داخلی
»پژوهش و نگارش (پاورقی)
درک چند و چون رابطۀ بین محقق/ نویسنده/ خواننده با واژهها، مفاهیم، چیزها و تصویرهای ذهنی مرتبط با آنها، و توصیفشان نکتۀ اساسی در ارتقای کم و کیف پژوهش و نگارش است. رابطۀ آشکار و پنهانِ کنشهای حسی، حرکتی و شناختیِ محقق با ساختار یک پژوهش و نتایج آن نیز اهمیت دارد. ساختار در سطوح متعدد موجب هماهنگی بین کنشهای گوناگون نویسندگان و محققان میشود؛ چیزی شبیه ظرفی که موجب شکلگیری و شکلدهی به چیزها میشود: و در این جا مجموعۀ کنشهای حسی، حرکتی و شناختی یک محقق یا نویسنده، از جمله خود اثر را شکل میدهد. بهعبارت دیگر، ساختار و معنای منتسب به واژهها و چیزها (مفاهیم، تصویرها، الگوها، و هر چیز دیگر) به حدی درهم تنیدهاند که نه فقط همدیگر را شکل میدهند بلکه با کنشهای گوناگون حسی، حرکتی، و شناختی انسانها، و به طور خاص نویسندۀ آن نیز مرتبطاند. مطالعۀ رابطۀ بین بنا، مواد و مصالح ساختمانی و سایر عوامل محیطی، و نقشۀ ساخت یک ساختمان خاص در این زمینه درسآموز است: ساختار و ساختمان جدیدی قرار است شکل بگیرد که تحت تاثیر ساختارهای کوچک و بزرگ موجود و همکنشی بین آنهاست؛ یعنی ساختارهای جدید تحت تاثیر ساختارهای پراکندۀ موجود است.
ساختار یک اثر علمی و ادبی یا هر محصول شناختی اغلب به ساختمان، صورت، ظاهر، شکل، و کموکیف روابط درونی محتوای آنها اشاره دارد؛ به عبارت سادهتر، ساختار همان استخوانبندیِ محتوایی است که جریان ذهنی پدیدآور(ان) تحت تاثیر همکنشی یا تعامل با محیط (درونی و بیرونی) آن را ایجاد کرده است. تاکید بر جریان ذهنی پدیدآور در شکلدهی به ساختار صوری و محتوایی یک اثر به این معناست که ساختار به هنگام نگارش یک اثر یا تولید و بستهبندی یک محتوا، وجود خارجی مستقل از ذهن و جسم پدیدآور و سایر عوامل درگیر در آن ندارد. بلکه ساختار اثر همگام با فرایندها و عملیات مرتبط با تولید محتوا و در تعامل یا همکنشی آگاهانه و حتا ناآگاهانۀ پدیدآور با محیط درونی و بیرونی بهتدریج و همزمان با فرایندهای مطالعه، پژوهش، نگارش، ویرایش و بستهبندی محتوا و بافت حاکم بر آن شکل میگیرد و نهایی میشود. درست مثل ساختمانی که به تدریج مراحل ساخت آن تکمیل میشود (از نقشهکشی و جانمایی تا ساخت نهایی). با این تذکر که الگوبرداری از ساختارهای آماده یا موجود را نیز باید انتخاب پدیدآور تلقی کرد.
ساختار هر چیز انسانساز از جمله محتواهای فکری از یک سو تحت تاثیر نیازها، اهداف، کارکردها، دانش علمی و فنی و کنشهای پدیدآوران است و از سوی دیگر، محیط زیست طبیعی و فرهنگی که نویسنده در آن زندگی میکند؛ کم و کیف نهاد علم، نهاد آموزش، زبان، هنر، و ادبیات در سطوح گوناگون ملی و جهانی از جمله مهمترین عوامل محیطیِ فرهنگی حاکم بر نویسنده است. محدودیتهای زیستیِ غریزی را هم باید به حساب آورد. به عبارت دیگر، سهم واقعی یک نویسنده یا محقق به کموکیف خلاقیتها و نوآوریهای او در استفاده از داشتههایی وابسته است که محیط زیست فرهنگی و طبیعی در اختیارش گذاشته است. محدودیت و وابستگی محقق یا نویسنده به عوامل و شرایط محیطی، از جمله داشتهها و پیشینههای زبانی و فرهنگی، و نیز کموکیف توانایی و تسلط او بر داشتهها و حتا ناداشتهها و محدودیتهاست که نهفقط ساختار یک اثر را شکل میدهد بلکه تا حدی آن را پیشبینیپذیر میکند.
