کد خبر: 40037
تاریخ انتشار: شنبه, 12 مرداد 1398 - 09:30

داخلی

»

برگ سپید

معرفی کتاب پل معلق

منبع : لیزنا
سمانه فریدونیان
معرفی کتاب پل معلق

درباره نویسنده

محمدرضا بایرامی سال1344 در روستای لاطران در دامنه کوه سبلان استان اردبیل به دنیا آمد. در اواخر دوره دبستان همراه با خانواده اش روستا را ترک کردند و به تهران آمدند. اوایل سال1366 به خدمت رفته و خدمت را در جبهه دهلران به سر برده است. محمدرضا بایرامی از نویسنده پرکار در عرصه ادبیات دفاع مقدس و داستان نویس در زمینه کودکان و ادبیات جنگ است و تا به حال از ده مرجع، موفق به دریافت جایزه شده است. برخی داستان‌های او سرگذشت نامه‌اند که در قالبی متفاوت و داستانی روایت شده که از جمله آن‌ها سرگذشت شهید کاظمی سردار جنگ است.

آثار معروف او رمان "لم یزرع" و "مردگان باغ سبز" است. کتاب «لم یزرع» اثر محمدرضا بایرامی را باید موفق‌ترین کتاب سال 95 نامید چراکه موفق به دریافت جایزه کتاب سال جمهوری اسلامی ایران، جایزه ادبی جلال آل‌احمد و جایزه ادبی شهید حبیب غنی‌پور شده است و همچنین با  کتاب «کوه مرا صدا زد» از قصه‌های سبلان توانست جایزه‌ی "خرس طلایی" و "جایزه‌ی کبرای آبی" سوییس و نیز جایزه‌ی کتاب سال سوئیس را از آن خود کند. بایرامی در حال حاضر رئیس خانه‌ی داستان ایران است.

از آثار او می‌توان به: کوه مرا صدا زد، برلبه پرتگاه، بعد از کشتار، رعد یک بار غرید، دود پشت تپه، عقاب های تپه60، دشت شقایق، هفت روز آخر، به کشتی نشسته، به دنبال صدای او، عبور از کویر، همراهان، دره پلنگ‌ها و... اشاره کرد.

درباره کتاب

رمان پل معلق روایت زندگی فردی به نام نادر صدیق است. نادر سرباز وظیفه است و به‌دلیل اینکه در لحظه بمباران وظیفه خود را بخوبی انجام نداده است، خود را در مرگ اعضای خانواده‌اش مقصر می‌داند. او می‌خواهد خاطرات تلخ گذشته را فراموش کند و تصمیم می‌گیرد از آن‌جا برود، اما نمی‌تواند آن خاطرات را فراموش کند و زندگی برای او دشوار می‌شود...

كتاب پل معلق صد و سی و یك صفحه‌ای چاپ نخستش سال 1381 منتشر شده و برنده جایزۀ قلم زرین شده است.

خلاصه کتاب

نادر در پدافند هوایی کار می‌کند برخلاف میل پدرش به دانشگاه نمی‌رود و به خدمت نظام وظیفه رفته است. پدر نادر راننده تاکسی است و خواهرش از بیماری لاعلاجی رنج می‌برد و پسر خاله‌ی نادر، مهران نامزد خواهرش است.

پدر نادر مرگ را حق و تقدیر را تعیین کننده مرگ و زندگی می‌داند اما مادر نادر هنگامی که احساس خطر می‌کرد قران را برمی‌داشت و به نقطهی امنی می‌رفت و آنقدر در آن‌جا می‌ماند تا خطر رفع شود. زندگی چقدر کوتاه و چقدر نامرد است که می‌توانی در چند ثانیه از بین بروی و انگار از اول وجود نداشته‌ای... . حرف راننده تاکسی در ذهن نادر مرور می‌شد که می‌گفت مرگ می‌تواند اینقدر نامرد باشد که مادری بچه خود را بیندازد و برادر پا بگذارد روی جنازه برادر و... هول مرگ. اندیشیدن به مرگ را نمی‌توانست از ذهن خود دور کند...

نادر در پدافند هوایی مسئول آتشبار توپ ضدهوایی بوده است. در یکی از حملات هوایی به‌موقع سر پست خود حاضر نشده و نتوانسته از شهر خود در برابر تهاجم دشمن دفاع کند. نادر در اثر این حمله زخمی می‌شود و پدر و مادر و خواهرش نیلوفر، که خیلی دوستش داشته را از دست می‌دهد.

