کد خبر: 33820
تاریخ انتشار: سه شنبه, 14 فروردين 1397 - 10:37

داخلی

»

برگ سپید

عشق ورترینوسی؛ در باب کتاب «رنج های ورتر جوان»

منبع : لیزنا
محسن حاجی‌زین العابدینی
عشق ورترینوسی؛ در باب کتاب «رنج های ورتر جوان»

هر بار که در بین کلمات نامفهوم آلمانی که از بلندگوی قطار پخش می‌شود، کلمه «وایمار» به گوشم می‌خورد، ناخودآگاه اطرافم را می‌نگرم و از پنجره بیرون را می‌کاوم تا طبیعت مورد وصف ورتر جوان را از نزدیک ببینم. شاید قبل از اینک شهر فرانکفورت را ببینم، گوته، ورتر، لوته، وایمار و ... مانند همه واژه های دیگری که به گوش ما می‌خورد، بسته به موقعیت و شرایط شنیدن این اسامی، تاثیرهای متفاوتی روی من داشت. بعضی سطحی و بعضی سطحی تر. اما وقتی این مناطق و مناظر را از نزدیک می‌بینی و یادت می‌افتد که در کتابی که عاشقانه دوستش داری هم از این مناظر صحبت به میان آمده، کششی متفاوت در تو ایجاد می‌شود.

یوهان ولفگانگ فون گوته (۱۷۴۹-۱۸۳۲م‌‏)، فیلسوف، سیاستمدار و نویسنده معروف آلمانی است که نیاز چندانی به معرفی ندارد. کتاب‌های مهمی چون فاوست، اگمنت و ... نوشته است که به فارسی منتشر شده‌اند. یکی از مهم‌ترین اثرهای او دیوان غربی – شرقی (1819) است که به سبب علاقه‌ای که خواجه حافظ شیرازی داشته، این کتاب را به حافظ پیشکش کرده است. گوته، کتاب  را در سال 1774 و در سن 24 سالگی نوشته است.

کتاب  داستان عشقی مثلثی است. جوانی شاعر مسلک، نقاش و احساسی به نام وِرتر وارد شهری شده و در ابتدا عاشق طبیعت، سادگی، خلوت و آرامش آنجا می‌شود و تصمیم می‌گیرد در این شهر بماند. کم کم با مردم ارتباط می‌گیرد و با آن‌ها روابط اجتماعی خوبی آغاز می‌کند. روزها به همکاری با سفیر می‌پردازد و گاه‌گاه نقاشی می‌کند و از بودن در این شهر لذت می‌برد. تا اینکه برای مراسم رقصی دعوت می‌شود و به همراه یک دختر هم رقص روستایی قرار می‌شود که سر راه خود، دختر دیگری را هم سوار کالسکه کنند. در بین راه، هم رقصان ورتر از کمالات بی‌شمار دختر خانمی که قرار است ملاقات و سوار کالسکه کنند صحبت می‌کنند. با این حال به ورتر هشدار می‌دهند که نباید عاشق او شود، چون شارلوته (که در کتاب نام «لوته» برای او به کار می‌رود) همین هفته گذشت با جوان معقولی به نام آلبرت نامزد کرده است.

وقتی به در عمارت شکارگاهی آن‌ها که نیم ساعت با شهر فاصله دارد می‌رسند، خدمتکار می‌گوید باید کمی منتظر باشند تا خانم حاضرشده و به آن‌ها ملحق شود. در این فاصله ورتر از کالسکه پیاده شده و وارد عمارت می‌شود و دختر خانم جوان و زیبارویی را می‌بیند که در بین جمعیت شش هفت‌نفره خواهران و برادرانش دارد نان می‌برد و به عنوان عصرانه به آن‌ها می‌دهد. زیبایی و درعین‌حال پختگی این دختر شانزده ساله، که پس از مرگ مادر، امورات خانه را مدیریت می‌کند، برای ورتر جذاب است. بالأخره آن‌ها سوار کالسکه می‌شوند و در راه باهم صحبت می‌کنند و در مراسم رقص باهم می‌رقصند و سرآغاز آشنایی و ماجراهای عاشقانه آن‌ها رقم می‌خورد. آن شب وِرتِر به خواب نمی‌رود و فردا و فرداهای دیگر دوباره لوته را می‌بیند و آتش عشق او تیزتر می‌شود. تا زمانی که آلبرت برای کاری به سفر رفته مشکل چندانی در بین نیست، اما به محض برگشت آلبرت – با اینکه رابطه دوستی خوبی بین او و ورتر در می‌گیرد – اما حسادت عاشقانه و احساس مالکیت کسی دیگر بر قلب معشوق، پیچیدگی‌هایی در روابط آن‌ها پدید می‌آورد. ورتر به کودکان عشق می‌ورزد و خواهران و برادران بی‌شمار لوته و پدرش نیز او را دوست دارند. با این همه خوبی، قلب آتش‌گرفته از عشق ورتر، نمی‌تواند طعم این خوشبختی را بچشد. چرا که قلبی که باید آبی بر آتش عشق او باشد باید برای دیگری بتپد.