بحثهای مرتبط با ساختار یک اثر را میتوان از دو منظر برجسته کرد: از دیدگاه نویسندگان و پدیدآوران برای تولید و تکوین ساختار یا محتوا؛ و از منظر خوانندگان و منتقدان به هنگام نقد و ارزیابی ساختار و محتوای ارائه شده.
در رویکرد نخست، نوعی طراحی و تکوین تدریجی یک ساختار فیزیکی و محتوایی و احتمالا در قالبها و چشماندازهای گوناگون مطرح است که قرار است کنشهای حسی – حرکتی و ذهنی پدیدآوران را در تعامل با محیط درونی و بیرونی خودشان شکل دهد و خود اثر نیز شکل نهایی بگیرد. به عبارت دیگر، با پیشبینی ساختار میتوان تا حد زیادی چارچوب کنشهای فکری و حتا حسی - حرکتی محققان، برخی از جنبههای محتوایی و غیره را تعیین کرد. اما در رویکرد دوم، نقد و ارزیابی ساختارهای شکلی و محتوایی آثار موجود مطرح است.
همانگونه که بیان شد، طراحی ساختار یک اثر با تصویرها، نقشهها یا الگوهای ذهنی پدیدآور آن مرتبط است که تصویرها (یا اطلاعات، محتوا، داده، دانش و نامهای دیگر) را در پیوند با هم برای تکمیل یک تصویر بزرگتر و یکپارچه به کار میگیرد. وی اغلب ناچار است تصویرهای خرد و کلان ذهنی خود را با کمک ابزارها و نمادهای زبانی و گاه غیرزبانی ترسیم کند. بالطبع ساختار مناسب بیش از هر چیز به داشتههای علمی و فنی پدیدآور و تسلط او بر ابزارهای گوناگون زبانی و غیرزبانی، از جمله تجربهها و تواناییهای شناختیِ تخیل، تفکر، منطق، استدلال و غیره برای ارائۀ تصویرهای زبانی و غیرزبانی وابسته است. محدودیتهای زبانی و غیرزبانی را نیز باید به همۀ اینها اضافه کرد.
بر اساس این نکتهها ساختار یک اثر وجود خارجی مستقل از ذهن و تصویرهای نویسندۀ آن ندارد. بلکه بهتدریج متناسب با گامها و فرایندهای ذهنی او برای ایجاد یک تصویر بزرگتر شکل میگیرد. با این حال، بدیهی است که ابتدا پای تنها یک یا چند تصویر ذهنی کوچک و بزرگی در میان است که آغاز یک فرایند شناختی و ذهنیِ منتج به یک ساختار مقدماتی را نوید میدهد. این فرایندهای شناختی و مقدماتی سبب میشود تا جریانی از تصویرها در ذهن ایجاد شود که ممکن است بخش زیادی از مصالح و حتا ساختار مورد نظر را فراهم نماید. همانگونه که تصویرها و نقشههای ذهنی با هر بار فراخوانی جرح و تعدیل میشوند ساختار مقدماتی نیز ممکن است تغییر کند. حتا بزرگترین نویسندگان و محققان نیز تصویرهای کلی و ساختار مدون خود را بارها و بارها تغییر میدهند، پس و پیش میکنند، بیش و کم میکنند تا ساختار نهایی شکل بگیرد. ساختار یک اثر را فرایندهای ذهنی شکل میدهد که اغلب سریع، خام، دمدستی، شهودی، استدلالی (قیاسی یا استقرایی) است. به همین دلیل یافتهها و تصویرهای تازه آن را جرح و تعدیل میکند تا هر چه بهتر سرهمبندی و سپس چفت و بست شود.
