کد خبر: 45259
تاریخ انتشار: شنبه, 23 بهمن 1400 - 09:05

داخلی

»

تورقی و درنگی و گوشه چمنی

سپر نقد و حافظۀ تاریخی در برابر تندبادها و ناخواسته‌ها

منبع : لیزنا
حمید محسنی
سپر نقد و حافظۀ تاریخی در برابر تندبادها و ناخواسته‌ها

حمید محسنی، مدیر نشر کتابدار: نوش‌آفرین انصاری، فریبا افکاری، عبدالحسین آذرنگ، ابراهیم افشار زنجانی، فاطمه رهادوست و یزدان منصوریان به نکته‌هایی در مراسم رونمایی از کتاب تاریخ شفاهی کتابداری در ایران توسط مجله بخارا و علی دهباشی اشاره کردند که تک‌تک آنها شایستۀ بررسی است. قرار بود به بهانۀ رونمایی، نقدها یا دیدگاه‌های افراد فوق دربارۀ برخی از آسیب‌های موجود در حوزه کتابخانه و کتابداری مطرح شود.

به نظر می‌رسد همه ما به وجود چالش و بحران در حوزۀ کتاب و کتابخانه، و ضرورت و اهمیت نقد آن واقف‌ایم. اما شخصا چیزی قابل توجه در این زمینه در منابع تخصصی و حتی عمومی حوزه ندیدم؛ منظورم بازخورد جامعۀ حرفه‌ای به دیدگاه‌های مطرح شده در این مراسم بود.

در این مختصر قصد ندارم خود آن نکته‌ها را به طور گسترده نقد و یا حتی معرفی کنم. سال‌هاست که این پرسش برایم برجسته است که چرا سکوتی به نظر سنگین و سهمناک در فضای علمی و حرفه‌ای کشور دربارۀ کم و کیف برخی از این رویدادهای مهم، یعنی محتوای نقد و نظر افراد، درست یا نادرست، وجود دارد؟ دلایل و نشانه‌های این سکوت چیست؟ کم و کیف آن چگونه است؟ دوا و درمان احتمالی‌اش چیست؟ و ده‌ها پرسش دیگر که شما ممکن است به آن اضافه کنید.

چنین سکوتی در فضای درون‌حرفه‌ای ما در ایران بی‌سابقه هم نیست. به این نکته اشاره کنم که سکوت را در این جا نقطه مقابل رونق نقد علمی و حرفه‌ای تعریف می‌کنم. وگرنه بررسی سرانگشتی حضور آدم‌ها در فضای مجازی و غیرمجازی و حتی نشر مجلات علمی، کتاب و دیگر چیزها نشان می‌دهد که چندان فضای ساکتی هم نیست و بلکه ظرفیت در حد انفجار است و پر رونق. جلسات وبیناری  و سمیناری و انواع پاتوق‌های روزانه را باید رنگ و وارنگ به حساب آوریم. افزایش دم‌افزون انتشار نتایج پژوهش‌های محققان ایرانی در گوشه‌گوشۀ جهان شهادت می‌دهد که تا چه حد توان داریم و ظرفیت‌ها را شناختیم! 

