داخلی
»برگ سپید
بعد از فراغت از تحصیل بالطبع فرصتی بیشتر از قبل پیدا کردم که به یکی از لذت بخشترین علاقمندیهایم یعنی کتابخوانی بپردازم و چون یک خانم کارمند با داشتن دو فرزند فرصت زیادی ندارد با وجود تمام علاقهام به کتب چاپی تصمیم گرفتم از اپلیکیشن فیدیبو که این روزها در ایستگاه مترو انقلاب خیلی تبلیغ میکنند استفاده کنم و کتاب الکترونیک بخوانم و این بود آغاز آشنایی من با فدیبو و و مطالعه کتاب در مترو و اتوبوس با تلفن همراه.
بعد از نصب این اپلیکیشن سری به فروشگاه آن زدم و یکی از پرفروشترین کتابهای آن را (که قبلا در نقد کتاب شهر خرس که توسط استاد زینالعابدینی در لیزنا به چاپ رسیده بود با آن آشنا شده بودم) را خریداری کردم. کتاب "مردی به نام اوه".
درباره نویسنده:
فردریک بکمن متولد ۱۹۸۱ در استکهلم، نویسنده و وبلاگنویس سوئدی، تحصیلاتش را در رشته فقه مسیحی نیمهکاره رها کرد و به عنوان راننده کامیون و شاگرد گارسون و کارگر در رستورانها و انبارها شروع به کار کرد. او در سال 2007 به عنوان روزنامهنگار آزاد در روزنامهای نه چندان مهم در استکهلم دوره تازهای از زندگیاش را آغاز کرد و به زودی به عنوان یک وبلاگنویس به شهرت رسید. در سال ۲۰۱۲ نخستین رمانش «مردی به نام اوه» را منتشر کرد.
درباره کتاب:
مردی به نام اوه نوشته فردریک بکمن(-۱۹۸۱)، نخستین رمان این نویسنده سوئدی که در سال 2012 منتشر شد این کتاب در مدت کوتاهی یکی از پرفروشترین رمانهای جهان شد، تاکنون به بیش از سی زبان ترجمه و منتشر شده است. استقبال از این کتاب تنها محدود به علاقمندان به رمان نبود. سختترین منتقدان ادبی نیز بارها و بارها درباره این کتاب مقالاتی را منتشر کرده و از آن به عنوان یکی از خواندنی ترین رمان های سالهای اخیر نام بردهاند. هفته نامه اشپیگل در معرفی این کتاب نوشته است: "کسی که از این کتاب خوشش نیاید، بهتر است اصلا هیچ کتابی نخواند."
داستان درباره مردی 59 ساله به نام اوه است مردی کمحرف، سختکوش و بسیار سنتی. اوه چیزهایی را درک میکرد که بتواند ببیند و توی دست بگیرد. بتون و سیمان، شیشه و استیل، ابزار کار، چیزهایی که آدم میتواند با آن حساب و کتاب کند، زاویه نود درجه و دستور العمل های واضح را میفهمید، نقشه و طرح خانه را، چیزهایی را که آدم بتواند روی کاغذ پیاده کند. او یک مرد سیاه و سفید بود.
اوه 6 ماه قبل همسرش سونیا را بعد از 40 سال زندگی مشترک از دست داده است، در این رابطه مینویسد:" اگر کسی ازش میپرسید زندگیاش قبلا چگونه بوده، پاسخ میداد تا قبل از این که زنش پا به زندگیاش بگذارد اصلا زندگی نمیکرده و از وقتی تنهایش گذاشت دیگر زندگی نمیکند."
اوه خیلی دلتنگ همسرش است. "وقتی کسی را از دست میدهید، دلتان برای خاطراتش عجیب تنگ میشود. برای چیزهای کوچکش تنگ میشود، برای لبخندش، رفتارش آنطوریکه در تخت از این پهلو به آن پهلو میشد و..."
اوه به آخر خط رسیده است او تصمیم به خودکشی میگیرد تا زودتر کنار همسرش سونیا برود اما هر بار مزاحمتي برايش پيش ميآيد. او راههاي مختلفي را براي پاياندادن به زندگياش امتحان ميكند و هميشه نقشههايش بههم ميخورد. تا اینکه یک روز صبح ماشین یک زن باردار ایرانی و همسر خنگش که قرار است همسایه جدید آنها شوند به صندوق پستی اوه برخورد و... .
داستان از زبان دانای کل بیان میشود و با وجودیکه داستان در زمان حال اتفاق میافتد اما نویسنده با ظرافت به گذشته بازمیگردد و داستان را ادامه میدهد.
در قسمتی از کتاب میخوانیم "دوست داشتن یه نفر مثه این میمونه که آدم به یه خونه اسباب کشی کنه. اولش آدم عاشق همه چیزهای جدید میشه، هر روز صبح از چیزهای جدیدی شگفت زده میشه که یهو مال خودش شدهاند و مدام میترسه یکی بیاد توی خونه و بهش بگه که یه اشتباه بزرگ کرده و اصلا نمیتونسته پیش بینی کنه که یه روز خونه به این قشنگی داشته باشه، ولی بعد از چند سال نمای خونهخراب میشه، چوب هاش در هر گوشه و کناری ترک میخورن و آدم کم کم عاشق خرابی های خونه میشه. آدم از همه سوراخ سنبهها و چم و خم هایش خبر داره. آدم میدونه وقتی هوا سرد میشه، باید چیکار کنه که کلید توی قفل گیر نکنه، کدوم قطعه های کف پوش تاب میخوره وقتی آدم پا رویشان میگذاره و چه جوری باید در کمدهای لباس را باز کنه که صدا نده و همه اینا رازهای کوچکی هستن که دقیقا باعث میشن حس کنی توی خونه خودت هستی.