نادر پس از مداوا از بیمارستان مرخص می‌شود و نمی‌تواند خاطرات گذشته خود را فراموش کند و خود را در مرگ اعضای  خانواده‌اش مقصر می‌داند. نادر برای آن که خاطراتش را فراموش کند، راهی تله‌زنگ در کوه‌های لرستان می‌شود و به نوعی خود را تبعید می‌کند تا شاید بتواند با این کار خودش را آرام کند. در قطاری که نادر حضور دارد و می‌خواهد به تله‌زنگ برود شاهد افراد زیادی است؛ یکی از آن‌ها پیرمردی است که پسرش در جبهه به مقام شهادت رسیده است اما در طی نامه‌هایی که به پیرمرد رسیده، گفته شده که پسرش توسط افسر خودی به دلیل نافرمانی کشته شده است. وقتی نادر به تله‌زنگ می‌رسد می‌بیند که پل ارتباطی تله‌زنگ توسط دشمن از بین رفته است. در پاسگاه تله‌زنگ شش نفر حضور دارند که برای باسازی پل تلاش می‌کنند. برای آن‌که پل بازسازی شده دوباره خراب نشود موشک‌انداز ضد هوایی سهند به پاسگاه تحویل داده شده است. در بین افرادی که در آن جا حضور داشتند فقط نادر آموزش استفاده از آن سلاح را دیده و استفاده از آن را بلد است و یک حمله هوایی نادر پس از شلیک موشک سهند، هواپیمای دشمن را از بین می‌برد.

روزی، گله‌ای از گوسفندان در اطراف پایگاه دیده می‌شوند. نادر كه مأمور برگرداندن آن‌هاست با دختر ل‍ُری مواجه می‌شود كه نگاهی همانند خواهرش نیلوفر دارد.، نادر به سوی روستا و خانه همان دختر چوپان به راه می‌افتد... .

نقد داستان

این داستان حالتی نمادین دارد و فضاسازی یکی از عوامل مهم این داستان است که در این رمان نویسنده به خوبی از پس آن بر آمده است. زاویه دید این رمان نادر است. یکی از عواملی که بهتر بود در این داستان نمایان نمی‌شد سیگار کشیدن است، چراکه ممکن است در جامعه اثرات منفی داشته باشد.

نقاط ضعف

یکی از نقاط ضعفی که در داستان وجود دارد این است که نویسنده از کلمات تکراری زیاد استفاده کرده است مانند: اگر، لابد و ... . توصیف‌هایی که نویسنده از مکان‌هایی که در طی داستان داشته است با دنیای واقعی متفاوت است که این ضعف داستان را نشان می‌دهد، مثلا:

1(.در صفحات 29 و 32، نويسنده از نزديك شدن قطار به بروجرد مي‌نويسد،در حاليكه راه آهن جنوب، اصولاً از بروجرد نمي‌گذرد، نويسنده احتمالاً خاطره خود از سفر با اتوبوس را، با سفري ديگر از طريق قطار اشتباه گرفته است.

2.در صفحه 93، به عبور رود سيمره از زير پل تله‌زنگ اشاره مي‌شود، رودي كه مي‌تواند در جايي به كرخه كور و از آنجا به اروند كبير وصل شود. در حاليكه رود سيمره بيش از صد كيلومتر با تلهزنگ فاصله دارد و رودي كه از تله زنگ مي‌گذرد، رود سزار است و در ادامه پشت سد دز آرام مي‌گيرد و سيمره هم در شنزارهاي جلگه خوزستان فرو مي‌رود.

3.در صفحه 113، پسرك چوپان با نادر، به لهجۀ لري صحبت مي‌كند«هوي چه بجي عامو از بچه اما نه مه نچم...» كه اين گويش به هيچ وجه گويش مردم آن منطقه نيست، و تلفيقي از گويش‌هاي مختلف است.

4.تله زنگ، از نظر جغرافيايي، و برخلاف ادعاي نويسنده جزء منطقۀ خوزستان است، هر چند احتمال دارد راه‌آهن اين ايستگاه زير نظر لرستان باشد.( نقد و بررسی رمان پل معلق؛ توسط محمد حنيف، وبسایت اطلاع رسانی فرهنگ و ایثار و شهادت).

