داخلی
»پژوهش و نگارش (پاورقی)
یک نویسنده میتواند همانی را بنویسد که زندگی کرده است: هم نویسندگی را باید زندگی کرده باشد و هم محتوای نوشتهها را. توصیفهای دولتآبادی، نویسنده بزرگ ایرانی و خالق آثاری چون "کلیدر" و "جای خالی سلوچ" دربارۀ نوشتن در کتابها و یادداشتهای گوناگون از جمله در کتاب "ما نیز مردمی هستیم" جالب توجه است:
. این طور نیستم که بگویم حالا مینشینم برای مردم بنویسم، نه! این مردم هستند در من، این زندگی هست در من که آغاز میکند به نوشتن. پدر من – خدا بیامرزدش – همیشه میگفت "از کوزه همان برون تراود که در اوست". از من آنچه برون میتراود، جبرا نمیتواند چیز دیگری باشد.... (ص. 9-10)
کدام نویسندهای هست که لااقل یک بار این سوال برای خودش مطرح نشود که چرا مینویسد؟ و کدام نویسندهای هست که حتی یک بار توانسته باشد به این سوال خودش جواب نهایی و قانعکنندهای بدهد، که "واقعا چرا مینویسم!" به گمان من سادهترین جواب برای چنین سوالی این است که به دلیل آن که زندگی میکنیم. واقعا چرا زندگی میکنیم؟ ما زندگی میکنیم و در عین حال هدفهای عارضی هم برای زندگی کردن خود داریم؛ اما زندگی کردن در نهایت خود زندگی کردن را در خودش دارد. جواب "چرا مینویسید؟ را هم نهایتا در "خود نوشتن" – که به گمان من عمیقترین شکل زیستن است – باید جستوجو کرد... (ص. 104-105)
"ما نیز مردمی هستیم" دقیقا اشاره به نیروی بالقوهای در وجودمان دارد و ما روزی این نیروی بالقوه را در خودمان کشف خواهیم کرد و آن را نه به راه تباهی، نه به راه عدم، بلکه به خدمت زندگی و زیبایی حیات انسان و جهان خواهیم گرفت. (ص. 19) ... با آرزوهای کوچک نمیتوان کارهای بزرگ انجام داد، بیعشق نمیتوان آرزومند بود. ....عشق و آرزوهای بزرگ برای سرزمینم؛ و کوششی خستگیناپذیر در جهت این که بگویم: ما نیز مردمی هستیم! (ص. 401) .... یکی از آرزوهایم در کار نوشتن، یافتن توان و قدرتی بوده است تا بتوانم داستان مهاجرت، مهاجرتی که ظاهری آشکارا ندارد، را یک روزی بنویسم. بدون این که قول بدهم، فراتر از "کلیدر" خواهد شد یا فروتر؛ و حقیقت این است که اقلا سی سال است به آن فکر میکنم و هنوز راهی به ورود نیافتهام. و چه سادهاند کسانی که فکر میکنند، نوشتن فقط نوشتن است! (ص. 108)
در زمینۀ کار خودم از نوعی اعتماد به نفس برخوردار هستم، از این رو که اعتقاد دارم ما نیز مردمی هستیم و نیز اعتقاد دارم که نویسندگان دنیا هم زمینی هستند و از آسمان پایین نیفتادهاند! همچنین برای این سخن ولتر ارزش بسیاری قائل هستم که میگوید: "ما روی شانههای گذشتگان ایستادهایم، این است که رشید مینماییم" (ص. 336) ... خودم را ناخلف میدانم اگر بیگذشته به آینده نگاه کرده باشم (ص. 403)
صادقانه به شما میگویم که پیشاپیشِ پایان کلیدر، خودم را دچار و گرفتار دو مشکل روحی میبینم. اول دشواری دور شدن از کلیدر و گسستن از محیط و مردمان زیبایی که زیباترین و رنجبارترین لحظات عمرم را با آنها گذرانیدهام. دوم وحشت این که مبادا در میان بارویی که خود ساختهام زندانی بشوم و آن محیط و مردمان زیبا روحم را بخورند؛ فاجعهای که فرجام آن نمیتواند جز فروپرتابیدن من از فراز باروی بلند باشد و لاجرم هزار تکه شدن. این است که در اندیشهام تا نقبی به تقلا بزنم از این بارو، و این خود کاری ساده نیست. (ص. 403)