برای مثال ساختمانی را در دوردست تصور کنید. تصویر ابتدایی کم و بیش تار، مبهم و کلی به چشم میآید. اما به تدریج که به آن نزدیک میشوید تصویر نخست و کلی از نمایی دیگر بهتر و روشنتر میشود. زمانی که داخل بنا میشوید دیگر آن تصویر کلی در زوایه دید نیست بلکه اتاقها و بخشهایی را خواهید دید که هر کدام شباهتها و تفاوتهایی کم و بیش دارند. ملاحظۀ اجزای درونی نیز جزئیات بیشتری را آشکار میکند. نگاه جزئی و جدا جدا احتمالن اطلاعات زیادی دربارۀ تصویر کلی و اصلی نخواهد داد و گاهی حتا گمراهکننده است. زیرا معنا و جایگاه تصویرها در ارتباط با هم و در یک بافت کلی مشخص میشود. یعنی ارتباط و پیوند بین جزئیات است که ساختار کلی را شکل میدهد. هر جزء باید چیزی از کل را داشته باشد. به عبارت دیگر، هر یک از اجزا اگر کیفیت مطلوبی نداشته باشد و با سایر اجزا چفت و بست نشده باشد نه فقط ساختمان آن بدقواره و زشت جلوه میکند بلکه احتمال فروریختگی و کاهش کارایی آن نیز بیشتر خواهد شد. ساختار/ ساختمان/ یا تصویر کلی و نخستین هم شکلدهندۀ اجزاست و هم خود تحت تاثیر آنهاست؛ اجزای خود را شکل میدهد و با آنها شکل میگیرد. به عبارت دیگر، اجزای خود را پیشبینی میکند و یا به آنها حیات میدهد و در عین حال، با اجزای خود حیات میگیرد.
مطالعۀ فرایند تولید و مصرف محتوا حاکی از آن است که نوعی وحدت درونی پیدا و پنهان و یکپارچگی بین اجزای آن برقرار است که هستی آنها را به هم پیوند میدهد. همین پیوند و پیوستگی بین اجزاست که کم و کیف ساختار نهایی اثر را شکل میدهد. شاید این گونه تصور شود که ساختار چیزی شبیه یک فضا، ظرف و یا "چیزی از قبل موجود" است که معانی و محتوا را در درون خود جای میدهد و منتقل میکند. اما واقعیت فراتر از این است: ساختار، چه مقدماتی و چه نهایی، نتیجۀ پیوند بین محتواها و تصویرهای ذهنی است که همزمان با تعامل نویسنده با محیط درونی و بیرونی و برای تولید محتوا "به تدریج" شکل میگیرد. ساختار یک اثر فکری همانند یک ساختمان تحت تاثیر مواد، مصالح، و طرحها و تصویرهای از پیش موجود است اما نویسنده یا محقق در انتخاب اجزا و کموکیف تجزیه و ترکیب آنها نقشی منحصر به فرد دارد. مثال "ساختمان یا نمای دوردست" نشان میدهد که ساختار یک ساختمان یا اثر فکری میتواند انواع گوناگونی داشته باشد که پلهپله همراه با ساختوساز شکل میگیرد و نهایی میشود. البته بسیاری از اجزای آن ممکن است ناآگاهانه شکل بگیرد؛ یعنی محصول فرایندهای فکری گوناگون و ترکیب انواع تصویرهای کوچک و بزرگ مرتبط با هم باشد که خود را به ساختار تا حدی پیشبینیشدۀ اثر تحمیل کرده است. با این حال، اغلب نویسنده یا محقق میتواند در یک ساختار به دقت پیشبینیشده و حتا تکمیلشده هم تغییراتی کم و بیش ایجاد کند.
