کد خبر: 41742
تاریخ انتشار: شنبه, 10 خرداد 1399 - 07:58

داخلی

»

برگ سپید

داستان رازهای نهفته و حسرت‌ها؛

هرگز رهایم مکن

منبع : لیزنا
زهرا عطارزاده
هرگز رهایم مکن

درباره نویسنده:

کازئو ایشی‌گورو که نزدیکانش او را "ایش" صدا می زنند، در سال 1954 در شهر ناگازاکی در ژاپن به دنیا آمد، شهری که 9 سال پیش از آن هدف بمباران اتمی آمریکا قرار گرفت. در شش سالگی همراه با خانواده از ژاپن به بریتانیا مهاجرت کرد و پدر و مادرش که با سنت و فرهنگ ژاپنی زندگی می‌کردند، قصد نداشتند برای همه عمر در بریتانیا بمانند، اما مرور زمان بازگشت به وطن را دشوارتر می‌کرد. ایشی‌گورو در دانشگاه کنت ادبیات انگلیسی و فلسفه خواند؛ و فوق‌لیسانس خود را در رشته ادبیات و نویسندگی از دانشگاه ایست انگلیا گرفت. تز دانشگاهی وی با نام رمان "منظر پریده‌رنگ تپه‌ها" منتشر شد.

کتاب‌های ایشی‌گورو شباهتی به ادبیات ژاپن ندارد و او رمان‌هایش را به زبان انگلیسی چاپ می‌کند. با این‌حال زادگاهش منبع الهام او شد و در دو رمان اولش، "منظر پریده‌رنگ تپه‌ها" (1982) و "هنرمند جهان شناور" (1986) نامزد دریافت جایزه بوکر شد. او نویسنده‌ای است که توانست با 8 کتاب برنده جایزه نوبل ادبیات در سال 2017 شود. فیودور داستایفسکی، هنری جیمز، مارسل پروست و کافکا از بزرگ‌ترین نویسندگان الهام‌بخش ایشی‌گورو هستند که می‌توان تاثیر آن‌ها در آثار او را مشاهده کرد.

از دیگر آثار او می‌توان به «بازمانده روز»، «وقتی یتیم بودیم»، «هرگز رهایم مکن»، «قطعه‌های شبانه: پنج داستان از موسیقی و شب هنگام»، «غول دفن شده» و «تسلی ناپذیر» اشاره کرد.

درباره کتاب

در قسمتی از پشت جلد کتاب هرگز رهایم مکن می‌خوانیم:

"این کتاب از پرفروش‌ترین آثار ایشی‌گورو در جهان است اما نه به خاطر عاشقانه‌هایی که در آن اتفاق می‌افتد، بلکه به دلیل تلاشی که قهرمانانش در پیش می‌گیرند تا با وجود جبر دردناکی که بر سرنوشتشان سایه انداخته، بتوانند طعم زندگی را مزه مزه کنند"

هرگز رهایم مکن اثری است در قالب رمانی با فضای تخیلی و غیرواقعی اما با شخصیت‌های واقعی و دارای احساسات عمیق که سرشار از حس توجه، دوستی و مضامینی همچون عشق، دریغ و امیدی که در آن جریان دارد. داستان درباره مدرسه‌ای شبانه‌روزی به نام "هیلشم" در انگلستان که در نقطه‌ای خوش آب و هوا و به دور از مردم عادی واقع شده است و به محافظت از دانش‌آموزانش از جامعه و فضای بیرون می‌پردازد. معلمان در این مدرسه «سرپرست» خوانده می‌شوند و دانش‌آموزان برنامه‌های آموزشی و مراقبتی خاص خود را دارند. یک الگوی آموزشی که در آن هیچ مهارت زندگی به دانش آموزان تدریس نمی‌شود اما با تشویق دانش‌آموزان در خلق آثار هنری و برپایی نمایشگاه از آثارشان، توجه ویژه به روحیات و علایق هنری آنان قائل‌اند و مورد حمایت مدرسه قرار می‌گیرند.

داستان از زبان کتی اچ، که از بازماندگان هیلشم و اکنون یک پرستار سی و یک ساله است آغاز می‌شود و با روایتی از دوران کودکی تا بزرگسالی پرده از خاطرات عجیب و هولناکش برمی‌دارد. روث و تام دوستان کتی در هیلشم هستند که سهم بزرگی را در روند اتفاقات داستان دارند. تامی که در دوران کودکی به دلیل رفتارهای هیجانی همیشه مورد اذیت قرار می‌گرفت رابطه صمیمانه با کتی و سپس دوستان او پیدا می‌کند و با کمک کتی واکنش‌های رفتاری خود را اصلاح می‌کند و به همین دلیل برای او احترام زیادی قائل است.

