داخلی
»اخبار کتاب
تصویر دین در اخلاقالاشراف عبید زاکانی بررسی شد
به گزارش لیزنا، امینی سخنانش را اینگونه آغاز کرد و گفت: اخلاقالاشراف عبید زاکانی، رسالهای طنزآمیز و انتقادی به نثر و نظم است که در بردارندهی جدیترین جلوههای طنز و اندیشهی اوست. بنیان اخلاقالاشراف، بر این نکته است که هدف انبیاء الهی، تهذیب اخلاق و پاکی درون انسانهاست. عبید زاکانی در این رساله، گاه به طنز، وارونهگویی، استهزا و کنایه و گاه با صراحت و عریانی و بیپروایی، از تغییر چهرهی دین و شگفتیهای اطوار مدعیان دیانت سخن میگوید. اخلاقالاشراف، خندهای است از سر حسرت و درد و دریغ بر سرگشتگی انسان در غیاب اخلاق و فضائل انسانی.
کتاب اخلاقالاشراف عبید زاکانی طنز است
در ابتدای سوره جمعه به طور خلاصه هدف آمدن انبیا را خدای متعال بیان کرده است. درست است که کتاب اخلاقالاشراف عبید زاکانی طنز است اما عبید آن را به عنوان کتاب اخلاق معرفی میکند. در آغاز کتاب از دین سخن میگوید و در پایان نیز به همین مساله اشاره میکند. در لابهلای مطالب نیز طنز و هزل میآورد که غیر قابل خواندن است. عبید در بخشی از اخلاقالاشراف اینگونه میگوید: «اینست آنچه در صدر کتاب با برادران وعده رفته بود. امید هست چون مبتدی بر اخلاق مختار اکابر مواظبت نماید، و آن را ملکه نفس ناطقه خود گرداند، نتیجه آن هر چه تمامتر در دنیا و آخرت بیابد.»
یعنی میخواهد بگوید راه نجات متدین بودن در ظواهر و مناسک و آداب و رسوم نیست در رفتار و اخلاق است. انسان نسبت به اخلاق است که مواخذه میشود و در برابرش مسئولیت دارد و انسان نسبت به اخلاق و رفتار است که نمیتواند دروغ بگوید و نمیتواند برخلاف عقیده خود رفتار کند. میتواند نمایش بدهد اما نمیتواند برخلاف آن را رفتار کند. معیار شناخت کسی که مدعی دیانت است، رفتار است. در اخلاق الاشراف آمده که انسانها چه چیزی را برمیگزینند و به عنوان رفتار اختیار کرده و نامش را مذهب اختیار گذاشتهاند. در قرن هشتم و در زمان حملات مغول مردم این شیوه را برای زندگی اختیار کردند برای آرام کردن وجدان خود. در یک جمله بگوییم که «اخلاقالاشراف» خنده بسیار تلخ و متفکرانه بر مرگ اخلاق و انسانیت است.
تصویر دین در اخلاق الاشراف
انبیا مثل طبیبان هستند و «چنانکه اطبا همت بر ازالت امراض بدن و حفظ صحت آن مصروف گردانیدهاند، انبیا نیز نظر همت بر دفع آفات و امراض روح گماشتهاند تا او را از ورطات مهلکه و گرداب جهل و نقصان به ساحل نجات و کمال رسانند. مرد خردمند چون به نظر دقیق تأمل نماید بر وی روشن شود که مقصود از ارسال مقلدان امانت رسالت تهذیب اخلاق و تطهیر سیر بندگان است. و این معنی بر لفظ شاعر بدین سیاق طاری:
گر نبی آید و ار نه تو نکو سیرت باش / که به دوزخ نرود مردم پاکیزه سیر
هر چه به عنوان عقاید و اعمال دینی و فقه فلسفه و هر چه پیرایههای دیگری است که مربوط به دین است اگر در خدمت آن باشد دینی است و اگر نباشد کاری نمیکند و خنثی هم نیست بلکه نفتی است بر آتش شرارت. بلکه هیزمی است بر جهنم بداخلاقی و بیاخلاقی و پوششی است بر این پلیدی و عبید در این کتاب در این باره میگوید و برای اهل تأمل قابل فهم است.
