داخلی
»تورقی و درنگی و گوشه چمنی
اصفهان را نیمه خوانند از جهان صد جهان من دیدهام در اصفهان
سرزمینی نیک فر و با شکوه مردمانش برتر از شیـر ژیان
سفر به شهر گنبدهای فیروزهای و سرچشمه هنر و معماری، اصفهان، از دیرباز برای من جذابیتی ویژه داشته است. سفری که از ده سالگی من، از رهگذر سفرهای زیارتیام با خانواده به مشهد آغاز شده است. سفر، با تنها وسیله نقلیه عمومی موجود در آن زمان، یعنی مینیبوس، در دهه شصت از بوشهر، کُنج دِنج آفتاب خورده جنوب غربی ایران، به سمت منتهیالیه شمال شرق، مشهد، با اتراق شبانه ما در این دیار پیوند خورده است. پیوندی عمیق که با تار و پود دیار زندهرود گره خورده و همواره حسی توام با شگفتی و یگانگی را به من القا نموده است. سالهایی که برایم اصفهان به مثابه شهری دُردانه در دل فلات ایران آکنده از اعجاب و ابهام بود... حسی که تا همین امروز هم با من همراه است. از اینرو، مقصد بعدی من در پرسهزنیهای کتابدارانه بعد از ماهها توقف به دلایل ناگفته، این شهر تاریخی و سرشار از جان، هنر و زیبایی، اصفهان است. با خویش میاندیشم که کاش این سفر نیز، مانند سفرهای پیشین، فرصتی ماندگار، و رهآوردش تجربهی ناب و ارزشمند، در تجربه زیسته من باشد. زیرا نیک میدانم از رهگذر همین سفرهاست که فرصت کسب تجربههایی بیش از یکبار زندگی کردن را پیدا میکنیم. به قول سنت آگوستین، سفر، فرصت خواندن صفحات بیشتری را از کتاب زندگی به ما میدهد. از طرفی دیگر، حضور در چونان جغرافیایی، اتفاق نابی است که تنها به واسطه ترک دیار و بار سفر بستن ممکن میشود. سفر به سرزمینی تاریخی که پیوندی دیرینه با فرهنگ و هنر دارد و سرشت مردمانش با آن عجین شده و جلوههای آن، در هنر و معماری و رفتار اهالی آن دیار متجلی گشته است. بی شک، سفر و تماشای زندگی روزمره ساکنان آن جغرافیا و سرک کشیدن به جهان زیسته مردمانش میتواند امتدادی پُررنگ از خودِ زندگی باشد.
عصر 30 امرداد 1403، شهرک گلستان شیراز، حوالی ساعت 14، پدیده مونسون، فعالیت خود را در یک ظهر داغ تابستانی، آغاز نموده است. صدای غرش آسمان همراه با رعد و برق و طوفان، و بارش ممتد و طولانی باران هنگامه عجیبی به پا کرده است. با این حال، کمی که میگذرد، آسمان آرام میگیرد و آن هیاهوی دلهرهآور پیشین خود را به دست نمنم باران تابستانی میسپرد. راست گفته است رباعی سرای بیبدیل شیراز، ایرج زبردست، که:
من: دهکدهها نبض حقایق هستند او: مردم دِه با تو موافق هستند
ناگاه صدای خیس رعدی پیچید: «باران که بیاید همه عاشق هستند»
گویی که نمنم باران این شهر خوش رنگ و لعاب با عطر بابونه و نرگس و بهار نارنج، کوچههایی پر از شور و ولوله، و باغهایی زیبا را دوباره عاشق کرده است. از شهر عشاق و پردیس جاودانی، شیراز، به سمت شهر زیبای اصفهان شروع به حرکت میکنم. تجانس این دو شهر با یکدیگر، هارمونیبخش زیبایهایی است که طعم و لذت زیبایی سفر را دوچندان میکند. شهر بهشت ثانی که به قول ملکالشعرای بهار:
به اصفهان رو که تا بنگری بهشت ثانی به زنده رودش سلامی ز چشم ما رسانی
بزرگراه جدید شیراز – اصفهان(یا همان بزرگراه شاهچراغ(ع))، به انتخاب دوستان، براساس برنامه قبلی برای مسیر رفت انتخاب شده است. مسیری چشمنواز که از دل زیباییهای زاگرس و از دشت زیبای بیضاء آغاز و با گذر از ساحل حاصلخیز رودخانه کُر، و عبور از شالیزارهای کامفیروز چشم هر بینندهای را ناخودآگاه به تحسین خالق زیبای طبیعت وا میدارد. مسیری در امتداد بهشت گمشده و با گذر از شرق آبشار مارگون و غرب سد ملاصدرا، نویدبخش سفری هیجانانگیز و جذاب میدهد. تنگ براق در مسیر این بزرگراه، چشمنوازی کرده و دیدگان هر بینندهای را مسحور زیباییهای طبیعی و خدادادیاش میکند. در امتداد مسیر و گذر از شرق یاسوج و عبور از منطقه کوهستانی چهارده و گذر از آبادیهای خسروشیرین و ورود به شهر ایزدخواست، به مرز استانهای فارس و اصفهان میرسیم. از اینجا وارد بزرگراه قدیم شیراز اصفهان میشویم و حوالی غروب چراغهای شهر اصفهان را از دور میبینیم. ورود به شهر گلدستهها و تاریخ، شهر شعر و شوق، شهر زندگی، شهر مهربانیهای همیشه، شهر قلبهای بیریا، آدمهای با صفا، شهر نقش و رنگ، شهر شادمانیهای مداوم، حس و حال دیگری دارد.