نگارش، نوشتن، و یا نویسندگی، عمل آشنایی است. به نظر میرسد بیشتر مردم تصویر نسبتا روشنی از آن دارند. آنها اغلب نگارش را کار یا عملی تعریف میکنند که برونداد آن چیزی مثل مقاله، کتاب، گزارش، داستان و مانند آن است. بر همین اساس میتوان نویسنده و انواع نویسندگیِ علمی، ادبی، خبری، و مانند آن را نیز تعریف کرد: نویسنده فردی است که کارش نوشتن کتاب، مقاله یا چیزی مثل آن است. و یا مثلا نویسندۀ علمی فردی است که کارش نگارش متون علمی و دانشگاهی است. چنین رویکردی در تعریف نویسنده و نویسندگی و انواع آن مثل این است که برای تعریف و توصیف یک چیز به خود آن اشاره کنیم که البته تا حدی راهگشاست اما راهی به ساز و کار درونیِ نگارش و نویسندگی برای جویندۀ پاسخ ندارد. نجف دریابندری، نویسنده و مترجم نامدار در پاسخ به سوالی از ناصر حریری دربارۀ ترجمه و تعریف آن، پاسخ جالب توجه و سرراستی مثل تعریف بالا دارد که برای نگارش و نویسندگی هم قابل استفاده است:
ترجمه ظاهرا همین کاری است که من گاهی میکنم.... وی در ادامه میگوید تعریف ترجمه برای من مقدور نیست. من نه روزی که شروع کردم به ترجمۀ چند داستان کوتاه از فاکنر به فکر تعریف ترجمه بودم و نه حالا که بیش از چهل سال از آن روز میگذرد به تعریف ترجمه رسیدهام. ضرورتی هم برای این کار نمیبینم... ترجمه علم نیست، عمل است. کاری است که آدم با آموزش منظم یا غیرمنظم یاد میگیرد، و در هر حال از راه آزمایش و خطا؛ مثل ساز نی یا دوچرخهسواری. برای هر کدام از این کارها شاید بشود تعریف جامع و مانعی هم پیدا کرد، ولی پیدا کردن و عبارتبندیِ تعریف ساز نی یا دوچرخهسواری، کار ساززن یا دوچرخهسوار نیست. هیچ دردی هم از اینها درمان نمیکند ..... اصولا عمل مقدم بر تعریف است. (یک گفتوگو: ناصر حریری با نجف دریابندری. ص. 13-14)
تاکید بر جنبههای عملیِ فعالیتهای شناختیِ ترجمه، یادگیری زبان، نویسندگی، و مانند آن ریشه در فاصلۀ زیاد بین آموزش دانشگاهی این مهارتها با آموزش کارگاهی یا تجربی نیز دارد. شواهد تجربی زیاد حاکی از آن است که آموزش و یادگیری زبان، نویسندگی، پژوهش، ترجمه و سایر فعالیتهای عمدتا شناختی نهتنها نیازمند تعریف دقیق آن نیست بلکه کمثمر بودن بسیاری از آموزشهای نظری و دانشگاهی موجود در کشور را نشان میدهد که اغلب بدون همراهی با کار عملی و تلاش و تمرین است. تا حدی که امروزه بیشتر فارغالتحصیلان نظام دانشگاهی ایران توان اجرای یک پژوهش باکیفیت، نگارش دقیق و کمنقص، ترجمۀ دقیق و درست، مطالعۀ حرفهای و بسیاری از فعالیتهای عملی و شناختی مرتبط با حرفۀ خود را ندارند. و برعکس، برونداد بسیاری از موسسات آموزشی کوچک و نهچندان نام و نشاندار (مثل موسسات آموزش نقاشی، موسیقی، کارگردانی، بازیگری، انواع ورزش، انواع زبانهای برنامهنویسی، ترجمه، انواع ویرایش، پژوهش، نویسندگی علمی و ادبی) کیفیت به مراتب بهتری دارد که حتا قابل قیاس با نمونههای دانشگاهی نیست.
با وجود همۀ این ضعف و قوتها شکی نیست که نویسندگی را میتوان یاد گرفت و آن را به دیگری یاد داد. اما شناسایی و انتخاب راهبردهای یاد دادن و یادگیری اغلب با تعریف و توصیف نویسندگی، ساز و کارها، فرایندها، اما و اگرها، و مهارتهای گوناگون مرتبط با آن آغاز میشود؛ حتا اگر تعریف مقدماتی ما این باشد که مثلا "نویسندگی همین کاری است که فلان نویسنده انجام داده است و قرار است شما هم آن را یاد بگیرید."