توصیف کم و کیف این سکوت هم جای مطالعه دارد. مثلا به نظر می‌رسد یکی از مهم‌ترین گونه‌های آن صدا دارد! اصلا فریاد است. اما صدا و فریادی که بیشتر در سر تک‌تک آدم‌هاست و از آنجا به آسمان‌ها! گویی با خودشان و خدایشان هستند؛ رابطۀ این دسته از آدم‌ها با مقاله و کتاب و نوشته‌هایشان نیز همین‌جوری است؛ یعنی با خودشان و برای خودشان است. هر کس به قول جنوبی‌ها به سیِ خود! شاید به همین دلیل است که تن و جسم‌‌ها به هم نمی‌ساید و چیزی در رابطۀ بین آدم‌ها شکل نمی‌گیرد که محصول هم‌اندیشی و هم‌سخنی آنها باشد؛ هم‌اندیشانی که همدیگر را کامل می‌کنند و هم‌کاری و رقابتی را شکل می‌دهند که لازمۀ یک جامعۀ پویا است. هم‌کاری، رقابت و کنش‌هایی که بر چیزی ثالث در بیرون از خود اثر، اثری مطلوب بگذارد: یعنی اثر این بروندادها بر خود نویسنده، خواننده، و به ویژه بر کنش‌ها، خدمات، کالاها، و به طور کل آثار چنین اثری بر همۀ اینها؛ منظور همان اثر و آثاری است که اغلب با شاخص‌های کمی و کیفی بیرون از خودشان نمرۀ مطلوب می‌گیرند. البته لازم است واژۀ "بیرون" در اینجا تعریف شود؛ بالطبع آن بخش از بیرون و آثار بیرونی مد نظر است که متناسب با اهداف سازمانی و انسانی جامعۀ حامی آن باشد؛ نه در نسبتی دور و یا حتی در سوی مخالف آن.

انواع دیگر سکوت هم وجود دارد که بد نیست در رابطۀ آدم‌ها با هم و با حرفه و جامعه‌شان مطالعه شود. کتابی را می‌خواندم با عنوان "اخلاق سکوت" که آرزو می‌کنم روزی بتوانم ترجمه‌اش کنم. البته به نظرم سکوت مطرح شده در این کتاب تا حد زیادی با سکوت ما فرق دارد! نصفه و نیمه ترجمه‌اش کردم و ساکت شدم!

دربارۀ دلایل عصب‌زیستی، حسی، حرکتی، عاطفی و شناختی سکوت در حوزه‌های مختلف مرتبط با کتاب و نشر (چرخۀ اطلاعات/ دانش، کتابخانه، و مثل آن) باید مطالعه‌ای جدی کرد؛ و همۀ اینها را با هم و در رابطۀ با یکدیگر، حرفه، گروه، و جامعه‌ای باید دید که ساکت‌اند، سکوت کردند، ساکت شدند، ساکت‌شان کردند، خفقان گرفتند، و ده‌ها نوع سکوت دیگر.

در سکوت جامعۀ حرفه‌ای نسبت به نقد و دیدگاه این صاحب‌نظران می‌توان ده‌ها دلیل آورد که ترکیب‌شان با هم می‌شود صدها مورد؛ مثلا نقد و دیدگاه‌ آنها را ندیدند یا نخواندند. دسترس‌پذیر نبود؛ گران بود و پرهزینه؛ وقت نکردند؛ حوصلۀ خواندن‌شان را نداشتند؛ آدم‌های مطرحی نبودند؛ با دیدگاه‌هایشان آشنا بودند؛ حس کردند چیزی تکراری است؛ شاید اصلا چالشی اساسی در این حوزه وجود ندارد.

در مورد دیگرانی که نقدها یا دیدگاه‌های فوق را خواندند و شنیدند می‌توان گفت: چیزی دندان‌گیر و قابل ندیدند برای نقد/ طرح/ تایید/ تکذیب و غیره؛ مطالب و نکته‌ها تکراری بود؛ گوش‌ها پر از این نقد و نظرهاست؛ از این گوش در و از آن گوش دروازه!  وقت نکردند دربارۀ آن چیزی بگویند؛ تا آخر نتوانستند به آن گوش کنند یا متن آن را بخوانند؛ انتظار نقد بهتر و اساسی‌تری را داشتند. دیدگاه‌ها محافظه‌کارانه بود؛ نادرست بود و تکراری؛ جایی برای نشر دیدگاه خودشان پیدا نکردند؛ در حال نقد و حلاجی مطلب هستند تا چیزی بنویسند؛ یک حس درونی و برای خودشان است فعلا؛ بر کار و دیدگاه‌شان اثر گذاشته است؛ اثر آن را بعدا خواهیم دید؛ بعدا و عمیق‌تر خواهند خواند؛ چه فایده بازخورد دادن، و سه نقطه ......

