داخلی
»مطالب کتابداری
»گاهی دور گاهی نزدیک
(لیزنا، گاهی دور/ گاهی نزدیک ۱۸7): شهین دهقانی، کتابدار و عضو شورای کتاب کودک: با کلامی از بانوی فرهیخته و فرهنگ ساز، زنده یاد بانو توران میرهادی، آغاز می کنم.
(در این سال ها، یادگرفتیم به مشکلات نگاه کنیم و راه حل ها را بیابیم.)
با رویاهایم به خواب رفتم و هدفمند بیدار شدم.
حتما داستان مردی را که می خواست دنیا را عوض کند را شنیده اید. اگر نشنیده اید بروید و بخوانید. اول سعی کردم خودم را عوض کنم، بعد خانواده و همسایه و دوستان و محله و حالا هم مدرسه و با کمک همدیگر کشورمان و بعد ... پس اگر خود را تغییر دهیم، تغییر جهان را آغاز کرده ایم زیرا با تغییر تو بخشی از جهان تغییر کرده است.
منظورم از عوض کردن خودم، یعنی از خودم شروع کردم. سعی کردم خودم کتاب را دوست داشته باشم. و بعد بتوانم به دیگران توصیه کنم و بتوانم کودکان را دوست بدارم. کودکان شفاف هستند. با کار شعاری و زبانی نمی توان کودکان را جذب خود کرد. زیرا کودکان دیر یا زود می فهمند که دوستشان داریم یا نه. کتاب خوان هستیم یا نه. در نتیجه نمی توانیم تاثیری مثبت بگذاریم. اگر مربیان کتاب در دست داشته باشند یا به کتابخانه بیایند دانش آموزان به کتابخوانی و کتابخانه رو می آورند. با گفتن و صحبت کردن برای دانش آموزان، آنها کتابخوان نمی شوند. آنها باید الگو داشته باشند و مثل الگو عمل کنند و متاسفانه دانش آموزانمان الگوی عاشق ندارند.
برای دانش آموزان کتابخانه را یک مکان مقدس تعریف کرده ام. مدرسه و کتابخانه عبادتگاه من است. عزیزان، اگر هر کدام از ما به اندازه توانمان در محیطی که هستیم مسئولیت پذیر باشیم و به جامعه یاری برسانیم، اول خود از یاری جامعه سود می بریم. می خواهم بگویم کار داوطلبانه حال آدمی را خوش می کند. امتحان کنید.
به قول زرتشت: خدمت به خلق وظیفه نیست، بلکه دارای لذتی است که سلامتی و شادمانی شخص را زیاد می کند.
من چگونه آموختم؟
روح پدرم شاد که می گفت به استاد فرزند مرا عشق بیاموز دگر هیچ
رمز ماندگاریم در این مدرسه، مهربانی و عشق زیاد و کار بلد بودن هم چاشنی آن کردم.
آموخته بودم که ارزش ها را با عشق و مهربانی می توان به کودکان منتقل کرد نه با زور و بی روح. گفتم پدر، همیشه ورد زبانش بود که تو بهترین معلم دنیا خواهی شد؛ یعنی تشویق. معلمان دوران دبیرستانم، سال 52، خانم مقدم و آقای عظیمی، دبیر ادبیات و دبیر ریاضی، آن ها هم تشویقم می کردند و می گفتند تو ماهی سیاه کوچولو هستی. تشنه یادگرفتن و یاددادنمان کردند. هر جا هستند شاد و عاقبت به خیر باشند. بعد از دیپلم، بلافاصله لباس مقدس سربازی پوشیدم و سپاهی دانش شدم. دو سال تمام در هشت روستا خدمت کردم و 5 پایه دبستان را تدریس کردم. سال اول را تدریس می کردم. که همان معلم سال 52 به کلاس درسم آمد و گفت تو صمد دیگری هستی. حرف ها و تشویق هایش مرا بیشتر بسوی کتاب و کتابخوانی کشاند و حالا دارم می روم و می روم.