ساختار "نتیجۀ" گرد هم آوردن معانی یا تصویرهای ذهنی و ایجاد پیوند بین آنها توسط محقق یا نویسنده است. ساختار مقدم بر تصویرهای ذهنی یا جریان تصویرها در ذهن پدیدآور نیست. به عبارت دیگر، ساختار مجموعۀ تصویرهای ذهنی است که در ذهن پدیدآورنده به صورت جدا یا متصل به هم جریان پیدا کرده و در نهایت به شکل انواع نمادها یا تصویرهای زبانی مدون شده است. کم و کیف جریان تصویرهای مرتبط با یک موضوع (که ساختار را شکل میدهد) متناسب با کم و کیف تجربهها و تصویرهای ذهنی افراد و نیز توانایی تصویرسازی و اندیشهورزی آنها متفاوت است. حتا تولید و جریان دوبارۀ تصویرهای مرتبط با یک موضوع توسط یک فرد واحد نیز ممکن است متفاوت باشد. به همین دلیل ساختار، متغیری است که تحت تاثیر متغیرهای دیگری به نام داشتهها و تواناییهای حسی- حرکتی و شناختی نویسنده یا محقق، مثل مشاهده، مطالعه، تخیل، تفکر، یادآوری، استدلال، خردورزی بر روی داشتهها، و نیز توصیف زبانی جریان این تصویرهاست. خود تصویرها هم متغیرهایی است که تجربههای فردی و اجتماعی، محدودیتها و تواناییهای افراد و نیز شرایط محیطی (زیستی و فرهنگی) آنها را شکل میدهد.
و بر همین اساس، طراحی یک ساختار مقدماتی توسط فردی که نسبت به موضوع تسلط نسبی ندارد به چیزی ناقص و نامناسب ختم میشود. و برعکس، یک فرد مسلط میتواند با سرعت و دقت بیشتری یک تصویر و ساختاری کلی و نزدیک به متن نهایی طراحی کند.
اگر ساختار چیزی است که همزمان و همراه با فرایند خلق محتوا شکل میگیرد آیا دستورالعمل یا راهنمایی برای آسانسازی فرایند شکلگیری ساختار وجود ندارد؟ ساختار چگونه به تدریج شکل میگیرد؟ از کدام اصول برای تولید ساختار و محتوای مناسب باید تبعیت کرد؟ اصلا چه چیزهایی ساختار یک اثر را شکل میدهد؟ چگونه یک فرد مبتدی و تازهکار میتواند ساختار مناسب برای عرضۀ محتوا یا تصویرهای ذهنی مورد نظر خود را پیدا کند و یا آنها را تولید کند؟ شاید بهتر باشد سوال این گونه مطرح شود که چگونه یک اثر نوشته میشود و یا بهتر است نوشته شود؟ و یا اگر با ساختار خاصی نوشته شود نتیجۀ بهتری دارد؟
مختصر و مفید آن که:
ساختار پیشنهادی هر محقق و نویسنده برای پژوهش یا نگارش یک کتاب، مقاله، پژوهش و غیره به دانستهها و تواناییهای قبلی وی مربوط است. به عبارت دیگر، داشتهها و تواناییهای قبلی هر فرد ساختاری را شکل میدهد که همچون ظرف میتواند تازههای بیشتر و بیشتری را به آن افزود. و همین ساختار دانشی است که کم و کیف تعامل وی با محیط و برای درک و دریافت بیشتر را تعیین میکند.
در این صورت، با ترسیم ساختار فعلی دانش و توصیف آن میتوان هم داشتهها را مشخص کرد (نگارش) و هم بر روی ناداشتهها و تجربههای تازۀ متناسب با آن برنامهریزی و تمرکز کرد (پژوهش).
با هر گام پژوهشی و مطالعاتی تصویرهای قبلی اصلاح یا دامنۀ آنها کم و زیاد میشود.
در نتیجه، ممکن است متناسب با تغییر در نظام یادگیری فرد، ساختار کل اثر یا بخشهایی از آن تغییر کند و یا فقط تغییراتی انباشتی در محتوای قبلی ایجاد شود.