صبح روز چهارشنبه، اپلیکیشن نشان را فعال می کنم تا بینشان پای در وادی پرنشان تاریخ و هنر نگذارم. عقربههای ساعت به هشت صبح نرسیده است که پس از پارک ماشین شخصی خود در پارکینگ طبقانی حکیم، به خیابانگردی و پیادهروی که خودش یک نوع رواندرمانی است، میپرازم. در خیابان سپه به سمت یکی از قدیمیترین کتابفروشیهای اصفهان و سپس آمادگاه و سایر جاهای دیدنی این کهن بوم طی طریق میکنم. با قدم زدن در خیابانهای منقش به سنگفرش که چیزی بیشتر از یک خیابان معمولی است و رد تاریخ را روی خودش دارد، آرامش عجیبی مییابم. نسیم خنکی میوزد و احساس میکنم در زیباترین گذرگاه دنیا فارغ از هرگونه رنج و هیاهوی مرسوم به حرکت، تکاپو، گمگشتگی، تجربه هیجان، کنکاش و زندگی ادامه میدهم.
سرتاسر خیابان چهارباغ را جاذبههای گردشگری محصور کردهاند؛ سینما، تئاتر، کتابفروشی، تابلوفروشی و فروشگاههای لوازم نقاشی و موسیقی و... به نوعی یک مرکز و پاتوق فرهنگی و هنری است. به نظر میرسد که اولین کتابفروشیها، کافهها، سینماها و عکاسخانهها در چهارباغ ساخته شده باشد. چهارباغ بالا از دروازه شیراز شروع میشود و به زایندهرود و سیوسه پل میرسد. در اینجا سیوسه پل واسطهای میان چهارباغ بالا و چهارباغ عباسی است. هر چند جایجای این شهر دلربا، جلوههایی از معماری باشکوه و پر از زیبایی دوران صفوی چشمانتان را نوازش میکند. در این شهر پر از رنگ و نقش، بناهای تاریخی بسیاری وجود دارد که یکی از دیگری زیباتر و دلرباتر هستند. بناهایی در این شهر وجود دارند که تماشاگرانشان را مدهوش زیبایی خود میکنند. تجربه کردن مکان در پی وقوع توأمان عواطف، احساس و منطق صورت میگیرد. سفر به ناشناختهها در من شور و شوقی وصفناپذیر ایجاد میکند تا باز دست به ماجراجویی بزنم. اینبار، ماجراجویی من از دنیای بیانتهای کافه کتابها و کتابفروشیهای این شهر گذر میکند.
در کوچه پس کوچههای رؤیایی و گاه عجیب، به دنبال آدرس کافه کتابها و کتابفروشیهای میگردم که از قبل یادداشت کردهام. هر چند، لذت سفر و گشتوگذار در جاهای دیدنی اصفهان، از آن تجربههایی است که در کنار پرسه زنی کتابدارانه، نباید آن را دستکم گرفت. جایی خواندم که اصفهان را فقط با اصفهان میتوان مقایسه کرد چون چیزی شبیه به آن در هیچجای دنیا پیدا نمیشود جز در همین اقلیم. وصف اصفهان را در کتابهای زیادی خواندهام که در جای خود به آنها اشاره خواهم کرد. زیرا، بسیار خواندهایم که شهر در آثار برخی از نویسندگان بزرگ تبدیل به عنصری مهم میشود و گاهی خود شهر همانند یکی از شخصیتها در این آثار تشخص پیدا میکند. به عنوان مثال میتوان در این زمینه از شهر سن پترزبورگ در آثار داستایفسکی و یا شهر دوبلین در نوشتههای جیمز جویس نام برد. در آثار نویسندۀ بزرگ ایرانی احمد محمود نیز شهر اهوازکه در پرسه زنیهای قبلی به آن اشاره کردهام از چنین تشخصی برخوردار است. در سالهای اخیر برخی منتقدان ادبی محل وقوع داستانهای ایرانی را مورد تأکید قرار دادهاند. از آن رو که هر شهر فرهنگ، زبان، آداب و رسوم، مناسبات اجتماعی و اقتصادی خاص خود را دارد و همهی اینها میتواند زمینهای برای وقوع داستانهای جذاب و خواندنی باشد. بدین سبب، نوشتن داستانهایی با محوریت یک شهر در ادبیات ایران در سالهای اخیر رایج شده است. اصفهان نیز بهدلیل عظمت و شکوه خود نیز از این فراز بینصیب نمانده است.