در ادامه، مختصر و مفید به چند نکته دربارۀ دیدگا‌ه‌های فوق اشاره می‌کنم:

1.کل نقدها 5 مورد بود و هر کدام شاید حدود 10 دقیقه؛ یکی از آنها صوتی بود و بقیه ویدئویی؛ بلافاصله در سایت مجلۀ بخارا و آپارات قرار گرفت و به رایگان در ده‌ها شبکۀ اجتماعی منتشر شد. متن مختصر آن در خبرگزاری‌ها، از جمله ایسنا و لیزنا و شاید جای دیگر نیز منتشر شد. بنابراین، دسترس‌پذیر بود برای همۀ محققان، کارشناسان و حرفه‌مندان این حوزه.

2. خانم نوش‌آفرین انصاری قرار بود دربارۀ کتابداری اجتماعی بگوید. وی اغلب زبانی مهرآمیز دارد؛ نوشین است، حتی اگر نقدی جاندار باشد! اما به نظرم یکی از انتقادی‌ترین دیدگاه‌های خود دربارۀ موانع کتابداری اجتماعی در ایران را در این فایل صوتی کوتاه مطرح کرد که شنیدنی است: 1) اولین مانع را کم‌رمق بودن معرفی و نقد کتاب در ایران دانست. نقد و معرفی از این جهت پیش‌ران توسعۀ کتاب و کتابخانه است که همواره کم و کاستی‌های کتاب و نهادهای متصل به آن را اصلاح می‌کند. 2) مانع دوم را کم و کیف آموزش کتابداری در ایران معرفی کرد که مختصر و مفید باید برای همۀ خواسته‌ها و نیازها آموزش دهد و گاهی پژوهش کند، 3) ضعف کتابخانه‌های عمومی و مدارس در ایران، و در نتیجه فقدان ارتباط معلمان، دانش‌آموزان و این دسته از کتابخانه‌ها با کتاب و جامعه را یکی از مهم‌ترین موانع کتابداری اجتماعی در ایران ذکر کرد؛ 4) نقش کم‌رنگ کتابخانه ملی ایران در مدیریت فضای کتاب و کتابخانه در کشور، و 5) در نهایت به ضعف نهادهای مدنی در این حوزه اشاره می‌کند؛ تا حدی که تبدیل به پدیدۀ سمن‌هراسی شده است. در واقع، بخش زیادی از رشد و توسعۀ کتاب و کتابخانه از همه نوع، به ویژه کتابخانه‌های عمومی، مدارس، و روستایی در هر کشور به میزان موفقیت آن در جذب نیروهای داوطلبی مربوط است که اغلب در قالب سمن‌ها و یا انفرادی فعالیت می‌کنند. نکته‌ای که آقای منصوریان آن را یکی از نقاط قوت کتابخانه‌های عمومی در غرب دانست.

نقدهای انصاری در حوزۀ کتابداری اجتماعی مستند است به تجربه‌ها و دانش عمیق و مستقیم وی دربارۀ مسائل گوناگون حوزه که کارکردهای اجتماعی آن برای قشرهایی خاص و اغلب محروم یا کم‌توان، به ویژه کودکان، نوجوانان، زندانیان، مهاجران، مدارس، کتابخانه‌های عمومی و غیره برجسته‌تر است و بر مسائل فنی می‌چربد؛ از جمله مشاهده و مطالعۀ انواع کتابخانه‌ها در نقاط مختلف جهان با رویکردهای گوناگون؛ مدیریت کتابخانه‌های دانشگاهی، تدریس و تحقیق در دانشگاه‌ها و غیره، حضور فعال در انواع نهادهای اجتماعی، مطالعه و مشاهدۀ نزدیک تجربه‌هایی چون مدرسه فرهاد و دیگر مدارس در سطوح مختلف، آشنایی و شاید درگیری مستقیم با آموزش کودکان خیابانی در طرح مشارکتی مراقبت از رشد و تکامل کودکان در محلۀ 13 آبان تهران، همکاری در تاسیس برخی از کتابخانه عمومی کودکان، تاسیس کتابخانه تحقیقاتی شورا، مدیریت شورای کتاب کودک و همکاری در تاسیس چندین نهاد مردم‌بنیاد مرتبط با کتاب و کتابخانه و پژوهش و آموزش، توسعۀ انواع کتابخانه‌ها در مناطق مختلف ایران (از شهر تا روستا و مناطق کم‌برخوردار)، و آشنایی مستقیم با دیگر تجربه‌های متخصصان و محققان و معلمان علاقمند به این حوزه.

