داخلی
»پژوهش و نگارش (پاورقی)
دقت در فرایندهای تصویرسازی از یک خاطره، داستان، نقشۀ ذهنی، ساختوساز، نقاشی، طراحی، نقشۀ حرکت، نقشۀ راه، و حتا یک تخیل و تفکر ساده دربارۀ هر چیز آشنا درسهای زیادی برای طراحی یک مطالعه، پژوهش و نگارش نتایج مرتبط با آن دارد.
مطالعۀ نقشههای متعدد نشانگر حضور یک تم، درونمایه، موضوع یا تصویر مرکزی در آن است؛ بقیۀ تصویرها وقتی به ذهن فراخوانی میشوند که مناسبتی با آن تصویر اصلی داشته باشند. درونمایۀ اصلی را میتوان تصویری تلقی کرد که سایۀ وحدتبخش خود را بر همۀ تصویرهای پراکندۀ دیگر اعمال میکند؛ یک نویسنده و محقق حرفهای اغلب به دنبال همین تصویرها یا الگوهای مرکزی است و اگر در این کار موفق نشود، سایر تصویرها نیز پراکنده و در هم خواهند بود. قالبها، الگوها، زبان خاص، کاربردها، مهارتها، احساسها، انگیزهها نیز میتوانند مکمل این تصویر مرکزی باشند. بسیاری از اینها به شکلی کاملا پنهان با درونمایۀ اصلی چفت و بست و سازگار شدهاند؛ گاهی برخی از لایهها همچون وصلۀ ناچسب هستند. در این صورت، درونمایۀ اصلی و محتوا به خوبی درک و دریافت نخواهد شد و انواع انحراف و اعوجاج در فرایند تصویرسازی و نتایج آن ایجاد خواهد شد.
برای ترسیم رابطۀ درونمایه با تصویرهای فرعی و فرعیتر مرتبط با آنها میتوان از استعارۀ تار عنکبوت استفاده کرد که مجموع گرهها و رابطههای آن منجر به نقشه یا دامی برای کسب نتایج مورد نظر میشود. به عبارت دیگر، هر کدام از این گرهها در جایگاه ویژۀ خود یک گره و سپس دایره بزرگ یا تصویری میسازد که به بقیۀ گرهها، از جمله گره اصلی و مرکزی یا همان هدف و درونمایۀ واحد راه دارد و آن را در مرکز خود دارد. تصویرسازی یک محقق یا نویسنده میتواند با هر کدام از این گرهها و دایرهها بسته به نیازهای وی آغاز شود. هر کدام از آنها میتواند محل فرود دام و صید و حتا خود صیاد آن باشد!
ساختار را میتوان تصویر، نقشۀ کلی یا ستون فقراتی تعبیر کرد که تکتک تصویرها یا نتایج یادگیری در آن ذخیره و به هم مرتبط میشوند؛ چیزی شبیه همین تار عنکبوت که با نقشهای هوشمندانه برای صید چیزی تنیده شده است.
