داخلی
»برگ سپید
اکثر آثار «کوندرا» حول محور «انسان» و هرچه که به روح او مرتبط است، متمرکز میشود. وی تلاش میکند که عمیقترین اندیشههای انسانی و مفهوم مدنیت و پیوند عاطفی انسان با کائنات، انسان با انسان و انسان با خویشتن را متجلی کند.
رمان «هویت» درباره زندگی «شانتال» و «ژانمارک» است. «ژانمارک» در عشق «شانتال» به گونهای غرق شده است که با خودش فکر میکند که هیچکس به جز «شانتال» نمیتواند در این دنیا او را از حالت بیاعتنایی برهاند. اما «شانتال» که در مسیر هویت درونی خود احساس پیری میکند، در افکارش از این رنج میبرد که مردها دیگر برای دیدن او سر بر نمیگردانند.
«ژانمارک» که نگرانیهای عاشقانه «شانتال» را نمیتواند تحمل کند، زیر نقاب یک فرد بیگانه برای وی نامه مینویسد و به او ابراز علاقه میکند: «من همانند جاسوس شما را دنبال میکنم، شما زیبا هستید، خیلی زیبا!»
این نامهها تأثیر عمیقی بر «شانتال» میگذارد، احساسات درونی وی برانگیخته میشود و تمایلات عشق و شور جوانی را در وی برمیانگیزد. هرچند که تأثیر آنی این نامهها در روحیه «شانتال» مفید است، اما «ژانمارک» درباره هویت وی دچار تردید میشود و با این تغییرات بیرونی وی را زنی بیگانه میبیند. البته در نهایت، هوش سرشار«شانتال» باعث میشود تا به اصل قضیه پی ببرد.
در طول داستان برخورد «شانتال» و «ژانمارک» با یکدیگر و با انسانهای اطرافشان، ارزشهای ازدسترفته انسان معاصر را پررنگ میکند و به خواننده این درک را میرساند که منفعتطلبی و فقدان حمایت انسانها از یکدیگر، سرگشتگی و بیپناهی آدمیزاد قرن آهن را منجر میشود. اظهار عشق و تأثیر عمیق آن در تحقق هویت فردی در رمان به خوبی پرداخته شده است. در طول داستان در مکالمات «ژانمارک» درباره خانواده و دوستان گذشتهاش همانند خلأ در صفا و صمیمت زندگی شهری و روستایی، به دلتنگی و ملال انسان این عصر اشاره میشود. «کوندرا» سعی کرده است در طول رمان بیان کند که مفهوم زندگی در حال دگردیسی عجیب و شاید هولناکی است که افراد، دنیا و حتی پدیدههای مرتبط با آن، آمادگی این تغییرات را ندارند. احساس پوچی و یا بامعنایی زندگی برای هر فرد در تعریف او از هستی و هویت صریح و ضمنی زندگی وی نهفته است. رمان «هویت» در انتقال این پیام، آکنده از طنز و استعاره و کنایه است. «کوندرا» با زبان عشق و طنز و قهر به موقعیتها و سردرگمیهای غمگین بشری میتازد و حقایق متضاد و واقعی را ضمن بیان پیچیدگیهایشان نمایان میکند و این نوسانات، رمان را خواندنیتر میکند.
در حین خواندن رمان، فرصتی پیش آمد تا فیلم بینظیر «ابد و یک روز» را (که در سی و چهارمین دوره جشنواره فیلم فجر، برنده 9 سیمرغ بلورین شد) تماشا کنم. فیلمی که از دیدگاه من، محور اصلی آن به چالش کشیدن مفهوم هویت بود: هویت فردی، میانفردی، خانوادگی و ملی و پیام رمان «هویت» به خوبی درآن انعکاس یافته بود.
هویت انسان، پدیدهای اجتماعی است و جدا از وابستگی به عوامل خانوادگی، سیاسی، جغرافیایی، فرهنگی و اجتماعی، پدیدهای است درونی که تحقق آن با تکامل انسان و رشد خویشتن بر صحت مسیر سلامت روانی و نظام روانی پیشرو تأکید میکند. هویت فردی انسان در برخورد انسان با پدیدههای شناختی و در روابط میانفردی با سایر افراد شکل میگیرد تا با تأثیرپذیری از عوامل مذکور به تعریف مشخصی درباره هستی خود برسد.
داستان این فیلم روایت خانوادهای است که با مشکلاتی مانند اعتیاد، تهیدستی و بیکاری دست و پنجه نرم میکنند. اما هویت عاطفی خانواده داستان را به کشمکشهایی میکشاند که منجر به اتفاقات واقعی و تلخ در داستان میشود.