نقاط قوت

این داستان شروع و پایان زیبایی داشت و از فضاسازی زیبایی که در ذهن به‌وجود می‌آورد نمی‌توان غافل شد. نترسیدن از مرگ با عزت را نمایان می‌کند و اینکه مرگ، هیچ‌کس را خوار نمی‌کند.

قسمتی از کتاب

...و حالا روبه‌روش بود. نشسته بر سکویی به بلندای دو متر یا بیشتر. با پنجره‌ی رو به ایستگاه و سرباز با خود می‌گفت از تو دور نشدم نیلوفر. به سوی تو می‌آیم. و حالا درست روبه‌روی خانه بود و سر جا خشکش می‌زد. آن چشم‌ها، چشم‌هایی که بالای کوه دیده بود، چشم‌هایی عمیق، کمی مرطوب، کمی کشیده، ... و با همان روبند رنگی، از پشت پنجره زل زده بود به او. فکرکرد خون در رگ‌هایش می‌دود و فکر کرد شاید دوباره برگردد سراغ دفترچه‌ای که مدتی است چیزی در آن ننوشته...

سخن آخر

داستان شخصی به نام نادر هست که بر اثر غفلتی سر پستش، باعث مرگ خانواده‌اش می‌شود و در نتیجه گاهی خودش را مقصر می‌داند و گاهی تقدیر و سرنوشت را. نوع روایت هم چند نوع راوی دارد، زمان روایت هم سریع تغییر می‌کند و بین گذشته (خاطرات نادر ) و زمان حال (در اردوگاهی که خودش را آنجا تبعید کرده یا تبعید شده) در حرکت است. یکی از خصوصیات مهم این اثر دوری از شعارزدگی است که کمتر در داستان‌های دفاع مقدس دیده می‌شود و داستان طرح منسجمی دارد و جاهایی بسیار موجز است. این کتاب با داستانی بسیار جذاب، آدم را برای ادامه دادن خواندنش وسوسه می‌کند.

 منابع

وبسایت همشهری آنلاین: زندگینامه محمدرضا بایرامی (1395). بازیابی شده در 10 مرداد 1398 به آدرس لینک.

پایگاه اطلاع‌رسانی فرهنگ و ایثار و شهادت: بررسي داستان پل معلق نوشته محمد رضا بايرامي؛ توسط محمد حنيف (1398). بازیابی شده در 10 مرداد 1398 به آدرس لینک.

مشخصات کتاب

بایرامی، محمدرضا. پل معلق؛ تهران: انتشارات افق. چاپ اول1381. (131 صفحه)

درباره نویسنده این متن

سمانه فریدونیان، متولد سمنان. دانشجوی کارشناسی رشته علم اطلاعات و دانش‌شناسی دانشگاه سمنان. به رشته خودم علاقه‌مندم و کتاب خواندن را دوست دارم.

برچسب ها :
ن. دستگاهی
|
iran
|
1400/06/14 - 00:10
0
0
کتابی عالی و خاص با تصویر سازی و همذات پنداری های خاص. حالت تعلیق آدم ها در حوادث را خیلی زیبا به تصویر کشیده و باز کرده است.
خواهشمند است جهت تسهیل ارتباط خود با لیزنا، در هنگام ارسال پیام نکات ذیل را در نظر داشته باشید:
۱. از توهین به افراد، قومیت‌ها و نژاد‌ها خودداری کرده و از تمسخر دیگران بپرهیزید و از اتهام‌زنی به دیگران خودداری نمائید.
۲.از آنجا که پیام‌ها با نام شما منتشر خواهد شد، بهتر است با ارسال نام واقعی و ایمیل خود لیزنا را در شکل دهی بهتر بحث یاری نمایید.
۳. از به کار بردن نام افراد (حقیقی یا حقوقی)، سازمان‌ها، نهادهای عمومی و خصوصی خودداری فرمائید.
۴. از ارسال پیام های تکراری که دیگر مخاطبان آن را ارسال کرده اند خودداری نمائید.
۵. حتی الامکان از ارسال مطالب با زبانی غیر از فارسی خودداری نمائید.
نام:
ایمیل:
* نظر: