کد خبر: 43857
تاریخ انتشار: دوشنبه, 17 خرداد 1400 - 08:37

داخلی

»

برگ سپید

تجربه زیسته یک نقاش؛

در فاصله‌ی دو نقطه ...!

منبع : لیزنا
آزادمهر دانش
در فاصله‌ی دو نقطه ...!

تابستان سال 1393 بود که در مراسم شب مجله‌ی وزین بخارا در محل کانون زبان فارسی شرکت کرده بودم. در بدو ورود به آنجا به سمت غرفۀ انتشارات مجلۀ بخارا رفتم و مجموعه انتشارات آن روی میز به نمایش گذاشته شده بود. در میان انتشارات شماره جدید مجله بخارا (خرداد و تیر ماه) 1393 را روی میز قرار داشت برداشتم و تورقی کردم. در این شماره و همچنین تعدادی از شماره های پیشین مجلۀ بخارا، بخشی اختصاص داشت به معرفی کتاب تحت عنوان "یادداشت‌های یک کتابدار" به قلم آقای دکتر یزدان منصوریان در فهرست مطالب نشریه نوشته شده بود. در بخش یادداشت‌های یک کتابدار، چهار کتاب زندگینامه از افراد مختلف در آن قسمت معرفی و با هم مقایسه شده بود. این کتاب‌ها عبارتند از: کتاب «حدیث نفس» از حسن کامشاد، «استادان و نااستادانم» از عبدالحسین آذرنگ، «چرا نویسنده بزرگی نشدم» از بهار رهادوست و در آخر کتاب «در فاصلۀ دو نقطه...!» از ایران درّودی. خوشبختانه در طی زمان‌های مختلف سه کتاب اول را خوانده بودم. اما کتاب چهارم "در فاصلۀ دو نقطه...! " را نداشتم و نخوانده بودم. سپس شماره جدید مجله بخارا را خریدم و به فاصله زمانی کوتاهی مشغول به خواندن آن شدم.

معرفی خوب کتاب‌ها توسط آقای دکتر منصوریان من را ترغیب کرد که حتما کتاب در فاصله‌ی دو نقطه...! خانم ایران درّودی، نقاش ماهر و نویسندۀ خوب را تهیه کنم. سرانجام توانستم کتاب را خریداری کنم و در روز اول شهریور ماه، خواندن کتاب را شروع کردم. (از آنجایی که عادت دارم وقتی کتابی را خریداری می‌کنم و شروع به خواندن آن می‌کنم در صفحۀ آستر بدرقه کتاب، تاریخ شروع خواندن را با مداد می‌نویسم و بعد از این که خواندن کتاب را تمام کردم هم تاریخ می‌زنم). در آن روزهای تابستان طاقت فرسا کتاب برایم دوست و همراه‌ام شده بود. در منزل هم خواندن آن را بطور پیوسته ادامه می‌دادم و یک لحظه زمین نمی‌گذاشتم و از خودم جدا نمی‌کردم. با خواندن زندگینامه‌ی خانم درودی با نگارش ساده و دلنشین‌شان بیشتر مجذوب کتاب شدم و از خواندن آن لذت می‌بردم. با تمام این‌ها، با خواندن سرگذشت‌نامۀ خوب خانم ایران درودی، پا به دنیای هنرمند خوب و خلاق و با احساس گذاشتم و همسفر زندگینامه‌اش شدم.

درباره نویسندۀ کتاب

ایران درّودی در11 شهریور سال 1315 در خانوادۀ اشرافی در مشهد بدنیا آمد. او نقاش برجسته ایرانی، کارگردان، نویسنده، منتقد هنری و استاد دانشگاه رشته تاریخ هنر است. پدرش خراسانی و مادرش قفقازی بود. خانوادۀ پدری وی، نسل در نسل از بازرگانان صاحب نام خراسان بودند و خانوادۀ مادری از بازرگانان قفقاز که بعد از انقلاب اکتبر روسیه به ایران مهاجرت کرده بودند. ارتباط خانوادۀ پدری و مادری ایران درّودی، به خاطر تفاوت فرهنگ‌ها و سنت‌ها چندان حسنه و رضایت‌بخش نبود. خانوادۀ مادری وی پایبند آداب و رسوم و سنت‌های قدیمی ایرانی بودند. اما خانوادۀ پدری فرنگی ماب و مغرور بودند.