رمان رنج‌های ورتر جوان، در ژانر «رمان‌های نامه‌نگارانه»[1] نوشته شده است. سبکی که در آن همه وقایع بر اساس داده‌های رد و بدل شده در نامه‌ها روشن می‌شود. از این ژانر کتاب‌های معروف زیادی در دنیا منتشر شده است که می‌توان به برخی از معروف‌ترین آن‌ها چون: «بابا لنگ‌دراز»، «دشمن عزیز»، «گیرنده شناخته نشد» و از نمونه‌های داخلی به: «برسد به دست پوران عزیزم» (دکتر علی شریعتی)، «مثل خون در رگ‌های من» (احمد شاملو)، «نامه‌های سیمین دانشور و جلال آل احمد» و ... اشاره کرد. نامه‌های این کتاب به شخصی به نام ویلهلم و برخی هم به نام لوته نوشته شده است. سبک نامه‌نگاری من-راوی کتاب رنج‌های ورتر جوان سرمشقی برای بسیاری از نویسندگان بعدی اروپا شده است.

کتاب از نظر سبک در زمره ماجراهای عشق سه ضلعی (مثلثی) می‌گنجد که با نظریه عشق مثلثی رابرت استرنبرگ متفاوت است. نمونه‌های عشق مثلثی در تاریخ ادبی و زندگی بشر فراوان است مانند عشق شیرین و فرهاد و خسرو. عشق‌هایی که دو نفر عاشق سومی هستند یا دو نفر معشوق نفری دیگر. این‌گونه عشق‌ها، عشق‌های افسانه‌ای زیبایی هستند که عاشق واله و شیدا و مجنون می‌شود و در راه معشوق هر چه دارد را می‌دهد اما افسوس که از کژ عهدی ایام، به معشوق خود نمی‌رسد. شاید هم شیرینی این عشق‌ها در همین ناکامی آن‌ها است چه اگر به هم می‌رسیدند شاید در لابه‌لای روزمرگی های نفس‌گیر زندگی، آن شیدایی و زیبایی عشق جایش را به ملال می‌سپرد. این‌گونه که شاعر در این بیت وصل را نمی‌پسندد:

شیرینی وصل را نمی‌دارم دوست             از شدت تلخی که در هجران است

بر سبیل همین اعتقاد که عشق رویایی و عذرایی نباید به وصل منجر شود، نویسنده‌ای خوش‌ذوق آمده و پایانی متفاوت از پایان این کتاب برایش نگاشته. چنانکه ورتر و لوته به هم می‌رسند و زندگی مشترک آغاز می‌کنند، اما دیگر نه از آن عشق پرتلالو خبری هست و نه شیدایی و شوریدگی عاشقانه در کار است. فقط غم نان است و بس.

