داخلی
»مطالب کتابداری
»سخن هفته
لیزنا، سید ابراهیم عمرانی، سردبیر: نمیدانم از کجا شروع کنم که باز به کسی برنخورد، چوب نوشتههای خودم را بارها و بارها خوردهام و هنوز دارم میخورم ولی یک نفر بالاخره باید از یک جایی شروع کند. بحث کتابسازیهای جاری بود و مقالهسازیها و پایان نامهسازیها و آی اس آی بازیها و اینکه چرا هیچکس نقد نمینویسد را بارها نوشتهام و دامن زدهام، و اکنون کتابسازی تبدیل شده به یک جریان جاری، داستان مقالهسازی و پایاننامه سازی هم که بود و هست و تقلبهای فراوانی مرتکب شده و می شوند، که کار به نهادهای بالاتر از شورای عالی انقلاب فرهنگی هم رسید و نمیدانم آخر و عاقبتی پیدا میکند یا نه؟ همین پائیز رنگارنگ بود که سخن هفته دسترسی به آزاد پایان نامه ها را نوشتم ولی بعد می بینم در دانشگاههای بزرگ ما با این دسترسی آزاد به پایان نامه هایی که چندان محرمانه هم نیستند مخالفت می شود؟ چرا؟ برای اینکه آن وقت احتمالا استادان مجبور می شوند حتما پایان نامه ها را بخوانند و دیگر بهانهای برای استاد برای جلوگیری از تقلب دانشجویش نمیماند. استاد هم که وقت ندارد پایان نامه بخواند، و ............
بحث دیگری داشتم در همین ستون، که الحمدلله موضوع آن هم ادامه دارد، با عنوان "سند به نام زدن" که برخی فقط در سایتها می گردند که مطلب تازهای پیدا کنند و بدون آنکه از محتوای بحث سر در آورند یا استخوان گردن یا ستون فقرات که نه، استخوان کوچک پنجه پا هم در راه آن خرد کرده باشند، فوری دست بکار ترجمه می شوند (تازه خدا بیامرزد پدر کسی را که می نویسد بالای کار مترجم، برخی که می نویسند نگارش یا تالیف) که یعنی من اولین نفر بودم که در این برهوتی که کسی هیچی حالیش نیست، این موضوع جدید را وارد حوزه .... در ایران کردم و سند هم به نام بزنم و بد از این هرکسی با این امامزاده کار داشت باید به متولی حتما استناد بدهد. الحمدلله که استنادها هم در مقاله ها و پایان نامهها در همین حد لیترچر ریویو است که رفتم مقاله ایشان را هم دیدم و ایشان کار کرده است.
و بدینوسیله خداوند انسان پر استناد یا همان "همو استنادوس اسکوپولوس" را آفرید. ندیدهام هیچیک از اینهایی که استناد میکنند بگویند این مقاله غلط دارد یا دست کم بگوید خیلی ضعیف است و به آن استناد نمی دهم و فکر می کند هر چه در مقاله اش تعداد بیشتری استناد دهد، پشتوانه علمیش بالاتر میرود. گروهی دیگر مثل من ترسو و محافظه کار هستند و میدانند که بالاخره دباغخانه دروغ نیست و می دانند که گذر پوست بالاخره به آنجا خواهد افتاد. این را چون خود از این گروه ترسوها هستم زود متوجه شدم، نکته خیلی مهمی است و باید دقت کنید که اگر داور مقاله که حتما در همین حوزه است، مقاله را ببیند و متوجه شود که به او استناد ندادهای، تو را با خطر روبرو کند. دوستی می گفت معمولا اتاقهای مصاحبه دکتری در جوار همین دباغخانه ها درست میشوند. نمی دانم. راست و دروغش با خودش. ولی گاهی یادداشتی برای چاپ می فرستند و اصلاحاتی برایشان می کنیم و فکر میکنیم خودش متوجه نشده و بعد خبر می دهد که بابا خودم حالیم بود ولی این مطلب ممکن است به استادان بر بخورد و اگر در مصاحبه دکتری به تور ایشان بیفتیم، پوستمان را همان بغل مغلا درسته در میآورند.