او در کودکی به نقاشی علاقه‌مند بود و بعد از اتمام تحصیلات متوسطه، در سال 1954 برای ادامه تحصیل به فرانسه رفت. وی دانش‌آموختۀ دانشکده عالی هنرهای زیبای پاریس «بوزار» در رشته نقاشی، مدرسۀ لوور پاریس در رشته تاریخ هنر معاصر، دانشکده سلطنتی بروکسل در رشته ویترای و انستیتو آر. سی. آ. نیویورک در رشته کارگردانی سینما و برنامه‌های تلویزیونی است. در نیویورک با پرویز مقدسی که در رشته کارگردانی سینما و تلویزیون تحصیل می‌کرد آشنا شد و با او ازدواج کرد. اما زندگی مشترک کوتاهی را با هم داشتند. همسر او در اوایل زندگی از دنیا رفت.

ایران درودی پنجاه و شش نمایشگاه انفرادی، و بیش از دویست نمایشگاه گروهی نیز درکشورهای مختلف جهان همچون: آلمان، آمریکا، ایران، استرالیا، امارات متحده عربی، بلژیک، ژاپن، فرانسه، کانادا، لبنان و مکزیک برگزار کرده است. علاوه بر برپایی نمایشگاه نقاشی، همچنین آثار نقاشی به صورت مکتوب بین سال های 1338-1352 چاپ و منتشر شده است. کتاب «در فاصلۀ دو نقطه...!» که زندگینامه و خاطرات ایشان است در سال 1375 منتشر شده است و  در حال حاضر چاپ بیست و پنجم آن در آبان ماه سال 1399 منتشر و در فضای مجازی رونمایی شد. کتاب چشم شنوا در سال 1383 و کتاب قصه‌ی انسان و پایدارش...!  (شناخت نامه ی ایران درودی) که مهدی مظفری ساوجی نوشته است. کتاب «گفتگو با ایران درودی» که مصاحبه‌ای است که آقای مهدی مظفری ساوجی در سال 1397 با وی کرده است. از جمله آثار دیگر منتشر شده او هستند.

معرفی کتاب

کتاب در فاصله‌ی دو نقطه...! زندگینامه و خاطرات نقاش هنرمند و مشهور، ایران درودی است. کتاب زندگینامه خود‌نوشت و تجربه زیسته این نقاش است. او در این کتاب ماجرای زندگی خود را با زبانی ساده و صمیمی بازگو می‌کند. کتاب با این جملات آغاز می شود:

"آیا جهان هستی در مسیر نامساوی منشور دیدگان متفاوت به نظر می‌آید؟! نخستین نگاه من با چشمان لوچی بود که زوایای دید آن هرگز مساوی نخواهد شد! ولی امروز می‌دانم که انسان‌ها آنچه را مهم است، از مسیر منشور دیدگان نمی‌نگرند بلکه با چشم دل لمس می‌کنند."

ایران درودی نقاش، نویسنده و کارگردان است. او هنر نقاشی را از دوران کودکی آموخت. در کتاب خاطرات زندگی خود را از هنگام بدو تولد و با توصیف از روزهای کودکی و نوجوانی بیان کرده است.

دوران کودکی و رفاه خانواده در سال‌های پیش از جنگ جهانی دوم و تجربه‌های سخت و خروشان زندگی با همه‌ی خاطرات خوب و بد، تلخ و شیرین و فراز و نشیب‌هایش در زندگی او رقم زده شده است. خاطرات از دوران تحصیل دبستان و دبیرستان در مشهد و تهران و سپس سال‌های دانشجویی و هنرآموزی در دانشگاه بوزار پاریس و مدرسه‌ی لوور پاریس، خواننده را  شاهد ارتقای خود به قله‌های بلند پیشرفت و افتخارات و پیروزی‌های پیاپی می‌کند.