عشق از دست رفته هنوز عشق است، فقط شکلش عوض میشود. نمیتوانی لبخند او را ببینی یا برایش غذا بیاوری یا مویش را نوازش کنی یا او را دور زمین رقص بگردانی. ولی وقتی آن حسها ضعیف میشود، حس دیگری قوی میشود. خاطره شریک تو میشود. آن را میپرورانی. آن را میگیری و با آن میرقصی. زندگی باید تمام شود، عشق نه."
از جمله افتخارات این کتاب میتوان به پرفروشترین کتاب سال سوئد؛ از پروفروشترینهای سایت آمازون در سال ۲۰۱۶ و رتبه یک نیویورک تایمز اشاره کرد.
دومین رمان بکمن با عنوان «مادربزرگ سلام میرساند و میگوید متأسف است» هم بسیار پرفروش و موفق بود. از دیگر کتابهای این نویسنده میتوان به «و هرروز صبح راه خانه دورتر و دورتر میشود» و اثر طنز «تمام آنچه پسرکوچولویم باید درباره دنیا بداند» و «شهر خرس» اشاره کرد.
سخن پایانی:
در انتهای داستان اشکهایم سرازیر شده بود ولی از خواندن داستان بسیار لذت بردم. اوه شخصیتی دارد که شما او را به خاطر خواهید سپرد. خواندن این رمان زیبا را به شما دوستان عزیز توصیه میکنم مطمئنا پس از مطالعه، این کتاب یکی از بهترین کتابهایی خواهد شد که تا به حال خواندهاید.
درباره فیلم:
فیلم مردی به نام اوه (سوئدی: En man som heter Ove) فیلم درام سوئدی است که در تاریخ ۲۵ دسامبر ۲۰۱۵ بر روی پردهی نقرهای سینما رفت. هانس هولم کارگردان و نویسنده این اثر فیلمش را براساس کتاب مردی به نام اوه نوشت. در این فیلم رولف لاسگارد نقش اصلی و قهرمان داستان را که "اوه" نام دارد به عهده گرفته است و نقش پروانه را بهاره پارس هنرپیشه ایرانی تبار سوئدی به عهده داشت این فیلم نامزد شش جایزه در پنجاه و یکمین جوایز گلدبگ شد. این فیلم سینمایی به عنوان فیلم منتخب سوئد برای جایزه اسکار بهترین فیلم خارجیزبان در هشتاد و نهمین دوره جوایز اسکار بود.
مردی به نام اوه" یکی از پنج فیلم نامزد جایزه اسکار برای بهترین فیلم غیر انگلیسی زبان بود که در نهایت رقابت را به فروشنده، ساخته اصغر فرهادی، واگذار کرد.
مشخصات اثر:
مردی به نام اوه/ فردریک بکمن؛ ترجمه فرناز تیمورازف، تهران: نشر نون،1395.
درباره نویسنده این متن:
معصومه عزیزی، 39 ساله، در شهر تهران به دنیا آمده و زندگی میکنم. کارشناس ارشد مدیریت علم اطلاعات از دانشگاه شهید بهشتی و چند سالی مسئول کتابخانه مرکز روانپزشکی رازی بودم و چند سال کتابدار بیمارستان فارابی و در حال حاضر مسئول سایت بیمارستان فارابی هستم. عاشق کتابم؛ همیشه از اینکه کنار فرزندانم باشم لذت میبرم و عاشق شنیدن داستانهایی هستم که دختر کوچکم میگوید. علاقمندیهایم خواندن کتاب برای کودکان، خندیدن، آواز خواندن و بازیکردن با آنها است.
بسیار زیبا و عالی بابت اینکه زمان کمی برای خواندن کتاب داریدولی بازم تلاش میکنید که بخونید و استفاده کنید. میدونم این روزها زمان ادم کم میاره ولی علاقه شما از خواندن کتاب کم نشده و یا( با خودتون بگید فرصت کتاب خوندن ندارم).
افرین .خدا فرزندان شما رو حفظ کنه و ان شاالله در تمام مراحل زندگی موفق باشید
ضمن اینکه باید یادآور بشم نویسنده مطلب اصلی هم درست و حسابی کتاب رو نخونده چون اوه اول با همسایه اش آشنا میشه و بعد راههای مختلف خودکشی رو امتحان میکنه.
لیزنا لطفا در این موارد سختگیرتر باشید!!!
در قسمت دوم کتاب و قبل از آشنایی اوه با همسایه ایرانی اش اوه در حال نصب قلاب برای طناب دار در اتاق نشیمن خانه اش است.
با آرزوی موفقیت
به امید موفقیت های بیشتر
..ممنون از معرفی همین جمله از کتاب که نوشتیدکافی بود که برم سراغ کتاب