خداوندا، نظریه نسبیت عام به این پیچیدگی هست؟
در این روش باید دائم دوربینت همراهت باشد و در سایتها باشی و به محض اینکه دیدی واژهای هست که معنایش را نمی فهمی، بدانی که خودش است. باید فوری به هر بدبختی هست ترجمه کنی و اصلا مهم نیست که خودت بفهمیش یا نفهمیش، سند را باید به نام بزنی و تمام. دیگر استناد است که میآید. اولین کتابهایی که درباره «اف آر بی آر» توسط ناشران محترم چاپ شد، نمونههای خوبی هستند که مترجم گرامی به علت نداشتن اشراف به موضوع، اشتباهات مبرهنی انجام داده است. کتابهایی بود که بعد از تورق گفتم باید این را یک یادداشتی بنویسم و در لیزنا منتشر کنم که دیگر به خودش اجازه ندهد چیزی را که بلد نیست ترجمه کند. خوب این کتاب خوبی بوده و اگر یک آدم اهل فن ترجمه میکرد خیلی می توانست کارایی داشته باشد ولی بعد پشت جلد را نگاه می کنی می بینی نمی شه چیزی بگی. درست مثل دوست روستایی من که در باغ وحش و در برابر استخر کروکودیلها از او پرسیده بودند که در علی آباد شما به اینها چی می گید و طرف گفته بود ما غلط بکنیم به اینها چیزی بگیم.
ولی از شوخی بگذریم، صادقانه و صمیمانه درباره خودم می گویم. بیشتر در مورد خودم یاد شعر ناصر خسرو می افتم: "زی تیر نگه کرد و پر خویش بر آن دید، گفتا ز که نالیم که از ماست که بر ماست". نگاه می کنی می بینی مترجمش خودتی، یا یکی از نزدیکترین دوستانت. یکی از یاران گرمابه و گلستان خودت است که هوس کرده سند به نام بزنه. شما باشید چکار می کنید؟ آیا به خودش میگوئید یا در جایی منتشر میکنید؟ ما غلط می کنیم به اینها چیزی بگوئیم. بیائید، دست به قلمان رشته را با هم شمارش کنیم؟ مگر همه جمعا هم چند نفرند؟ هر طرف نگاه می کنیم پر خویش را می بینیم و در نتیجه در اوج محافظه کاری عقب مینشینیم و سکوت می کنیم و اجازه می دهیم این کتاب هم برود کنار دست کتابهای دیگر و با خودمان می گوئیم جای شکرش باقی است که از کتابداران و دانشجویان و حتی استادان کتابداری کسی زیاد کتاب نمی خواند، و اگر هم باز کنند میخواهند یک پاراگراف استناد بدهند، که یعنی این کتاب را هم دیدیم و می گذری و می روی پی کارت.
حالا این ته اش را گوش کن. دوست عزیز دانشمند به تو زنگ می زند که مومن یعنی اینهمه زحمت ما اینقدر ارزش نداشت که در لیزنا یک نقدی برایش بنویسی. بابا چرا نانهایی را که بهت قرض دادیم، فراموش کردهای و من باید با خودم فکر کنم خداوند فقط شکنجه های بدنی را در مخیله انسانها می آفرید خیلی کافی بود.
در همینجا تبریک فراوان می گویم به دکتر چشمه سهرابی که دست کم دو سه نقد جدی بر کتابهای دوستان خودش نوشت که باید سرمشق شود ولی متاسفانه دیگران ادامه نمی دهند و هر کسی بر می گردد و نگاه می کند می بیند پر خودش به دنباله "تیر از چله رها شده" چسبیده و سرش را پائین می اندازد.
مورد هم داریم که برای سند زدن مقاله نمی دهند، سخنرانی میگذارند. چند تاییش را بودهام. همان صفحه سایت پدیده نوین را با همان چارتها و نمودارها میآورند و فارسی میکنند و آگهی میکنند و پوستری هم که خرجی ندارد، الکترونیک است، دو سه نسخه هم چاپ دیجیتال میزنند و جمعا هم در تالار بیش از ده دوازده نفر نیستند که عدهای از آنها کسانی هستند که از سر ناچاری آمدهاند ببینند میتوانند از این موضوع پایاننامهای بسازند؟ و بقیه هم برگزار کنندگان بودند. هر چه تا آخر آخر نشستم، هیچ چیزی غیر از معرفی صفحه اول سایت نبود ولی برای سخنران رزومه بود و امتیازی برای ارتقاء شاید.