از نظر فلدمن، یادگیری نوعی تغییر ساختاری و انباشتی در یادگیرنده است؛ به عبارت دیگر در هر زمان، یک نظام (مثل یک شخص) ساختاری دارد. با انباشت تجربه، این ساختار از طریق انطباق پیش میرود و ساختار نظام تغییر میکند (حک و اصلاح میشود)، و چرخه ادامه پیدا میکند. (ص. 105)
البته این گونه نیست که هر تغییر ساختاری و انباشتی یا یادگیری را در هر فرد بتوان ایجاد کرد. زیرا میزان یادگیری افراد به وضعیت و ساختار جاری آنها مربوط است. به عبارت دیگر، "ساختار هر نظام است که در هر زمان آنچه میتواند تجربه کند و در نتیجه محصول آن، یعنی یادگیری و تغییرات ساختاری ناشی از آن را تعیین میکند. برای مثال اگر شما زبانی که صحبت میشود را نفهمید، بیشتر مکالمه را از دست خواهید داد." (همان) یادگیری تازههای علمی و یا میزان درک تجربههای ارادی و غیرارادی ناشی از برخورد با محیط نیز همین گونه است.
همۀ اینها نشان میدهد که تغییرات ساختاری و انباشتی ابتدا در خود محقق یا نویسنده رخ میدهد. همۀ اینها داشتههای فرد را شکل میدهد که میتواند در انواع رفتارهای حسی، حرکتی و شناختی وی (از جمله مقاله و کتاب) نمود پیدا کند. این دو یعنی رفتارهای حسی و حرکتی و شناختی بر هم تاثیر دارد و یادگیری او را تداوم میبخشد.
تمرین: تلاش کنید موضوعی را انتخاب کنید که با آن بیشتر آشنا هستید. ابتدا ساختاری کلی و شبیه فهرست مطالب یک کتاب یا مقاله را پیش از مراجعۀ به متون و منابع دیگر، طراحی و مدون کنید. سپس با تورق برخی از منابع سعی کنید ساختار پیشنهادی را اصلاح کنید. بخشهایی از متن، بخصوص پیشگفتار یا مقدمه را مختصر و مفید بنویسید و سپس ساختار اولیه را اصلاح کنید. این فرایند میتواند ادامه یابد تا به یک مقاله، کتاب یا پیشنویسی از ساختار و محتوا ختم شود.
نمونۀ یک طرح اولیه یا ساختار یک مقاله یا بخشی از یک کتاب و متن آن
ساختار زیر بر اساس واژههای کلیدی مرتبط با مفاهیم، فعالیتها و برخی از فرایندهای مجموعهسازی پیشنهاد شد.
مجموعهسازى؛ تعاریف و راهبردهای تازه
مقدمه
مجموعه، محمل، محتوا، مخزن، آرشیو و مجموعساز
انتخاب، سفارش، تهیه/ فراهمآوری
تعریف مجموعهسازی
مدیریت مجموعه و توسعه مجموعه
توسعه مجموعه
مدیریت مجموعه
مقایسه مدیریت مجموعهسازی، مدیریت مجموعه و توسعه مجموعه
مدیریت مجموعهسازی
چالشها و راهبردهای مجموعهسازی
حجم زياد انتشارات و كمبود منابع (مالى، فضا، نیروی انسانی)
تحولات فنى و مجموعهسازى
اتخاذ راهبرد "دسترسى"
گسترش بخشهایی از ساختار فوق
مدیریت مجموعه و توسعه مجموعه
مدیریت مجموعه و توسعه مجموعه دو اصطلاحی است که گرچه با هم بسیار مرتبطاند اما تفاوتهایی ظریف و گاه فاحشی با هم دارند. ابتدا برای ارائه تصویری دقیقتر، تعریفی از آنها به نقل از چند منبع معتبر نقل میشود و سپس جمعبندی، نتیجه، و تعریف نهایی ذکر خواهد شد.
توسعه مجموعه/ مجموعهگستری
تعریف توسعه مجموعه در دایرۀالمعارف بینالمللی علوم کتابداری و اطلاعات عبارت است از:
"فرایند طراحی برنامهای برای مجموعهسازی کتابخانه، در درجه اول برای تامین نیازهای فوری، و مهمتر از همه تهیه مجموعهای برای پاسخگویی به نیازهای آتی. این اصطلاح بیشتر دلالت بر عمق و کیفیت مجموعه دارد اما ضرورت یا نیاز به بهرهگیری موثر از مجموعه را نمیتوان از آن جدا دانست.