کالبدشکافی نوشتههای علمی و ادبی نیز حاکی از آن است که این نوشتهها محصول رفت و برگشتهای ذهنی از جزء به کل و یا برعکس است. به عبارت دیگر، تصویرهای جزئی مرتبط با یک موضوع ناگزیر به هدفی ختم میشود که همان تصویر یا گزاره کلی باشد و برعکس، یعنی یک گزارۀ کلی مرتبط با هر موضوع را اگر بشکافیم به همان جزئیات و تصویرهای خاص میرسیم. موضوع را از جهتی دیگر هم میتوان بررسی کرد: زمانی که داریم دربارۀ یک موضوع یا هر چیزی، اطلاعات جزئی فراهم میکنیم ظاهر قضیه این است که داریم از جز به کل حرکت میکنیم اما واقعیت این است که همینجا هم حداقل یک تصویر کلی در اختیار داریم: این که باید اطلاعاتی دربارۀ این موضوع خاص فراهم شود. حتا در مرحلۀ تهیۀ تکتک تصویرهای جزئی مرتبط با آن تصویر کلی نیز آگاهانه و ناآگاهانه جسم و ذهن ما تحت تاثیر داشتهها یا تصویرهای کلی و جزئی گوناگون خود در حال جهتدهی به رفتارهای اطلاعیابی ماست؛ و برعکس، تصویرهای تازه موجب میشود تصویرهای کلی و جزئی موجود در ذهن نیز اصلاح شود. البته یک فرد عادی به چنین جزئیاتی توجه آگاهانه ندارد اما یک نویسنده، محقق، مهندس، راهبرداندیش، برنامهریز و مانند آن باید این توان ویژه را داشته باشد که بین تصویرهای کلی و جزئی، هدفمند و آگاهانه حرکت کند و مدام از نقشه کلی به جزئی و از جز به کل حرکت کند و بر همین اساس دائما نقشۀ ذهنی خود را اصلاح کند و از جزئیات و کلیات به عنوان مصالحی برای نگارش، پژوهش، الگوسازی و ایجاد یک تصویر و نقشۀ درستتر استفاده کند. گم نشدن بین تصویرهای کلی و جزئی، جهتیابی و جهتدهی به رفتارهای اطلاعیابی و تحلیل و تفسیر آنها بسیار مهم است. آنچه سبب میشود وی در بین انبوه تصویرهای سیال ذهن سردرگم نشود درونمایه یا تصویر مرکزی است که همان گره و دایرۀ مرکزی در یک تار عنکبوت است که به سمت بیرون و بینهایت گرهها و دایرههای بیرونی است. گویی همۀ این گرهها و دایرهها دامی است برای آن هدف یا تصویر مرکزی. همۀ اینها در ترکیب با هم نقشهای ذهنی را میسازند که برای دسترسی یا صید آن هدف اصلی پهن شده است.
درونمایه یا گره اصلی و نقشۀ ذهنی متصل به آن در یک پژوهش، گزارش، مقاله، داستان یا هر فرایند نگارشی و پژوهشی و فعالیتهای ذهنی هدفمند دیگر میتواند یک یا چند تصویر در بین تصویرهای دیگر در دسترس انسان باشد که بین تصویرهای کلی و جزئی دیگر نوعی وحدت فکری ایجاد میکند. نقشۀ ذهنی میتواند با یک تم یا درونمایه (در داستان)، پسزمینۀ موضوعی (در سایر نوشتارها و تصویرها)، گزارۀ کلی، اصل یا فرضیه آغاز شود که همگی نقش راهبر و مسیریاب را دارند که کم و بیش به رفتارهای جسمی و ذهنی جهت میدهند. بسط درونمایۀ اولیه میتواند به یک طرح کلی مثل فهرست مطالب یک مقاله یا کتاب منجر شود و حتا در مراحل بعد حاوی جزئیات بیشتری باشد تا در نهایت تصویر نهایی کامل و کاملتر شود.
داماسیو معتقد است در یک ذهن آگاه، پردازش تصویرهای محیطی با مجموعۀ خاصی از تصویرهای درونی، جهت میگیرند. (ص. 363) به عبارت دیگر، این گونه نیست که فردی که در حال مطالعه و مشاهدۀ یک پدیده یا موضوع است به هر چیز دمدستی توجه کند که در معرض حواس وی قرار گرفته است. بلکه انتخابهای وی در تمام مراحل مشاهده و مطالعه، تحت تاثیر مجموعهای از تصویرهای درونی است که همچون یک فرضیه یا نقشۀ راه به او جهت میدهد.
درونمایه اغلب به چیزی اشاره دارد که چندان به چشم نمیآید اما در تاروپود یک چیز رخنه دارد و آن را تغذیه میکند. ساختار شاید مشهودترین بخش یک تصویر و همان تصویر نهایی با اجزای ریز و درشت آن است که اغلب پیش چشم است اما همچون موم با جریان ذهنی نویسنده شکل میگیرد و تغییر میکند؛ البته متناسب با تجربهها و تصویرهای وی.
