کد خبر: 44466
تاریخ انتشار: سه شنبه, 20 مهر 1400 - 08:31

داخلی

»

کتاب

«هوای حوالی حوّا» منتشر شد

منبع : انتشارات کتاب نیستان
انتشارات نیستان کتاب «هوای حوالی حوّا» اثر کامران داوری نیکو را منتشر کرد.
«هوای حوالی حوّا» منتشر شد

به گزارش لیزنا، «هوای حوالی حوّا» مجموعۀ داستان کوتاه برای ردۀ سنّی بزرگسال است که توسط انتشارات نیستان به چاپ رسیده است. ویژگی­های این مجموعه داستان عبارتند از: بومی­نگاری، نگاه جهانی در عین بهره مندی از عناصر بومی و ملّی، تنوع پیرنگ، تغییر مداوم تم داستان ها با توجه به موضوعات روز جامعه ایران، استناد به فرازهایی از تاریخ معاصر، تنوّع زبان روایت و تغییر شیوه روایت در هر داستان، ارجاعات بینامتنی و فرامتنی، داستان در داستان، آمیختگی کمدی و تراژدی، مواجهۀ سنت و مدرنیته، پایان بندی قوی و دور از انتظار در عین توجه به اقتصاد کلمات و اختصار جملات.

زمان، مکان و فضای داستان­ها به فرازهایی از تاریخ معاصر (مشروطه، جنگ تحمیلی، بمباران شیمیایی و ...) اشاره می­کنند و موضوعات روز جامعه ایران (معیشت، دشواری­های فضای مجازی، یاس فلسفی، پوچ پسندی، اهدای عضو، آمار بالای جراحی زیبایی، طبیعت دوستی، حیوان آزاری، کول­بری، وفاداری، اسیدپاشی و مرگ آگاهی) را دستمایه قرار می­دهد. شرح ظرائف بومی و مختصات اقلیمی در این کتاب، علاوه بر بعد داستانی، می تواند در آینده مرجعی برای جامعه شناسی، مردم شناسی و اتنوگرافی باشد.

این کتاب در قطع نیم وزیری با ۱۶۵ صفحه، و بهای پشت جلد ۲۳ هزار تومان، حاوی ۱۲ داستان کوتاه با اسامی «قرص جوشان»، «با انگشتان خیس»، «مشروطه»، «هوای حوالی حوا»، «یک داستان مودار»، «کول­بر»، «به امید دیدار»، «پروای پروانه شدن»، «درنا»، «باران اسیدی»، «انفرادی دونفره» و «دژاوو» است.

هوای حوالی حوّا، حکایت حوّاست از آدم های این سرزمین و روایت آدم از سیب گلوگیر حوّا.

مجموعۀ دوازده داستان کوتاه از زن و زمین و زمان.

قصّۀ دو روی سکّه است: رویی نان و نمک و غزل و عسل، و رویی کوچ و زخم و اشک و شک.

روایتی از ماه و محاق، حنا و حُنّاق! داستانی از تبسم و تغزّل تا دشنه و دشنام. از سهراب کشی تا رستم زایی.

نَقل حوّایی که به حکم خالق زن می­شود و به حکم مخلوق ظن!

قصّۀ سور و سوگ، ترنج و تیغ، دودلی سَرِ دوراهی تجدّد و تعصّب، پا در هوایی میان پریرویی و پرده نشینی!

هوای حوالی حوّا، لالایی بیداری ست؛ آنگاه که ساعت از دوازده می گذرد.

با شهرزادهایی که به نامی دیگر نامیده شده­اند: لیلی، باران، مستانه، سارا، پروا، حمیرا، هاجر، رودابه، آی­تک، مارال، درنا، ریمـا، شیما، شیکا، سئودا و حوّا ...

شاید قصّۀ توست با نامی مستعار!؟

شاید آینه ایست برای تماشای چهرۀ بی بزک!؟

شاید هم قصّۀ دیگری­ست ...

هوای حوالی حوّا، داستان امیدواری ست آنگاه که دستت به هیچ بند است. بارقۀ مهتاب است از لابه لای ابرهای تیره.

زمزمۀ زلال بی زوال زایندگی­ست که به یک دست گهواره می جنباند و به دست دیگر گردون!