در کتاب به طرز زیبا و الهام‌بخشی تصاویری از نقاشی‌های او در لابلای صفحات کتاب به مناسبت موضوع بخش مرتبط کتاب و همچنین در انتهای برخی از بخش‌ها چاپ شده است. کتاب در فاصلۀ دو نقطه، خاطرات و زندگی شخصی، فرهنگی، هنری و اجتماعی ایران درودی را همراه با رویدادها و اتفاقات مختلف داخلی و خارجی در دوره‌های مختلف از زندگی وی نوشته شده است. او در دوران کودکی ارتباط خاص و معنوی با پدر داشت و با تشویق‌های پدر علاقه و استعداد نهفته‌اش در آموزش و یادگیری نقاشی آشکار شد. با علاقه و پشتکار جدی هنر نقاشی را خلاقانه به تصویر کشیده است. او معتقد است و تاکید می‌کند که نقاشی تمامی هستی من است.

بخش‌های کتاب

کتاب در فاصله دو نقطه، در شش بخش و یک بخش بیوگرافی و سه قسمت مجموعه مقالات درباره خانم درودی نوشته شده است. نویسنده کتاب در هر بخش موضوعات مرتبط و وابسته به خاطرات و زندگی‌نامه خود را روایت کرده است.

بخش اول با عنوان نخستین نقطه است. تولد و دوران کودکی، زندگی درکنار خانواده و ارتباط با خانواده پدر و مادر، اختلاف فرهنگی. تجربه‌ی زندگی در مشهد، هامبورگ آلمان و تهران مطرح شده است. در این بخش به باغ ترس اشاره شده است. سفر او به روستایی و در باغی که چشم‌انداز آن رو به گورستانی بوده است و اشاره به این شده که در این باغ بی دیوار، من با مرگ، ترس از مرگ و ترس از خدا آشنا شدم. در این بخش به نخستین طراحی نویسنده اشاره شده است که در حدود 5 سالگی شروع کرده است.

بخش دوم اثر بُراده‌های نور نام دارد. نوشته‌هایی درباره مرگ خواهر شیشه‌ای، مادر بزرگ قفقازی و تحلیل روانکاوانه‌اش، گُل عشق در کویر، سال‌های نوجوانی، دکتر مصدق و 28 مرداد. ایده‌ی اصلی در این بخش، به قضاوت و معیار و ارزشیابی‌های زندگی است. به گونه‌ای که قضاوت انسان‌ها بر مبنای روابط عاطفی آن‌هاست و مهر همیشه مانع از داوری بی طرفانه است. انسان کسانی را که دوست دارد، قضاوت نمی‌کند، بلکه سعی در درک آن‌ها دارد.

نویسنده در این‌جا اشاره به این دارد که: یکی از خاطراتی که هرگز ذهن مرا ترک نکرد، خاطرۀ غروب در کویر است. امروز پس از سال‌ها به خود می‌گویم: شاید ساکنین کویر، برای داشتن کاشانه، نیازی به داشتن خانه و مأوا ندارند، چرا که هر کجای کویر خانه آن‌هاست. شاید آن‌ها همان انسان‌هایی هستند که در افق لایتناهی بی‌خط، جوشیدن چشمه را در کویر دیده‌اند و از آن پس، به راز زیستن و خلاصه زیستن پی برده‌اند! من بادیه نشین‌ها و ساکنین کویر را که در ساده‌ترین شکل زندگی می‌کنند، دوست می‌دارم و از باغچۀ منزل‌مان گلی برایشان هدیه می‌برم. (در انتهای بخش تصویر تابلوی گل عشق در کویر آورده شده است).

بخش سوم کتاب با عنوان دانشجوی کُند و خجول است. مطالب این بخش درباره خواهر و من طی تحصیل در پاریس، نخستین نمایشگاه، دختر همسایه، دیدار با تاریخ، مرگ پدر بزرگ قفقازی است. نویسنده کتاب اشاره به این نکته می‌کند که از سالی که وارد فرانسه شدم (1954) تاکنون 40 سال می‌گذرد، اما من در عرض این سال‌های دراز هرگز جای خاص خود را آن‌طور که باید در جامعه‌ی فرانسه نیافته‌ام. شاید به خاطر این که همیشه در این دیار خود را رهگذر موقت دانسته‌ام.

نویسنده اشاره به این دارد که: دیدار با تاریخ به گونه‌ای بود که برای نخستین بار از پله‌های تخت جمشید بالا بروم و این احساس را داشته باشم که نیاکانم برای این دیدار مرا فراخوانده‌اند! تصور زیبایی از دیدن تخت جمشید داشتم. طنین صدایی به گوشم رسید که مرا به نام می‌خواند: «ایران». بدین‌گونه در هیچ لحظه از زندگیم از داشتن نام «ایران» احساس افتخار نکرده بودم. دیدار از تخت جمشید باعث حضور تخت جمشید در نقاشی‌هایم، تنها اشاره به تاریخ نیست، بازگو کردن افسانه‌ی یک عشق است. عشق به سرزمینم. در پایان این بخش خبر مرگ پدربزرگ قفقازی و این که او را حاجی‌بابا خطاب می‌کرده،  او احساس نابش را درباره مرگ پدربزرگش این طور بیان می‌کند: "برای من، او «هنر به شادی زیستن» بود. با از دست دادن او، یکی از عزیزترین موجودات روی زمین، همچون استاد زبان فارسی و بزرگترین پشتیبانم را از دست دادم." 

بخش چهارم کتاب با نام سال‌های شور و سرکشی است. شامل مطالبی درباره دیدار با ژان کوکتو، بقالی، من و سفیر، محاسن بی‌پولی، برتا و آزمون هوشیاری برتر، دیدار با سالوادُر دالی، جعبه‌ی چهارگوش و پیانوی فروش رفته! است. نویسنده در این بخش به هنر در آراستن و زیبا نمودن زندگی، هنر جدا از زندگی وجود ندارد، پس می‌باید زندگی را از هنر سرشار کرد. دیدار با ژان کوکتو و درخواست از او برای برگزاری نمایشگاه گروهی نقاشان ایرانی در موزه‌ی ایکسل صحبت می‌کند. ایران درودی دربارۀ دیدارش با سالوادر دالی این طور می‌نویسد که: "برایم همیشه از «قدیسین» بوده و هست. چشمه‌های شگفت تخیلات «دالی» همانند ابعاد فضای نقاشی‌های او، همیشه مرا به این فکر واداشته است که نقاشی دالی جوهر تخیل و بروز، ناممکن‌هاست."

پدیدآور اثر درباره‌ی استقلال مادی که تعریف دیگر استقلال است. صحبت می‌کند و معتقد است که نقاشی را که نمی‌شود ابزار تامین معاش قرار داد. از قلم زدن در مطبوعات هم نمی‌شد به این استقلال رسید. پس باید حرفه دیگری دانست. او تصمیم می‌گیرد به امریکا برود و در رشته تهیه‌کنندگی و کارگردانی تلویزیون درس بخواند تا با حداقل درآمد از این راه، به نقاشی بپردازد. در این‌جا چیزی که برای نویسنده حائز اهمیت است و تاکید به دارد که: "زیبا بودن هر انسانی به طرز تفکر او و معیارهای شخصی او بستگی دارد نه به ذهن و دید دیگران. بزرگترین اشتباه همین مقایسه است که عامل به هم ریختن معیارهاست." 

بخش پنجم کتاب با عنوان بخت نیک، طالع سعد است. این بخش به مطالب همچون بی‌ینال ونیز 1968، شاعر چشم کهربایی، سرمه‌ی ناز، نمایشگاه انستیتو گوته 1973، کارگردان نجار و بوم ساز، «توگوسزی»، دوستان باصفایم، دیدار با «آندره مالرو»، واژه‌های سکوت، نمایشگاه در کشور نقاشان، بسته شدن چشمان نافذ پدر می‌پردازد. نویسنده درباره خوشبختی صحبت می‌کند که هرکسی را از خوشبختی سهمی است و سهم من پر بار و شکوفا به من ارزانی شد. او در این بخش به نحوۀ آشنایی با همسرش و این که به چه نحوی با او ازدواج کرده است بازگو می‌کند. در این‌باره نوشته است: نشانه‌ها را سرنوشت، سر راه قرار می‌دهد و این بار نشانه‌ی بخت خوب من، یک شاخه گل سرخ بود. گل سرخ را به دستش دادم و خواهش کردم مرا به همسری بپذیرد. طنین کلام «آری» او در فضا پیچید تا حجم سال‌های زندگی مرا با محبت‌ها و زلال‌هایش رنگین کند.

دیدار با آندره مالرو و گفت‌وگوی بسیار جالب که از رادیو فرانسه و تلویزیون ایران پخش و در مطبوعات ایران منتشر شد. موضوع قابل توجه این بخش است. آندره مالرو، ایران درودی را زن بسیار جالبی خطاب کرده بود. ایران درودی یکی از موجزترین و شیرین‌ترین مصاحبه‌های طول زندگی‌اش را با سوالاتش از وی انجام داده بود. در طی گفت‌وگو با آندره مالرو، از او خواسته که جمله‌ای برای مقدمه کتاب آثارش بنویسد و این جمله را نوشت: "برای خانم ایران درودی... کوشش برای آگاه کردن انسان‌ها از عظمتی که در آن‌هاست و از آن بی‌خبرند. آندره مالرو 1934/1971". این بخش با غم از دست دادن پدرش به پایان می‌رسد. او درباره پدرش می‌نویسد که: "پدر برایم شاعری بود که هرگز شعری نگفت، شعر او نحوه ژرف نگرشش بود و پیکار دائمش با زندگی.

بخش ششم پرواز پرویزم نام دارد. این بخش شامل مطالبی درباره استاد خانلری و مجله‌ی «سخن»، از دست دادن هوشنگ، عزیزترین دوست، نمایشگاه سازمان ملل متحد 1994 است. ایران درودی به غم از دست دادن همسرش، آشنایی و دیدار با دکتر پرویز خانلری که باعث شد که او با مجله سخن آشنا شود. در جایی دیگر این بخش درباره سرنوشت معتقد است و این‌گونه می‌نویسد: در لحظات مهم سرنوشت می‌باید حضور یافت تا صدای کوبیدن ضربه‌های سرنوشت را شنید. همان‌گونه که بهترین را زیسته بودم. اینک می‌باید تلخ‌ترین را تاب بیاورم. همچنین او اشاره به این موضوع می‌کند که در طی فاصلۀ 31 خرداد تا 11 تیر سه مرد زندگی‌ام را از دست دادم.(پدرم، پرویز همسر، پدربزرگم) می‌باید غم‌ها و خاطرات تلخ جدایی را از سینه زدود. سبزه‌ها را آبیاری کرد. خانه را پاک و پاکیزه نگاه داشت و چراغ‌ها را افروخت تا مبادا قطره اشکی از غم به گوشه دل‌مان سفید عروسان خوشبخت، آویخته شود.

در انتهای این بخش، نویسنده با این جملات این قسمت را به پایان می‌رساند. به یاد دارم روزی در کودکی یک نقطه بر روی یک صفحه کاغذ سفید گذاردم. آثارم به دنبال و در ادامه این نقطه هستند تا روزی که آخرین نقطه را بگذارم... و به خواب هیچ‌کس نبودن فرو روم...! یک زندگی، چند اثر... ، در فاصلۀ دو نقطه...!

بخش هفتم با عنوان بیوگرافی است. در این بخش خلاصه‌ای از زندگی‌نامه نویسنده به صورت عناوین فرعی آورده شده است.

بخش هشتم  با عنوان درفاصله دو نقطه: از زندگانی ایران درودی است. در این بخش گزیده‌ای از متن کتاب «در فاصله‌ی دو نقطه» نظر نویسنده درباره استاد پورداود، سهراب سپهری و فروغ فرخزاد، استاد خانلری، مهدی اخوان ثالث، شعر شاملو در نمایشگاه آثار درودی در انستیتو گوته 1373، دیدار با سالوادر دالی، ژان کوکتو و آندره مالرو ، گزیده‌هایی منتخب از کتاب، به قلم خانم درودی در مجله ایران شناسی، چاپ واشنگتن. دی. سی، شمارۀ سوم، پاییز 1379 چاپ و منتشر شده بود.
بخش نهم بیرون از فاصلۀ دو نقطه نام دارد. در این بخش خلاصه‌ای درباره کتاب در فاصله دو نقطه به قلم فریدون مشیری نوشته است که در ماهنامه کلک، فروردین و تیر 1376منتشر شده است.

