داخلی
»اخبار کتاب
رنجر در نيستان پخش شد
به گزارش لیزنا، بهزاد بهزادپور فیلمنامهنویس، کارگردان و بازیگر ایرانی است که علاقهمندان به سینمای ایران از او آثار خاطرهانگیزی در ژانرهای مختلف از جمله سینمای دفاع مقدس در دهه هفتاد و هشتاد در خاطر دارند. فیلمنامه و فیلمسینمایی «رنجر» از جمله همین آثار است که مدتها در سینما به نمایش درآمد و اقبال عمومی قابل توجهی به آن شد. بهزادپور نزدیک به بیست سال پس از ساخت و اکران این اثر سینمایی، فیلمنامه آن را به قلم خود منتشر کرده است.
در این اثر، بخشی از زندگی مرتضي که یک رزمنده ايراني است روایت میشود. مرتضی در پي يك درگيري شديد با نيروهاي عراقي در جنگلي واقع در عراق، به اسارت آنها در ميآيد و فرمانده نيروهاي عراقي دستور ميدهد او را به اردوگاهي متروك و دور از چشم صليب سرخ منتقل كنند؛ اردوگاهی که شرايط بسيار بدي دارد و اسرا در آن به چند گروه تقسيم شدهاند.
مرتضي تصمیم به فرار از اردوگاه میگیرد و اين موضوع را با ديگران در ميان ميگذارد، ولي بيشتر اسرا با نقشه فرار او به دلايل گوناگون مخالفت ميكنند، اما سعيد ارشد اردوگاه به او ميگويد فقط در صورتي كه فهرست كامل اسراي ايراني را همراه خود به ايران ببرد ميتواند در نقشه فرارش به او کمک كند.
مرتضي براي عملي كردن نقشهاش طوري رفتار ميكند كه عراقيها مجبور شوند او را در زندان انفرادي محبوس كنند و سپس در فرصتي مناسب، پس از مجروح كردن نگهبان زندان، در زير كاميوني كه قصد خروج از اردوگاه را دارد پنهان ميشود و از اردوگاه فرار ميكند. نيروهاي عراقي از فرار او مطلع مي شوند و تعقيب و گريز بين مرتضي و نيروهاي عراقي در جنگل شروع ميشود. در چند مورد، مرتضي مجبور به نبرد تن به تن با عراقيها ميشود و بسياري از آنها را ميكشد. در همان حال، نيروهاي ايراني از طريق بيسيم درمييابند كه مرتضي در حال آمدن به ايران است و خودشان را براي ورود او آماده ميكنند. در مرز ايران و عراق درگيري شديدي به وجود ميآيد و...
بهزادپور در بخشی از مقدمه خود بر این اثر مینویسد: این سناریو یادگار روزهای دهه شصت من است. همان روزها که کوچه و خیابانهای شهر پر از قهرمان بود. همان روزها که سرتاسر مرزهای غرب و جنوب خانه پهلوانان و قهرمانان بود. همان روزها که مردم با گوشت یخزده و کوپنهای اندک قند و شکر و روغن لبخند بر لبانشان بود و با «الهی شکر» گفتن صادقانهشان بر سر سفره خالیشان مینشستند و هر روز فوجفوج تابوت قهرمانان را بر دوش ستبرشان حمل میکردند و مادرهای داغدار بر سر تابوتها نقل میپاشیدند و در پشت سرشان اسپند دود میکردند.وقتی این سناریو را مینوشتم ابداً فکر نمیکردم که به این نقطه تلخ و شرمآور و بیقهرمانی امروز برسیم. آن روزها گوش بزرگان شنوا بود. چشمشان از عشق مردم پر اشک بود. دستشان برکت داشت. نفسشان بوی خدا میداد. قدمشان در راه راست بود و داشتن مقام، منصب بندگی و نوکری معنا میشد...
انتشارات کتاب نیستان فیلمنامه «رنجر» را در 128 صفحه و با قیمت 17هزار تومان منتشر کرده است.
۱. از توهین به افراد، قومیتها و نژادها خودداری کرده و از تمسخر دیگران بپرهیزید و از اتهامزنی به دیگران خودداری نمائید.
۲.از آنجا که پیامها با نام شما منتشر خواهد شد، بهتر است با ارسال نام واقعی و ایمیل خود لیزنا را در شکل دهی بهتر بحث یاری نمایید.
۳. از به کار بردن نام افراد (حقیقی یا حقوقی)، سازمانها، نهادهای عمومی و خصوصی خودداری فرمائید.
۴. از ارسال پیام های تکراری که دیگر مخاطبان آن را ارسال کرده اند خودداری نمائید.
۵. حتی الامکان از ارسال مطالب با زبانی غیر از فارسی خودداری نمائید.