از سال 55 تا 82 تقریبا 27 سال در کنار مدارس دولتی، خانه، کوچه و خیابان برای ترویج کتابخوانی و کمک های دیگر قدم برداشتم. از سال 82 تا 96 در مدرسه دولتی مشغول ترویج کتاب و کتابخوانی هستم. با آموزش خط تحریری با اجازه خانم مدیر وارد کلاس ها شدم. بعد کتابخوانی و قصه گویی و بازی (5-4 سالی) کلاس به کلاس کنار معلمین مشغول بودم. سال 88-87 با شورای کتاب کودک آشنا شدم و کارگاه های یک ساله ادبیات کودکان را زیر نظر اساتید مهربان و کار بلد گذراندم. چند سالی ذر کارگاه های مختلف شورای کتاب کودک (کارگاه بازی، ترویج، نشریات، تالیف و دین) و سال هایی هم در کنار بانو پیشداد آموختم (سبد خواندن در مدارس و کتابداری). محبت هایشان را از یاد نخواهم برد. باخواندن کتاب صلح را باید از کودکی آموخت .شهامت خاصی به من داد. از آنجا تصمیم گرفتم کتابخانه ای داشته باشم. با مدیر مدرسه در میان گذاشتم. اتاق خالی نداشت. به جاهای زیادی مراجعه کردیم که کمکمان کند ولی به نتیجه ای نرسیدیم. مدیر مدرسه تصمیم گرفت قسمتی از نمازخانه را به کتابخانه اختصاص دهد. خوشحال شدم. تلاشم را مضاعف کردم. از جاهای زیادی درخواست کتاب کردم، خانه کتابدار، شورا حسینیه ارشاد، انتشارات مختلف (فنی، افق، کانون پرورشی، دوستان شورایی و همسایه). هر جایی که فکر کنید. خیلی ذوق داشتم. به دست و پایم توجه نمی کردم. در حال پرواز بودم. خستگی نداشتم. کتابخانه مشارکتی خورشید کتاب (1) از طرف انجن نویسندگان و وزارت ارشاد برگزیده شد. (سال 93 )توسط بانو نوشین آفرین انصاری و مهربانو مرتضایی فرد و بانو پیشداد و دیگر عزیران شورایی در ساختمان جدا از ساختمان مدرسه (توسط بنیاد و زحمات خانم مدیر و معاون پرورش ساخته شد) وافتتاح گردید.
برای علاقه مند کردن کودکان در کتابخانه چه می کنیم؟
1. بازی: اگر آموزگاران بازی ها را با یک فعالیت درسی همراه کنند. کودک به درس علاقه پیدا می کند و راحت تر درس یادمی گیرد.
2. بلندخوانی : تقویت بیان ودایره لغات زیاد می شود.خجالتشان از بین می رود.
3. نمایش: باعث تقویت مهارت های اجتماعی آنها می شود. اضطراب آنها را کم می کند.
4. نقاشی: هدف نقاش شدن نیست. می خواهیم کودکان به فضای داستان پی ببرند ودر باره آن فکر کنند.
5. ساختن کاردستی با دور ریختنی ها :همه می دانیم که کار عملی وتجربه کردن کودکان را به کمال می رساند.
6. دعوت از نویسندگان (آقای حسن زاده، خانم نظرآهاری، خانم مهدوی اصل، انتشارات چرخ و فلک)
7. آموزش خط:خط خوب یک نوع شخصیت است.وموجب ارتباط بهتر با معلمین ودیگران می شود.
8. دانش آموزان دفتر کتابخانه دارند (خلاصه نویسی می کنند). با یاد داشت کردن نام کتاب و نام نویسنده خلاصه ای به یاد سپاری قوی می شود.وراحت تر می توانند کتا ب هایشان را ببخشند.
9. دعوت نویسندگان وانتشارات : شوق خواندن آنها را بیشتر پیدا می کنند.
10. قصه گویی: به نظر من بعد از بازی مهترین عامل برای جذب دانش آموزان به کتاب وکتاب خانه است.
به امید روزی که کتابخانه های آموزشگاه جایگاه شایسته خود را در مدارس کشور بیابند.
۱. از توهین به افراد، قومیتها و نژادها خودداری کرده و از تمسخر دیگران بپرهیزید و از اتهامزنی به دیگران خودداری نمائید.
۲.از آنجا که پیامها با نام شما منتشر خواهد شد، بهتر است با ارسال نام واقعی و ایمیل خود لیزنا را در شکل دهی بهتر بحث یاری نمایید.
۳. از به کار بردن نام افراد (حقیقی یا حقوقی)، سازمانها، نهادهای عمومی و خصوصی خودداری فرمائید.
۴. از ارسال پیام های تکراری که دیگر مخاطبان آن را ارسال کرده اند خودداری نمائید.
۵. حتی الامکان از ارسال مطالب با زبانی غیر از فارسی خودداری نمائید.