یکی از راههای این سند به نام زدنها که در دهات اطراف روستای ما زیاد انجام میشود، کاریکاتورسازی است که باید از آن به عنوان برندآوری یا برند سازی نوآورانه نام برد. یعنی میگردند ببینند چه پیشنهادی هست و پیشنهاد شما را اندکی به راست و بعد به چپ میپیچانند و بعد تبدیل میشود به یک کار نان و آبدار و طرحش میکنند و سند میزنند و بعد میبینی که کار اولیه خیلی بهتر بوده و حالا دوستان هوس کردهاند دکانی بغل دکان شما بزنند و متاسفانه با وقت زیادی که دارند (چون این کارهای کپی زدن نیاز به فکر زیادی ندارد در نتیجه دوستانی که در این کارها تبحر دارند وقت زیادی دارند) چنان شور و تبلیغاتی راه میاندازند و دیدهاید که یک خبر را سه بار در روز و گاهی بیشتر در گروه بحث و گروههای تلگرامی منتشر میکنند تا کار خود را در برابر اصل کار بزرگتر جلوه بدهند و متاسفانه خیلی وقتها هم برنده میشوند چون دنیای امروز دنیای برندآوران و تاجرسالاران[1] است و اینها هستند که تعیین می کنند شما چه چیزهایی را ببینید و چه چیزهایی را نبینید.
القصه، بروم سر مطلب خودم، کمیته پژوهش انجمن در دوره های متفاوت دست بزرگانی بود که همه در جامعه محدود حوزه علوم اطلاعات و کتابداری و اطلاع رسانی ما شناخته شده و هر یک قوی تر از دیگری بودند و هر یک که آمدند تلاشهای خوبی کردند ولی کمیته به طور کامل منعقد نشد. چرا که می بایست تمام وقت خود را می گذاشتند و واقعا برایشان امکان پذیر نبود چون تعهدهای زیادی داشتند. از جمله دکتر رحمت الله فتاحی، دکتر عبدالحسین فرج پهلو، دکتر یزدان منصوریان و دکتر حمید جمالی در دوره های مختلف مدیر کمیته پژوهش انجمن بودند. تا در دوره قبل که جوانی توانا این کمیته را برعهده گرفت و از کنگره چهارم به بعد هم که دوره جدید با انتخابات جدید شروع شده خوشبختانه این کمیته در دستان توانای ایشان مانده است و ادامه دارد. این جوان دوست داشتنی، باید شهادت بدهم تمام وقت خود را گذاشت و در کمیته پژوهش چندین کار سخت را همزمان انجام داد که هم کارهای انجمن بود و هم کنگره و هم کارهای تشکیلاتی انجمن و کنگره. البته دانشجویانش می توانند بگویند که درکارهای کلاسها و درسهایش هم هرگز کوتاهی نکرده است. یکی از کارهایی که وی با کمک اعضای کمیته پژوهش انجام داد تعیین اولویتهای پژوهشی بود که یک بار سالها قبل دکتر فتاحی انجام داده بودند و این بار شاگرد ایشان و در قالب کمیته پژوهش انجمن با دقتی وسواس گونه این کار را مدیریت کرد و شاهد بودم که به همه اساتیدی که می شناختند و نشانی از آنها وجود داشت پرسشنامه فرستادند که اولویتهای پژوهشی در گرایش خود را بنویسید و بانکی از ایده ها در قالب اولویتهای پژوهشی ایجاد کردند که فکر میکنم در سایت انجمن قابل دسترس باشد.