توسعه مجموعه بر ایجاد مجموعه کتابخانه تمرکز دارد، که به صورت ایدهآل بر اساس رهنمودهایی است که قبلا در سیاستهای توسعه مجموعه کتابخانه، مکتوب و مدون شده است. توسعه مجموعه، مفهومی است که خوشبختانه بیشتر متناسب با دورههایی است که افزایش بودجه یا رونق مالی وجود دارد و عمدتا در کتابخانههایی با مجموعههای بزرگ پژوهشی صورت میگیرد. گرچه از این اصطلاح گاه به عنوان مترادف واژه مدیریت مجموعه استفاده میشود اما این دو یکسان نیستند." (راتلیج، ذیل مدخل)
توسعه مجموعه در واژهنامه هارود اینگونه تعریف شده است:
فرایند طراحی یک برنامه مجموعهسازی برای ارائه خدمات است، که نه تنها رفع نیازهای فوری بلکه ساختن مجموعهای مطمئن و منسجم برای سالهای آتی هم مدنظر قرار گیرد. توسعه مجموعه به عمق و کیفیت مجموعه مربوط است و شامل فعالیتهای مرتبط با بهرهگیری از مجموعه از طریق تبلیغات و آموزش کارکنان و غیره هم میشود. (هارود، ذیل مدخل)
توسعه مجموعه در واژهنامه درونخطی علوم کتابداری و اطلاعات (آدلیس) این چنین تعریف شده است:
"فرایند برنامهریزی و ایجاد مجموعهای مفید و متعادل از منابع کتابخانهای در یک دوره زمانی چندساله، بر اساس ارزیابی مداوم نیازهای اطلاعاتی جامعه کتابخانه، تحلیل آمارهای استفاده و اطلاعات جامعهشناختی، و ملاحظه محدودیتهای مالی است. توسعه مجموعه شامل تعیین معیارهای انتخاب، و برنامهریزی اشتراک منابع، جایگزینی منابع مفقود شده یا آسیبدیده و همینطور انتخاب و وجین روزمره میشود." (ذیل مدخل)
مدیریت مجموعه
تعریف مدیریت مجموعه در دایرهالمعارف بینالمللی علوم کتابداری و اطلاعات عبارت است از:
مدیریت مجموعه شامل فعالیتهای مرتبط با انتخاب و فراهمآوری/ مجموعهسازی منابع کتابخانهای است، که گاه توسعه مجموعه خوانده میشود اما فراتر از آن است؛ مدیریت مجموعه شامل حفظ و نگهداری منظم مجموعه کتابخانه نیز میشود، که تخصیص منابع، آمادهسازی فنی، حفاظت فیزیکی و ذخیره، وجین مخزن و امحا، کنترل استفاده از مجموعه مخزن و تشویق استفاده از منابع کتابخانه را شامل میشود. (راتلیج، ذیل مدخل)
تعریف مدیریت مجموعه در واژهنامه هارود عبارت است از:
سازماندهی و نگهداری مخزن کتابخانه، از اصول توسعه مجموعه، اولویتبندی نیازهای کاربران، و در نظر گرفتن ابزارهای جایگزین برای تهیه اطلاعات و مدارک تا تکمیل موجودی محلی.