تاکید انصاری بر فقدان یک نمونۀ موفق کتابداری اجتماعی در ایران بر دانش و تجربه‌هایی استوار است که این جور نهادها باید متناسب با توان محلی، نیازها و واقعیت‌های اجتماعی بومی باشند؛ بر همین اساس تاکید دارد که باید متناسب با آسیب‌های فوق در نگاه و راهبرد مدیران نهادهای آموزشی، پژوهشی و اجرایی مرتبط با کتاب و کتابخانه مجموعه‌ای از تغییرات اساسی صورت پذیرد که متصل و مرتبط با هم است.

3.بهار رهادوست بیش از هر چیز روی شکاف نسل‌ها در کتابداری ایران تاکید کرده است؛ از نظر وی بین نسل‌ها نوعی ناهمسازی وجود دارد که موجب شده تا زبان مشترکی نداشته باشند. او سردرگمی نسل جدید کتابداری ایران را بسیار نگران‌کننده توصیف کرد. نقد دیدگاه ایشان را شاید مستقل و مفصل‌تر روزی منتشر کنم.

4.یزدان منصوریان با مقایسۀ تجربه‌های زیسته‌اش در ایران و غرب روی این نکتۀ مهم انگشت گذاشت که کتابخانه و کتابداری در غرب، برخلاف ایران، نیازی به اثبات‌شان ندارند. بدان معنا که اهمیت آنها برای جامعه روشن است؛ وی به استقلال کتابخانه‌های عمومی غرب از دولت اشاره کرد که پیش‌ران مهمی برای توسعۀ هر چیزی است.

در سوی مقابل، کتابخانه‌های عمومی ایران هستند که باید گفت تا حد زیادی نگاه بخشی و اغلب ایدئولوژیک مدیران کل آنها بر کارکرد اجتماعی، مردمی و تخصصی این دسته از نهادها برتری یافته‌ است؛ و بدین‌ترتیب، مانع رشد خلاقیت‌ها و نیز حضور جدی شهروندان در چیزی شده که عمومی است و مردمی. پراکندگی، گسیختگی، و نوعی نگاه بخشی به مدیریت این دسته از نهادها در سازوکار رشدِ انواع کتابخانه‌های عمومی، شهرداری، مساجد و غیره نیز مشهود است که توانِ هم‌افزایی خدمات را از آنها گرفته است؛ تغییر چنین رویکردی شاید سبب شود حضور سمن‌ها و نیروهای داوطلب در کتابخانه‌های عمومی بیشتر و بهتر شود؛ پدیدۀ منفی  که خانم نوشین انصاری با عنوان سمن‌هراسی از آن یاد کرد.

 5.عبدالحسین آذرنگ روی مهم‌ترین آسیب حوزۀ کتابخانه و کتابداری دست گذاشته است؛ این که رابطۀ کتابخانه و کتابدار با نشر قطع شده است؛ به عقیدۀ وی نشر هیچ‌گاه جزو مباحث اصلیِ برنامۀ آموزش کتابداری ایران نبوده است. تصور آسیب ناشی از دوری کتابدار و کتابخانه از کتاب و نشر نیازی به شرح و بسط ندارد؛ بزرگ‌ترین فاجعۀ ممکن که موجب تحلیل نیروی فکری و کارکرد کتابداران، مدرسان و محققان این حوزه، و در نتیجه وضعیت جاری کتابخانه‌ها شده است.

حتی می‌توان بی‌تفاوتی جامعه نسبت به کتابخانه و کتابداری را نیز ناشی از بی‌تفاوتی متولی آن نسبت به کتاب و مسائل نشر دانست؛ نقطۀ مقابل آن را می‌توان همان نوع توجه و مسائلی تلقی کرد که مثلا وزن و اهمیت کتابدار و کتابخانه را در فلان جا یا فلان مورد حفظ کرده و بلکه افزایش داده است.

این مساله را باید در روابط بین حوزه‌ها و چیزها در مقیاس ملی و حتی جهانی دید؛ زیرا نتیجۀ تحلیل یک‌سویه همین چیزی می‌شود که الان کتاب و نشر و کتابدار و کتابخانه و ناشر و نویسنده و ویراستار و مترجم و بلکه کل کشور در همۀ بخش‌های اصلی و فرعی با آن مواجه است؛ هر کدام در چاهی دست یاری به سوی هم دراز کردند که به هم نخواهند رسید؛ در حالی که باید با هم و کنار هم باشند و در رقابتی سالم با هم، با همۀ اختلاف و اشتراک منافع احتمالی که با هم دارند. در غیر این صورت، افراد و نهادهایی سودجو واسطه می‌شوند که در بالای چاه در حال مبادلۀ همان چیزی هستند که به آنها تعلق ندارد! شگفت آن که داعیۀ دسترس‌پذیر کردن اطلاعات را دارند!؟

نتیجۀ نهایی، انواع نابسامانی در چند و چون مدیریت کل جامعه‌ و نهادهایی است که تنها با رونق علوم، فنون، آموزش، پژوهش و مبادلۀ اطلاعات در بخش‌های مختلف به کارکرد و کارآیی مطلوب می‌رسد. کتابدار و کتابخانه تنها در صورتی ارج و منزلت‌اش را باز می‌یابد که بتواند رابطه‌اش را با کتاب و محتوای آن از یک طرف، و نیز چرخۀ کامل تولید و مصرف آن (از نویسنده و محقق و ناشر تا بقیۀ واسطه‌ها و غیره) ترمیم کند و حتی در مواردی تنظیم‌کنندۀ کم و کیف روابط برخی از اجزای این چرخه متناسب با قواعد بازار و قوانین و مقررات مالکیت فکری باشد؛ عدم تعادل در این زمینه، بخصوص اگر بازیگرش کتابدار و کتابخانه یا نهادی مثل آن باشد، تیغی دو دَم خواهد بود که اول از همه نهاد کتابخانه و کتابدار را از گرودنه خارج می‌کند. همۀ اینها به کم و کیف دانش و مهارت کتابداران و متخصصان اطلاعات وابسته است که چگونه رابطه‌شان را با خود کتاب و محتوای نشر، و نیز ساز و کار حاکم بر افراد و نهادهای درگیر در نشر تنظیم می‌کنند. اهمیت تاکید آذرنگ بر گسیختگی رابطۀ کتابدار و کتابخانه با کتاب و نشر در همین است.