بهرهگیری عبید از احکام دینی
عبید از احکام دینی و آیات و احادیث استفاده میکند برای اینکه رفتار نابهنجار اهل روزگار را توجیه کند: «بر ما کشف شد که روح ناطقه اعتباری ندارد، و بقای آن به بقای بدن متعلق است و فنای آن به فنای جسم موقوف» و میگوید: «آنچه انبیا فرمودهاند که او را کمال و نقصانی هست و بعد فراق بدن به ذات خود قائم است و باقی خواهد بود محال است، و حشر و نشر امری باطل. حیات عبارت از اعتدال ترکیب بدن باشد. چون بدن متلاشی شد آن شخص ابداً ناچیز و باطل گشت. آنچه عبارت از لذات بهشت و عقاب دوزخ است هم در این جهان میتواند بود، چنانکه شاعر گفته است:
آن را که دادهاند همین جاش دادهاند/ و آن را که نیست وعده به فرداش دادهاند
این مردم با این بینش، خیالشان از روزگار آخرت راحت است. لاجرم از حشر و نشر و عقاب و عذاب و قرب و بعد و رضا و سخط و کمال و نقصان فراغتی تمام دارند، و نتیجه این معتقد آنکه همه روزه عمر در کسب شهوات و نیل به لذات مصروف فرموده میگویند:
ای آنکه نتیجه چهار و هفتی/ وز هفت و چهار دائم اندر تفتی
می خور که هزار بار بیشت گفتم/ بازآمدنت نیست چو رفتیرفتی
سپس میگوید: الحق زهی بزرگان صاحب توفیق که آنچه چندین هزار سال با وجود تصفیه عقل و روح (بر دیگران) محجوب ماند، بی زحمتی بر ایشان کشف شد.
عبید درباره شجاعت استدلالهایی دارد
عبید بخشهایی نیز درباره شجاعت دارد و استدلالهایی میآورد که بسیار جالب است.
میگوید لهو و لعب، بیفسق و آلات مناهی امری ممتنع است، و جمع کردن مال بی رنجاندن مردم و ظلم و بهتان و زبان در عرض دیگران دراز کردن محال. پس ناچار هر که عفت ورزد از اینها محروم باشد، و او را از زندگان نتوان شمرد، و حیات او عبث باشد و بدین آیت که افحسبتم انما خلقناکم عبثا و انکم الینا لا ترجعون؟
عبید در جایی دیگر از اخلاقالاشراف میگوید: «چشم و گوش و زبان و دیگر اعضا از بهر جذب منفعت و دفع مضرت آفریدهاند، و هر عضوی را از خاصیتی که سبب ایجاد او بوده منع کردن، موجب بطلان آن عضو است. پس چون بطلان عضو روا نیست هر کس باید که آنچه او را به چشم خوش میآید آن را بیند، و آنچه به گوش خوش میآید آن را شنود، و آنچه مصالح او بدان منوط باشد از خبث و ایذاء و بهتان و عشوه و دشنام فاحش و گواهی به دروغ آن بر زبان راند؛ اگر دیگری را بدان مضرتی باشد یا دیگری را خانه خراب شود بدان التفات نباید کرد، و خاطر از این معنی خوش باید داشت هر چه ترا خوش آید ... تا عمر بر تو زوال نگردد.
عبید درباره سیاست چه میگوید
عبید در سیاست هم توجیهات خود را دارد و بر این باور است که بنای کار سلطنت بر کدخدایی و سیاست است: «بنای کار سلطنت و فرماندهی و کدخدایی بر سیاست است، تا از کسی نترسند فرمان آنکس نبرند، و همه یکسان باشند و بنای کارها خلل پذیرد، و نظام امور گسسته شود. آنکس که حاشا عدل ورزد و کسی را نزند و نکشد و مصادره نکند و خود را مست نسازد و بر زیر دستان اظهار عربده و غضب نکند، مردم از او نترسند و رعیت فرمان ملوک نبرند، فرزندان و غلامان سخن پدران و مخدومان نشوند، و مصالح بلاد و عباد متلاشی گردد؛ و از بهر این معنی گفتهاند: پادشاه از پی یک مصلحت صد خون کنند!»
دیدگاه عبید درباره وفا
عبید درباره وفا نیز حکایتی دارد: «قدما چنین حرکات را نادانسته تحسین کردهاند. و هر گاه کسی در وفا به اقصیالغایه برسد به سگ تشبیه نمودهاند. مرد باید که نظر با فایده خود دارد، و چون غرضی که دارد حاصل کند و توقعی دیگر باقی نماند اگر خود پدرش باشد باید که قطعاً بدو التفات ننماید؛ هر بامداد با قومی و هر شبانگاه با طایفهیی بسر برد. هر کس که از عمر خود برخورداری طلبد باید که نظر بدین ترهات نکند تا از نعمت همگنان و صحبت ایشان محظوظ و متلذذ گردد، مردم از او ملول نشوند و یقین شناسد که: از هر دیگی نوالهیی خوش باشد.»