براساس روال پرسه زنیهای گذشته و به احترام تاریخ گذشته کتابفروشیها، سراغ کتابفروشی «ثقفی» قدیمیترین کتابفروشی اصفهان در خیابان سپه و روبهروی چهلستون میروم. شوربختانه تعطیل است. اما اطلاعات خوبی را از دنیای وب، بهدست آوردهام. پروانه ثقفی (دختر مرحوم مسیح ثقفی) که سالهاست مدیر کنونی این کتابفروشی است و آن را به مثابه ارگانیسمی پویا زنده نگاه داشته، در رابطه با تاریخچه کتابفروشی ثقفی میگوید: کتابفروشی ثقفی پیشینهای به قدمت حدود 85 تا 90 سال دارد. پدر من تا دهه پنجاه و پیش از مرگ در همه زمینهها آن را اداره میکرد. پس از مرگ ناگهانی پدرم تا مدتها دل و دماغ اداره مغازه را نداشتیم و خودم و خواهرم نیز هر دو معلم بودیم اما با اصرار آشنایان و دلگرمی دوستان پدرم دوباره کرکره مغازه را بالا دادیم. وی میگوید: من و خواهرم هر دو، ساعتهایی را که سر کلاس نبودیم، بهنوبت مغازه را اداره میکردیم و همه زندگی ما تا آخر شب، شده بود کتابفروشی و عشق به ادامه کار پدر. پدربزرگ من پزشک بود اما پدرم به اصرار وارد کار کتابفروشی و چاپ کتاب شد. کتابفروشی دل دریایی میخواهد و باید قناعت و امید و پشتکار داشته باشی که بتوانی ادامه بدهی وگرنه همین میشود که خیلی از کتابفروشیها خیلی زود تغییر شغل میدهند.
مدیر کتابفروشی ثقفی اشاره میکند: پدرم مسیح ثقفی واقعاً دلداده این شغل بود. بسیار میشد که کتابها را به نسیه به دانشجویان نیازمند میداد و همین مردم را شیفته او کرده بود. ما خیلی کم او را میدیدیم حتی در ایام عید نوروز هم در مغازه باید پدرم را پیدا میکردیم. اتفاقی که الان برای خود من نیز افتاده و شبها تا دیروقت در مغازه هستم و فقط روزهای جمعه فراغتی دارم. ثقفی گفت: در زمان حیات پدر، ما حتی فروشنده کتابهای درسی نیز بودیم و خاطرم هست تا انتهای خیابان سپه برای خرید صف فروش راه میافتاد و به خاطر اخلاق و مدارای پدر با مشتریان، مردم و دانشجویان بسیار او را دوست داشتند و هنوز هم مشتریها گاهی ساعتها درباره او و خاطراتش با ما صحبت میکنند. وی در ادامه درباره زمینه کار کتابفروشی ثقفی نیز گفت: در 36 سال اخیر حس کردم که کتابفروشی باید به سمت تخصصیتر شدن پیش برود و برای همین روی کتابهای حقوقی تمرکز کردیم و بیشتر مشتریان ما دانشجوی حقوق هستند. حس کردیم به این شیوه کارها آسانتر و خدمترسانی بهتر میشود و در این راه با سعی و کوشش کنار آمدیم. تنها مشکلی که فعلاً داریم، این است که مرتب قوانین حقوقی عوض میشد و درواقع کتاب یک چاپ قدیمیتر دیگر برای فروش مناسب دانشجو نیست و باید برگشت زده شود. ثقفی در رابطه با خصوصیات کتابفروش خوب نیز میگوید: به قول آقای اقبال، کتابفروش باید قناعت و صبر ایوب و از نظر من دل مجنون داشته باشد. این کار درآمد ندارد و اصطلاحا میگویند گدای آبرومند! اما شغل کتابفروشی معنویت و سلامت زندگی و روح در دنیای پرهیاهوی امروز دارد. خیلی از کتابفروشیها نهایتا سه تا چهار سال دوام میآورند. اما، خوشبختانه خود من و مادر و خواهرم عاشق و شیفته کتاب هستیم. شخصا بعد از حافظ و سعدی مولانا و رودکی، پروین اعتصامی را بسیار دوست دارم و تفریحم در بچگی رفتن به مزار پروین اعتصامی در قم بود که شعرهایشان را حفظ بودم.