نقطه اوج ماجرا زمانی است که خواننده پی می‌برد  این کودکان در واقع نمونه‌های آزمایشگاهی انسانی هستند که قربانی اهداف موسسه و خدمت به علم پزشکی و کمک به بقای انسان قرار گرفته‌اند و مسئولیتی بزرگ بر عهده دارند. اسراری که با بزرگ شدن شخصیت‌های راوی و دوستان همراهش در جریان داستان گشوده می‌شود و آنان که متوجه تفاوت وجود خود با سایر افراد خارج مدرسه و مردم عادی می‌شوند، تلاش می‌کنند تا با جبر وحشتناک حاکم بر سرنوشت خود مقابله کنند که منجر به تصمیم‌های اشتباه، ایجاد رازهای پنهانی و جدایی میان دوستان صمیمی می‌شود.

اما بار دیگر، پس گذشت سال‌ها دوستان قدیمی دوباره یکدیگر را ملاقات می‌کنند و خاطرات شیرین و لحظه‌های شاد دوران کودکی بر ناراحتی و دوری‌ها چیره می‌شود و سعی در جبران اشتباهات خود دارند اما زمان بر آنان سریع می‌گذرد و باید تلاش کنند تا شانس خود را برای داشتن زندگی عادی امتحان کنند.

کتاب هرگز رهایم مکن در همان سال انتشار خود (2005) نامزد جایزه بوکر و در سال ۲۰۰۶ نامزد جایزه آرتور سی کلارک شد. مجله تایم نیز آن را به عنوان بهترین رمان سال ۲۰۰۵ برگزید و آن را در لیست ۱۰۰ رمان برتر انگلیسی زبان، از سال ۱۹۲۳ تا ۲۰۰۵ قرار داد. این کتاب در سال 2010 به کارگردانی مارک رومانک، با همین نام از سوی هالیوود نیز دستمایه اقتباس سینمایی قرار گرفت.

نقد کتاب

با توجه به اینکه اتفاقات خیالی کتاب در دهه 1990 رخ می‌دهد در همان ابتدا مشخص می‌شود که ژانر کتاب علمی-تخیلی است اما گویا نویسنده چندان مایل نیست داستان را تحت تاثیر این عامل به پیش ببرد به همین دلیل بیشتر بر وجه انسانی و عاطفی کاراکترها تمرکز کرده و بار عاطفی و عاشقانه رویدادهای کتاب بیشتر است. به همین دلیل خواننده بیشتر از هر چیزی می‌تواند با اوصافی که از طبیعت می‌شود و یا روابط دوستانه و عاشقانه که میان شخصیت‌ها است ارتباط برقرار کند و هدف اصلی نویسنده که درک حالات و روحیات آنان است، بیشتر نمایان می‌شود و گویا از بعضی رویدادهای غیرواقعی و خیالی به عنوان چاشنی داستان استفاده می‌کند.

از سوی دیگر، بچه‌های مدرسه هیلشم در واقع انسان نیستند بلکه شبیه‌سازی‌هایی بسیار مشابه به انسان هستند که برای هدف مشخص ایجاد شده‌اند. و راوی داستان این ماموریتی که برای آن بوجود آمده‌اند را در همان ابتدای داستان بر خواننده روشن نمی‌کند و عجله‌ای برای گفتن این موضوع ندارد گویا اهمیتی چندانی نداشته و به راحتی توانسته است که خودش را با موقعیت‌های مختلف وفق دهد و آن را بپذیرد. این ویژگی در میان بعضی از شخصیت‌های داستان چندین بار به چشم می‌خورد زمانی که خواننده انتظار سرکشی و طغیان از سوی بچه‌های مدرسه دارد مشاهده می‌کند داستان روند خیلی آرام و کندی دارد و گویا افراد مدرسه سرنوشت اجباری پذیرفته‌اند و تلاشی برای تغییر شرایط نمی‌کنند چون ذاتا دارای روحیات انسانی نیستند و درکی از مفاهیمی چون آزادی ندارند.

شخصیت پردازی سایر افراد داستان مانند سرپرست‌ها و ناظم هیلشم که وظیفه تعلیم و مراقبت و نگهداری از بچه‌ها را برعهده دارند نیز بسیار قوی صورت گرفته است که خواننده به راحتی می‌تواند ویژگی‌های مثبت و منفی و حالات و روحیات آنان را مجسم کند. به طور مثال می‌توان به یکی از سرپرست‌های محبوب (میس لوسی) بچه‌ها در داستان اشاره کرد که وقتی متوجه سرنوشت نهایی کودکان می‌شود پس از مدت‌ها جدال و کشمکش‌های درونی تصمیم می‌گیرد حقیقت زندگی که باید بچه‌ها روزی با آن روبه‌رو شوند و آن را بپذیرند برای آن‌ها بازگو کند و از واقعیت دردناکی سخن بگوید. می‌توان این کاراکتر (میس لوسی) را نماد حقیقت‌گویی و آگاهی‌بخشی به افراد جامعه‌ای که در آن زندگی می‌کند و سایر مسولان سعی در پنهان‌کاری آن دارند، تلقی کرد.