بخش آخر کتاب تحت عنوان تالار آینه: به بهانه‌ی معرفی کتاب خاطرات «ایران درودی» است. در اینجا درباره‌ی کتاب خانم درودی مطلب مختصری، توسط اسد رُخساریان نوشته شده است که در ماهنامۀ قلم، چاپ سوئد، به تاریخ خرداد 1377 منتشر شد. 
برشی از کتاب

انسان‌ها آنچه را مهم است، از مسیر منشور دیدگان نمی‌نگرند بلکه با چشم دل لمس می‌کنند. زیبا بودن هر انسانی به طرز فکر او و معیارهای شخصی او بستگی دارد نه به ذهن و دید دیگران. هنر در آراستن و زیبا نمودن زندگی است. هنر جدا از زندگی وجود ندارد. پس می‌باید زندگی را از هنر سرشار کرد.

من به معجزه‌ی عشق بر فراز کهکشان‌ها پرواز کرده‌ام. آیا عجیب نیست که باز در این پرواز خود را تنها یافتم. مگر چیست راز تنهایی؟

در این کتاب، با تمام هستیم هستم. با همه‌ی ضعف‌ها، با تمامی دلهره‌ها و امیدها و توان‌ها. درون من به وسعت تجربه‌ای است که از زندگی می‌شناسم؛ وسعت یک لحظه‌ی زندگی در مسیر ابدیت...

تا این مرحله از زندگی دانسته‌ام که می‌باید کوله‌بار غم‌ها و دلتنگی‌ها را بر زمین گذارد و به استقبال آینده رفت. حتی اگر این آینده یک روز یا یک ساعت یا فقط یک لحظه باشد. مطمئنم هستم بهترین لحظه، لحظه‌ی بعدی زندگی‌ام خواهد بود. شاید لحظه‌ی بعدی، نوید خلق اثری باشد که هنوز نیافریده‌ام. ولی در لحظه ی بعدی، اثری به ابعاد آرزوهایم، اثری به رنگ عشق‌هایم، اثری به شفافیت تمام آینه‌ها، خلق خواهم کرد.

بهترین اثرم، اثری است که هنوز خلق نشده است و در جایی در ذهنم در برخورد با شناخت‌های زندگی در تکوین است...

سخن آخر

در فاصله‌ی دو نقطه...! زندگینامه‌ای است خواندنی و جذاب و تامل برانگیز است. خواننده را ترغیب می‌کند که با یاد سپاری خاطرات، ماجراهای گوناگون و رویدادهای زندگی ایران درودی بیشتر آشنا شود و زندگی شخصی، اجتماعی، فرهنگی او را دنبال کند و این کتاب خوب و گرانقدر را بخواند. کتاب در فاصله‌ی دو نقطه...! تصویر خوب و تاثیر به سزایی از ایران درودی در ذهن خواننده به جای می‌گذارد، به‌ویژه برای کسانی که با آثار نوشتاری و هنری نقاشی‌های خاص و زیبای او در ایران و خارج از ایران آشنا هستند جذاب‌تر خواهد بود.

با تمام این‌ها می‌توان گفت که در زندگی همیشه باید برای اهداف ارزشمند خود در زندگی تلاش و پشتکار داشت. تحت هیچ شرایط نباید از هدف و کوشش دست کشید. این کتاب تجربه خوب و زیسته خانم ایران درودی است که با تمام فراز و نشیب‌ها و مشکلات و سختی‌های زندگی جنگید و توانست به اهداف والا و گرانقدرش دست یابد.

مشخصات اثر

درودی، ایران. در فاصله ی دو نقطه...! تهران: نشر نی، 1392.

درباره نویسنده این متن:

آزادمهر‌ دانش، دانش‌آموخته کارشناسی‌ارشد علم اطلاعات و دانش‌شناسی دانشگاه خوارزمی. همکاری با فرهنگنامه کودکان و نوجوانان شورای کتاب کودک. علاقه‌مند به ادبیات کودک و نوجوان، خواندن و نوشتن و خوشنویسی.