تمرین: تصور کنید که میخواهید مقاله، کتاب یا نقشهای دربارۀ یک مسیر کوهنوردی در یک جنگل خاص را آماده کنید. اولین تصویری که معمولا به ذهن هر فرد، حتا غیرنویسنده و کوهنورد میآید یک تصویر خطی و ساده از آن مسیر کوهنوردی است که آغاز و پایانی دارد. ساختاری ساده و آشنا دارد که با نگاه به آن میتوان به سرعت مسیریابی کلی کرد. حتا فردی که یک بار چنین مسیری را رفته باشد نیز میتواند نقشۀ خام و اولیۀ آن را طراحی کند. اما اگر قرار باشد جزئیات بیشتری بر روی آن نمایش داده شود به تدریج شکل و ساختار آن تغییر میکند. با این حال کم و بیش ساختار کلی آن تغییری نکرده است: تغییرات عمدتا به مکانها یا نقاطی مربوط میشود که جزئیات آن بر روی نقشه فراهم شده است، مثل: روستاها یا محلهایی که قرار است از آن عبور کنیم؛ پستی و بلندی مسیر، چشمههای آب، گاوسراها و گوسفندسراهایی که در مسیر یا حاشیۀ آن برای اتراق روزانه و شبانه پیشنهاد میشود، اطلاعات مربوط به سرما و گرما، فشار هوا، حیات وحش، مسافت بین نقاط جهت برنامهریزی سفر؛ و غیره.
هر کدام از کلیدواژههای فوق میتواند یک سر نخ برای تحقیق، جمعآوری اطلاعات، و نمایش آن بر روی نقشه باشد. اما درونمایۀ اصلی، یک مسیر کوهنوردی است که مبدا و مقصد آن اول از همه مشخص شده است و متناسب با سایر نیازها و خواستهها، بقیه اطلاعات مربوط به مسیر و نقطهها بر روی آن نمایش داده شود. مبدا و مقصدی که از طریق اتصال بینهایت مکانهای میانی به هم متصل شده است تا مسیری نمایان شود. اما از میان بینهایت مکان یا نقطۀ میانی اغلب ممکن است چند مکان مهم و شاخصی برجسته شود که قرار است نقش راهیاب را ایفا کند.
توصیف کلامی مسیر کوهنوردی نیز کم و بیش از همین نقشۀ بصری، و ساختار و اطلاعات آن بهره میگیرد.
برای شرح سفر کوهنوردی در این مسیر نیز از همین ساختار میتوان بهره برد. با این تفاوت که عنصر زمان و کنشهای هر فرد در زمان نیز به عنصر مکانی و سایر ویژگیهای محیطی (درونی و بیرونی) اضافه میشود: به زبان دیگر، حوادث و مشاهدات محیطی نیز برجسته میشود.
توصیف پوشش گیاهی مسیر، حیات وحش، ابزارهای مورد نیاز و چیزهای دیگر را هم میتوان به آنها افزود. همانگونه که احتمالا متوجه شدید یک درونمایه یا تصویر کلی وجود دارد که با تصویرهای کلی و جزئی دیگر تکمیل میشود. اگر تجربۀ پژوهش و نگارش مرتبط با چنین موضوعی را ندارید کافی است چند نمونۀ مشابه را مطالعه کنید. حتما الگوها و نتایج جالبی خواهید یافت که در طراحی ساختار، موضوع، و حتا کنشها و محتواهای احتمالی کمک موثری خواهند بود. تجربههای مشابه کوهنوردی، بخصوص یک یا چند بار کوهنوردی در همین مسیر را حتما فراموش نکنید.
در بخشهای قبل به این نکته اشاره شد که درونمایهها همچون سرنخی است که ردیابی آن ما را به ساختار اولیه و حتا شاید مقصد نهایی برساند. در بسیاری از کنشهای معمولی اتفاقا همین سر نخ کافی است. تصور کنید که میخواهیم به خانۀ مادرمان در آن گوشۀ شهر برویم! همین یک عنصر، یعنی آگاهی و تصمیم اولیۀ دربارۀ مقصد کافی است تا به مقصد برسیم. به عبارت دیگر، لازم نیست در طول مسیر دائما به مادرمان، به خانهاش و به مسیر رسیدن به آن فکر کنیم. اتفاقا وقت مناسبی است که به موسیقی گوش کنیم و یا حتا دربارۀ یک مسالۀ بغرنج دیگر فکر کنیم تا ناخودآگاه به مقصد برسیم. حافظۀ پنهان کار خودش را بلد است و ما را به مقصد میرساند!
