کد خبر: 43472
تاریخ انتشار: سه شنبه, 26 اسفند 1399 - 07:10

داخلی

»

برگ سپید

مروری بر کتاب لبخند مسیح

منبع : لیزنا
نعیمه جهانگیری منش
مروری بر کتاب لبخند مسیح

درباره نویسنده :

سارا عرفانی متولد 1361 تهران است، وی کارشناسی الهیات گرایش فلسفه اسلامی دارد، عرفانی در سابقه خود مناصبی از جمله دبیر برگزاری جلسات داستان­ خوانی سرای اهل قلم، مسئول و مدرس کارگاه داستان‌نویسی سایت لوح، دبیر سرویس داستان سایت لوح به مدت پنج سال، سردبیر اولین جایزه ادبی داستان لوح، جشنواره داستان کوتاه کوتاه هفت­ سین، سردبیر دومین و سومین جایزه ادبی داستان لوح و اشکواره داستان­‌های کوتاه عاشورایی را دارد.

درباره کتاب:

داستان این کتاب زندگی دختری به نام نگار است. دختری که درگیر زندگی شلوغ و عادی خودش هست. در میان داستان با فردی به اسم نیکلاس روبرو می‌شویم. او فردی مسیحی‌ست که نگار به واسطه‌ی مقاله‌ای تخصصی که در یک مجله خارجی خوانده بود، با نیکلاس که نویسنده آن مقاله بود آشنا می‌شود. نیکلاس با این ذهنیت که نگار دختری مسلمان است و در کشوری اسلامی زندگی می‌کند سوالاتی را که به تازگی ذهن خودش را مشغول کرده است با نگار در میان می‌گذارد. به همین دلیل  به نظر می‌رسد نویسنده می‌خواهد با به تصویر کشیدن دغدغه‌ها و جزئیاتی از زندگی نگار او را فردی معمولی (غیر مذهبی) نشان دهد. به همین دلیل نگار در ابتدا برای پاسخ به سوالات نیکلاس هیچ علاقه‌ای ندارد و در برابر آن مقاومت می‌کند.

هیچ وقت حتی احتمال نمی‌دادم که او درباره دین من بپرسد. دین من! خنده‌دار بود. دین، برای من همان چیزهایی بود که تو کتاب‌های مدرسه خوانده بودم.حفظ کردن اذان اقامه و بدون غلط خواندن از روی قرآن برای اینکه معلم نمره بدهد و تست‌های معارف برای اینکه تو کنکور از آن‌ها سوال می‌آمد. همه‌اش همین بود.....

 اما دنیای اطراف نگار و حتی آدم‌هایی که با او سرکار دارند به شکلی اغراق‌آمیز منفی توصیف شده است. او در طول داستان با آدم‌های زیادی درگیر می‌شود ولی افراد زیادی به ناگهانی دلباخته او می‌شوند و از او درخواست ازدواج می‌کنند. جامعه‌ای که در این داستان توصیف شده است جامعه‌ای ناامن است و مردمی هوس‌باز دارد. به طوری که حتی می‌توان گفت اکثر شخصیت‌هایی که در داستان با نگار سر و کار دارند شخصیت‌هایی منفی هستند. از مدیر آموزشگاهی که نگار در آن کار می‌کند، تا دایی بهترین دوست نگار همه افرادی هستند که به وی نظر دارند. در جایی دیگر شخصیت داستان با دوستش مشغول قدم زدن در پارک هستند، ناگهان با دو مزاحم روبه‌رو می‌شوند. مزاحمانی که هنوز از راه نرسیده با برخورد عجیب آن‌ها مواجه می‌شوند.

برگشتم چاقو را از دست لیلا کشیدم. به طرف آن پسر رفتم و در حالی که چاقو را زیر بینی‌اش گرفته بودم گفتم: «گم شو آشغال!»

چیزی از این جریان ظاهراً ساده نگذشته که پسر دیگری از نگار می‌پرسد:

تنهایی؟

ریه‌هایم را پر از هوا کردم. دستم را بالا بردم. خواباندم تو صورتش و دویدم!