ایشی گورو در نحوه بیان خاطرات هم تکنیک ویژه خود را دارد معمولا موضوع مورد نظر را یادآوری می‌کند و پس از بیان آن ذکر می‌کند که این ماجرا قبل یا بعد از فلان ماجرا پیش آمده است و همین طور زنجیره‌ای از خاطرات مرتبط و با اهمیت نقل می‌شود تا پازل تکمیل شود. و شاید در کنار بسیاری از نقاط قوت این ویژگی یکی از جنبه‌های منفی داستان محسوب می‌شود چون راوی در بسیاری از قسمت‌ها بارها به گذشته نقب می‌زند و بسیاری از رشته‌های ناتمام روایت‌ها تا وسط داستان باقی می‌ماند که باید توسط راوی گشوده شود.

علاقه نویسنده به موسیقی که در دوران پیش از نویسندگی آن را دنبال می‌کرد، در مهم‌ترین بخش اثر یعنی عنوان کتاب نیز به چشم می‌خورد. در بخشی از کتاب که راوی خاطرات دوران کودکی خود را بیان می‌کند و از لحظه‌ای احساسی و تاثر برانگیز خود سخن می‌گوید به "آوازهای پس از تاریکی" آهنگ "هرگز رهایم نکن" اثر جودی بریج واتر اشاره می‌کند که صحنه‌ای غمناک اما زیبا را به همراه پس‌زمینه موسیقی به تصویر می‌کشد.

برشی از کتاب

اگه هیچ‌کس باهاتون حرف نمی‌زنه، من می‌زنم. مشکل، اون جوری که من می‌بینم، اینه که حقایق رو به شما گفتن نگفتن. به شما گفته شده، اما هیچ کدومتون درست درک نکردین، کاملا راضی‌ان. اما من نه. اگه قراره زندگی شرافتمندانه‌ای داشته باشین، باید بدونین و درستم بدونین.

میان جمع بچه‌ها بزرگ می‌شوید، به این وضعیت خو می‌گیرید و ناگهان پرستار می‌شوید. ساعت‌ها می‌گذرند، به تنهایی، با ماشین در سرتاسر کشور سفر می‌کنید، از مرکزی به مرکز دیگر، از بیمارستانی به بیمارستان دیگر، خوابیدن در مهمانسراهای یک شبه، بی حضور کسی که بتوانی از نگرانی‌ها با او بگویی، بدون همراهی دوستی که با او بخندی. فقط هر از گاهی به دانش‌آموزی که می‌شناسی برمیخوری- پرستار یا اهداکننده‌ای از قدیم ها که میشناسی- اما هیچ‌وقت فرصت نیست. همیشه در شتابی، یا آنقدر خسته‌ای که حال و نای گپ و گفت حسابی را نداری. به‌زودی ساعات دیگر گذر، سفرها و بی‌خوابی‌ها به بخشی از وجودتان بدل می‌شود و همه به این پی می‌برند، از حالت بدنتان، نگاهتان، طرز حرکت و حرف زدنتان.

سخن پایانی

نجف دریابندری مترجم توانای ایرانی که به تازگی درگذشته است در مقدمه‌ای از ترجمه کتاب بازمانده روز که آکادمی نوبل آن را شاهکار دانسته است درباره ایشی‌گورو بیان می‌کند "اگر استیلیست کسی است که با لحن خاص خود می‌نویسد (لحنی که اصولا ممکن است ما آن را بپسندیم یا نپسندیم) ایشی گورو را اصولا نمی‌توان به این معنی استیلیست نامید، زیرا لحن کلام او ثابت نیست و در هر اثر به مناسبت موضوع و موقع تغییر می‌کند. بارزترین نمونه این توانایی زبانی در همین داستان است."

منابع

وبسایت ایران کتاب. کازوئو ایشی‌گورو، نویسنده‌ای که شاهکار خلق می‌کند. بازیابی شده در تاریخ 8 خرداد 1398 به آدرس لینک.

بی‌بی‌سی فارسی. راز اهدای نوبل به ایشی‌گورو، یک سال پس از جنجال باب دیلن. . بازیابی شده در تاریخ 8 خرداد 1398 به آدرس لینک.

مشخصات اثر:

کازوئو ایشی گورو. هرگز رهایم مکن/ ترجمه سهیل سمی. تهران: نشر ققنوس، 1385.

درباره من:

زهرا عطارزاده، متولد بهار ۱۳۷۴ و دانشجوی کارشناسی ارشد مدیریت اطلاعات از دانشگاه شهید بهشتی هستم. علاقه‌مند به کتاب و مطالعه، فیلم، موسیقی و خلوتی که در سکوت آن به علاقه‌مندی‌هایم بپردازم.

 

 

برچسب ها :