستقل از دولت باشد تا از دسیسهها در امان بمانند.
تارا فرزند اخر خانواده در ۹سالگی صاحب شناسنامه میشود و تا ۱۷سالگی که اصلا به مدرسه نرفته و با تحصیلات آشنایی ندارد و فقط کتابهای مذهبی را تا آن زمان مطالعه کرده بود و خواندن و نوشتن و کمی هم ریاضی از مادر که در اوایل دیدگاهی متفاوت نسبت به پدر داشت، آموخته بود. با حمایت برادرش تصمیم به تحصیل میگیرد و برای ورود به دانشگاه در آزمون آیسیتی ثبتنام میکند.
با وجود مخالفت پدرش برای رفتن به دانشگاه، که فکر میکرد زن باید در خانه باشد و با رفتن به دانشگاه از مقدسات دور میشود؛ وارد دانشگاه شد. وی با سپری کردن مشکلات فراوان از جمله اینکه نرفتنش به مدرسه باعث شده بود خیلی مباحث درسی برایش تازگی داشته باشد و هیچ پیشزمینهای در درسها نداشت، توانست با درجه عالی این دوره را سپری کند و بورسیه بگیرد.
درحالی که دانشگاه محیطی آزاد و روشنفکرانه داشت و برخلاف محیط خانه که از تارا شخصیتی منزوی و حقارتآمیز ساخته بود به او شخصیت جدیدی داده بود. جایی که برای او ارزش و احترام قائل میشدند و از هوش و استعداد فراوانش استقبال کرده بودند. و تواناییهایش را به او به اثبات رسانده بودند. چیزی که او را با تارای قبل کاملا متمایز ساخته بود و حالا خود حقیقیاش را پیدا کرده بود.
اکنون او مستقل شده بود و به روشنفکری دست یافته بود که میتوانست برای خودش تصمیم بگیرد دنیای روشنفکرانه حقیقی خود را که با تلاش و پشتکار و مشقت فراوان به آن دست یافته بود را انتخاب کند. زمانی که کتابش را مینویسد دیگر آن دختر ۱۷ سالهای که به مدرسه نرفته بود نیست. او دکتر تارا وستور است و شهرت و محبوبیت زیادی دارد. باقی داستان زندگی او را در کتابش بخوانید...
نقاط قوت و ضعف
کتاب دختر تحصیلکرده بازتابی از ناملایمتیها و ظلمهایی است که به دلیل عقایدی بیپایه و اساس گریبانگیر کودکان میشوند. تارا کتاب را با قلمی روان نوشته و خواننده را تا انتهای داستان میکشاند.
وستور جزئیات فوقالعادهای دربارهی همه کسانی که اسمشان در کتاب آمده، بیان میکند و از صحبتهایی که با استادان و پدر و مادر و برادر و خواهر و دوستان و نزدیکانش داشته، جزئیات واضح ارائه میکند و به این شکل متن را خواندنی کرده و اهمیت کتاب را بیشتر میکند.
تارا همیشه یک دفترچه یادداشت با خود داشته و همه گفتوگوهای مهم را که در سالهای نوجوانی با پدر و مادر و برادران و خواهرانش داشته، یادداشتبرداری کرده است. بخش عمدهی اتفاقات دوران دانشگاه را نیز نوتبرداری کرده است. مثلا گفتوگوهایی که با همکلاسیها و استادان دانشگاه داشته است. بخش عمدهی کتاب تحصیلکرده، همان یادداشتهای روزانه است که تارا از سالهای کودکی تا جوانی و فراغت از دانشگاه با خود نگه داشته است. این کتاب به وضوح نشان میدهد که یادداشتبرداری از خاطرات روزانه و اتفاقات مهم زندگی چقدر بااهمیت است و گاهی میتواند زندگی آدم را از اساس تغییر دهد.
و دیگر اینکه تلاش و پشتکار و امیدی که در سراسر کتاب از آن صحبت میکند و نتیجه خوب میبیند، راهنما و برانگیزندهی خوبی برای رسیدن به تصویری شفاف از خود و خواسته هایمان خواهد بود.
بخشهایی از کتاب
گذشته زیباست، چون آدمی هرگز نمیتواند معنای یک حس را در زمانی که اتفاق میافتد، به خوبی درک کند. این حس بعدتر گسترش مییابد و از این بابت است که ما احساسات کامل از زمان حال نداریم. فقط گذشته را کاملتر درک میکنیم.
میشود کسی را دوست داشت و همچنان، خداحافظی با او را انتخاب کرد. میشود هر روز دلت برای کسی تنگ شود، اما با این حال خوشحال باشی که دیگر در زندگیات نیست.
گفتم اینجا یک مکان جادویی است و صدای دکتر کری بلند شد و گفت: از این جور فکرها باید دست برداری تو مثل طلای بدلی نیستی که فقط در زیر نور بدرخشد. هر که باشی و به هر کجا که وارد شوی همان هستی که همیشه بودهای. این امتیاز همواره در خود تو وجود دارد نه در کمبریج. در خودت! تو طلایی. و اگر به دانشگاه بی وای یو بازگردی و یا حتی به کوهستانی که اهل آنجایی، ارزش تو تغییر نخواهد کرد. شاید نگاه دیگران به تو تغییر کند شاید حتی نگاه خودت به خویشتن تغییر کند ولی این فقط یک توهم است و همیشه هم همین بوده.
مشخصات اثر:
وستور، تارا. دختر تحصیلکرده/ تهران: نیلوفر، 1397. 448 ص.
درباره نویسنده این متن:
فاطمه رضائی منش، متولد بهار 1374. دانشجوی کارشناسی ارشد مدیریت اطلاعات دانشگاه شهید بهشتی. علاقهمند به طبیعت، موسیقی و کتابهای سرگذشتنامه، مجموعهنامهها و خاطرات.
پاینده باشید