راستش به بنده حقیر هم فرمودند اولویتهای پژوهشی در گرایش خودت را بنویس که من هیچ گرایشی نداشتم، نه شرقی و نه غربی و چون چیزی نداشتم همین بهانه کاریکاتور سازی را آوردم و بیسوادی خود را پنهان کردم و در رفتم و گفتم من چون خیلی اندیشه های بزرگی دارم، می ترسم مطرح کنم و عده ای بردارند و آنها را بد اجرا کنند و بد ارائه شود و بعدها اگر واقعا یک آدم حسابی بخواهد آن کار را درست و از سر علم وتجربه و از سر صبر انجام دهد فکر کند که این کار که شده، پس انجامش ندهد و مثل بسیاری از کارها که فقط کاریکاتورش در کشور ما باقی مانده این هم تبدیل به کاریکاتور شود ولی اقرار میکنم که سوادش را نداشتم و از چنگ استاد جوان که خیلی هم دوستش دارم فرار کردم و نگفتم "بیرون نیامدن بی بی از بی چادری است"، گفتم بی بی گرایشی به هوا خوردن و سبزه و صحرا و خیابان و خرید و تماشا ندارد.
البته که این عزیز ما از هیچ یک از ملالتها دلسرد نشد و کارش را به نیکویی انجام داد و بانک ایده های پژوهشی را در قالب بانک الویتهای پژوهشی انجمن کتابداری و اطلاع رسانی ایران ساخته و پرداخته کرد و حتی به یاد دارم که در هیات مدیره انجمن از این موضوع دفاع کرد که هر کس از ایده های پژوهشی انجمن برای موضوع کارش استفاده کند انجمن از آن کار حمایت هم بکند و انجمن هم در حد امکانات خویش با ایشان همراه شد و این بانک به ظهور رسید، لیکن این بار کار ایشان کاریکاتور شده است که تماشا دارد. چقدر بهت گفتم بچه برو سند به نام بزن، دیدی؟ از آخر باید تو را بگذارم مدرسه درس بخونی تا بدبخت بشی. برو ببین این روزها هر وعده صبح و ظهر و شب یک بار در گروههای بحث و گروههای تلگرامی دارند تبلیغ می گذارند که بیائید دکانی بغل دکان شما درست کنیم. والله اعلم بالصواب.
فقط باید برای هزارمین بار تفأل به نیما بزنم و بگویم، به کجای این شب تیره بیاویزم قبای ژنده خود را؟
عمرانی، سید ابراهیم. «صنعت کاریکاتور و راهها و روشهای آن». سخن هفته لیزنا، شماره ۴۱8، ۱9 آذر ۱۳۹۷.
[1] . در مورد کلمه تاجر روایت زیاد است. یک روایت می گوید که معنی آن این است که تا می توانی باید جر بزنی که مخفف آن شده است تا- جر و روایت دیگری در دست داریم که تاجر را به معنای کاغذ می گیرند که چون تا می کنید می توانید از رد تا آن را جر بدهید و بدین صورت تاجر سالاری معادل همان کاغذ بازی و بوروکراسی می شود.
این ایده نه مال شماست و نه کسی سند آن را به نام زده است در همین رشته خودمان بسیاری اینکار را به عناوین مختلف انجام داده اند و ادعایی بر آن نداشته اند چگونه شده که شما یک شبه صاحب این ایده شدید...
راستی اولویت پژوهشی یعنی چی؟ آیا امکان دارد که یک حوزهای در حد و اندازه رشته ما بیش از 450 اولویت پژوهشی داشته باشد؟ تعداد پژوهشهای غیر اولویت دار ما چندتاست خدایا؟ آیا فرقی هم بین اولویت پژوهشی با صورت مسئله پژوهشی وجود دارد؟ ضامن اجرا یا ضامن توجه به این اولویت چیه؟ اصلاً برای چی چنین لیستی باید تهیه بشه؟
واقعاً من هم مانده ام که به کجای این شب تیره بیاویزم قبای ژنده خود را؟
امیدوارم این کامنت حمل بر نادیده گرفتن زحمات نشود
به نظرم این بانک در همان انجمن کتابداری تکمیل تر شود بهتر است از اینکه یک بانک موازی دیگر کنارش ایجاد شود.
جز احسنت گفتن طریقی ندید.