حالا در میان این زندگی پرتنش و منفی شخصیت اصلی داستان، او با سوالات نیکلاس روبرو می‌شود. سوالاتی که خود به تنهایی توان پاسخ به آن را ندارد و همین امر نگار را وادار می‌کند تا به سراغ استاد الهیات دانشگاه برود:

گفتم: «ببخشید استاد، اگه یکی بخواد مسلمون بشه، چطوری می تونیم کمکش کنیم؟»، عینکش را از چشم برداشت و گذاشت روی میز. گفت: «بیشتر توضیح بدید!» لیلا گفت: «ببینید استاد. تقریبا دو سال پیش، نگار تو یه مجله خارجی، یه مقاله تخصصی می‌خونه و برای نویسنده مقاله ایمیل می‌زنه. خلاصه اونا تا الان با هم ارتباط دارن. حالا اون به دلایلی می‌خواد مسلمون بشه و از نگار خواسته که بهش اطلاعات بده.» به لیلا نگاه کردم و اخم کردم. استاد منتظر ماند تا من چیزی بگویم. آرام گفتم: «اون فکر می‌کنه چون من تو این کشور زندگی می‌کنم می‌تونم بهش کمک کنم.» استاد پرسید: "نمی‌تونید؟"

در طول داستان ارتباط نیکلاس و نگار با رد وبدل کردن ایمیل جریان دارد و نویسنده سعی کرده است تا هدف اصلی خود از نوشتن این کتاب را در محتوای این ایمیل‌ها به نگارش در بیاورد. در اوایل داستان تعداد ایمیل‌ها کمتر و محتوای آن‌ها کوتاه تر است. اما هرچه به آخر داستان نزدیک می‌شویم ایمیل‌هایی طولانی‌تر و بیشتر از نگار و نیکلاس را می‌خوانیم. طوری که با نزدیک شدن به آخر کتاب احساس می‌شود حجمی عظیم از سوالات، احساسات و تغییراتی که نیکلاس با آن روبرو شده است، به یکباره به خواننده منتقل می‌شود.

اما با وجود همه نکاتی که بیان شد می‌توان اذعان کرد که گرچه پرداختن به داستان‌های اندیشه محور، بسیار سخت است. اما سارا عرفانی در این کتاب توانسته با استفاده از شگردها و زبان ساده داستانی، مخاطب را با خود همراه کند. نویسنده توانسته است با آوردن جملاتی که نشان‌دهنده دغدغه‌های فردی مسیحی است، خواننده را به عنوان یک مسلمان وادار به تامل بکند که همین نکته ارزشمند و ستودنی است.

نگار!

نمی‌دانم چرا ما خدا را از زندگی روزمره، جدا می‌کنیم. حتی او را از خودمان هم جدا می‌کنیم. یک موجود بزرگ آن بالا نشسته، همه را می‌بیند و به حرف‌ها گوش می‌کند. اگر دلش خواست کمک می‌کند و اگر نخواست نمی‌کند و ما با بی میلی، بارها و بارها می‌خواهیم. تهدیدش می‌کنیم. داد می‌زنیم.

به او به چشم پادشاهی نگاه می‌کنیم که سال‌ها و قرن‌ها با ما فاصله دارد و چیزهایی که به ما یاد می‌دهند، فقط این فاصله را زیادتر می‌کند و ما را از او دورتر.

برای همین گاهی، دیگر تصمیم می‌گیریم با او کاری نداشته باشیم. زندگی خودمان را بکنیم و فراموشش کنیم.

 

مشخصات کتاب:

عرفانی‌، سارا. لبخند مسیح (رمان‌)/ تهران: انتشارات سوره مهر: سازمان تبلیغات اسلامی‌، حوزه هنری سوره مهر، 1384.

نگارنده این متن:

نعیمه جهانگیری منش. دانشجوی دکتری فناوری اطلاعات در آموزش عالی دانشگاه شهید بهشتی.