 6.ابراهیم افشار زنجانی همیشه و همواره، هر جا دستش برسد به این نکته به عنوان مهم‌ترین آسیب حوزه اشاره می‌کند: آموزش کتابداری در ایران به پرورش مهارت‌های خدماتی توجهی ندارد. احتمالا منظورش این است که توجه به خدمات و مهارت‌های ارائۀ خدمات به اندازه‌ای نیست که شایستۀ وزن و اهمیت آن باشد؛ زیرا وی کتابداری را بیش از هر چیز حوزه‌ای می‌داند که باید ارائۀ خدمات کتابخانه‌ای و اطلاعاتی را جدی‌تر بگیرد. البته این نکته به معنای بی‌توجهی یا کم‌توجهی وی به کارکرد پژوهشیِ حرفه نیست؛ شاید بگوید در پژوهش‌های حوزه نیز باید توجه غالب به کارکردها و خدمات باشد. که با آن موافقم. از این جهت که پژوهش‌های نظری و بنیادی نیز در ریشه‌ای‌ترین سطح متوجه کارکردهاست و بر آن تاثیر دارد؛ حتا اگر فردی‌ترین آنها باشد؛ زیرا همین فرد است که خدمت می‌گیرد و ارائه می‌کند؛ مساله اصلی شاید اولویت‌ها، راهبردها، و نیازهای فردی و نهادی است و هم‌کنشی آنها با هم.

یاد پرسش سیاستمداری بزرگ از دانشمندی نوبل‌دار افتادم که دربارۀ الکتریسته پژوهش می‌کرد؛ این نکته مربوط به زمانی است که هنوز برق نیامده بود و تصور آن هم نمی‌رفت! یعنی پژوهشی نظری/ بنیادی و پرهزینه محسوب می‌شد. پرسید پژوهش‌تان به چه دردی می‌خورد و چه کاربردی دارد؟ پاسخ داد چیزی نمی‌دانم؛ اما مطمئنم روزی خواهد آمد که شما سیاستمداران از آن مالیات بگیرید. لابد آن یکی پوزخندی زد و رفت، شاید هم بودجۀ آقا را قطع کرد!

اهمیت نقد افشار را در این می‌بینم که وی یک انحراف راهبردی را دارد برجسته می‌کند؛ اگر درست باشد، نتیجه‌اش این است که به میزان همین انحراف داریم از مسیر و اهداف خود فاصله می‌گیریم؛ اهمیت توجه به انحراف راهبردی در کارکردهای فردی، نهادی و حرفه‌ای از نان شب هم واجب‌تر است! زیرا نتیجه‌اش نداشتن آب و نان و هر آن چیزی است که یک حرفه در جستجویش هست. گرچه ممکن است بدون آب و نان هم نباشد!

به نظر من هم تحلیل افشار در این مورد درست است؛ در هر حال، ارزش این را دارد که جوری ساکت‌اش کرد! اما بهترین روش این نیست که مدیران و گروه‌های آموزشی، محققان، مدرسان، و دیگر نهادهای ملی در حوزه کتاب و کتابخانه سکوت کنند در پاسخ به این نقد؛ فقط به عنوان یکی از مصداق‌های سکوت عرض کردم! شاید بی‌صدا دارند اصل مساله را جوری حل و فصل می‌کنند.

7.نقد فریبا افکاری دربارۀ نسخه‌های خطی و آموزش آن بود. وی معتقد است کفۀ عملی آموزش بر بخش نظری آن غالب است. افکاری در بخشی از سخنانش به دیدگاه برخی از کتابداران و استادان حوزه اشاره کرد که نسخه‌های خطی را چیزی کهنه، فرسوده، ملال‌آور، و مربوط به گذشته توصیف می‌کنند. او از جمله دلایل نابودی این دسته از میراث فرهنگی را همین نوع نگاه می‌داند. فریبا افکاری کار روی نسخه‌های خطی را نوعی پژوهش می‌داند.

بابک احمدی در کتاب حقیقت و زیبایی (درس‌های فلسفۀ هنر) می‌نویسد که هرگونه دقت به سنت، و افق دلالت‌های معنایی گذشته، ناگزیر بحثی است امروزی که در چارچوب مباحث و ادراک کنونی، و افق دلالت‌های امروز جای می‌گیرد (ص. 13) وی به نقل از گادامر می‌نویسد مکالمه با فرهنگ گذشته، آن فرهنگ را به زمان حال منتقل و به اصطلاح امروزی‌اش می‌کند. مثلا در خواندن یا تماشای تراژدی یونانی آنتیگونه، دشواری‌ها، و معضل‌های اخلاقی، فکری و فلسفی سوفوکل را امروزی می‌بینیم. (ص. 13) و همین‌طور از استاینر نقل می‌کند که همواره آنتیگونه، کرئون، ایسمنه، و هامئون جامه‌های نو می‌پوشند، و در افق‌های فرهنگی تازه‌ زندگی جدیدی را می‌آغازند. (ص. 14)  مطالعۀ حافظ، مولوی، سعدی، ابن سینا و دیگران نیز آنها را برایمان امروزی می‌کند. هر چه بیشتر دربارۀ آنها مطالعه کنیم و بشناسیم‌شان، بیشتر خودمان را و امروزمان را خواهیم شناخت!

باید گفت عبارت نسخه‌پژوهی، کتابشناس و کتابشناسی از نسخه‌های خطی آمده است اما به نوعی نگاه محتوایی، چندجانبه و عمیق به کتاب و محتوا اشاره دارد که در کتابداری مدرن کمتر هست؛ همان چیزی که می‌توانست نقطۀ قوت کتابداری ایران باشد اما آگاهانه و نااگاهانه از ادبیات این حوزه و تخصص‌های کتابداران دارد حذف می‌شود. انگ سنت در مقابل مدرنیته به برخی از کتابداران و کتابشناسان به‌نام از جمله ایرج افشار از جمله طنزهای روزگار است. زیرا افشار بدون شک از جمله پایه‌گذاران اصلی کتابداری مدرن و آموزش آن در ایران بود. تاسیس کتابخانه مرکزی دانشگاه تهران و انتشارات دانشگاه تهران را نیز باید اقدامی مدرن و امروزی دانست که هنوز خودنمایی می‌کند. بنیانگذاری کتابخانه ملی ایران را نیز باید به سیروس پرهام نسبت داد. در واقع، اینها و بزرگانی دیگر از عوامل انتقال به دوران مدرن بودند که در مواردی اسیر برخی از امواج‌اش شدند.

 کتابداری ایران به همین دلیل، همیشه بخشی از توش و توان‌اش را به تحلیل برد که می‌توانست نقطۀ قوت آن باشد. این نکته بخصوص در آثار آذرنگ و برخی دیگر از محققان حوزۀ کتاب و کتابداری برجسته است. تحت تاثیر همین نوع نگاه سطحی به گذشتۀ خود و جهان است که تجربه‌های تاریخی‌مان اغلب به باد فنا رفته است، و به هنگام انتقال چیزها بدون سپر حافظۀ تاریخی در مقابل تندبادها اسیر افراط و تفریط می‌شویم.

برخی از این نام‌ها، یادها، نکته‌ها، آسیب‌ها و رخنه‌ها در کتاب "تاریخ شفاهی کتابداری ایران" آمده است که آن را خواندنی می‌کند. مصاحبۀ ابوالفضل نجاری با سیروس پرهام در این مورد، از جمله دربارۀ نسخه‌های خطی، کتابخانه ملی و خاطرات دیگر نیز بسیار خواندنی است. این کتاب را نشر کتابدار منتشر کرده است.

محسنی، حمید (۱۴۰۰) . « سپر نقد و حافظۀ تاریخی در برابر تندبادها و ناخواسته‌ها». ستون تورقی و درنگی و گوشه چمنی لیزنا شماره 56، 23بهمن ۱۴۰۰.

---------------------------------------

منابع:

احمدی، بابک (1374). حقیقت و زیبایی (درس‌های فلسفه هنر). تهران: نشر مرکز.

نجاری، ابوالفضل (1400). تاریخ شفاهی کتابداری در ایران. تهران: نشر کتابدار.

و گزارش لیزنا دربارۀ نقدها  و مشاهدۀ متن کامل نقدها در شب بخارا