نویسندگی به حوزههای گوناگونی دستهبندی میشود که هر کدام آنها شامل فرایندها و کارهای ریز و درشت فراوانی است؛ با شباهتها و تفاوتهای کم و زیاد. برای مثال فرایندها و مهارتهای نگارش علمی با نگارش ادبی بسیار متفاوت است. حتا مهارتهای مورد نیاز برای نگارش علمی در حوزههای مختلف نیز متفاوتاند. نگارش یا نویسندگی ادبی نیز ژانرهای گوناگونی دارد؛ مثلا نویسندگی در ژانر جنایی و پلیسی با عشقی و اجتماعی متفاوت است؛ داستان کوتاه و بلند، شعر و شاعری، نویسندگی کودک و دهها حوزۀ اختصاصی دیگر هر کدام به مهارتها و دانش و تجربۀ متفاوتی نیاز دارد. بر همین اساس، نویسندۀ علمی نمیتواند ادعا کند تصویر روشنی از مهارتها و فرایندهای کاری نویسندگان ادبی دارد، و برعکس. حتا نویسندگان یک حوزۀ علمی یا ادبی نیز نمیتوانند به سادگی و به صِرف تجربه، و مهارت و توفیقشان در یک حوزۀ خاص وارد سایر حوزههای علمی یا ادبی مرتبط با خودشان شوند؛ چه از نظر تجربی و چه از جهت نظری.
سخن گزافی نخواهد بود اگر بگوییم حتا یک نویسندۀ علمی یا ادبی خاص دربارۀ برخی از جنبههای فنی و نظری مرتبط با نویسندگی در حوزۀ تخصصی خود نیز اغلب آگاهی دقیقی ندارد. چرا که نویسندگی یک مهارت و عمل پیچیده است که بخشهای گوناگون جسم و ذهن یک نویسنده را آگاهانه و ناآگاهانه درگیر میسازد. تا حدی که هر چه مهارت یک نویسنده در نویسندگی بیشتر و بیشتر شود درگیری بخش پنهان و ناخودآگاه ذهن وی نیز به همان نسبت بیشتر و بیشتر میشود. درست مانند رانندگی، شنا، راه رفتن، و بسیاری از مهارتهای حرکتی. زیرا پس از کسب مهارت نسبی در این زمینهها کمتر بخش آگاه ذهن یک راننده یا ورزشکار به بسیاری از حرکتهای پیچیده، دقیق، و حسابشدۀ دست و پا و سایر اجزای بدن توجه آگاهانه دارد.
به همان سادگی که یک راننده میتواند رانندگی کند یک نویسنده هم نویسندگی میکند. این گزاره صرفا برای تاکید بر این نکته است که نویسندگی هم مانند رانندگی یک مهارت ذهنی و جسمی است و برای یادگیری به تجربه، تکرار و تمرین نیاز دارد. البته ارتقای کیفیت نوشتهها از نظر محتوایی به تجربه و دانشی نیاز دارد که اغلب فراتر از مهارت نویسندگی است که در قسمتهای دیگر به آنها اشاره میشود. شاید همان چیزی که حتا گابریل گارسیا مارکز، نویسندۀ معروف اسپانیایی و برندۀ جایزۀ نوبل را هم نگران و مضطرب میسازد:
"یکی از مشکلات بزرگ نوشتن، نگرانیِ بیش از حد است... نوشتن همیشه سخت است. آغاز نوشتن در صفحۀ سفید همیشه با اضطراب همراه است، همیشه نگرانید که چطور از کار در آید." (نقل در: رویای نوشتن. ص. 50)
نگارش یا نویسندگی یک عمل، کار، یا مهارت پیچیده و اغلب شناختی است برای مکتوب و مدون کردن همه یا بخشهایی از تجربهها، و دانش زیسته یا کسبشدۀ فرد؛ بر همین اساس، کموکیف نویسندگی به تجربهها و داشتههای گوناگون فردی و اجتماعی نویسنده وابسته است؛ نویسندگی تنها یکی از این تجربهها و داشتهها و شاید اغلب آخرین حلقۀ آن است. به همین دلیل، روایت هر نویسنده دربارۀ مهارتها، فرایندها، و بهویژه چند و چون موفقیت در کار نویسندگی اغلب متفاوت و خاص است و درسهای مفیدی دارد. تعریف و توصیف نویسنده و نویسندگی نیز تحت تاثیر کموکیف مهارتها، فرایندها، دانش، و تخصص هر فرد میتواند تا حدی گوناگون و متمایز باشد.
نویسندگی هم آسان و هم سخت است. آسان است به شرطی که رنج یادگیری به لذتی همراه با شور و شوق و نشاط تبدیل شده باشد. زمانی که لذت و نشاطی در یادگیری نباشد نویسندگی نیز دشوار و عذابآور است. وودی آلن، نمایشنامهنویس، طنزپرداز، بازیگر و کارگردان معروف آمریکایی در پاسخ به سوالی دربارۀ طنز میگوید:
این یکی از راههای کنارآمدن با زندگی است. مردم فکر میکنند شوخ بودن خیلی سخت است، ولی چیز جالبی است. اگر از عهدهاش بربیایید، اصلا سخت نیست. انگار من به کسی که خیلی خوب نقاشی میکشد بگویم: «من اگر تمام روز مداد و کاغذ دستم باشد، نمیتوانم آن اسب را بکشم. این کار از من برنمیآید، ولی این که تو کشیدی حرف ندارد.» طرف هم پیش خودش فکر میکند: «این که چیزی نیست. من از چهارسالگی کارم همین بوده.» کمدی هم همینطور است. ببینید، اگر از عهدهاش بربیایید، اصلا چیز مهمی نیست. نه اینکه محصول نهایی مهم نباشد، بلکه فرایند کار ساده است. البته بعضی از آدمها ذاتا شوخاند و بعضی نیستند. این تفاوت طبیعت آدمهاست. (نقل در: رویای نوشتن، ص69)
بخصوص انتظار آن است که تجربه و دانش زیستۀ وی از نوعی باشد که دیگران آن را نزیسته و ندیده باشند و یا حداقل به آن شکل آن را توصیف نکرده باشند.
به زبان سادهتر، نگارش عملی است که برونداد آن چیزی مثل مقاله و کتاب است. عمل مکتوب و مدون کردنِ داشتههای ذهنی در قالب محملهایی چون کتاب و مقاله را نیز میتوان نگارش و نویسندگی تعریف کرد. از همه سادهتر، نویسندگی یعنی مکتوب کردن یا همان کتاب کردن. چرا که کتاب یا هر محمل مکتوب دیگر حاوی نوشتهها یا علائم زبانی است که بشر برای بیان داشتههای ذهنی خود از آن استفاده میکند. نوشتهها و علائم زبانی را باید تبدیل و ترجمۀ پدیدههای محیطی (محیط درونی انسان و سایر پدیدههای جهانی) به علائم قراردادی دانست که بشر برای ارتباط با خود و دیگران از آن بهره میجوید.
چنین تعریف و توصیفی از نویسندگی اشاره به این واقعیت دارد که یک نویسنده درک و دریافت و توصیف خود از جهان را مکتوب میکند. وی برای توصیف دریافتهای خود از نشانهها و نمادهای زبانی و گاه غیرزبانی مثل تصویر استفاده میکند. زبان نهتنها ابزار انتقال داشتههای ذهنی است بلکه درک و شناخت وی را نیز تا حد زیادی محدود خواهد کرد. زیرا هم شناخت انسان از جهان تا حد زیادی محدود به ارتباط او با دیگران و دانش و تجربۀ آنهاست که معمولا با ابزارهای زبانی منتقل و دریافت میشود و هم فرایند تفکر و خردورزی بشر وابسته به ابزارهای زبانی است.