این کتاب نسبتاً کم حجم، حاصل قلم گوته در 24 سالگی است که معروفیتی تمام و کمال برای او به دنبال داشته است و تا پایان عمر به این توانمندی خودش در آن سن افتخار می‌کرد‌. کتابی که هر کس ممکن است خودش را در آن بیابد. چه عشق پدیداری است که کس را وقوف نیست کی می‌آید و از کجا می‌آید و چگونه زندگی را می‌سازد یا ویران می‌کند. چه بسیار انسان‌ها هم هستند که یا فی‌الحال در عشق معشوقی می‌سوزند یا در گذشته سوز و گداز عاشقانه‌ای داشته‌اند که جرئت اشاره به آن را ندارند. اما جرقه‌های سوزان عشق دیوار و محدودیت نمی‌شناسد و همین است که آن‌ها خودشان را در این کتاب می‌یابند و سوز و گداز خاموش مانده‌ای که نمی‌توانند از آن نام ببرند را از زبان عاشق و معشوق کتابی می‌شنوند و لختی آرام می‌گیرند. گو اینکه این خاصیت عشق است که خواجه حافظ چنینش پرداخته:

یک قصه بیش نیست غم عشق، وین عجب         کز هر زبان می‌شنوم نا مکرر است

اثرگذاری کتاب به حدی بوده که در زمان شکوفایی آن، بسیاری از پسران جوان به سبک لباس‌های ورتر در آن مجلس رقص، شلوار و پیراهن زرد با نیم‌تنه آبی به تن می‌کردند و دختران جوان عاشق نیز به تقلید از لوته روبانی صورتی دور لباس خود می‌دوخته‌اند. بسیاری تابلوهای نقاشی از صحنه‌های کتاب به تصویر آمده و بر روی لیوان‌ها، بادبزن‌ها و ظروف چینی هم نقش‌هایی از کتاب یافته می‌شود. خلاصه اینکه، کتاب آن قدر در زندگی مردم نفوذ می‌کند که مکتب‌گونه ای اجتماعی به نام «ورترینوس[2]» یا «تب ورتری» به راه می‌افتد. از دیگر اثرات کتاب اینکه به جرم تشویق و ترویج خودکشی، به استناد چند تنی که به تاسی از کتاب تن به خودکشی در راه عشق داده‌اند، برای مدتی آن را ممنوع‌الچاپ کرده و در دست داشتن آن جرم محسوب می‌شد. نقدها، نقیضه‌ها، تفسیرها، ترجمه‌ها و تکمله های فراوانی که بر این کتاب نوشته‌شده نشان از آن دارد که شیفتگان بسیاری را از چشمه جوشان عشق سیراب کرده است. حتی ناپلئون در دیداری خصوصی با گوته گفته بود که کتاب را بیش از هفت بار خوانده و در جنگ با روسیه آن را با خود همراه داشته است. نیچه نیز این کتاب را دوست می‌داشته و از آن بسیار تأثیر پذیرفته است. توماس مان، نویسنده مشهور آلمانی، بر اساس این کتاب و سرگذشت و واقعی شارلوته بوف که قهرمان اصلی داستان گوته است، رمانی با عنوان «لوته در وایمار» نوشته است. در دوره‌های اخیر هم نمایشنامه‌ای به قلم پلنز دورف در سال 1972 نوشته شده با عنوان «رنج‌های جدید ورتر جوان» که به یاد کتاب معروف گوته بارها به اجرا درآمده و هنوز هم اجرا می‌شود.

از این کتاب چندین ترجمه منتشر شده است که با جستجو قابل بازیابی هستند. این مقدار ترجمه از یک کتاب خیلی قدیمی نشانگر عمق و اثرگذاری آن است. البته نه تنها در ایران که در بسیاری از کشورهای جهان این اتفاق افتاده و کتاب کوچک گوته، تا دورافتاده‌ترین مناطق هم رفته است. یکی از مسائلی که لازم است حتماً در باب این کتاب مورد توجه قرار گیرد این است که بسیاری از صاحب‌نظران شروع تجدد فرهنگی جدید در اروپا را به این کتاب نسبت می‌دهند. موضوعی که جای صحبت فراوان دارد و جای آن در این مقال کوتاه نیست. علاقه‌مندان برای اطلاعات بیشتر می‌توانند به «سخن توماس مان» در انتهای کتاب با ترجمه محمود حدادی و نوشته مفصل (34 صفحه‌ای) پی‌یر برتو در ابتدای ترجمه این کتاب از خانم فریده مهدوی دامغانی مراجعه کنند.  