مدیریت مجموعه در واژهنامه درونخطی علوم کتابداری و اطلاعات (Odlis) چنین تعریف شده است:
کاربرد فنون کمی مانند تحلیل هزینه - فایده در فرایند توسعه مجموعه؛ معمولا به کتابخانههای بزرگ و نظامهای کتابخانهای محدود میشود. در مفهوم وسیعتر، برنامهریزی و نظارت بر رشد و حفاظت از مجموعه کتابخانهای بر مبنای ارزیابی قوت و ضعف موجود و تخمین نیازهای آینده است. (ذیل مدخل)
مقایسه مدیریت مجموعهسازی، مدیریت مجموعه و توسعه مجموعه
همانگونه که ملاحظه شد مدیریت مجموعه و توسعه مجموعه، دو اصطلاح متفاوتی هستند که در برخی از زمینهها مشترک و در حوزههایی، متفاوتاند. هر دو به مجموعه کتابخانه مربوط میشوند. اما تاکید هر کدام بر جنبههایی خاص از مجموعه است. در مدیریت مجموعه بیشتر مسائل مربوط به مخزن (مجموعه مخزن) و کیفیت استفاده از آن مطرح است. از جمله مواردی که در مدیریت مجموعه بر آن تاکید بیشتری میشود، حفاظت و نگهداری از مجموعه، ارزیابی مجموعه و بررسی هزینه - فایده آن و پیشنهاداتی برای بهرهوری بیشتر از مجموعه است.
اما توسعه مجموعه بیشتر مربوط به طراحی برنامهای کوتاهمدت و بلندمدت برای رشد مجموعه، ارزیابی مجموعه و تعیین نقاط قوت و ضعف آن و برنامهریزی برای رفع ضعفهاست. توسعه مجموعه معمولا براساس رهنمودهای مدونی است که در آن سیاستها و راهبردهای انتخاب و سفارش و اولویتها مطرح شده است. تعیین و تدوین معیارهای انتخاب، ارزیابی مجموعه و وجین هم از جمله فعالیتهای مربوط به توسعه مجموعه است. اغلب سازوکارهای توسعه مجموعه تحت عنوان "سیاستهای توسعه مجموعه"، "بیانیه"، "بیانیه انتخاب" و مانند آن مدون شده است..... مدیریت مجموعهسازی .....
برگرفته از: محسنی، حمید. (1400). مجموعهسازی و خدمات تحویل مدرک. تهران: کتابدار، ص. 27-29)
بله. باید مطالعه کرد، پدیده ها را عمیق نگاه کرد، و بالاخره نوشت و نوشت تا یادگیری حاصل شده و مغز انسان آن را به عنوان بخشی از زندگی بپذیرد و هضم کند. در این صورت نوشتن جزو لاینفک زندگی خواهد شد.
ممنون
تبیین و تشریح فنون و کم و کیف نگارش و پژوهش با قلم ساده و شیوای حضرتعالی تحسین برانگیز و قابل تامل میباشد. شاید به نظر ساده بیاید. اما این فن کار هرکسی نیست و نیازمند تبحر، دانش و مطالعه مستمر است.
نکات مهمی را بیان فرمودید که بنده هم بر این موارد تاکید دارم. فقط نکته ای که وجود دارد این است که برخی افراد علیرغم اینکه مطالعه زیاد دارند و علاقه به نویسندگی هم دارند اما یک پاراگراف هم از خودشان نمی توانند بنویسند مفهوم سازی برای انها دشوار است. نطر شما در خصوص این مشکل برخی افراد چیست؟
باید نوشت و نوشت و نوشت. باید پژوهش و نویسندگی را زندگی کرد: از کوزه همان برون تراود که در اوست! کار نیکو کردن از پر کردن است! از جمله محتوای کوزه، علاوه بر محتوای خوب، مهارت و تجربه فرد در نویسندگی و پردازش تصویرهای ذهنی است. و تنها راه آن نوشتن است و خواندن و پژوهیدن. و البته همه اینها بارها و بارها.
در بخشهای مختلف این پاورقی یا کتاب به برخی از تکنیکها و مهارتها اشاره شد که در ادامه منتشر میشود.
اما از آن مهمتر تلاش کردم آن را در زندگی و رفتار نویسندگان و محققان نشان دهم و این که بزرگترین آنها از جمله انشتین هم خطا داشتهاند. نه یک بار و دو بار بلکه سالها. اما ادامه دادند با وجود شکست و مهارتهای چندگانه، به ویژه تخیلشان را با مطالعه زیاد پروراندند.
هیچ فرمول خاصی وجود ندارد جز تلاش و مطالعه. این درسی است که همه نویسندگان آن را تکرار کردند.