اما اگر قرار باشد در مسیرهای مختلف چند نفر را سوار کنیم و دهها ماموریت دیگر هم به آن اضافه شود وضعیت بسیار متفاوت میشود. شاید کوچکترین انحراف ذهنی یا توجه افراطی به یکی از ماموریتها سبب شود کارهایی مهم فراموش شوند. به مقصد میرسیم اما همۀ سوارهها و چیزها را همراه خود نداریم. و این خطایی است که اغلب مرتکب میشویم. زیرا جریان سیال ذهن به گونهای است که ناخودآگاه ما را به مسیرهای متعدد میبرد. ممکن است مسیر یا شاهراه اصلی به گونهای باشد که به ناگزیر به مقصد ختم شود اما تصور کنید که قرار است برخی در میانۀ راه و در نقطهای خاص پیاده شوند. اگر کم و کیف رسیدن به مقصد اهمیت داشته باشد موضوع پیچیدهتر و حساستر میشود. اتفاقا در یک پژوهش و نگارش علمی همین مساله است که اهمیتی مضاعف دارد. در چنین مواردی شاهراه اصلی کشیده میشود و بر روی آن تقاطعها و خروجیهای احتمالی بر اساس نقطهها و مقصدهای احتمالی ترسیم میشود. تحلیل توصیف مسیر، نقاط، ابزارها، روشها و اهداف هم میتواند بخشی از مقدمات کار باشد. هر ماموریت میتواند جدا جدا و بر اساس اهمیت اولویتبندی شود. گزارش هر ماموریت و نتایج آن هم میتواند بخشی از کار باشد. برنامهریزی و طراحی نقشه بخشی مهم از هر کار است.
گاهی قرار است یک وضعیت موجود و نسبتا آشنا توصیف شود، آزمایشی انجام شود و نتایج آن جمعآوری و دستهبندی شود، و یا فرایندهای انجام یک کار ساده یا پیچیدۀ تخصصی، و یا کار با یک ابزار یا نرمافزار توصیف شود، و مواردی مثل آن. درونمایه و مسیر انجام آن تقریبا مشخص است. شاید یک تجربه یا مشاهدۀ ساده کافی باشد تا نتیجۀ آن مکتوب و مدون شود. اغلب یک ساختار خطی شبیه همان مسیر کوهنوردی دارند. مثل مقاله یا کتابی دربارۀ یک نرمافزار خاص.
اما تصور کنید قرار باشد همین دسته از کارهای ساده و خطی با همدیگر از نظر اهداف، کارکردها و غیره مقایسه شوند، شباهتها و تفاوتها استخراج شود، قوت و ضعف مشخص شود، و چیزهای دیگر. قطعا ساختار و نحوۀ انجام کار کمی پیچیدهتر میشود.
ساختار مقاله یا کتاب در تمام موارد فوق و بلکه هر کار دیگر به کم و کیف جریان ذهنی محقق یا نویسنده و تجربهها و تصویرهای وی وابسته است که در تعامل با محیط یا گرههای تازه به هم پیوند میخورند. با این تفاوت که هر چه به سمت کارها و موضوعات انتزاعیتر حرکت کنیم دشواری کار بیشتر و نیازمند تسلط بیشتر نسبت به مفاهیم و درونمایههای اصلی و فرعی و کم و کیف رابطۀ آنها با همدیگر است. شاید از آن مهمتر این است که رابطۀ موضوع مورد بررسی با محیط بزرگتر از خودش مشخص شود. مثلا علمسنجی به مجموعهای از روشها، فنون و ابزارها اشاره دارد که برای سنجش بروندادهای علمی، بویژه منابع علمی استفاده میشود. در این صورت آشنایی با انواع بروندادهای علمی، اهداف و کارکرد بروندادها، افراد و نهادهای تولیدکننده و مصرفکنندۀ علم، اهداف و کارکرد آنها، سیاستها و راهبردهای تولید و مصرف علم، آموزش و پژوهش علمی، فناوریها و روشهای انتشار و دسترسی به اطلاعات، نیازها و رفتارهای اطلاعاتی افراد و نهادها و دهها موضوع دیگر نیز ضروری است. در واقع همۀ آن روشها، ابزارها و فنون مورد استفاده در علمسنجی در پاسخ به یک نیاز اجتماعی ابداع شدهاند. بنابراین باید کم و کیف پاسخ به این نیازها و تاثیر متقابل این دو بر هم نیز مورد توجه باشد. بدیهی است که با افزودن هر متغیر تازه، پیچیدگی ساختاری و محتوایی آن بیشتر و بیشتر شود.
البته اشاره به دشواری کار یک چیز نسبی است. وگرنه برای کسی که در نوشتن جملهای ناتوان است که حتا در آن تخصص و مهارت دارد هرگونه کار پژوهشی و نگارشی دشوار است. و یا نوشتن کتاب و مقاله دربارۀ یک چیز ناآشنا حتا برای یک محقق و نویسندۀ ورزیده هم پرخطر و دشوار است. با این حال، یک محقق و نویسندۀ ورزیده مهارتها و تواناییهایی دارد که او را در پژوهش و نگارش در زمینههای متعدد یاری میکند. انگار جریان ذهنی او به گونهای سامان یافته است که به سرعت بر اساس داشتهها یک مسیر و نقشۀ راه طراحی میکند و به تدریج با تکمیل ناداشتهها آن را کامل و کاملتر میکند. درست مانند رانندهای که اصول و قواعد رانندگی را میداند. او با سرعت بیشتر میتواند رانندگی با انواع ماشینها را فرا گیرد. و یا انواع مسافر و بار را با ماشین خود حمل کند!
طراحی ساختار پژوهش و نگارش از جمله کارهای مقدماتی است که به مهارت علمی و فنی خاص خود نیاز دارد. گرچه انتظار نمیرود یک فرد مبتدی و تازهکار به سرعت بتواند از پس آن بر آید اما اصول نسبتا ساده و حتا آشنایی دارد که توجه به آنها حتما راهگشاست.
مهمترین اصل، اعتماد به نفس و پرورش مهارتهای تصویرسازی است که به صورت غریزی و مساوی همۀ انسانها دارند. مهارت تصویرسازی در اینجا اشاره به توانایی تفکر، تخیل، استدلال، تحلیل، مسیریابی و حل مساله دارد. خوشبختانه نویسندگی و پژوهش نیز با مسیر آشنای تخیل و تفکر و رویابافی دربارۀ یک چیز آشنا شباهت دارد. بر همین اساس، تخیل و تفکر مهمترین ابزار یک نویسنده است. تنها باید (مثل هر کار دیگر با مطالعه، تجربه، تخیل و تفکر بیشتر و بیشتر) کمی جهت و عمق یابد، وگرنه فرایند کار اغلب یکسان است. شبیهسازی و تقلید از پیشینهها نیز توصیه میشود؛ شبیهسازی و تقلید ساختارها، فرایندها، ابزارها، نظریهها، روشها، و برخی از جنبههای محتوایی بسیار کارساز است، بخصوص اگر کمی با خلاقیت همراه باشد و بخشی از زندگی شود تا ناخواستهها پالایش شود.
۱. از توهین به افراد، قومیتها و نژادها خودداری کرده و از تمسخر دیگران بپرهیزید و از اتهامزنی به دیگران خودداری نمائید.
۲.از آنجا که پیامها با نام شما منتشر خواهد شد، بهتر است با ارسال نام واقعی و ایمیل خود لیزنا را در شکل دهی بهتر بحث یاری نمایید.
۳. از به کار بردن نام افراد (حقیقی یا حقوقی)، سازمانها، نهادهای عمومی و خصوصی خودداری فرمائید.
۴. از ارسال پیام های تکراری که دیگر مخاطبان آن را ارسال کرده اند خودداری نمائید.
۵. حتی الامکان از ارسال مطالب با زبانی غیر از فارسی خودداری نمائید.