این بار نیز اپلیکیشن اسنپ را به یاری میخوانم و درخواست اسنپ به سمت شهر کتاب اصفهان میکنم. بعد از چند دقیقه خانمی مسن روبهروی کتابخانه مرکزی شهراصفهان که عظمت و زیبایی خاصی را به شهر بخشیده است، ترمز میکند. علیرغم داشتن اپلیکیشن اسنپ، جهت اطمینان بیشتر مقصد من را دوباره میپرسد. میفهمد که من از جایی آمدم. از اینکه من سراغ کتابفروشی شهر کتاب و سایر کتابفروشیها و کافه کتاب ها را میگیرم متعجب میشود. ظاهرا با دنیای کتاب غریبه است و غم نان و زندگی شرافتمندانه در چنین دنیای وانفسایی، کتاب و مافیها را از یاد وی برده است.
پس از چند دقیقه در خیابان اردیبهشت، یکی از زیباترین خيابانهای اصفهان، و یکی از خیابانهای قدیمی و زیبا که دارای درختان چنار بلندی است، توقف میکند. روبهروی ما شهر کتاب است که زیر درختان در سکوت و آرامش، حس دلپذیری به خیل مشتاقان کتاب میدهد. وارد شهر کتاب میشوم. اینجا چونان شهری است بزرگ با دوستان باوفای صمیمی و همیشگی، یعنی کتابها که در ردیفها و قفسهها با موضوعهای مختلف دسته بندی شده است؛ از کتابهای درسی دانشگاهی تا کتابهای قصه وتاریخ و رمان وکتاب به زبانهای مختلف ودیوان اشعار شاعران با طرح و نقشهای مختلف ساده تا طرح های تذهیب و مجلد و منقش. وارد کتابفروشی که میشویم سمت چپ پس از قفسه کتابهاي تازه، قفسه کتابهاي اصفهان، چشمنوازی و دل نوازی میکنند و گویی رهگذران را فرا میخوانند.
«کتاب اصفهان» یکی از همین کتابهاست. همچنانکه از نام این کتاب برمیآید شهر اصفهان محور وقوع حوادث داستان است. «کتاب اصفهان» مجموعه داستانی است که هر داستان آن را یک نویسنده نوشته است. یکی از نکات جالب در این کتاب قرار گرفتن نویسندههای باتجربه و با سابقهای همچون علی خدایی ، جعفر مدرس صادقی و اصغر عبدالهی در کنار نویسندگان جوانتری مثل محمد طلوعی و آرش صادقبیگی است. این مجموعه داستان را محمد طلوعی جمعآوری کرده است. «کتاب اصفهان» هفت داستان را از هفت نویسنده دربرمیگیرد. «یک تکه مینیاتور» از اصغر عبداللهی، «دیوار نوشتهها» نوشتۀ علی خدایی، «شهرام و شهریار» اثر جعفر مدرس صادقی، «یحیای زایندهرود» از کیهان خانجانی، «گربه مادر» نوشتۀ نسیبه فضلاللهی، «زندگان اصفهان» اثر محمد طلوعی و از «طرف ما» نوشتۀ آرش صادقبیگی.
دنیای نوشتن، پر از شور و عشق است جهت همراه شدن با احمد اخوت در کتاب "تا روشنایی بنویس!" که ما را در وادی دنیای شورانگیز نوشتن و مصائب و دشواریهای مسیر همراه میسازد. کتابی از زبانشناس و مترجم شناخته شدهی ایرانی، که در این اثر با روایت منحصر به فرد و نوشتار مخصوص به خودش از "نوشتن" می نویسد. او به ارواح منزوی داخل قلم اشاره میکند و از انسانهایی سخن میگوید که به جز نوشتن، مأمن دیگری ندارند. کاری بس دشوار و طاقت فرسا، که در آن روح نیز همراه جسم مشقت می کشد و عرق می ریزد و "احمد اخوت" به ناگفته ها و نانوشته های این اهالی میپردازد.
هر چند تابستان گرم و طاقتفرسایی است، اما همراه شدن در فضای خنک و هیجان انگیز در عینحال توأم با سکوت و عاری از مشتری کتابفروشی شهر کتاب با کتاب "تمام زمستان مرا گرم کن" حس و حال دیگری دارد و نوید بخش پایان فصل داغ تابستان است. کتابی از علی خدایی، نویسندهای توانا، چیرهدست و خوش بیان که فروردین ۱۳۳۷، در تهران به دنیا آمد. کتاب دربرگیرنده مجموعهای از ده داستان کوتاه است که موفق به کسب مقامهای "بهترین مجموعه داستان جایزه هوشنگ گلشیری سال 1380" و "مجموعه داستان برگزیده یک دهه جایزه منتقدان و نویسندگان مطبوعات" شده است. فشردگی و ایجاز قصهها، بدون اینکه به اصل قصه خدشه ای وارد شود، به لحاظ فنی از مهم ترین ویژگیهای کتاب است. این مختصر و مفید بودن روایت، نه تنها داستان ها را مصنوعی نکرده و میان خواننده و قصه حائل نشده، بلکه سبب شده ارتباط حسی مخاطب با قصه تقویت شود. از ابزارهای مهمی که "علی خدایی" برای دستیابی به چنین ایجازی از آن ها بهره برده، جملات کوتاهی است که غالبا از کمترین اجزای دستوری ممکن تشکیل شدهاند. این روند صرفهجویی در به کار بردن واژه سبب شده تا بیشترین اطلاعات لازم در کوتاهترین زمان ممکن و کمترین میزان واژگان به خواننده انتقال یابد. انتقال سریع موقعیت، بهکارگیری قیدهایی که بغرنج بودن شرایط را بهتر به تصویر میکشند، ارائهی داستانهایی بدون پیرنگ یا اصطلاحا داستانهای تخت و چخوفی از دیگر ویژگیهای مجموعهی این کتاب است.
با علی خدایی از شهر زیبای اصفهان با "از میان شیشه از میان مه" به انزلی سفر میکنم. داستانهایی که در اصفهان و انزلی میگذرند و شخصیتهای برخی از آنها ارمنی هستند. داستانها حس و حالی نوستالژیک دارند، انگار آدمها در ذهن و خیالشان به دنبال گذشتهای از دست رفته میگردند. فضای داستان مثل مه آرامآرام ذهن و خیال شخصیتها را دربر میگیرد و بعد مثل هالهای از غم، خواننده را در خود فرو میبرد. علاوه بر شخصیتها، شهرها هم در این داستانها هویت دارند. تصویر مهآلود و بارانی بندر انزلی با فضای داستان «از میان شیشه از میان مه» همخوانی دارد و به نظر میرسد اگر این فضا حذف شود، داستان فرومیریزد و چیزی از آن باقی نمیماند. احساس تعلق بهجایی و ریشه در جایی داشتن، حسی خوشایند و خاطرهآفرین است.
در داستان «خانه کنار دریا» پیرزنی آرزویش دیدن دریاست. پیرزن از خانۀ پسرش نگهداری میکند و از تنهایی در کنار خانواده رنج میبرد و دوست دارد به دامان طبیعت برگردد. در داستان «نمکی» زنی در انتظار شوهرش است. روایت داستان براساس رفت و برگشتهای ذهنی روای است. مرد داستان بهگونهای تصویر میشود که حضورش و غم نبودنش، هر دو، خواننده را غمگین میکند.
نویسنده بعدی که حرفهای ناگفته بسیاری برای گفتن دارد، هوشنگ گلشیری است. نابغهای در داستاننویسی معاصر که سالهای 1347 تا 1356 را باید دوران اوج نویسندگی وی دانست. او در سال 1347، نخستین کتاب خود را که مجموعهای از نخستین داستانهای کوتاهش بود با عنوان «مثل همیشه» به انتشار رساند. یک سال بعد، در سال 1348، او رمان «شازده احتجاب» را منتشر نمود. رمان کریستین و کید، مجموعه داستان نمازخانه کوچک من و رمان بره گمشده راعی، دیگر کتابهای معروف هوشنگ گلشیری است.
کتاب شازده احتجاب نخستین کتابی است که در قفسههای مربوط به اصفهان را ورق میزنم . کتاب شازده احتجاب، روایت زندگی یکی از اعضای باقیماندهی خاندان قاجار با نام شازده احتجاب میپردازد؛ شازده احتجاب پس از آن که سقوط شکوه قاجار را با چشمان خود مشاهده نموده، حالا ضمن برخورداری از یک بیماری مزمن، تکوتنها در عمارتی بزرگ، روزهای خویش را در غم و ناراحتی سپری، و درمورد دوران گذشته خیالپردازی میکند.
مجال کوتاه است و عقربههای ساعت نیز مدام نهیب رفتن میزنند. من همچنان غرق در دنیای خیالات خام خود و غوطهور در دنیای نویسندگانی که چشم انتظار عابرانی هستند تا اندکی از تجربیات خود را برای آنها واگویه کنند.
با این حال خالی از لطف نیست که تأملی هم در کتاب "کریستین و کید" کنم که روایتگر دلبستگی زن انگلیسی متأهلی به نام کریستین به یک نویسندهی جوان است. این اثر در زمان انتشار برخلاف شازده احتجاب چندان مورد توجه قرار نگرفت، اما پس از گذشت سالها، حالا بسیاری کریستین و کید را از لحاظ ساختار و تکنیکهای داستاننویسی، یکی از بزرگترین رمانهای تاریخ ایران میدانند.
قدمزدن در مکان دلنشین شهر کتاب و توأم شدن با "تابلوهای نوشتنی" جهانگیر شهدادی، "در تلاش معاش" محمود زمانی و "خاطرات محمدعلی جمالزاده" ناخودآگاه ا نسان را به دنیای دیگری سوق میدهد. کتابهای شعر کلاسیک، نثر کلاسیک، داستانهای فارسی، ایتالیایی، ملل، روسی، بریتانیایی، آلمانی، اسپانیایی، آمریکایی، ادیان، اجتماعی، سیاسی، فلسفه و روانشناسی و سفرنامهها زینتبخش این مکان جذاب و سحرآمیز هستند که نخواندن و سفر نکردن در درون هر کدام، حسرتی بر دل انسان بهجای میگذارند. سمت راست کتابفروشی نیز بخش هنری و سینما، کاریکاتور، نمایشنامه، معماری و گالری از عکسهای هنرمندان و بخش دیجیتال و موسیقی توجه هر کاربری را به خود جلب میکند.
مسیر بعدی من در کوچه پس کوچههای رمزآلود شهر اصفهان، کتابفروشیهای خیابان آمادگاه است که به روایتی، یکی از بازارهای معروف کتابفروشی در اصفهان است؛ بازاری که با نام بورس کتابفروشی اصفهان نیز شناخته میشود. یکی از کتابفروشیهایی که چون نگینی درخشان بر تارک این محل میدرخشد، کتابفروشی کمند است. از پلههای پاساژ روبهروی هتل عباسی بالا میروم از دور جناب آقای حسین صمصام شریعت را می بینم که در بیرون کتابفروشی مشغول قدمزدن است. چهرهاش توأم با لبخندی مهربانانه همراه است. با رویگشاده استقبال میکند. خودم را معرفی میکنم. دنیای کتاب سراسر وجودش فراگرفته است. با کتاب حال خوبی پیدا میکند. خوشصحبت است و دنیای ناگفته از حرفهای از جهان شگفتانگیز نویسندگان سراسر در پس ذهن خیالانگیزش دارد. ساده و صمیمی و بیتکلف است. خوش مشرباست. عمری با کتاب و جهان اندرون کتابها زیسته است و زیست تجربههای ناگفته زیادی دارد. از سال 1354 یعنی 49 سال است کتابفروشی کمند را دارد؛ درست زمانی که من تنها یک کودک سه ساله بودم، او کارش را شروع کرده است. کمند را دارد؛ روحیه شاد و حمایتگر او، این کتابفروشی را از بقیه کتابفروشی ها متمایز ساخته است.
کتابفروشی متفاوت و مناسب با کتابهای مناسب نسل جوان و فرهیخته بوده و در واقع گلچینی از بهترین آثار نویسندگان مشهور را که حاصل بیش از پنجاه سال زندگی حرفهای ایشان است، جمعآوری کرده است. در واقع، او در انتخاب و ارائه کتابها، یکی از درستترین انتخابها را داشته است. در این گفتگوی کوتاه ولی عمیق، او به من یادآور می شود که در مقام فروشنده کتاب دارد خودش را جای مشتری می گذارد. سختترینلحظه برای وی، گرفتن پول کتاب است. درد و رنج مردم را میفهمد. از گرانی و حسرت مشتریانی که توان خرید کتاب ندارند، رنج میبرد. به نظر او تنها مأموریت ما کمک به هم نوع است. کتابفروشی که با چنین طرز تفکری اداره می شود بی شک، ماندگار خواهد بود. علت نامگذاری این کتابفروشی را با مضمون بیتی از غزلی از سعدی چنین بیان میکند:
هر خم از جعد پریشان تو زندان دلیست تا نگویی که اسیران کمند تو کماند
بیدلیل نیست که این کتابفروشی کمندی است که هر مشتری که وارد کتابفروشی میشود، هر صیدی را در کمند صیاد، صید میکند و شیفته کتابهای موجود در آن میشود. انتخابی از آثار بهترین نویسندگان در قفسههای موجود در کتابفروشی کمند، این کتابفروشی را از سایر کتابفروشیها متمایز میسازد. ایشان نیز گلایههای زیادی از روزگار حاکم بر دنیای کتاب دارد و اشاره میکند: مهم این است که مهم نیست. به عبارتی، کتاب اولویت جامعه امروز ما نیست. گفتنیها زیادند و فرصت ما محدود است. کتابفروشی کوچکی است اما دنیای بزرگی دارد. بیشتر نویسندگان در اینجا جمعند. نویسندگانی بزرگ از سرتاسر جهان. عبور از میان قفسههای کتابفروشی حس و حال عجیبی دارد. اینجاست که با سنکا همراه میشوم . صبحانه با سنکا اثر دیوید فیدلر، اما گویی وقت ناهار است. برای داشتن هنر زیستن، هر وقت با سنکا همراه شوی، دیر نیست. جستوجویی تحسینبرانگیز در فلسفهی رواقی از دریچه سنکا، فیلسوف برجستهی رومی است.
عنوان کتاب از ایدهی شروع روز با حکمت سنکا و استفاده از آموزههای او بهعنوان منبع الهام و راهنمایی گرفتهشده است. فیدلر خوانندگان را با اصول کلیدی رواقی آشنا میکند و از نامهها، مقالات و دیالوگهای سنکا استفاده میکند تا هنر زندگی بافضیلت و رضایتبخش را روشن کند.
محور اصلی کتاب، تأکید رواقیون بر پرورش خرد، شجاعت، عدالت و اعتدال است. فیدلر در اندیشههای سنکا در مورد این فضایل اصلی میکاود و بینشهای عملی در مورد چگونگی ادغام آنها در زندگی معاصر را ارائه میدهد. نویسنده خوانندگان را تشویق میکند تا دربارهی ارزشها و اعمال خود تأمل کنند و درک عمیقتری از اخلاق رواقی را تقویت کنند.
فیدلر مفهوم رواقی «آپاتیا» را نه بهعنوان سرکوب احساسات، بلکه بهعنوان پاسخی متعادل و منطقی به چالشهای زندگی بررسی میکند. آموزههای سنکا در مورد استقبال از سختیها و توسعهی انعطافپذیری، به نقاط کانونی تبدیل میشوند و به خوانندگان دیدگاهی رواقی برای عبور از دشواریهای اجتنابناپذیر زندگی با آرامش ارائه میدهند.
عنوان «صبحانه با سنکا»، بهعنوان استعارهای دعوتکننده برای شروع هر روز با خرد رواقی عمل میکند. این ایده، تغذیهی ذهن با بینشهای فلسفی برای تقویت رویکرد فرد به زندگی را منتقل میکند. صبحانه تبدیل به استعارهای از آیینی برای خودسازی میشود که با تأکید سنکا بر یادگیری مستمر و رشد شخصی، همسو میشود.
«صبحانه با سنکا: هنر زیستن در فلسفهی رواقی» منبعی ارزشمند و در دسترس برای هر کسی است که علاقهمند به استفاده از فلسفهی رواقی برای بهبود زندگی روزمرهی خود است. کاوش متفکرانه دیوید فیدلر از آموزههای سنکا، بینشها، تمرینها و تأملات عملی را ارائه میدهد که رواقیگرایی را در جهان معاصر مرتبط و کاربردی میسازد. چه کسی در رواقیگرایی تازهکار باشد و چه یک تمرینکنندهی باتجربه، این کتاب بهعنوان همراهی برای پرورش طرز تفکر رواقی و عبور از چالشهای زندگی با خرد و انعطافپذیری عمل میکند. رواقی گری که اثرگذارترین فلسفۀ امپراتوری روم بوده است، روش های نوین فوق العاده ای را برای تقویت شخصیت درونی مان در مواجهه با این جهان ناشناخته ارائه می دهد. سنکا را با استعدادترین و روشنگرترین نویسنده مکتب رواقی می دانند که به ما می آموزد چطور آزادانه و هدفمند زندگی کنیم جاودان ترین اثر او نامه هایی از فیلسوف رواقی است که در قالب بیش از صد نامه خطاب به دوست صمیمی اش نوشته شده. او در خلال این نامه ها شرح می دهد که چطور باید با مصائب دست و پنجه نرم کرد با اندوه کنار آمد، بر اضطراب و خشم غلبه کرد، غم ها و مشکلات بزرگ را تبدیل به کارهای بزرگ و فرصت های بهتر برای رشد کرد و ماهیت حقیقی دوستی را شناخت. فیلسوف معاصر دیوید فیدلر در کتاب صبحانه باسنکا آثار کلاسیک این فیلسوف برجسته را می کاود و در هر فصل با تمرکز بر یکی از موضوعات به روشنی و بدون ساده سازی نظرات سنکا را شرح می دهد.
کتابخانه معمای عجیب و ترکیبی از خاطرات پیچیده و مبهم کتابدارانی است که سالها غرق در اندیشههای ناب اندرون قفسههای آن هستند و پلی بین نویسندگان و خوانندگان هستند و خود نیز با مشکلاتی روبهرومی شوند که روایت آنها در نوع خود جالب است. در ضمن، زندگی هرکسی داستان خودش را دارد، داستانی پر از پستی و بلندی، پر از اضطراب و دلهره ، پر از اشک و لبخند. هر کسی به دنبال مأمنی است تا از دست دلهرههایش به آنجا پناه ببرد و چه مأمنی بهتر از کتابخانه؟ جایی که هر کتاب داستانی را در دل خود جا داده و تو میتوانی خودت را در دنیای داستانها غرق کنی. لیزل ویس کتابداریست که برای فرار از مشکلات زندگی شخصی اش به کتابها پناه می برد. اما گم شدن یکی از نسخههای خطی ارزشمند کتابخانه، زندگی نه چندان آرام او را زیر و رو میکند. حالا دیگر نی داند که چه چیزی در آن کتابخانه مرموزتر است. کتابهای قدیمی که در قفسهها چیده شدهاند یا آدمهایی که از کتابها مراقبت میکنند؟ او میخواهد خودش را از زیر سایه مردی با نفوذ و غیر قابل اعتماد بیرون بکشد و از راز هایی تاریک پرده برداری کند آیا می تواند یک تنه از پس تمام این کار ها بربیاید؟
برای پی بردن به ماجرا، با ایوا یورچک در کتاب "معمای کتابخانه" همراه میشویم. غرق در دنیای نویسندگان میشوم و فراموش میکنم که باز گاه رفتن است که چشم به کتاب تاریخ کتابخانه آلبرتو مانگوئل میخورد و تاریخ کتابخوانی هم دنیای خاص خودش را دارد.
«تاریخ کتابخوانی» نوشتهی آلبرتو منگوئل، کتابی است که در سال 1996 منتشر شد و به بررسی تاریخ فرهنگ خواندن در طول تاریخ میپردازد. منگوئل، نویسنده، مترجم، و ویراستار آرژانتینی-کانادایی، با استفاده از دانش گسترده و علاقهی شخصیاش به کتابها و خواندن، یک سفر وسیع و جذاب از تاریخ خواندن را از دوران باستان تا عصر حاضر ارائه میدهد.
کتاب با بررسی شیوههای اولیهی خواندن، از نشانهگذاریهای اولیه بر روی لوحهای گلی و پاپیروسها شروع میشود و تا عصر دیجیتال و انقلابهایی که در نحوه دسترسی به متن و خواندن تغییر ایجاد کردهاند، پیش میرود. همچنین نویسنده، به بررسی نقش خواندن در توسعهی فرهنگی، اجتماعی، و سیاسی جوامع در طول تاریخ میپردازد. او به نحوهی تأثیرگذاری خواندن بر جنبشهای اصلاحی، انقلابها، و تغییرات فرهنگی اشاره میکند. این کتاب همچنین به تجربیات شخصی و احساسی مرتبط با خواندن میپردازد، از جمله انتقال تخیل، همدردی با شخصیتها، و ارتباط عمیقی که خوانندگان با متون برقرار میکنند.کتاب «تاریخ کتابخوانی» برای رویکرد جامع و بینالمللیاش به تاریخ خواندن مورد تحسین قرار گرفته است. نویسنده با زبانی روان و داستانگونه، خوانندگان را به سفری در زمانهای مختلف میبرد که نهتنها اطلاعاتی علمی ارائه میدهد بلکه لذت دو چندان کتابخوانی را به مخاطبین کتاب خود میدهد.
کتاب تاریخ کتابخوانی یک اثر اساسی برای هر کسی است که به تاریخ خواندن، اهمیت آن در جوامع انسانی، و تأثیر فردی و جمعی آن علاقهمند است. نویسنده با ارائهی یک نگاه تازه و تأملبرانگیز به فعالیتی که بسیاری از ما آن را به عنوان یک بخش طبیعی از زندگی روزمرهمان پذیرفتهایم، خوانندگان را دعوت به سفری میکند که هم آموزنده و هم بسیار لذتبخش است.
كتاب «غزل نويس و باغ هاي خيال» از نويسنده ي پرآوازه ي عراقي، بختيار علي، به ترجمه ي سردار محمدي اثر بعدی است که توجه مرا در قفسههای پر رمز و راز کتابفروشی مرا به سوی خود میکشد و تا مرز عراق همراهی میکند. داستان فلسفي و خيالي پيش رو با ساختاري خاص و متفاوت و شخصيت هايي آشفته و فرا انساني به مفاهيم ملي گرايي، جنگ و هستي مي پردازد. مردي مرموز و شيطاني با اهدافي شرورانه راهي يكي از روستاهاي صعب العبور كوهستان هاي شمال عراق مي شود. او بايد با نفوذ به روح سه مرد ساكن در آن روستا و بازنويسي زندگي، خاطرات و خيال آن ها رازي را كه تنها خودش و آن سه مرد مي دانند، جستوجو كند.
یادداشتهای پراکندهام را به سختی جمع و جور میکنم. با خود میاندیشم کمند همان جایی بود که انتظارش را داشتم: ساده، دوستداشتنی، صمیمی، و پُر از حرفهای ناگفته برای مخاطب. از میزبان مهربانم صمیمانه سپاسگزاری میکنم. او نیز به گرمی دستهایم را میفشارد و آرزو میکند هر چه زودتر یکدیگر را دوباره ببینیم. آیا میبینیم؟! نمیدانیم... نه او که میگوید و نه من که با لبخند سری تکان میدهم و با امیدواری کودکانهای کلامش را تأیید میکنم. همین قدر میدانم که باید رفت. باید رفت و از نو آموخت. این دنیا هیچگاه، سر ایستادن و درجازدن نداشته است. راه خود را میرود و در این میان ما را نیز چند صباحی با خود همراه میسازد. به قول لسانالغیب:
چیست این سقفِ بلندِ ساده بسیارنقش زین معما هیچ دانا در جهان آگاه نیست
این چه استغناست یا رب وین چه قادر حکمت است کاین همه زخمِ نهان هست و مجالِ آه نیست
این واقعا وصف و توصیف قلم شماست جناب دکتر
سربلند باشید