گوته در این کتاب، چنان طبیعتی را توصیف می‌کند که هر خواننده‌ای مشتاق می‌شود که حتماً برود و محل مورد اشاره و طبیعت زیبای آن را از نزدیک ببیند و هیچ شکی باقی نمی‌گذارد که با یک فیلسوف طبیعت‌گرای دوآتشه طرف هستیم. همچنین، اشاره‌های مذهبی در جای‌جای کتاب نشان از اعتقادات گوته دارند.

نکته مهم در باب کتاب «رنج‌های ورتر جوان»، واقعی بودن آن است. گوته (ورتر) در جوانی در این منطقه زندگی کرده و دلباخته «شارلوته بوف (لوته)» شده که «کستنر (آلبرت)» همان نامزد لوته بالأخره زندگی را با او آغاز می‌کند. بسیاری از ماجراها و اتفاقات کتاب واقعی و در رابطه بین گوته و شارلوته اتفاق افتاده و در این کتاب فقط روایت شده است. فقط انتهای کتاب با واقعیت کمی متفاوت شده که آن را هم گوته از ماجرایی واقعی که در همان زمان‌ها رخ داده برگرفته است. از ماجرای شخصی به نام یروزالم: «آن پسرک زیبای سودایی که همیشه در مهتاب با فراک آبی و جلیقه زرد گردش می‌کرد و همیشه به شوخی او را عاشق می‌خواندند به تازگی به یک تیر تپانچه خود را کشته بود». بعد از انتشار کتاب، خانواده کستنر علی‌رغم دوستی و علاقه‌ای که به گوته داشتند، از برملا کردن رازهای خانوادگی خود برآشفته شدند و ارتباط خود را با او قطع کردند. تا اینکه بعد از حدود 40 سال، کستنر می‌میرد و  لوته و ورتر (شارلوته و گوته) در زمانی که گوته وزیر بوده و مقامی عالی داشته با هم ملاقات می‌کنند. ملاقاتی که در پس سال‌ها دوری دو دلدار قدیمی با هاله‌ای از موی سپید بر سر هر کدام اما با شادی از یادآوری گردش‌های عاشقانه جوانی و هم رقصی های شادمانه دوران عشق، پایانی حسرت‌بار از تکرار تاریخیِ به هم نرسیدن عشاق دل سوخته رقم می‌زند.

 

مشخصان اثر: یوهان ولفگانگ فون گوته. رنج‌های ورتر جوان، ترجمه محمود حدادی، تهران‏: ماهی، ۱۳۸۶.‏

درباره نویسنده این متن: محسن حاجی‌زین العابدینی؛ عضو هیئت علمی گروه علم اطلاعات و دانش‌شناسی دانشگاه شهید بهشتی.


 

[1] . برای اطلاعات بیشتر در مورد این سبک نگارشی، این پایان نامه مفید است: میان‌دربندی، فرزانه ((تحلیل محتوای کتاب‌های نامه‌ای در فاصله سال‌های 1330 تا 1349)). پايان‌نامه كارشناسي ارشد. استاد راهنما: محسن حاجي‌زين‌العابديني، استاد مشاور: دکتر امیررضا اصنافی. دانشگاه شهید بهشتی، دانشکده علوم تربیتی و روانشناسی، گروه علم اطلاعات و دانش‌شناسی.

