داخلی
»تورقی و درنگی و گوشه چمنی
لیزنا؛ مهسا احمدی، دانشجوی کارشناسی علوم تربیتی دانشگاه شهیدبهشتی: از میدان تا دانشگاه و از دانشگاه تا تاترشهر و قبل تر و بعدتر ، از کف خیابان تا طبقههای چندین و چندم و از طبقههای چندین و چندم تا کوچه پس کوچه ها و بالاتر و پایینتر، تا چشم میبیند و مشام میبوید ، تنوع کتاب فروشی های بزرگ و کوچک است و عطر صفحات کتاب هایی که کهنه و نو ، در پیش روی مردم خودنمایی میکنند تا رهگذران خسته ، برنده ای از میان آنها برگزینند .
با این حساب عجیب نیست که هربار، گذر هرکس در چنین هوایی افتاد ، برود و کتاب فروشی جدیدی را که قبلا از آن خرید نکرده ، بگردد .
اما جالب آن است که آدم هزاران بار از کنار جایی عبور کرده باشد ، که دلپذیر است ، اما او هیچگاه آنجا را ندیده است و نداند که همچین نقطه ای در شهرش وجود دارد که او میتواند از بودن در آن لذت ببرد و بعد هم خیلی اتفاقی ، وقتی از در مترو بیرون آمده و چیزی را که از دستش به زمین افتاده است بر میدارد ، آنجارا کشف کند .
قصهی ورود من به کتابسرای «سورهمهر»، چنین بود . وقتی آن را در زیرپلهای یافتم که از بیرون زیاد به چشم نمیآمد اما وسعتش به مراتب ، بیشتر از بسیاری از آن کتاب فروشیهای سر خیابان بود که چشم را میزدند.
دکورش، هم جذبکننده بود و هم به شیوهای، متفاوت.
علاوه بر کتابهایی که در دستهبندیهای مختلفی در قفسهها نشسته بودند به تماشای مردمی که کم و بیش از آن پلههای کوتاه میآمدند و میگشتند و میرفتند ، اشیای دیگری هم بود برای فروش که من به شخصه، نفس چنین چیزی را دوست دارم .چون هر آنچه هست ، در خاص ترین حالت خود ، مروج زیبایی و هنری میباشد که پیشتر ، انس با کتاب متولدشان کرده است .
صاحبان، خوش برخورد بودند ؛ تنوع کتابها بهجا بود و کافهی نقلی و خوشساختی هم به مثابهی میدان ، در کانون شهر کتاب آنجا ، بر زیبایی فضا تاثیر میگذاشت.
اگر بتوان از مجموع آنجا ، نقطهی ضعفی بیرون آورد ، شاید بتوان از جهتگیری سیاسی خاص آن فضا خرده گرفت .
سوگیری مطلقی که نه آنقدر زیاد بود که آدم را فراری دهد و نه آنقدر کم که خود، از هدفش کوتاه بیاید ؛ در حالی که تمامیت این امر، چندان شایسته نیست . چراکه جهتگیری ، هر سویی که میخواهد باشد ، تنها پیامآور «انحصار» است که این با ذات کتاب و کتابخوانی ، قرابتی ندارد و هر صنفی هم اگر چنین چیزی را بتواند بر بتابد ، کتاب آن را گردن نمیگیرد .
زیرا آنجایی که کتاب حضور دارد ، عقیده تکرار نمیشود بلکه ساخته میگردد.
احمدی ، مهسا. « کتاب و کتاب فروشی ، لقب انقلاب در تهران است» ستون تورقی و درنگی و گوشه چمنی لیزنا: شماره 96، 3 فروردین ماه 1403.
به نکته جالبی اشاره کردین: جهت گیری در عرصه ارائه کتاب!
این مسئله طبیعی هست. هر کسی شاید حتی به ناخودآگاه تلاش می کند اندیشه مورد تایید خود را گسترش دهد! بسیاری از کتاب فروشی ها و ناشران هم طبیعتا تلاش می کنند کتابهایی را منتشر و عرضه کنند که با خط فکری خودشان منطبق است.
ولی از دید انتقادی شما به عنوان یک دانشجوی جوان، نسبت به اطرافتان، واقعا لذت بردم. آفرین!