نبوغ و استعداد «سعید روستایی»، کارگردان فیلم، در چینش سکانسها و پیوستگی عمیق آنها در پرداخت مفهوم هویت و به چالش کشیدن غم ، بی پناهی و ملال و دلتنگی انسان معاصر ستودنی است. همانگونه که «کوندرا» مینویسد: «او آکنده از بیزاری نسبت به زندگی بود. اما این بیزاری، ملایم، ساکت و خاموش، غیر مبارزهجویانه، تسلیمآمیز، تقریباً مسالمتطلبانه و بیآنکه هرگز عصیانآمیز باشد، کمی تمسخرآلود بود». ص. 122
در سکانسی «سمیه» میگوید: «مرتضی میشه از بدبختی دیگران با خوشحالی حرف نزنی؟» «کوندرا» در کتابش به همین مفهوم اشاره میکند: «انسان باید بیکرانگی عشقش را پنهان نگاه دارد تا به بیزاری بدخواهانه دیگران برانگیخته نشود». ص.53.
«ابد و یک روز» تأثیرپذیری افراد یک خانواده در برخورد با مشکلات یکدیگر و تحقق هویت فردی و خانوادگی را به خوبی پردازش کرده است. در طیفی بین فضایی طبیعتگرا و واقعگرا، نقش ناهنجاریهای اجتماعی و خانوادگی را بر هویت میانفردی و خانوادگی و در استرسها و آشفتگیهای تکتک افراد خانواده، آنقدرخوب نمایان میکند که میتواند احساس همدردی عظیمی از تماشاگران را برانگیخته کند و تا انتهای فیلم بکشاند.
فرم و محتوای حماقتهای ابدی یک معتاد (نقش محسن) با بازی درخشان «نوید محمدزاده» و تأثیر هویت نابالغ این شخص در خانواده، در تزلزل شکلگیری هویت خانوادگی آنها، حقارتهای ناخواستۀ زیادی را درشکلگیری هویت خانوادگی تحمیل میکند و گاهی آگاهانه و عمیق از این آوارگی روح بیچاره خانوادگی غصه میخورد. گاهی آنقدر خودش را مسئول میبیند که در برابر حیله برادر دیگر در سوء استفاده از خواهرشان مقاومت میکند و گاهی آنقدر از تأثیر منفی هویتش در هویت خانوادگی خود متأثر و دلگیر است که موقع گرفتن عکس خانوادگی کنارخانواده نمیآید و در گوشه ای تنها روی پله مینشیند و این سکانس به نظرم بهترین سکانس درانتقال پیام رمان «کوندرا» مبنی بر تلاطم و آوارگی روح پریشان انسان معاصر است.
هویت خام و متزلزل خانوادگی «ابد و یک روز» منجر شده است که هرکس ساز خودش را بزند و مدلی برای زندگیاش برگزیند و محقانه از آن دفاع کند. همین امر باعث شده است که این خانواده در عین اینکه خودش را از سایر اعضاء جدا نمیبیند، در این تلاطم و بحران فردی دست و پا بزند و برای حفظ هویت و اصالت فردی خودش حتی حاضر شود مانند نقش مرتضی به هویت و اصالت فردی دیگران و حتی هویت خانوادگی آسیب وارد کند و این درد مزمن انسان این عصر است که «کوندرا» بر آن تأکید دارد.
تعهد و دلسپردگی سمیه به سایر اعضای خانواده نشان از بلوغ هویت فردی وی دارد و این ویژگی در همان سکانسی نهفته است که خودش را در برابر پرورش هویت برادر کوچکش مسئول میداند و به او قول میدهد که او را تنها نگذارد و در شکلگیری هویت علمی و اجتماعی وی درآینده همراه باشد.
«ابد و یک روز» و «کوندرا» سعی میکنند که تعهد انسانها به یکدیگر را پررنگ کنند تا مخاطب را به این درک برسانند که عدم تعهد به دیگران و عدم مسئولیت پذیری از تأثیری که در شکلگیری هویت افراد جامعه و در محیطی کوچکتر (خانواده) در روابط میانفردی خود داریم، ما را به انزوا و منفعتطلبی میکشاند و این مشکل بزرگ انسان معاصر است.
مشخصات اثر:
میلان کوندرا. «هویت». ترجمه پرویز همایونپور. تهران: قطره، 1382.
درباره نویسندۀ این متن:
الهه حسینی، دانشجوی دکتری علم اطلاعات و دانششناسی دانشگاه الزهرا (س).
باسلام ، متن بسیار زیبایی نوشته اید ، من این کتاب را نخوانده ام ، اما فیلم را دیده ام و تحلیل شما از سکانسهای قوی فیلم بسیار خواندنی و عمیق است .
از شما برای نوشتن این نقد و تحلیل زیبا تشکر میکنم.
بسیار ممنونم. لطف دارید.
سپاسگزارم
تحلیل شما از پیام هر دو اثر بی نظیر است.
ممنون بابت نگارش این متن زیبا