داخلی
»سخن هفته
تلاش هایی برای یافتن کتابدار کتابخوان
لیزنا؛ سیدابراهیم عمرانی، سردبیر :
به جای مقدمه:
شعار برگ سپید لیزنا، خواندن ، دانستن، تغییر دادن است. یونسکو هم در تعریفش از سواد، توانایی تغییر دادن را آورده است.
و اما، اندر باب خواندن یا همان مطالعه، به خوبی میدانید مطلب بسیار است و بسیار، و گوش شنوا کم، چرا که ضرورت خواندن درک نشده که نشده که نشده و نمیدانم چه اتفاقی باید بیفتد که بالاخره میخ آهنین در سنگ فرو رود. راستش خیلی وقتها فکر می کنم که باید به فکر میخ دیگری باشیم، که میخهای فولادی معمولی نیز نمی توانند این سنگ صلب سخت را با سنگینترین پتکها و قویترین بازوها، بشکافد؛ شاید آرتور شاه را لازم داریم و شمشیر اکسکالیپو که این سنگ فراخارا را بشکافد، شاید هم فره ایزدی باید و پرسیمرغ که نیرویی آسمانی به کمکمان بیاید که درک کنیم، که خواندن هم بد نیست ، و در حد خود کمک خوبی است، برای اینکه قدرت قضاوتمان بهتر شود، و برای اینکه همیشه از یک سوراخ گزیده نشویم. سوراخ کم آگاهی و کم دانایی.
گفتم نیرویی آسمان، به یاد قرآن عظیم الشأن خودمان افتادم و سوگندش به قلم و آنچه مینویسند و جستجوی دانش ز گهواره تا گور حتی در چین که تاثیری در جوامع مسلمان از آن نمیبینید و هر کس تعبیری و تفسیری از آن دارد و به یاد دارم بزرگواری را که فرمودند ما قرآن را داریم و قرار است همین را بخوانیم و به سایر کتابها نیاز نداریم و اهل ظاهر مانند ابن حزم را خواندم که خواندن و تفسیر همین قرآن را با چشم عقل صلاح نمیدانستند، و فقط ظاهر آیات و روایات مورد تایید ایشان بود و با همین نگاه ظاهری بسیار نگاههای باطنی و عقلانی را تکفیر و نابود کردند. این پیشوای مکتب ظاهریه، از آن گوشه جنوب غربی اسپانیا در اندلس، ابوسعید ابوالخیر را در ایران تکفیر میکرد.
از قرآن و قرن اول هجری کمی جلوتر بیائیم تا برسیم به حکیم طوس که "بیاموز و بشنو زهر دانشی - بیابی ز هر دانشی رامشی" و "ز دانش بود جان و دل را فروغ - نگر تا نگردی به گرد دروغ" و .... تا ناصرخسرو که می گفت "درخت تو گر بار دانش بگیرد، به زیر آورد چرخ نیلوفری" را که داریم میبینیم چرخ نیلوفری چگونه به زیر آمده که هیچ به زیر زمین هم رفته و دیگر چیزی از چرخ نمانده که به زیر بیاورند، و حالا میخواهند با دانشهای جدید به بالای چرخ هم بروند و ببینند میتوانند مریخ و ستاره های دیگر آسمان را هم به زیر بیاورند.
در ادامه، کتاب Educated نوشته ی تارا وستوور را خدمتتان معرفی کنم که خیلی تازه است، نخستین بار در سال 2018 در امریکا منتشر شد. و در ایران با سه یا چهار ترجمه و عنوان مختلف (تحصیلکرده دختر تحصیلکرده، درس خوانده، تارا دختر تحصیلکرده، ...) ترجمه و منتشر شده است. این کتاب نمونه خوبی است از رهایی به کمک خواندن، در ایالات متحده قرن 21 .
البته من با سیامک محبوب موافقم که ترویج خواندن نباید اغراق آمیز باشد، " این شیوه ترویج کتاب را پیوند بزنید با شیوهی ترویج کتابی که در زمان فعلی جاری و ساری است. ترویج کنندگان کتاب چنان از کتاب و کتابخوانی دم میزنند که گویی هر فردی با کتاب خواندن به سعادت جاودانی که هزارههاست وعدهی آن داده میشود، دست مییابند. در چنین وضعیتی خواننده در اولین مراجعه خود کتاب و دریافت نکردن آن حس سعادت، به شدت از کتاب دلزده میشود و به این ترتیب شاید دیگر بازگشت او به کتابخوانیِ معقول دور از انتظار باشد. باید پذیرفت که خواندن جایی در زندگی بشر دارد و در کنار این باید پذیرفت که نقش کتاب (یا هر مقولهی خواندنی دیگر) را نباید بیش از آنکه میتواند باشد، جلوه داد".[1] . لیکن تروبج هم باید باشد و باید روشهای خوب خود را بیابد و وعدههای درست خود را بدهد.
کتابدار کتابخوان
اصطلاح کتابدار کتابخوان را حتما در نوشته های این حقیر فقیر بسیار دیدهاید. همانطور که در بالا نقل کردم، من هم به دادن امیدهای واهی که "ز خواندن به هر چیز خواهی رسید- به هرچیز خواهی کماهی رسید[2]" مایل نیستم، لیکن وقتی به کتابداران میرسم، داستان را متفاوت میبینم. به ویژه کتابدار کتابخانه عمومی و کودک. این دیگر "ز خواندن و ز دانش و ز کوشش به هر چیز خواهی رسید" نیست، این وظیفه شغلی شما است. شما قرار است در جایی قرار بگیرید که واسطه دانش مضبوط و مراجعانتان باشید، چه کتابدار الکترونیکی باشید چه کتابدار غیر الکترونیکی فرقی نمیکند.
داستان، منعی و سلبی نیست، داستان، ایجابی است. قصه رطب خورده و منع رطب نیست، داستان رطب خورده و ترویج مزایای رطب است. کتابداری که قرار است در یک کتابخانه به ویژه عمومی کار کند، باید از چند و چون مجموعه خود مطلع باشد، منظور این نیست که همه کتابهای کتابخانه را از ب بسمالله تا ت تمت خوانده باشد ولی باید کتابهایش را در هر فرصتی ورق بزند و از کم و کیف آنها مطلع باشد و این کار فقط از کسی که عادت به مطالعه دارد و مطالعه بخشی از مشغله ذهنی و کار روزانهاش شده است برمی آید و در عمر نیم قرن کتابداری خودم هرجا دیدم که کتابخانهای موفق عمل کرده، یک کتابدار کتابخوان داشته و بس.
البته این روزها اگر به هر کتابخانهای پا بگذارید، کتابداران را در گوشه گوشه کتابخانه پشت میزها و تلفن همراه به دست میبینید. ممکن است بفرمائید دارند با تلفن همراه خود کتاب میخوانند که به همین هم من اعتراض می کنم. کتاب الکترونیکی را در اتوبوس و تاکسی و صفهای طویل گوناگون بخوانید و وقتی به عنوان یک کتابدار در کتابخانه هستید و پشت میز مرجع یا مراجعه هستید، و اندکی وقت آسایش دارید و روزی است که مراجعه اندک است، لطف کنید و کتاب کاغذی به دست بگیرید و کمی به ترویج خواندن کم کنید.
همین امروز در گروه بحث پیامی از معلم دلسوز جناب آقای علی اصغر کریمی دیدم که یادداشتی از خبرگزاری پانا را به گروه ارسال کرده بودند با عنوان " چگونه عادت به مطالعه را در دانشآموزان تقویت کنیم؟[3]" که از عادت پسندیده مطالعه صحبت میکند و ذهن مرا از کتابدار کتابخوان به معلم کتابخوان برد و از آنجا یک راست به ایستگاه مولوی رسیدم که: "گفت یافت مینشود جستهایم ما"و حالا آقای کریمی بفرمایند که چند معلم کتابخوان میشناسند تا من هم بگویم که چند کتابدار کتابخوان را به چشم خودم دیدهام؟ انتظارشان حتما بیش از انگشتان یک دست است لابد.
برگ سپید
لیزنا از ابتدای کار خود به دنبال ستونی برای معرفی و نقد کتاب بود و بارها و بارها این صنعت را آزمود که در نهایت به ستون برگ سپید انجامید. لیزنا مجله نقد کتاب نبود و نیست، بنابراین به دنبال نقد حرفهای کتاب نبود و به دنبال ترویج کتابخوانی برای کتابداران بود، به ویژه کتابداران تازه کار و دانشجویان کتابداری و علوم اطلاعات و ...
همه تلاش ما و سه استاد بزرگوار مان خانم دکتر صابری از دانشگاه سمنان، آقای دکتر محمدی از دانشگاه قم و آقای دکتر زین العابدینی از دانشگاه شهید بهشتی، تشویق دانشجویان به خواندن و معرفی کتابهای خوانده شده توسط این عزیزان بود. بنده به عنوان سردبیر ، به سایر اساتید در دانشگاههای دیگر هم همان ابتدا نوشتم که کمک کنند و از دانشجوانشان بخواهند ، نمیگویم هر ماه، دست کم هر نیمسالی یک کتاب بخوانند و آن را برای دیگران معرفی کنند که در حال حاضر بیشترین تلاش از سوی سه استاد نامبرده انجام میشود و شاگردان این عزیزان برای ما نقدها و معرفیهای خود را میفرستند و تیم لیزنا هم به سرپرستی دختران خوبمان سرکار خانمها مهآبادی و رضایی فرد، کار ویرایش نوشته ها را انجام میدهند و با نویسندگان در تماس هستند و با تمام توان، در به روز نگه داشتن این ستون کمک لیزنا هستند و همینجا از هر دو عزیز سپاسگزاری میکنم.
و اما مسابقه برگ سپید
لیزنا برای تشویق بیشتر دانشجویان کتابداری، اقدام به برگزاری مسابقه برگ سپید نمود و از زمستان گذشته به گردآوری معرفیها و نقدهای نوشته شده توسط دانشجویان علم اطلاعات و کتابداران شاغل (در سطوح کارشناسی و کارشناسی ارشد) کرد که امیدوار است در سالگرد لیزنا، یعنی نیمه آبان نتایج مسابقه را اعلام و قدم دیگری برای ترویج خواندن بردارد.
آیا تا به حال معرفی کتابها، در شما انگیزه ای برای خواندن کتاب ایجاد کرده است؟
اینک و در این مرحله که کارها در دست داوری است، یک سوال برای همه ما اهمیت بسیار دارد، سوالی که جناب آقای دکتر زین العابدینی مطرح کردند، و ما از شما میپرسیم:
آیا تا به حال کتابهایی که در ستون برگ سپید لیزنا معرفی شده، در شما انگیزهای برای خواندن آن کتاب ایجاد کرده است؟ آیا پس از معرفی کتابی در ستون برگ سپید، به دنبال کتاب رفتهاید و آن را خوانده اید؟
از شما می خواهم که به این سوال ما پاسخ دهید. این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید آماده دریافت پاسخهای شما است. اگر معرفی کتابی در شما چنین رغبتی را دامن زده، حتما نام ببرید. پاسخهای شما به بهتر شدن کار ما و حتی مسابقه ما کمک زیادی خواهد کرد.
در پایان با سپاس فراوان از استادانی که در ستون برگ سپید کمک ما بودهاند، از سایر استادان خواهش میکنیم ستون برگ سپید را به دانشجویان خود معرفی نمایند، و انگیزاننده "کتابدار کتابخوان" باشند. باشد که کتابداران با کیفیت بالاتری به کتابخانه های ایران تحویل دهند.
عمرانی، سیدابراهیم. « اعلام نتایج مسابقه برگ سپید در سالروز تولد لیزنا: تلاش هایی برای یافتن کتابدار کتابخوان ». سخن هفته لیزنا، شماره 612، 25مهرماه 1401
---------------------------------
[1] . http://readingstudies.ir/?p=78 7 آبان 1391
[2] .شعر ملک الشعرای بهار "ز کوشش به هر چیز خواهی رسید" است که در اینجا دستکاری کوچکی شده است.
[3] . http://pana.ir/news/1315740
پیرو فرمایش استاد عمرانی فهرست کتاب هایی که بعد از خواندن نقدشان، تهیه کردم ، خواندم و بسیار لذت بردم به شرح زیر است:
شهر خرس نوشته فردریک بکمن
تولستوی و مبل بنفش نوشته نینا سنکویچ
دختر تحصیلکرده نوشته تارا وستور
سپاسگزارم
به نظرم سن و تجربیات زیسته درکنار سایر متغیرها برای انتخاب کتاب لازم به توجه است.از آنجا که در برگ سپید دوست داشتنی من، که غالبأ سعی در دیدن آن دارم (البته غفلت هم کم نداشتم) بیشتر کتابداران جوان نویسنده آن هستند و سلیقه من که به حسب ظاهر جوانی را پشت سر گذاشته و در این دوران بیشتر به کتابهای اتوبیوگرافی و یا تحلیل تاریخی و تحلیل سرنوشت افراد و یا کتابهایی در مورد خواندن و یا نوشتن ورمان هایی با جزییات بیشتر در مورد اشیا و یا شخصیتهای اصلی علاقه مندم، کمترکتاب معرفی میشود (حتی به نظرم از بعضی از نویسندگان شاخص خارجی هم که برای نوجوانان مینویسند مثل اریش کستنر کمتر دیدم و یا از آنها غافل بودم و از زیر چشمم در رفته باشن) شاید اگر درکنار جوانان کتابخوان چند موی سپید هم کتاب معرفی میکرد بد نبود? اما این حرفها از خوبیهای این صفحه کم نمیکند و من از تلاش و خدمت داوطلبانه و بی منت همه عزیزان این صفحه از گردانندگان تا نویسندگان سپاسگزارم.
شاید هم بشود کتابهای یک ناشر معتبررا معرفی کنیم (بابت این معرفی از ناشر امتیاری برای لیزنا بگیریم) و یا کتابهایی معین کنیم و از خوانندگان برگ سپید بخواهیم آنها را بخوانند و به دیگران معرفی کنند و یا یرگ سپید پلاس? برای خوانندگان حرفه ای در نظر بگیریم که حرفه ای تر کتاب میخوانند.
مجددن از شما سپاسگزارم و این خزعبلات را هم به حساب علاقه قلبی به خودتان فرض کنید?