عبید در وفای محییالدین عربی به مولانا نیز حکایتی دارد: «گویند که محییالدین عربی که حکیم روزگار و مقتدای علمای عصر خود بود، سی سال با مولانا نورالدین رصدی شب و روز مصاحب بود، و یک لحظه بی یک دیگر قرار نگرفتندی، چند روز که نورالدین در مرض موت بود محییالدین بر بالین او به شرب مشغول بود. شبی به حجره رفت، بامداد که در خانه آمد غلامان را مویها بریده به عزای نورالدین مشغول دید. پرسید که حال چیست. گفتند مولانا نورالدین وفات کرد. گفت: «دریغ نورالدین». پس روی به غلام خود کرد و گفت: «نمشی و نطلب حریفا آخر»؛ و هم ازآنجا به حجره خود عودت فرمود. گویند بیست سال بعد از آن عمر یافت و هرگز کسی نام نورالدین از زبان او نشنید. راستی همگنان را واجب است که وفا از آن حکیم یگانه روزگار بیاموزند.»
دیدگاه عبید درباره دینداری
تصویر دینداری در روزگار عبید بسیار مهم است. پیامبر رحمت و مهربانی که اساساً دین را بر پایه رحمت و مهربانی آورده است، بعد از گذشت ۷۰۰ سال به روزگاری میرسد، که با همان آموزهها، در اثر نادانی و انحراف و البته غلبه نفسانیت، کار به جایی میرسد که عبید با توجیهات دینی، بیرحمی را از زبان آدمهای روزگار خودش توجیه میکند: «پس شخصی را که خدا مغضوب غضب خود گردانیده باشد، تو خواهی که بر او رحمت کنی عصیان ورزیده باشی و بر آن آثم گردی، و روز قیامت ترا بر آن مواخذه کنند. این مثل بدان ماند که شخصی بندهیی از آن خود را به جهت تربیت بزند، و بیگانه او را بنوازد و بوسه دهد که«خداوند تو بد میکند که ترا میزند، ترا نعمت و خلعت میباید دادن»؛ البته او از این کس بجان برنجد. در زمان مبارک حضرت رسول کفار را میگفتند که درویشان را طعام دهید. ایشان میگفتند که درویشان بندگان خدایند اگر خواستی ایشان را طعام دادی؛ چون او نمیدهد ما چرا بدهیم.»
مطالبه فضایل انسانی عبید در دیوان حافظ است
از دلایل انتخاب عنوان «اخلاقالاشراف» این است که انسان خودش را اشرف مخلوقات میداند. دیگر اینکه آدمهایی که چنینن رفتار میکنند، خودشان را نسبت به دیگران برگزیده میدانند؛ چرا که علاوه بر بدرفتاری، رفتار غیرانسانی دارند و اخلاق را زیر پا میگذارند. البته به دلیل احاطهای که نسبت به متون دینی و دانشی دارند، خیال میکنند از عوام برجستهتر، زیرکتر و هوشمندتر هستند، بنابراین میتوانند آموزههای دینی را در خدمت خاموش کردن وجدان انسانی به کار ببرند و در خیال آنها افرادی که این دانش را ندارند، سادهلوح هستند. اعتقاد من این است که یکی از بهترین منابع برای فهمیدن حال و هوای غزلهای حافظ همین اخلاقالاشراف عبید است.
بدون تردید تأثیر شدید این نگاه و دیدگاه مطالبه اخلاق، رفتار انسانی و فضائل انسانی از مدعیان دیانت که عبید روی آن پافشاری دارد، چیزی است که در سراسر دیوان حافظ دیده میشود. درباره عبید یک نکته هم هست اما وثوق تاریخی ندارد که عبید همدوره حافظ بوده و پیری عبید با حافظ مقارن است و حافظ از او مشورت میگرفته است. از نزدیک شدن به امیر مبارزالدین که داعیه دین دارد و محتسبی بوده که شیخ شده است، لباس محتسب بودن را درآورده و لباس شیخ پوشیده است. در این مورد هم به رهنمود عبید است که پرهیز میکند و آبرو و اعتباری در بین مردم دارد. اخلاقالاشراف مجموعهای از فرهنگ و اصطلاحات و تعابیری که مغایرت دارد و مرزبندی بلکه ستیزه دارد و این هم از رهنمودهای عبید بوده است. در آخر باید به این نکته اشاره کنم که برای فهمیدن غزلهای حافظ یکی از بهترین منابع اخلاقالاشراف است و مطالبه فضایل انسانی که عبید بر آن پافشاری دارد در دیوان حافظ دیده میشود.
۱. از توهین به افراد، قومیتها و نژادها خودداری کرده و از تمسخر دیگران بپرهیزید و از اتهامزنی به دیگران خودداری نمائید.
۲.از آنجا که پیامها با نام شما منتشر خواهد شد، بهتر است با ارسال نام واقعی و ایمیل خود لیزنا را در شکل دهی بهتر بحث یاری نمایید.
۳. از به کار بردن نام افراد (حقیقی یا حقوقی)، سازمانها، نهادهای عمومی و خصوصی خودداری فرمائید.
۴. از ارسال پیام های تکراری که دیگر مخاطبان آن را ارسال کرده اند خودداری نمائید.
۵. حتی الامکان از ارسال مطالب با زبانی غیر از فارسی خودداری نمائید.