نویسندگی در واقع ارائۀ تصویری عمدتا زبانی از تجربهها و دانش بشری است. دانش نویسنده عمدتا به دو شکل کسب میشود: 1) مشاهدات و تجربههای شخصی و 2) مطالعۀ مشاهدات، تجربهها و دانش دیگران از طریق سایر منابع دانش. یک نویسندۀ حرفهای اغلب این دو نوع دانش را در یک فرایند فکری با هم ترکیب و نتیجۀ آن را بازتولید میکند. بر همین اساس، هم منابع و دادههای مورد استفادۀ نویسنده محصول فرایندهای طولانی و پیچیدۀ شناختی و جسمی است که وی آنها را در طول زندگی خود آگاهانه و ناآگاهانه کسب کرده است، و هم خود فرایند نویسندگی یک فرایند شناختی و تفکر هدفمند برای بازتولید آگاهانۀ دانش در قالب زبانی و مکتوب است. یک نویسنده قبل از نگارش یک اثر، در طول نگارش، و حتا بعد از نگارش اولیه، هم دربارۀ ساختار کلی اثر، مفاهیم، اهداف، و نتایج کلانمقیاس آن تفکر میکند و هم دربارۀ شواهد، دادهها و اطلاعات جزئی آن. سفر ذهنی از دادهها و شواهد جزئی به نتایج کلی و برعکس، چیزی است که یک نویسنده آن را بارها و بارها در فرایند نگارش اثر تکرار میکند. چه بسا در همین فرایند ذهنی در نگارش اثر و مقایسۀ دادهها و شواهد و تجربههای خود و دیگران برخی از دیدگاهها، الگوها، نظریهها، گزارهها و باورهایی که سالیان سال در دنیای علم و دانش پذیرفته شده بود نفی و یا اصلاح شود و یا تصویر و الگویی تازه و کاملا متفاوت جایگزین آنها شود. در واقع، یک نویسندۀ حرفهای فرایند نگارش را به یک فرایند پژوهشی تبدیل میکند که بازاندیشی، دگراندیشی، بازنویسی، بازآرایی و ایجاد تغییراتی کم و بیش را ناگزیر میسازد.
واضح است که واژۀ نگارش یا نویسندگی بیش از هر چیز بر برونداد مکتوب، مدون و زبانی داشتهها و تجربههای ذهنی تاکید دارد. انگار نویسندگی از همان نقطهای آغاز میشود که فرایند تفکر، تجزیه و تحلیل، و سبک و سنگین کردن دادهها و اطلاعات اولیه به یک تصویر ذهنی و شاید همزمان با آن به تصویر و نتیجۀ زبانیِ مطلوب رسیده است. پس از این مرحله است که نتایج دادههای پردازش شده از بخش آگاه و سیال ذهن به محملی تازه مثل کاغذ منتقل میشود و نسبتا آرام و قرار مییابد. اگر همین نشانههای زبانی از کاغذ به بخش آگاه ذهن فراخوانی شود دوباره فرایند تفکر و پردازش اطلاعات آغاز میشود که ممکن است به متن، الگو، تصویر یا هر چیز ثالثی ختم شود یا نه.
در واقع نگارش و نویسندگی مرحلهای از فعالیت شناختی است که بیشتر نگاه به پیشینۀ اطلاعات و تصویرهای مرتبط با تجربههای انسانی دارد که در هر کدام از شبکههای اطلاعاتی مرتبط با هم ذخیره شده است. در این مرحله، نویسنده ساختارهای شبکهای داشتهها و اطلاعات خود را فعال میکند و آنها را بر اساس ساختاری متناسب با همان موضوع، فراخوانی، بازآرایی، و مرتب و مدون میکند. بالطبع هر کدام از این اطلاعات در فرایندهای مغزی تازه در نقش دادههایی ظاهر میشوند که نتیجۀ تجزیه و ترکیب آنها دانشی تازه است که ممکن است بخشی از آنها در ذهن و آگاهی ما جریان یابد. ذخیرۀ دوبارۀ دانش یا تصویرهای مغزی تازه در مغز، آنها را به اطلاعاتی تبدیل میکند که انگار در جایی آرام و قرار یافتند. این چرخۀ تبدیل اطلاعات به دانش و برعکس میتواند بارها و بارها تکرار شود و تغییراتی را در مدارهای عصبی مغز یا همان حافظه و یادگیری ایجاد کند. پژوهش و پژوهشگری اغلب نگاه به آینده دارد، در جستجوی پاسخ به پرسشهای تازه است و عمدتا نتیجۀ آن ایجاد شبکههای اطلاعاتی تازه است: شبکههای اطلاعاتی که همچون رودی جاری گذشته و آینده را در زمان جاری یعنی حال به هم متصل میکند.
۱. از توهین به افراد، قومیتها و نژادها خودداری کرده و از تمسخر دیگران بپرهیزید و از اتهامزنی به دیگران خودداری نمائید.
۲.از آنجا که پیامها با نام شما منتشر خواهد شد، بهتر است با ارسال نام واقعی و ایمیل خود لیزنا را در شکل دهی بهتر بحث یاری نمایید.
۳. از به کار بردن نام افراد (حقیقی یا حقوقی)، سازمانها، نهادهای عمومی و خصوصی خودداری فرمائید.
۴. از ارسال پیام های تکراری که دیگر مخاطبان آن را ارسال کرده اند خودداری نمائید.
۵. حتی الامکان از ارسال مطالب با زبانی غیر از فارسی خودداری نمائید.