[2] Vertherinus

هشت سال عاشقی
|
Iran
|
1397/02/01 - 01:13
0
2
توصیفی زیبایی که آقای زین العابدینی از این کتاب داشتند به خاطر تجربه عاشقی هست که داشتن. به ویژه در پاراگراف هشتم اوج احساسات ایشون و همزاد پنداریشون با شخصیت های داستان دیده میشه. عشق مثل آتشی میمونه که میسوزونتت، درد میکشی، ولی در عین حال لذت میبری...
پاسخ ها
لیلی وکیلی
| Iran |
1397/02/25 - 14:17
پارگراف هشتم رو چندبار خوندم...
ادمها گاهی توی یک کتاب یک فیلم یک رابطه وحتی یک دستنوشته ی کوتاه،گذشته وتجربه خودشونو به وضوح میبینن
نسرين کياني
|
Iran
|
1397/01/26 - 11:43
0
0
سلام استاد گرامي
معرفي کتاب عالي بود چه زيبا وتحسين آميز بود جالبه ناپلئون کتاب و هفت بار خوانده چه کتاب تاثير گذاري در زمان خودش بوده.
ممنون استاد عزيز واجب شد حتما اين کتاب جذاب رو بخونم سپاس
سهیلا حسینی
|
Iran
|
1397/01/23 - 12:12
0
2
با سلام و احترام
ممنون و سپاس از قلم شیوا و بیان جذابتان ، چنان رسا و دلچسب ، کتاب را معرفی و نقد کردید و چنان پر احساس از عشق و نا کامی و ... صحبت کردید که هر خواننده ای را مجذوب خواندن می کند . خوشبختانه این کتاب در کتابخانه ما هم موجود است و بنده خواندن این کتاب را شروع کردم.
کتابدار
|
Iran
|
1397/01/18 - 11:23
0
2
سلام به استاد بزرگوارم هر چه می خوانم خود از خواندن چنین توصیقی از یک کتاب چنان لذت بردم که گویی خود استاد آنرا به نگارش درآورده. توصیه می کنم شما استاد هفت دست کار هستید در زمینه رمان نویسی و داستان نیز حتما قدم بردارید ایمان دارم نوشته هاتون ایران گیر و چه بسا جهان گیر گردد.
آزادمهر دانش
|
Netherlands
|
1397/01/15 - 15:19
0
4
با سلام و درود
کتاب زیبا و احساس برانگیزی است.
چقدر جالب که این کتاب در آن زمان توانسته تاثیرات بسزایی برای مردم آن دوره بگذارد بطوری که در زندگی شان نفوذ کرده و مکتب گونه ای اجتماعی "ورترینوس" یا تب ورتری به راه می افتد و به نوعی آن را برایشان به ارمغان می آورد. همچنین تاثیر وافری که ناپلئون با چندین بار خواندن آن در جنگ روسیه از آن می گیرد و نیچه هم کتاب را دوست داشته و از آن تاثیر می پذیرد.
استاد ارجمند این کتاب را بسیار زیبا و دلنشین معرفی و توصیف کردید.
ممنون که با قلم خوب و جذاب تان در اینجا به اشتراک گذاشتید.
کتابدار نویسنده
|
Iran
|
1397/01/15 - 00:07
0
0
هر چند تاریخ هر روز تکرار میشود و تلخی عشق دوباره ولی همیشه به این فکر میکنم اگر قلب های تاریک کمی از این احساس هرچند تلخ را مزه می کردند دنیا اینقدر پلیدی را تجربه نمیکرد
تلخ اما زیبا ...
امیری
|
Iran
|
1397/01/14 - 17:45
0
0
واقعا لذت بردیم....
متن فوق نمونه عالی معرفی کتاب در یک زمان مناسب و به قلمی جذاب است.
تشکر و سپاس
لیلی وکیلی
|
Iran
|
1397/01/14 - 11:14
0
1
عاالی لذت بردم من چیزی راجع به عشقهای مثلثی در مطلبتان خواندم برایم جالب بود قبلا جایی نشنیده بودم..کاش ازروی این کتاب فیلمی بسازند باان فضای زیبای توصیفی که درکتاب امده..لذت تماشایش بنظرم از خوندنش کمتر نباشد
خواهشمند است جهت تسهیل ارتباط خود با لیزنا، در هنگام ارسال پیام نکات ذیل را در نظر داشته باشید:
۱. از توهین به افراد، قومیت‌ها و نژاد‌ها خودداری کرده و از تمسخر دیگران بپرهیزید و از اتهام‌زنی به دیگران خودداری نمائید.
۲.از آنجا که پیام‌ها با نام شما منتشر خواهد شد، بهتر است با ارسال نام واقعی و ایمیل خود لیزنا را در شکل دهی بهتر بحث یاری نمایید.
۳. از به کار بردن نام افراد (حقیقی یا حقوقی)، سازمان‌ها، نهادهای عمومی و خصوصی خودداری فرمائید.
۴. از ارسال پیام های تکراری که دیگر مخاطبان آن را ارسال کرده اند خودداری نمائید.
۵. حتی الامکان از ارسال مطالب با زبانی غیر از فارسی خودداری نمائید.
نام:
ایمیل:
* نظر: